در قرآن مجيد اصطلاح تناسخ به كار نرفته است. لكن ريشه ي آن به معنايي ديگر وارد شده است (مانند آية 106 سورهي بقره). امّا آيات ديگري وجود دارد كه طرفداران تناسخ به طور گسترده از آن سودجويي كردهاند. امّا قبل از طرح آيات، مطالبي بيان ميشود:
1. تناسخ از نظر لغت: به معني نوبت به نوبت گرديدن زمانه، به آخر رسيدن قرني به قرني ديگر و آمدن زماني بعد از زمان ديگر.[1]2. تناسخ در اصطلاح: (براي تناسخ اقسامي بيان شده[2] و منظور ما در اين جا همان تناسخ مطلق است) يعني، تعلق روح به بدن ديگر، پس از جدايي آن از بدن اوّل بدون آن كه زماني فاصله شود.[3] عقيدهمندان به تناسخ چنين ميپندارند كه انسان بعد از مرگ بار ديگر به همين زندگي باز ميگردد؛ منتها روح او در جسم ديگر (و نطفه ديگر) حلول كرده و زندگي مجددي را آغاز ميكند، و اين مسأله ممكن است بارها تكرار شود، اين زندگي تكراري در اين جهان را «تناسخ» يا «عود ارواح» مينامند.[4]3. تناسخيه: عنوان عام براي تمامي فرقههايي كه در طول تاريخ به تناسخ ارواح اعتقاد داشتهاند ميباشد و اتفاق مسلمين[5] بلكه اكثر عقلاء، بر بطلان[6] اين عقيده است و اعتقاد به تناسخ كافر به شمار مي رود. به اعتبار اين كه تناسخيه انكار حشر و ثواب و عقاب ميكنند و ميگويند كه روح در اين اجساد عنصريه ميگردد و از بدن زيد به بدن عمرو منتقل ميشود يا به بدن حيواني تعلق ميگيرد و در اين نشأه و نشأه ديگر نيست و ثواب و عقاب ايشان همين است.[7]آياتي كه مستمسك تناسخيه است:
الف. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ؛[8] هيچ جنبدهاي در زمين و هيچ پرندهاي كه با دو بال خود پرواز ميكند، نيست مگر اين كه امتهايي همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب، فروگذار نكرديم، سپس همگي به سوي پروردگارشان محشور ميگردند».
طرفداران تناسخ به اين آيه براي مسلك خود استدلال كردهاندو گفتهاند آيه ميگويد: حيوانات: امتهايي همانند شما هستند در حالي كه ميدانيم آنها ذاتاً، همانند ما نيستند، بنابراين بايد بگوييم ممكن است روح انسانها پس از جدا شدن از بدن در كالبد حيوانات قرار بگيرند به اين وسيله كيفر بعضي از اعمال سوء خود را ببينند.[9] مثلاً شخص مكار و حيلهگر وقتي ميميرد روحش به كالبد روباهي منتقل ميشود و شخص فتنهانگيز و كينهتوز جانش در بدن گرگ حلول ميكند.[10] امّا پاسخي كه ميدهيم اين است كه آيه فوق به هيچ وجه دلالتي بر اين مسلك ندارد، زيرا مجتمعات حيواني از جهاتي همانند مجتمعات انساني هستند و اين شباهت جنبه فعلي دارد نه بالقوه، مانند: خوراك، شهوت، و… زيرا آنها نيز سهمي از درك و شعور دارند و سهمي از مسئوليت و سهمي از رستاخيز و از اين جهات شباهتي به انسانها دارند.[11]جواب ديگر اينكه ذيل آيه شريفه ميفرمايد: «ثم الي ربهم يحشرون؛ سپس به سوي پروردگارشان محشور ميگردند.» اين آيه با عقيده تناسخ مخالفت دارد زيرا انتقال روح آدمي به بدنهاي ديگر حشر به سوي خدا نيست.[12]ب. «فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ؛[13] و در هر صورتي كه خواست تو را تركيب نمود.»
وجه استدلال تناسخيه به اين آيه شريفه اين است كه خداوند قادر است تو را به هر صورتي درآورد حال به صورت سگ يا خوك يا انسان.[14]در پاسخ مي توان گفت: که اين آيه مباركه بيان براي «عَدَلك» در آيه قبل است: «الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ؛[15] همان خدايي كه تو را آفريد و سامان داد و منظم ساخت» يعني اي انسان! چه باعث شد به پروردگار كريمت كه تو را آفريد، و اعضاء و قوايت را تسويه كرد و در هر شكلي كه خواست تو را تركيب نمود، مغرور شوي؟! با اين كه او نخواسته و نميخواهد مگر چيزي را كه مقتضاي حكمت باشد ـ تو را به مقتضاي حكمت مركب كرد از نر و ماده، و سفيد و سياه، و بلند قامت و كوتاه، و چاق و لاغر، و قوي و ضعيف و غير اينها[16] و ربطي به حلول روح به ابدان ديگر ندارد.
