يهود از اديان الهي است كه در قرآن كريم به رسميت شناخته شده است كتاب آن تورات و پيامبر آنان حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ است. اما صهيونيسم پديدهاي است كه از ميان برخي به ظاهر يهوديان برخاسته و به وجود آمده است كه به نام يهوديت جنايات بيشماري را در حق انسانها و مسلمانان مرتكب شده است.
صهيونيسم به جنبشي گفته ميشود كه يکي از انگيزههاي آن مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشكيل دولت يهود بوده است. صهيونيسم، همواره شووينيسم (ناسيوناليسم افراطي) با خوار شمردن ملتها و نژادهاي ديگر و با غلو در برتري خود، در پي افزايش قدرت سياسي و توسعه طلبي بوده است. اين جنبش در نيمه اول قرن 13 شمسي / نيمه دوم قرن 19 ميلادي در اروپا پا به عرصه حيات گذاشت. بنيانگذار جنبش صهيونيسم يک روزنامه نگار اتريشي به نام تئودور هرتزل است. هرتزل، صهيونيسم را از يک واژه مذهبي به يک استراتژي بلند مدت سياسي تبديل نمود و با طرح لزوم ايجاد دولت يهود در فلسطين عقيده ديرينه و سُنتي يهوديان (مبني بر انتظار ظهور يک پيامبر منجي در ارض موعود) را زير پا گذاشت.
پس صهيونيسم، خواهان بازگشت يهوديان به فلسطين است كه با تدوين كتاب «دولت يهود» توسط هرتزل در 1263 ش / 1894 م زاده شد.[1]صهيونيسم در يك تقسيمبندي به ديني و غيرديني هم تقسيم ميگردد. صهيونيسم ديني، انديشهاي است كه اعتقاد دارد بازگشت به سرزمين موعود، در زماني كه پروردگار مشخص نموده و به شيوهاي كه او تعيين ميكند، انجام خواهد شد و اين كار به دست بشر انجامپذير نيست. در مقابل، كساني جاي دارند كه با ادعاهاي خود به اسكان يهوديان در فلسطين مشروعيت ميبخشند. اين همان صهيونيسم لائيك (غير ديني) است كه تنها مفاهيم سياسي خويش را به زبان دين بيان ميكند.[2]صهيونيستها مدعياند كه صهيونيسم، پاسخي به يهودآزاري است. به عقيده آنها، دولتها و ملتها به بيماري علاجناپذير يهودستيزي دچار شدهاند. بنابراين، يهوديان را، در هر كجا باشند، عنصر بيگانه به حساب ميآورند و آنان را در آشكار و پنهان آزار ميدهند.[3] حيم وايزمن (متوفي 1331 ش / 1952 م) در اين باره ميگويد: «ضديت با يهود، ميكروبي است (كه) هر غيريهودي هر كجا باشد و هر چند كه خود منكر باشد، بدان آلوده است.» به بيان ديگر، آنان يهودستيزي را بلايي ازلي و ابدي ميدانند، كه تنها در پناه يك دولت يهودي ميتوان از آن رهايي يافت.[4]صهيونيستها، به نمونههايي بسيار از يهودآزاري در طول تاريخ اشاره ميكنند. از نظر آنان، يهودآزاري با شكست دولت يهودي اسرائيل و جهودا (يهودا)، به ترتيب در 721 و 586 ق. م توسط آشوريان و بابليان آغاز، و در نتيجه با پراكنده شدن يهوديان به نقاط ديگر جهان ادامه يافت و به تدريج، روند روبهرشدي به خود گرفت، به گونهاي كه نقطه اوج آن در آلمان هيتلري به چشم ميخورد. در اين دوره طولاني، يهوديان در امپراتوري روم، كشور لهستان، روسيه تزاري و… بارها سركوب و شكنجه شدند و تنها در سال 770 ش / 1391 م. هفتاد هزار يهودي به دليل نپذيرفتن دين مسيح ـ عليه السّلام ـ در اسپانيا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، يهوديان همواره از حق مالكيت در برخي از مناطق جهان، و نيز اشتغال در برخي حرفهها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها[5] به سر بردهاند.