نگاهي به حديث منزلت (4)
دلالت حديث منزلت بر خلافت امام علي (ع)
نگاهي به حديث منزلت (4)
بعد از آن که معلوم شد حديث منزلت مقام ها و منزلت هاي متعددي را براي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) اثبات مي کند که لازمه ي هر کدام از آن ها امامت و خلافت آن حضرت است؛ اکنون سخن در اين است که اين حديث به طور مستقيم و با صراحت نيز مقام خلافت و جانشيني پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را براي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) اثبات مي کند. بنابراين، حديث منزلت با صراحت تمام بر خلافت آن حضرت دلالت خواهد کرد.
ترديدي نيست که يکي از مقام هاي حضرت هارون، جانشيني او از حضرت موسي (عليه السلام) بوده است. خداوند متعال از زبان موسي (عليه السلام) نقل مي کند که به هارون چنين فرمود:
(اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ). (1)
در ميان قومم جانشين من باش و امور آنان اصلاح کن و از روش مفسدان پيروي نکن.
جانشيني پيامبر در اوج فضايل
بدون ترديد جانشيني و خلافت پيامبر خدا، نياز به قابليت ها و صلاحيت هايي دارد، به گونه اي که جانشين بتواند جايگزين آن حضرت شود و در نبود او تمامي کارها و مسئوليت هاي او را به خوبي انجام دهد؛ زيرا او به جاي پيامبر نشسته و جانشين اوست و مي خواهد جاي خالي او را پر کند؛ از اين رو بايد تناسب با او داشته باشد و از عهده ي اين کار برآيد.
جانشين پيامبر بايد آن اندازه در فضايل و کمالات اوج بگيرد تا چنين مقام والايي زيبنده ي او شود، و بايد چنان صلاحيت و قابليتي را دارا باشد که جايگزين کردن او به جاي پيامبر دور از خرد جلوه ننمايد؛ زيرا واضح است که اگر کسي را به جاي ديگري قرار دهند که صلاحيت آن را ندارد و نمي تواند به درستي کارهاي او را انجام دهد و هيچ تناسبي با او ندارد، چنين کاري به دور از خرد و حکمت است.
احراز شايستگي
اکنون مي پرسيم: آيا جناب موسي (عليه السلام) اين صلاحيت را در برادرش هارون احراز کرده بود و او را قابل مي دانست تا در نبود او جانشينش شود يا نه؟
آيا او اهليّت چنين مقامي را داشت يا نه؟
حال که خداوند اين خلافت را تأييد نموده و در قرآن به آن اشاره کرده است، قطعاً چنين صلاحيتي را در هارون احراز نموده است.
نکته ي جالب توجه اين که در اين آيه، حضرت موسي برادرش هارون را به طور مطلق خليفه خود قرار مي دهد؛ يعني بدون هيچ قيد و شرطي، آن جا که فرمود:
(اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي).
در ميان قومم جانشين من باش.
يعني جناب هارون در تمام آن چه که حضرت موسي بر عهده داشته، جانشين و قائم مقام او خواهد بود.
بنابراين حضرت موسي برادرش را – گرچه براي مدتي که به کوه طور رفته – به طور مطلق جانشين خود قرار داد؛ يعني هارون در تمام شئون، خليفه و جانشين حضرت موسي است او آن چنان همسانِ حضرت موسي، مقامات معنوي و کمالات روحاني را طي کرده است که مي تواند چنين مقامي را داشته باشد. و در يک جمله، حضرت هارون مرتَضي و پسنديده الهي است. کسي است که خدا او را براي احراز چنين پستي اختيار کرده است.
اگر او چنين مقامي را دارد، پس هرگاه موسي غايب شد، همو بايد خليفه و جانشين باشد، چه در دوران حيات او و چه در زمان پس از وفات او.
مهم اين نيست که هارون چند روز خلافت کرده؛ مهم آن است که اين صلاحيت و شايستگي و مقام را داشته است.
