از نظر قرآن كريم، مرگي كه به حيات مادي انسان خاتمه ميدهد بر دو نوع است:
1. مرگ طبيعي يا حتمي، مرگي است كه شخص، عمر طبيعي خود را به پايان رسانده و اجل حتمي او فرا رسد و به طور طبيعي بميرد.
2. مرگ زودرس يا معلّق (غيرحتمي)، مرگي است كه ممكن است براي انسان در اثر سوء تغذيه، مبتلا شدن به اعتياد، ارتكاب گناهان و يا عوامل طبيعي از قبيل زلزله و غيره به وجود آيد و شخص خيلي زودتر از آن مدت كه ميتوانست به طور طبيعي زندگي كند، از دنيا برود، در حالي كه اگر اين علل و عوامل نبود،ساختمان بدني و استعداد جسماني او ايجاب ميكرد كه او براي مدتي طولاني در دنيا بماند.
در قرآن كريم و روايات، از مرگ طبيعي به «اجل مسمي» و از مرگ زودرس به «اجل معلّق» ياد شده است.
براي «اجل» دو معنا شده است: 1. به معناي مدت و زمان، مثل اين كه گفته شود، اجل فلاني پنجاه سال است، يعني مدت عمر او اين مقدار است، آية شريفه: «و لكل امة اجل»[1]؛ براي هر گروهي مهلت و زمان خاص است، به همين معنا است.
2. به معناي رأس و سرآمد مدت، مثلا گفته ميشود «اجل دين»، يعني نقطة سرآمد و پاياني آن كه بايد در آن نقطه، دين پرداخته شود، قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «فاذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعة و لا يستقدمون»؛[2] وقتي مدت هر قومي به سر رسيد، لحظه اي جلو يا عقب نمي شود.
بنابراين، با توجه به دو نوع «اجل»، بسياري از موجودات از نظر ساختمان طبيعي و ذاتي استعداد و قابليت بقا را براي مدتي طولاني دارند، ولي در اثناي اين مدت ممكن است موانعي ايجاد شود كه آنها را از رسيدن به حداكثر عمر طبيعي، باز دارد، مثلاً يك چراغ نفتسوز، با توجه به مخزن نفت آن، ممكن است بيست ساعت، استعداد روشنايي داشته باشد، اما وزش يك باد شديد و ريزش باران و يا عدم مراقبت از آن، سبب ميشود كه عمر آن كوتاه گردد، در اين مثال اگر چراغ با هيچ مانعي برخورد نكند و تا آخرين قطرة نفت آن، بسوزد سپس خاموش شد، به اجل حتمي و مسمّاي خود رسيده است و اگر موانعي قبل از آن باعث خاموشي چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غيرحتمي، معلّق و مشروط ميگوييم.
با توجه به اين دو نوع اجل، بسياري از مطالب نيز قابل حل ميگردد، از جمله اين كه در روايات ميخوانيم: «صله رحم» عمر را زياد و يا قطع صلة رحم، عمر را كوتاه ميكند و يا صدقه، باعث ازدياد عمر است.» منظور از عمر و اجل در اين نوع روايات، «اجل غيرحتمي و معلق» است، نه «اجل حتمي و مسمي».
و اگر در آيهاي از قرآن ميخوانيم: «فاذا جاء اجلهم …»[3] منظور از اجل همان، «مرگ حتمي و اجل مسمي» است.
در زلزلة نيز به سبب به وجود آمدن مانع كه باعث گرديده انسانهايي عمر طبيعي خود را از دست دهند (اجل غيرحتمي) و با مرگ زودرس، به جهان آخرت بپيوندند، ديگر به آنها فرصت دوبارهاي داده نميشود، تا زندگي دوبارهاي را شروع نمايند، زيرا ظرف مرگ و جهان برزخ و قيامت، ظرف خاتمه دادن به زندگي دنيوي است و كسي كه به هر دليلي از اين دنيا ميرود، ديگر پرسش از اين كه، براي زندگي مجدد به آنها مهلت داده ميشود يا خير؟ پرسش صحيحي نيست، بلكه همة افراد بعد از اين دنيا، بايد به انتظار حسابرسي و ثواب و عقاب باشند. زندگي و حيات برزخي با زندگي دنيا و جهان مادي تفاوت دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيري در جهان پس از مرگ، دكتر حبيب الله طاهري، ص 194 ـ 203، تابستان 1376، انتشارات اسلامي.
2. معادشناسي در پرتوي كتاب، سنّت و عقل، استاد جعفر سبحاني، ترجمه علي شيرواني، ص 75، چاپ 1370، انتشارات الزهراء.
3. معاد و جهان پس از مرگ، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، 1376 هـ .ش، انتشارات سرور.
پي نوشت ها:
[1] . اعراف/ 34.
[2] . همان.
[3] . همان.