[6]البتّه اين ادعاهاي صهيونيسم، به هيچ وجه قابل اثبات نيست؛زيرا اوّلاً، برخي از نمونههاي تاريخي يهودآزاري، مانند آنچه صهيونيستها دربارة يهودسوزي در آلمان مطرح ميكنند، بيش از حد بزرگ شدهاند. صهيونيستها در اين مورد، با سلطهاي كه بر ابزارهاي تبليغي جهان و به كارگيري آن دارند، به مظلومنمايي پرداختهاند. ثانياً، برخي قصههاي يهودآزاري، ساخته و پرداخته يهوديان و صهيونيستهاست، با اين هدف كه به روند مهاجرت يهوديان به فلسطين و تأسيس يك دولت يهودي شتاب بخشند.[7] ديويد بن گوريون[8] (متوفي 1352 ش / 1972 م) اعتراف ميكند: «اگر قدرت داشتم عدّهاي يهودي را به كشورهاي مختلف ميفرستادم تا يهودآزاري را تعمداً به وجود آورند.»[9]از دروغپردازيهايي كه صهيونيستها در مورد يهودآزاري كرده و ميكنند كه بگذريم وقوع يهودآزاري را در حد پاييني ميتوان پذيرفت كه آن هم به ويژگيهاي فردي و اجتماعي برخي از يهوديان، مانند جمعگريزي و اشتغال در مشاغل غيرمولد، چون رباخواري بازميگردد[10] و نيز ريشه در منازعه دائمي كليسا و كنيسه دارد. به هر روي، نقش يهودآزاري ساختگي در تولد صهيونيسم آنچنان بزرگ بود كه هرتزل آن را موهبت الهي ناميد. اگر صهيونيسم محصول يهودآزاري است، پس چرا صهيونيسم در اسرائيل در واقع با تبعيض بين يهوديان سفاردي و اشكنازي[11] به نوعي يهودآزاري دست زده است اين سؤالي است كه صهيونيست همچنان آن را بيپاسخ گذاشتهاند.[12]از سوي ديگر صهيونيسم، مولود دوران تحول و انتقال سرمايهداري غرب به مرحله امپرياليسم نيز به شمار ميرود. در اين دوره، همه قدرتهاي بزرگ براي تأمين منافع استعماري، فعالانه در پي يافتن جاي پايي محكم، در خاورميانه شدند. براي دستيابي به اين هدف، نخستين بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همكاري يهوديان عليه امپراتوري عثماني دست زد كه البتّه در اين كار توفيقي به دست نياورد. سپس، بيسمارك (صدراعظم سابق آلمان) براي پاسداري از خط راه آهني كه قرار بود از آلمان به بغداد كشيده شود، به جذب و به كارگيري يهوديان پرداخت.[13]اما سرانجام، اين انگليس با ترغيب يهوديان اروپاي شرقي، روسيه و غرب، براي مهاجرت به فلسطين و تشكيل يك دولت يهودي كه حافظ منافع آن كشور باشد، دست يافت.[14]دلايل بسيار در تأييد نقش قدرتهاي بزرگ استعماري، به ويژه انگليس، در پديد آمدن صهيونيسم و رژيم اشغالگر قدس در دست است. به عنوان مثال، در 1219 ش / 1840 م روزنامه تايمز لندن اعتراف كرد كه پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين، مورد حمايت پنج قدرت بزرگ جهاني است. سپس هرتزل فاش كرد که مهاجرت يهوديان به فلسطين از بزرگترين مسائل سياسي مورد علاقه قدرتهايي است كه در آسيا چيزي ميجويند. اما همانگونه كه گذشت، انگليس گوي سبقت را از قدرتهاي ديگر اروپايي ربود و با ابداع انديشه صهيونيسم زمينه تأسيس رژيم غاصب اسرائيل را فراهم آورد.[15] به بيان ديگر، پس از يك منازعه طولاني ميان صهيونيستها، سرانجام صهيونيستهاي انگلوفيل،[16] جناح وابسته به وايزمن، موفق به تثبيت فلسطين ـ مكان مورد نظر انگليس ـ به عنوان جايگاه نهايي استقرار يهوديان گشتند.[17]نتيجه اينكه نيازهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، به ويژه انگليس، موجب پديد آمدن جريان فكري صهيونيسم و اسكان يهوديان در فلسطين گرديد؛ جرياني كه با غيرديني (سياسي كردن) يهوديت، در پي تحقق و حفظ منافع استعماري در خاورميانه برآمد، در حالي كه يهوديت ديندار ممكن بود براي غرب خطرآفرين باشد.[18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پرونده اسرائيل و صهيونيزم سياسي، روژه گارودي.
2. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جهان زير سلطه صهيونيزم.
3. صهيونيسم بسترها و زمينههاي پيدايش «مرتضي شيرودي» فصلنامه معرفت، شماره 49.
پي نوشت ها:
[1] . احمدي، حميد، ريشههاي بحران در خاور ميانه، ص3؛ روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيزم سياسي، ترجمه نسرين حكمي، ص5؛ عبدالوهاب المسيري، صهيونيسم، ترجمه لواء رودباري، ص8.
[2] . صهيونيسم، همان، ص7ـ14؛ توفيق عطاري، عادل، تعليم و تربيت صهيونيستي، ترجمه: مجتبي بردبار، ص50؛ روژه گارودي، تاريخ يك ارتداد، اسطورههاي بنيانگذار سياست اسرائيل، ترجمه مجيد شريف، ص23.
[3] . شيرودي، مرتضي، فصلنامه معرفت، ص49.
[4] . يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسي، ص74ـ71؛ عبدالوهاب المسيري، همان، ص36.
[5] . «گتو» Ghetto در گذشته به محلهاي در يك شهر گفته ميشد كه يهوديان به اقامت در آن مجبور بودهاند.
[6] . الاسداير دراسدل و جرالد اچ، بليك، جغرافياي سياسي خاورميانه و شمال آفريقا، ترجمه: دره ميرحيدر، ص 361.
[7] . شيرودي، مرتضي، فصلنامه معرفت، ص49.
[8] . ديويد داود بن گوريون David ben gurion در لهستان به دنيا آمد و در اسرائيل مرد. وي نخستوزير اسرائيل در سالهاي نخستين تأسيس رژيم صهيونيستي بود.
[9] . پراهي، فريبخوردگان صهيونيسم، ترجمه ابوالقاسم سري، ص6؛ گالينا نيكيتينا، دولت اسرائيل، ترجمه ايرج مهدويان، ص32.
[10] . يوري ايوانف، همان، ص32 و 40 و 74 و 71؛ عبدالوهاب المسيري، همان، ص75 و 24.
[11] . اشكنازي به يهودياني اطلاق ميشود كه از مناطق آمريكايي و اروپايي بوده و سفاردي به يهوديان مناطق شرقي و كرانههاي مديترانه گفته ميشود..
[12] . عبدالوهاب المسيري، همان، ص88.
[13] . شيرودي، همان.
[14] . يوري ايوانف، همان، ص54 و 48، 45، 13.
[15] . به عقيده ماكس نوردو (Max Nordau) يكي از رهبران صهيونيستها در قرن بيستم ميلادي، صهيونيسم اختراع انگليس است. ر.ك: يوري ايوانف، همان، ص51.
[16] . انگلوفيل به افراد و گروههايي ميگويند كه گرايش و وابستگي شديد به انگليس دارند.
[17] . يوري ايوانف، همان، ص85، 51، 47، 18.
[18] . عبدالوهاب المسيري، همان، ص29.