شاهد اين مطلب هنگامي است که بنا شد حضرت موسي (عليه السلام) براي مناجات با خدا به کوه طور برود. قرار بر اين بود که مناجات سي روز به طول بينجامد؛ ولي ده روز ديگر به آن افزوده شد. مي پرسيم: اگر حضرت موسي (عليه السلام) از ابتدا برادرش را براي سي روز خليفه قرار داده بود؛ پس چگونه او در آن ده روز اضافه بر اين مقام باقي ماند؟
اين بدان معناست که خلافت هارون محدود به سي روز نبوده است؛ بلکه هر زماني که موسي غايب باشد، او خليفه خواهد بود؛ حتي اگر غيبت حضرت موسي بيشتر از اين نيز طول مي کشيد.
از اين رو به حکم حديث منزلت، اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز چنين مقام و مرتبه اي را نسبت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) خواهد داشت؛ يعني مقام خلافت الهي و نيابت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براي آن حضرت ثابت مي شود، و در نبود آن حضرت تنها او بايد جانشين آن حضرت باشد.
آري، از اين حديث به خوبي استفاده مي شود که خداوند آن حضرت را براي اين مقام برگزيده و او را شايسته احراز چنين پستي مي داند.
کوتاه سخن اين که مقام خلافت، از مقام هاي روحاني و درجات قرب الهي است که نياز به داشتن صلاحيت هاي لازم و ارتضاي خدا دارد، نه اين که مقام خلافت امر اعتباريِ زودگذر است.
فرمان برداري بي قيد و شرط
از آثار و پيامدهاي خلافت آن است که واجب است مردم در تمام کارها بدون هيچ قيد و شرطي از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) اطاعت کنند و هميشه گوش به فرمان او باشند، و لازمه اطاعتِ مطلق و فرمان برداري بدون قيد و شرط آن است که او امامت و ولايت عامه داشته باشد.
ممکن است کسي گمان کند که وجوب اطاعت از هارون و لزوم پيروي بي چون و چرا از او بدين جهت بود که هارون پيامبر بود و اين از آثار نبوت اوست، نه به جهت اين که جانشين موسي بوده است. بنابراين وجوب اطاعت مطلق از آثار خلافت نخواهد بود و چون اميرمؤمنان علي (عليه السلام) پيامبر نيست نمي توان آن اثر را برايش اثبات کرد.
در پاسخ مي گوييم: اين گمان، توهّم باطل و نادرست است، گرچه برخي از دانشمندان اهل تسنّن آن را در کتاب هاي خود نوشته اند.
توضيح مطلب اين که اگر وجوب اطاعت بي قيد و شرط از آثار نبوت باشد، نه از آثار خلافت؛ بنابراين، اطاعت از سه خليفه نخستين نيز واجب نخواهد بود؛ زيرا آنان پيامبر نبودند. و اطاعت از اميرمؤمنان علي (عليه السلام)، همو که او را خليفه چهارم مي دانند لازم نخواهد بود؛ چرا که آن حضرت پيامبر نيست، بلکه فقط جانشين پيامبر است.
بنابراين وجوب اطاعت از هارون به جهت جانشيني او از حضرت موسي (عليه السلام) بوده، نه به خاطر پيامبري او؛ از اين رو اطاعت مطلق و بي چون و چرا از حضرت علي (عليه السلام) به حکم حديث منزلت و جانشيني پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) واجب خواهد بود، در نتيجه مناقشه و اشکال مردود و باطل است.
حديث منزلت و ديدگاه علماي اهل تسنن
در کتاب هايي که در اين زمينه نوشته شده علما و دانشمندان اهل تسنّن تصريح کرده اند که اين حديث، بر امامت و خلافت حضرت علي (عليه السلام) دلالت مي کند.
به عنوان نمونه کتاب تحفة الاثنا عشريه در ردّ شيعيان اماميه اثنا عشري نوشته است. نگارنده ي اين کتاب اعتراف مي کند که حديث منزلت خلافت حضرت علي (عليه السلام) را اثبات مي کند؛ بلکه سخن را فراتر برده و مي گويد: هيچ کس دلالت حديث را انکار نمي کند، مگر ناصبي و دشمن اهل بيت و هرگز اهل سنت به آن راضي نيستند. (2)
سخن ما در اثبات خلافت بلافصل اميرمؤمنان علي (عليه السلام) است؛ يعني بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بلافاصله تنها آن حضرت جانشين پيامبر است، اما اثبات اصل خلافت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) بعد از پيامبر از اين حديث، انکارناپذير است، مگر از ناصبي و دشمن اميرمؤمنان علي (عليه السلام)، هم چنان که نگارنده تحفة الاثنا عشريه به اين مطلب تصريح کرده و دلالت اين حديث را به اين اندازه پذيرفته است.
