با مراجعه به متون تفسيرى و كتب گوناگونى كه فرق گوناگون كلامى، فلسفى، عرفانى، فقهى، حديثى در جامعه اسلامى نگاشته اند، ملاحظه مى شود كه يك اختلاف دامن گسترى پيرامون فهم قرآن و تفسير آن وجود دارد. هر يك از ارباب مذاهب، آيات قرآن را از منظر تفكر فرقه اى خويش مى نگرد و براى اثبات دعاوى فكرى خود به آياتى استناد مى جويد كه آن برداشت مطرود ديگران است. گاه مخالفان فكرى آن گروه همان آيه را در راستاى تبيين انديشه خويش مى بيند. ظاهريان و اهل حديث آيات قرآن را منحصرا در همان افاده ظاهريشان معنا مى كنند، در حالى كه عقل گرايان و اهل تأويل و متصوفان همان آيات را بر يك سلسله مقاصد باطنى حمل مى كنند. فلاسفه آياتى را در راستاى انديشه هاى فلسفى خويش مى شناسند كه فقيهان اين گونه استشهاد جويى را بى ربط تلقى مى كنند، و مواردي ديگر از اين قبيل.[1]
اين تفاوت برداشتها در اثر اسباب و عوامل مختلفى است.
1. پاره اى از اين اختلافات ناشى از تفاوتهاى فكرى خود مردم و خصوصيات قرآن است. قرآن كريم كتابي عميق و ذي بطون است و هركس به حد ظرفيت وجودي خود از آن بهره مند مي شود. حتي ائمه عليهم السلام نيز آيات قرآن را براي همه افراد يكسان معني نمي كردند. براي برخي به ظاهر قرآن معني مي كردند و براي برخي به باطن قرآن؛ و اين بستگي به تحمل افراد داشت.[2] بنابر اين دسترسى مردم نسبت به مراتب متعدد معنايى قرآن گونه گون خواهد شد.
2. از سوى ديگر برخى از اين اختلافات به خاطر ناآگاهى از معيارها و روشهاى درست فهم كتاب خداست كه مى بايست نسبت به آن هشيار بود. مسلمانان پس از محروم ماندن از عترت پيامبر كه ترجمان قرآن و آموزگار روش فهم مضبوط كتاب آسمانى بودند، هر يك با استناد به دانش محدود خويش روشى خاص را در فهم دين برگزيدند. اين سليقه هاى شخصى و استحسانات عقلى و دگم انديشى ها، در نهايت به افراط و تفريط هاى بسيارى در دريافت دين فطرى و خردمندانه اسلام پديد انجاميد و اين امر تا بدانجا پيش رفت كه اساس توحيد و كمال ذات بارى در لايه هاى اين كژانديشى واژگونه تفسير گرديد. اين همه از آنجا پديد آمد كه مسلمانان پيام هدايتگر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم يعنى تمسك توأمان به قرآن و عترت را كنار نهادند: «ايها الناس! انّى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدى ابدا، كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى. و انّهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض». اين گمراهى ها وقتى رخ نمود كه شعار «كفانا كتاب اللّه» جايگزين رهنمود پيامبر خاتم گرديد.
3. همين طور ممكن است برخى از اين اختلاف ها ناشى از هوا پرستى، اغراض پست دنيوى و دين به دنيا فروشى برخى عالم نمايان، پديد آمده باشد و برداشتها و معاني اى به آيات خدا نسبت داده شود كه ناصواب و ناشايست باشد. حقيقت جويان و دين خواهان راستين مى بايست در برابر آنها بى تفاوت نباشند و جلوى كج انديشى ها و خودخواهى ها و برداشت هاى ناسالم و تحريف آميز معانى كتاب خدا را بگيرند، چنانكه در خود قرآن كريم مكرر اين امر گوشزد شده است: «فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»[3]
4. برخي از اين اختلاف ها مى تواند فراورده هجوم و نفوذ فرهنگ و افكار بيگانگان در حوزه فرهنگ و انديشه اسلامى باشد. با اوج و گسترش نهضت اسلام ماده پرستان، ملحدان، مشركان، عالمان يهود و نصارا و … كه بساط عقايد باطل خويش را بر باد فنا مى ديدند، خود را در زير نقاب اسلام جاى دادند و در دربار امويان و عباسيان و يا در گوشه و كنار جغرافياى اسلامى، تفسير كننده اسلام شدند و از اين طريق فرهنگ و عقايد تورات و انجيل محرّف و افكار زرتشتى و جز آن را در قلمرو فكر پيروان اسلام نفوذ دادند.[4]
5. تشابه گرايي: برخي نيز به جاي پيروي از محكمات قرآن، در متشابهات قرآن به جستجو و تتبع مي پردازند؛ تا بدين وسيله فتنه انگيزي كنند. علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:« همه هفتاد و دو فرقه از امت پيامبر اكرم(ص) كه راه تباهي و انحراف را پيموده اند، بر اثر پيروي از متشابهات قرآن بوده است و راز رستگاري فرقه ناجيه كه فرقه هفتادو سوم است، همان ارجاع متشابهات قرآن به محكمات و پيروي از مجموعه آيات و جمع بندي شده آنهاست.» در واقع تشابه گرايي است كه عامل تفرقه مسلمانان شده است. به عنوان فرقه هاي مجسمه(قائلان به جسميت خدا)، مشبهه، منزهه(قائلان به تنزيه خداوند از صفات)، مجبره(قائلاين به اجباري بودن كارهاي انسان)، مفوضه(قائلان به آزادي انسان در تمام كارها)، اينها همه با پيروي از متشابهات قرآن شكل گرفتند.[5]
با اين همه، هيچ يك از اين اسباب و امور نمى تواند مانع تفسير و دليل بر فهم ناپذيرى كتاب خدا باشد كه براى فهم و شكل آفرينى زندگى مردم نازل شده است. اين اختلافات تنها كار و وظيفه ما را در تفسير دشوارتر مى نمايد كه با نگرشى واقع بينانه و با استناد به منابع و ابزارهاى معتبر و با روش مضبوط به سراغ درك معارف قرآن مجيد برآئيم و به طور جدّى مراقب آسيب ها و آفات باشيم.[6]
پي نوشت:
[1] . علوم قرآن، محمد باقر سعيدى روشن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم،1379، ص: 235
[2] .قرآن در قرآن، آيه الله جوادي آملي، نشر اسراء،1378، ص375
[3] . و اهل كتاب- جز اندكى از آنها- چون پيمانشان را شكستند، لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم. كلمات را از معنى خود منحرف مىسازند و از آن پند كه به ايشان داده شده بود بهره خويش فراموش كرده اند. مائده،13
[4] . علوم قرآن(سعيدى روشن)، ص: 235-237
[5] .قرآن در قرآن،409-411
[6] . علوم قرآن(سعيدى روشن)، ص:237