خانه » همه » مذهبی » دنیا معدن جواهر

دنیا معدن جواهر

دنیا معدن جواهر

ابن عبّاس می‌گوید از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: ای مردم، قبل از آنکه مرگ انسان فرارسد، آرزوها جلوی او گسترده می‌شود و معاد، میدان عمل و مسابقه است. (مردم دو دسته‌اند:) آدم فقیری که غبطه می‌خورد و به

Madan - دنیا معدن جواهر
Madan - دنیا معدن جواهر

 

نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 

عَن عَبدِاللهِ بنِ عَبّاسٍ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولُ: اَیُّهَا النّاسُ، بَسطُ الأَمَلِ مُتَقَدِّمُ حُلُولِ الأَجَلِ وَ المَعَادُ مِضمارُ العَمَلِ فَمُغتَبِطُ بِمَا احتَقَبَ غانِمُ وَ مُتَیَسِّرٌ بِمَا فَاتَهُ نَادِمٌ: اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ الطَّمَعَ فَقرٌ وَالیَأسَ غِنی وَ القَناعَةَ راحَةً وَ العُزلَةَ عِبَادَةٌ وَ العَمَلَ کَنزُ وَ الدُّنیا مَعدِنٌ … فَبادِروا العَمَلَ وَ اَنتُم فی مَهلِ الأنفاسِ وَ جِدَّةِ الأحلاسِ قَبلَ اَن تُأخَذوا بِالکَظمِ فَلا یَنفَعُ النَّدَمُ.
ابن عبّاس می‌گوید از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: ای مردم، قبل از آنکه مرگ انسان فرارسد، آرزوها جلوی او گسترده می‌شود و معاد، میدان عمل و مسابقه است. (مردم دو دسته‌اند:) آدم فقیری که غبطه می‌خورد و به همان اندازه که در راه خدا انفاق می‌کند پیروز و سرافراز است، و ثروتمند و دارایی که از اموالش بهره‌ای نبرده و انفاق نکرده لذا پشیمان است. ای مردم، طمع و فقر و بیچارگی و چشم نداشتن به مال مردم بی نیازی است، قناعت موجب آسایش، دوری از مردم عبادت، عمل صالح گنج و دنیا معدن است. پس در این فرصتی که دارید عمل کنید، هر چند این فرصت به اندازه‌ی فاصله‌ی بین دم و بازدم یا عوض کردن روکش زین باشد. پیش از آنکه گذرگاه نفس گرفته شود که دیگر در آن وقت، پشیمانی سودی نخواهد داشت.
بحارالانوار، ج 77، ص 183