با وجود اين، با مراجعه و بررسي کتاب هاي حديثي اهل تسنن و شرح هاي آن ها مي بينيم آن ها حتي اصل دلالت حديث منزلت را بر خلافت و ولايت نمي پذيرند و در آن مناقشه مي کنند، همان کاري که نويسنده تحفة الاثنا عشريه به ناصبي ها و دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) نسبت داده است.
به عنوان نمونه اگر به شرح حديث منزلت در منابعي از جمله: فتح الباري، نگارش حافظ ابن حجر عسقلاني، شرح صحيح مسلم از حافظ نَوَوي و المرقاة في شرح المشکاة مراجعه کنيم، مي بينيم که اينان در شرح و تفسير اين حديث، حتي در دلالت اين حديث بر اصل امامت و ولايت اشکال مي کنند؛ يعني همان سخني که نگارنده تحفه اثنا عشريه گفته که آن را از اهل تسنن نفي کرده و به ناصبي ها نسبت داده است.
اکنون به گفتار نَوَوي در شرح صحيح مسلم دقّت کنيد. عين عبارت او يا نزديک به آن را ساير نگارندگان اهل تسنن نيز در کتاب هايي که نام برده شده آورده اند.
نَوَوي گويد: اين حديث هيچ گونه دلالتي بر اين که علي پس از پيامبر جانشين او باشد ندارد؛ زيرا پيامبر اين جمله را هنگامي به علي گفت که به جنگ تبوک مي رفت و او را در مدينه به جاي خود گذاشت.
منظور از نَوَوي اين است که اين حديث در مورد خاصي بيان شده است.
وي در ادامه سخن مي گويد: مؤيد اين مطلب همين است که هارون – که علي به او تشبيه شده – پس از موسي خليفه نبود؛ بلکه در دوران زندگي موسي از دنيا رفت. بنابر آن چه نزد صاحبان اخبار و تارخ مشهور است، او چهل سال پيش از وفات جناب موسي فوت کرد. آن ها گفته اند: هنگامي که حضرت موسي مي خواست براي مناجات به ميقات پروردگارش برود، هارون را خليفه و جانشين خود قرار داد. پس اين خلافت و جانشيني خلافتي موقت و در يک جريان خاص و محدودي است و هيچ دلالتي بر آن خلافت و جانشيني که مورد بحث و نزاع است ندارد. (3)
به راستي شما قضاوت کنيد! آيا جز ناصبي چنين سخني مي راند؟ سخني که حتي فردي چون صاحب تحفة الاثنا عشريه نيز راضي نمي شود آن را به خود نسبت دهد. از همين رو آن را به ناصبي ها نسبت داده است.
البته ما سخنان ابن تيميّه و افراد ديگري را که عقايد شيعيان را رد مي کنند بيان خواهيم کرد و فرازهايي از عبارات آن ها را خواهيم نوشت تا روشن شود که چه کسي ناصبي است و آن گاه است که بيش از پيش با ناصبي ها آشنا خواهيد شد.
تا کنون بيان شد که چگونه حديث منزلت، به صراحت بر خلافت، امامت و ولايت بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دلالت دارد که نگارنده تحفة الاثنا عشريه نيز منکر اين دلالت نيست؛ اما در نهايت مي گويد: تمام نزاع و دعواي ما با طرف مقابل درباره ي امامت بلافصل بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) است.
ادامه دارد…
پي نوشت ها :
1. سوره ي اعراف: آيه ي 142.
2. تحفه الاثنا عشريه: 210.
3. شرح صحيح مسلم، نَوَي: 174/15.
منبع مقاله :
حسيني ميلاني، سيد علي؛ (1390)، نگاهي به حديث منزلت، ترجمه: هيئت تحريريه ي انتشارات الحقايق، قم: الحقايق، چاپ چهارم