در اين كه برخي از پيامبران از جمله پيامبر اسلام – صلي الله عليه و سلم – در زندگي خويش ادارة جامعه و رهبري مردم را به عهده گرفته و مردميترين حكومت را تشكيل دادهاند، هيچ ترديدي نيست. اما آيا اين حاكميت همچون نبوت پيامبران به نصب الهي بوده يا اين كه از بيعت و انتخاب مردم ريشه گرفته است؛ به رغم ترديدهايي كه در اين زمينه وجود دارد با مراجعه به آيات قرآن و سنّت نبوي اين حقيقت مبرهن ميشود كه ولايت و زعامت سياسي پيامبران يك شأن الهي بوده است، نه اين كه از جانب مردم به آنان تفويض شده باشد. گرچه مردم با دل و جان حاكميت آنان را پذيرا شدهاند.
1ـ قرآن: آيات متعددي بيانگر اين حقيقت است كه به مواردي از آنها اشاره ميشود.
الف: «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن، قال: اني جاعلك للناس اماماً، قال: و من ذريتي، قال: لا ينال عهدي الظالمين»[1] هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهدة اين آزمايشها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.» ابراهيم(ع) عرض كرد: «از دودمان من نيز اماماني قرار بده.» فرمود : «پيمان من به ستمكاران نميرسد.» اين آيه دلالت روشن دارد بر اينكه امامت و رهبري مردم، موهبت خداوندي است، عهد خدا است نه عهد مردم. و براساس همين آيه افرادي كه رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگي آنها نقطة تاريكي از ظلم اعم از ظلم به خويشتن و ظلم به ديگران و حتي يك لحظه بتپرستي وجود داشته باشد قابليت امامت را ندارند. و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد. از اين رو امام بايد از سوي خداوند تعيين گردد، هم از آن جهت كه امامت پيمان خداوندي است و هم از آن رو كه از صفت عصمت و عدالت جز خداوند آگاهي نمييابد.[2]ب: «يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله»[3] اي داود! ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد.
منظور از خلافت در اين آيه، نمايندگي از خداوند در زمين به منظور اجراي اوامر و فرمانهاي او در ميان مردم است و حكومت نتيجه اين خلافت است. اين آيه به صراحت بيان ميدارد كه حكومت داوود به نصب از سوي خداوند است. بنابراين، حكومت در زمين بايد از حكومت الهي نشأت بگيرد و هر حكومتي غير از اين طريق باشد، حكومتي ظالمانه و غاصبانه است.[4]ج: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم»[5] پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
قرآن در اين آيه اولويت پيامبر را نسبت به مسلمانان به طور مطلق ذكر كرده است و مفهومش اين است كه در كلية اختياراتي كه انسان نسبت به خويشتن دارد پيامبر – صلي الله عليه و سلم – از خود او نيز اولي است.[6] در روايات آمده است كه مقصود از اين اولويت، مقام فرماندهي و منصب زعامت است.[7] شأن نزول آية مورد بحث نيز مؤيد اين حقيقت است كه اولويت به معناي حكومت كلّي است. در تفسير مجمعالبيان آمده است: آنگاه كه پيامبر تصميم به جنگ تبوك گرفت و فرمان بسيج عمومي را صادر فرمود عدّهاي دنبال كسب اجازه از پدر و مادرشان بودند. سپس اين آيه نازل شد.[8] و پيامبر را به عنوان عاليترين مقام جهان هستي بعد از خداوند معرفي كرد. فرمايش رسول گرامي اسلام – صلي الله عليه و سلم – در غدير خم؛ «يا ايها الناس من وليكم و اولي بكم من انفسكم … من كنت مولاه فهذا علي مولاه»[9] كه مفسر آيه مورد بحث است، نيز شاهد روشني بر اين حقيقت است كه امامت يك امر الهي است و بايد از اراده او نشأت بگيرد.
د: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم»[10] اي كساني كه ايمان آوردهايد از خدا و پيامبر خدا و صاحبان امر از خودتان اطاعت كنيد.
اين آيه دلالت تام بر لزوم تبعيت از دستورات حكومتي پيامبر دارد؛ زيرا اگر مقصود از «اطيعوا الرسول» همان اطاعت از سخن رسالت كه از سوي خدا آمده باشد، ديگر لازم نبود كه كلمة «اطيعوا» تكرار شود، چون اطاعت از رسول در اين صورت، همان اطاعت از خدا است. علاوه بر اينكه چون متعلق اطيعوا الرسول ذكر نشده و خداوند نفرموده كه در چه اموري بايد از رسول او اطاعت كرد ميتوان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام بايد در جميع اموري كه فرمان ميدهد اطاعت شود، اعم از اينكه آن امور عبادي باشد يا سياسي و حكومتي و يا شخصي و خصوصي؛ زيرا در علم معاني و بيان اين حقيقت ثابت شده است كه حذف متعلق بر تعميم و شمول دلالت ميكند. دستور مطلق به اطاعت از پيامبر و مراجع الهي در تمامي شئون زندگي مستلزم اين حقيقت است كه پيامبر در مقام امامت منصوب از طرف خدا است. همينكه ميگويد: از پيامبر در جميع شئون زندگي از جمله شئون سياسي و حكومتي اطاعت كنيد، خود يكنوع نصب است. اگر انتخاب اجتماع در امامت پيامبر دخيل ميبود، بايد در اين مقام كه موفقيت و جايگاه سياسي و اجتماعي پيامبر را در ميان اجتماع مشخص ميكند، اشارهاي به آن مينمود.[11]2ـ سنّت: نگاه اجمالي به روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نشانگر آن است كه مقام ولايت و زعامت سياسي مسلمين منشأ ديني و الهي دارد. اين روايات در بابهاي مختلف از كتاب الحجة اصول كافي گردآوري شده است.[12] امام صادق –عليه السلام- فرمود: «ان الله ادّب نبيه فاحسن ادبه فلما اكمل له الادب. قال: و انك لعلي خلق عظيم» ثمّ فوض اليه امر الدين و الامة ليسوس عباده…»[13] خداوند پيامبرش را پرورش داد و بدينوسيله ادب او را نيكو گردانيد. آنگاه كه پرورش و ادب او به كمال رسيد. گفت: و بدرستي كه تو بر خُلق عظيم آراستهاي». پس امر دين و امت را به او سپرد تا به ارادة بندگان بپردازد… در اين روايت كه صحيح است، سياست يك مأموريت الهي تلقّي شده و تصريح كرده است كه خداوند امر شريعت و مردم را به پيامبر سپرد تا بندگان خدا را رهبري و سياست امور را به دست گيرد.