ج. «وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ …؛[17] آنها گفتند چيزي جز همين زندگي دنيا در كار نيست، گروهي از ما ميميرند و گروهي جاي آنها را ميگيرند و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نميكند).»
برخي گفتهاند: آيه اشاره به عقيده تناسخ است. يعني، ميگفتند ما پيوسته ميميريم سپس در كالبدهاي ديگر در همين جهان زنده ميشويم.[18]و جوابش اين است كه براي جمله «نموت و نَحْيا» چند تفسير شده است كه مناسبتر آن اين است كه بزرگ سالان ميروند و نوزادان قدم به عرصه حيات ميگذارند و جاي آنها را ميگيرند.[19] و ربطي به عقيده تناسخ ندارد و مضافاً اين كه اين تفسيري كه براي تناسخ كردهاند با جمله «و ما يهلكنا الا الدهر» كه تنها سخن از هلاكت ميگويد، سازگار نيست[20] و قبلاً عرض شد كه تناسخيه ميگويند: انتقال روح در اجساد عنصريه ديگر به صورت پيوسته و ابدي است و نشأه ديگري وجود ندارد.
البته تناسخيه آيات ديگري را جهت عقيده فاسد خود به آن استدلال كردهاند كه به جهت طولاني نشدن پاسخ متعرض نشديم.[21]
بطلان تناسخ
براي تكميل بحث، مطلبي را از تفسير نمونه بيان مينماييم كه دلالت بر ردّ اين عقيده دارد، در ذيل آيه 28 سورة بقره: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» آيه شريفه صريحاً ميگويد: بعد از مرگ، يك حيات بيش نيست و طبعاً اين حيات همان زندگي در رستاخيز و قيامت است، و به تعبير ديگر آيه ميگويد: شما مجموعاً دو حيات و مرگ داشته و داريد، نخست مرده بوديد (در عالم موجودات بيجان قرار داشتيد) خداوند شما را زنده كرد، سپس ميميراند و بار ديگر زنده ميكند، اگر تناسخ صحيح بود، تعداد حيات و مرگ انسان بيش از دو حيات و مرگ بود.
بنابراين عقيده به تناسخ كه گاهي نام آن را تغيير داده «عود ارواح» مينامند از نظر قرآن باطل و بياساس است. به علاوه ما دلائل عقلي و روشني داريم كه اين عقيده را نفي ميكند و آن را به عنوان يك نوع ارتجاع و عقب گرد در قانون تكامل اثبات ميكند.[22]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج 1، ص 164.
2. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 13، ص 129.
3. معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج 2، ص 444.
پي نوشت ها:
[1] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، ج 3، ص 677؛ و نيز فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، نشر مرتضوي، 1362، ج 2، ص 444.
[2] . ر.ك: سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، قم، جامعه مدرسين، 1417 ق، ص 607.
[3] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، پيشين، ج 3، ص 677.
[4] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1373، ج 1، ص 164.
[5] . فخر الدين طريحي، پيشين، ج 2، ص 357.
[6] . العلامة الحلي، كشف المراد في شرح التجريد الاعتقاد، قم، انتشارات شكوري، 1372، ص 203.
[7] . مجلسي، محمد باقر، حق التقين، تهران، انتشارات جاويدان، ص 394.
[8] . انعام/ 38.
[9] . مكارم شيرازي، ناصر، پيشين، ج 5، ص 227.
[10] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمهي سيد محمد باقر موسوي همداني، تهران، انتشارات محمدي، 1376، ج 13، ص 129.
[11] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ج 5، ص 227.
[12] . طباطبايي، سيد محمد حسين، پيشين، ج 13، ص 130.
[13] . انفطار/ 8.
[14] . سيد مرتضي بن داعي حسني رازي، تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام، تهران، انتشارات اساطير، 1364، ص 88.
[15] . انفطار/ 7.
[16] . طباطبايي، سيد محمد حسين، همان، ج 40، ص 104.
[17] . جاثيه/ 24.
[18] . مكارم شيرازي، ناصر، پيشين، ج 21، ص 271.
[19] . همان، ص 270.
[20] . همان، ص 271.
[21] . واقعه/ 61 و نساء/ 56 و نيز رجوع كنيد به كتاب «تبصرة العوام في معرفة مقامات الانام».
[22] . مكارم شيرازي، ناصر، پيشين، ج 1، ص 164.