يكي از اصول مذهب شيعه مسئلة امامت است. همان طوري كه لازم است به نبوّت اعتقاد داشته باشيم به امامت نيز بايد باور داشت. و هر دليلي كه براي اثبات نبوت اقامه شد با همان دليل امامت ثابت ميشود.
امّا در رابطه با سؤال: همانطور كه مطرح شد در بحارالانوار روايتي نقل شده است که امام زمان (عج) فرموده است: «نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا» ولي در نهج البلاغه نامة 28 حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در ضمن خطاب به معاويه ميفرمايند: «فإنّا صنائع ربّنا و الناس بعد صنائعنا» اين دو حديث با تفاوت اندك در الفاظ هر دو به يك معنا و مفهوم اشاره دارند، كه ترجمة تحت اللفظي آن اين است که: «ما ساخته و پرورش يافته و رهين منّت پروردگار خويش هستيم، ولي مردم پرورش يافته و تربيت شدههاي ما هستند». ولي از نظر تفسير و توضيح، معنايي بس عميق دارد، اين كلام مشتمل بر اسرار عجيب از عظمت شأن ائمه ـ عليهم السّلام ـ است كه عقل ها از درك آن عاجزند، و اشاره دارد به نعمت بزرگي كه خداوند به آنها اختصاص داده و آن نعمت رسالت و فضل و شرف است، ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه[1] ميگويد: اين كلام بزرگي است بهترين كلام و بالاترين معنا را در بردارد، امام ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: هيچ بشري ما را در نعمت خود قرار نداده، اين خدا هست كه ما را غرق در نعمت خود نموده است، بنابراين بين ما و خدا واسطهاي وجود ندارد، بلكه مردم دست پروردة ما هستند، ما واسطة ميان مردم و خدا هستيم، اين مقام بزرگي است كه خدا به امام داده و جان كلام امام اين است كه خاندان رسالت خدا هستند و مردم بندگان خاندان نبوت، امام و حجّت خدا گرچه در صورت از صنف بشر است، امّا در معنا و در باطن، عقول از درك آن عاجزند و فكر و انديشة بشر معمولي راهي به او ندارد، چنان كه از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه فرمودند: «ظاهري ولاية و وصاية و باطني غيب لايدرك»؛[2] يعني ظاهر من ولايت و وصي پيغمبر بودن است و باطن من غيبي است كه درك نميشود، پس تمام حجج الهي را خداوند براي خود انتخاب فرموده و از بين ساير بندگان آنها را اختيار نموده و آن بزرگواران واسطة فيض الهي بين خالق و خلق هستند، ملّا صالح مازندراني در شرح اصول كافي بعد از ذكر اين حديث فرمودند: مراد امام ـ عليه السّلام ـ اين است كه هر كسي كه طالب علم و حكمت و اسرار شريعت هست، بايد به ما رجوع كند و از ما بپرسد و مردم با تعليم ما علم پيدا ميكنند و با هدايت ما هدايت ميشوند.[3]پيام مهم ديگر اين حديث، اين است كه خليفة خدا حتما بايد از طرف خدا منصوب باشد، همان طوري كه فرمود «نحن صنائع ربّنا» و از طرف ديگر آنها بايد معصوم باشند، زيرا خداوند كسي را كه گنهكار باشد و معصوم نباشد اختيار نميكند، و اين مطلب با مراجعه به كارهاي روزمرة مردم مشخص ميشود، چون هر كسي سعي ميكند، چيز خوب را براي خودش انتخاب كند نه چيز بد را و خداوند كه خالق همه چيز است به طريق اولي در عرصه ولايت و حکومت، بهترين را انتخاب ميكند.
امّا در مورد سند حديث؛ اگر كسي سند بحار الانوار را مخدوش بداند (به اعتبار اين كه در بحار الانوار همان طوري كه احاديث معتبر وجود دارد، احاديث ضعيف هم وجود دارد) آن چه كه از نهج البلاغه نقل شده را نميتواند به سادگي رد كند، چون عظمت نهج البلاغه بزرگتر از آن است كه كسي توان رد آن را داشته باشد، نهج البلاغهاي كه «أخ القرآن» يعني برادر قرآن لقب گرفته و كلماتي كه در آن است فرياد ميزند كه جز از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ كسي ديگري نميتواند مانند آنها را بر زبان جاري كند. بر فرض اين كه كسي بتواند در سند نهج البلاغه خدشه وارد كند. اين كلام امام ـ عليه السّلام ـ به يك حقيقت انكارناپذير اشاره دارد و آن اين است كه ما اعتقاد داريم پيغمبر و امام ـ عليهم السّلام ـ معصوم هستند و بايد از طرف خدا منصوب گردند و خداوند هم، هر كسي را به عنوان جانشين خود انتخاب نميكند.
خلاصه اين كه مراد امام ـ عليه السّلام ـ از اين حديث، اين است که واسطة بين خلق و خالق و واسطة فيض الهي، ائمة معصوم ـ عليهم السّلام ـ هستند و آنها پرورش يافتة خدا ميباشند. سند حديث هم با توجه به اعتقادات ما مشكلي ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج15.
2ـ نهج البلاغه از ديدگاه قرآن، مصطفي زماني، ج4.
3ـ امام شناسي، علامه سيد محمد حسيني تهراني، ج1.
پي نوشت ها:
[1] . شرح نهج البلاغه، ج15، ص194.
[2] . الحافظ رجب البرسي، مشارق انوار اليقين في أسرار اميرالمؤمنين(ع)، بي جا، منشورات الشريف الرضي، ص70؛
قراچه داغي تبريزي، محمد علي بن احمد، اللعمة البيضاء، قم، ا لهادي، چاپ اول، 1418ق، ص64.
[3] . شرح اصول كافي، ج2، ص210.