3ـ عقل: خواجه نصير الدين طوسي در «تجريد و الاعتقاد» مينويسد: «الامام لطف فيجب نصبه علي الله، تحصيلاً للغرض»[14] اين يك استدلال منطقي است كه از دو قضيه تركيب يافته است.
يك: امامت و رهبري امت جلوهاي از لطف الهي و نشأت گرفته از مقام حكمت و فيض علي الاطلاق خداوندي است.
دو: هر چه مقتضاي لطف و حكمت و فياضيت حقتعالي است، ضرورت ايجاب ميكند كه خداوند از آن دريغ نورزد. زيرا خداوند به مردم عطوف و مهربان است.[15] در نتيجه امامت كه همان رهبري صحيح امت است بايد از جانب خداوند تعيين گردد. آيت الله جوادي آملي نيز در اين زمينه چنين استدلال ميكند: «عقل ميگويد: سعادت انسان به قانون الهي بستگي دارد و بشر نميتواند قانون بينقص و كامل براي سعادت دنيا و آخرت خود تدوين نمايد و قانون الهي توسط انسان كاملي به نام پيامبر بر جامعة بشري به ارمغان آورده ميشود و چون قانون بدون اجراء تأثيرگذار نيست و اجراي بدون خطا و لغزش نيازمند عصمت، خداوند پيامبران و سپس امامان معصوم را براي ولايت بر جامعة اسلامي و اجراي دين منصوب كرده است.[16] بنابراين، زمامداري و رهبري سياسي جامعه در نبوت مأخوذ است، چرا كه با تعليم و ارشاد تنها و بدون جهاد، دفاع و اقامة حدود و تنظيم روابط بينالمللي… جامعه هرگز نميتواند به حيات ديني خود ادامه دهد.تلازم عقلي راهگشاي مناسبي بر اين مطلب ميباشد كه يقيناً هر پيامبري با برنامة حكومت ديني ارسال شده است.[17]در يك بيان ديگر ميگوييم؛ هر پيامبري برترين انسان، عالمترين، عادلترين، كارآمدترين و… فرد جامعه و عصر خود بوده است. ما معتقديم، پيامبران معصوم بودهاند يعني نه عمداً و نه سهواً گناه و يا اشتباه نميكردهاند و هيچگونه نقص و اشكالي در رفتار و اعمال و گفتار و تصميمگيريهاي آنان وجود نداشت. اين ويژگي باعث ميشود كه آنان واجد بالاترين صلاحيت براي به عهده گرفتن امر حكومت باشند و عقل هر عاقلي حكم ميكند كه با وجود يك چنين اشخاصي امور اجتماع را به ديگران سپردن خطا است. از سوي ديگر ميدانيم كه تشخيص اين ويژگي و همچنين شناخت انساني كه به درستي واجد اين ويژگي باشد، به همان اندازه دشوار و پيچيده است كه تشخيص شرايط نبوت و انتخاب نبي و اين از حدود امكانات بشري به دور است و لذا بر خدا است كه بايد امام و رهبر جامعه را نيز تعيين نموده مردم را به اطاعت از او فرا بخواند. حاصل كلام اينكه هم قرآن و هم سنّت و هم عقل به انتصابي بودن حكومت پيامبران دلالت ميكند و بر اين اساس حكومت پيامبران مشروعيت خود را از خدا ميگيرد نه انتخاب و گزينش مردم.
پي نوشت ها:
[1] – بقره/124.
[2] – تفسير نمونه، جلد اول، ص 444.
[3] – ص/ 26.
[4] – تفسير نمونه، ج 19، ص 262.
[5] – احزاب/6.
[6] – تفسير نمونه، ج 17، ص 202.
[7] – مجمع البحرين، ص 92،مادة ولي.
[8] – مجمع البيان، ج 4، ص 338.
[9] – كافي، ج 1، ص 295، حديث 3.
[10] – نساء/ 59.
[11] . جهت تحقيق بيشتر به كتب زير مراجعه فرمائيد:
الف . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، ص 338.
[12] – به عنوان نمونه: باب فرض طاعة الائمة، باب ان الائمة ولايث امرا الله و خزنة علمه، باب الائمة ولاة الامر و هم الناس المحمودون… باب ان الامامة عهد الله…، باب ان قوله تعالي «ان الله يأمركم…» فيهم نزلت.
[13] – اصول كافي، ج 1، ص 266، رقم 4.
[14] – علامة حلي، كشف المراد،شرح تجريد الاعتقاد، چاپ جامعة مدرسين، ص 362.
[15] – حج/65.
[16] – جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، ص 213.
[17] – همان، ص 232 ـ 231.