نور هدایت

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مطلب را در این حدیث یادآور می‌شود:
1. «پیش از آنکه اجل و مرگ انسان فرا رسد، آرزوها جلوی او گسترده می‌شود. شاید اشاره به این باشد که هر چه انسان عمرش بالاتر می‌رود طول آرزوهایش بیشتر می‌شود. همچنین آرزوهای دور و دراز انسان خام‌تر و گسترده‌تر و غیرمنطقی‌تر می‌گردد. این اعلان خطری است به کسانی که هر چه سنّشان بالا می‌رود آرزوهایشان طولانی می‌گردد. و همین موجب می‌شود که نتوانند از دنیایشان چنانکه باید برای آخرتشان بهره ببرند.
بی شک امید و آرزو عامل حرکت چرخ‌های زندگی انسان‌هاست که حتّی اگر یک روز از دل‌های مردم جهان برداشته شود نظام زندگی به هم می‌ریزد و کمتر کسی دلیلی بر فعالیّت و تلاش خود پیدا می‌کند.
ولی همین عامل حیات و حرکت اگر از حد بگذرد و به صورت آرزوی دور و دراز درآید، بدترین عامل انحراف و بدبختی است. درست مانند آب باران که مایه‌ی حیات است، امّا اگر از حد گذشت مایه‌ی غرق شدن و نابودی خواهد شد.
این آرزوهای کشنده همان است که آیات 1- 5 سوره‌ی حجر بر آن تأکید کرده و آن را مایه‌ی بی خبری از خدا و حق و حقیقت می‌شمارد. این آرزوها و امیدهای دور و دراز چنان انسان را به خود مشغول می‌دارد و غرق در عالمی از تخیّل می‌سازد که از زندگی و هدف نهایی‌اش به کلّی بیگانه می‌شود.
حدیث معروفی که از علی (علیه السلام) نقل شده، بیان گویایی برای این واقعیّت است.
اَیُّها النّاسُ اِنَّ اَخوَفَ ما اَخافُ عَلَیکُمُ اثنانِ: اِتِّباعُ الهَوی وَ طُولُ الأَمَلِ. فَأمّا اِتِّباعُ الهَوی فَیَصُدُّ عَن الحَقِّ وَ اَمَّا طولُ الأَمَلِ فَیُنسِی الآخِرَةَ: «ای مردم، ترسناک‌ترین چیزی که از آن بر شما می‌ترسم دو چیز است: پیروی از هوی و هوس و آرزوهای طولانی. امّا تبعیّت از هوی و هوس انسان را از راه حق بازمی‌دارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی می‌سپارد». (1)
و به راستی چه افراد با استعداد و شایسته و لایقی که بر اثر گرفتاری در دام آرزوهای دراز به موجودات ضعیف و مسخ شده‌ای مبدّل گشتند که نه تنها به حال جامعه‌شان مفید نیفتادند، بلکه منافع شخصی خود را پایمال کردند و از هرگونه تکامل بازماندند.
2. «معاد، مضمار و میدان عمل است». گاهی ممکن است به میدان مسابقه هم «مضمار» بگویند. علّت اینکه عرب به میدان مسابقه مضمار می‌گوید این بود قبل از آنکه مسابقه‌ی اسب سواری برگزار شود به سراغ میدان‌های تمرین می‌رفتند و سعی می‌کردند اسب‌ها را ورزیده کنند که در آن دو کار صورت می‌گرفت: اسب هم ورزیده‌تر می‌شد و هم لاغر.
«مضمار» به معنای لاغر شدن هم آمده و لذا در نهج البلاغه می‌فرماید: «امروز مضمار است». (2) دنیا میدان تمرین مسابقه‌ی آخرت است. از این تعبیر برمی‌آید که گاه به خود میدان مسابقه هم مضمار می‌گویند، چون در آنجا می‌دوند و لاغر می‌شوند.
به هر حال مطابق این فرمایش حضرت، معاد مضمار عمل است. خیال نکنید انسان با آرزوها به جایی می‌رسد. در آنجا اعمال با هم مسابقه می‌دهند. هر که عملش بیشتر برنده‌ی مسابقه است و هر که عملش کمتر و آلوده‌تر، بازنده و زیانکار است. دنیا شما را با آرزوها سرگرم می‌کند در حالی که در بازار قیامت، امل و آرزو به درد نمی‌خورد، بلکه عمل نتیجه بخش است.
از جمله‌ی بعد می‌فهمیم که مردم دو دسته‌اند؟ دسته‌ای مغتبط و دیگر متیّسر. برخی مغتبط را به معنی مسرور گرفته‌اند ولی به نظر می‌رسد مغتبط آدم فقیری است که غبطه می‌خورد و به همان اندازه که در راه خدا می‌دهد با همان اندک، غانم و پیروز و بهره‌مند است.
و عدّه‌ای همه چیز دارند، ولی چون نتوانسته‌اند از اموالشان بهره‌ای ببرند پشیمان می‌شوند.
در جمله‌های بعد شش چیز را بیان فرموده است:
1 و 2. فقر و غنای انسان، درونی است نه بیرونی. آدم طمّاع، دنیا را هم داشته باشد باز فقیر است. به عکس، آدم بی اعتنا به دنیا اگر هیچ هم نداشته باشد باز غنی است. روح باید سیراب و غنی باشد، چون بهترین ثروت، ثروت درونی و نفسانی است. طمع فقر است و چشم نداشتن به مال دنیا ثروت. (اِنَّ الطَّمَعَ فَقرٌ وَالیَأسَ غِنی)
3. انسان به استراحت نیاز دارد. اگر استراحت و راحتی می‌طلبی باید در درون جانت آن را بجویی زیرا قناعت، آدمی را آسایش می‌بخشد (وَالقِنَاعَةَ رَاحَةُ) و حرص انسان را در زحمت می‌افکند.
4. انسان برای اینکه همیشه بتواند خدا را عبادت کند باید در گوشه‌ی خلوتی بنشیند، نه به این معنا که از مردم فاصله بگیرد، بلکه در شبانه روز ساعتی بیابد که تنها خودش باشد و خدای خودش. بهترین وقت آخر شب و هنگام سحر است که دیگران در خوابند. عبادت با توجّه و حضور قلب در نیمه شب به انسان نیرو و صفای دل می‌دهد (وَالعُزلَةَ عِبادَةٌ)
5و 6. «گنج انسان عمل اوست و دنیا معدن است» تعبیرات مختلفی درباره‌ی دنیا شده که دنیا مزرعه‌ی آخرت است، یا خانه‌ی موعظه و پل است، امّا اینکه «دنیا معدن است» فقط در اینجا آمده. دنیا معدنی است که از آن جواهر بیرون می‌آورند. خلاصه برای کسانی که اهل استفاده از دنیا باشند جای بدی نیست. از این جملات استفاده می‌شود که در واقع دنیا مذموم نیست، بلکه ما او را به صورت مذموم درمی‌آوریم: (وَالعَمَلَ کَنزٌ وَ الدُّنیا مَعدِنٌ).
در پایان حدیث حضرت درباره‌ی پایان عمر انسان می‌فرماید: از جمله مسائل پوشیده‌ی بر انسان، پایان عمر اوست. هیچ‌کس نمی‌داند کی می‌میرد. در قرآن می‌فرماید: «(وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَا ذَا تَکْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ)؛ هیچ کس نمی‌داند که فردا چه به دست می‌آورد، و هیچ کس نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میرد». (3)
این جزء حکمت‌های الهی است که انسان از مرگ خود بی خبر باشد، زیرا پنهان ماندن آن دو فایده دارد که در کتاب توحید مفضل بدان‌ها اشاره شده است. اگر مقدار عمر انسان معلوم بود از دو حال خارج نبود:
الف) یا می‌دانست عمر طولانی دارد که در این صورت، غفلت دامان او را می‌گرفت و به خودش وعده می‌داد که من ده یا بیست یا پنجاه سال دیگر در این دنیا می‌مانم مجال توبه هم بسیار است عجله‌ای برای توبه نیست، آن‌گاه به گناه و غفلت و بی خبری آلوده می‌شد.
ب) اگر هم می‌دانست که تا یک ساعت دیگر یا یک روز یا یک ماه یا یک سال دیگر زندگی می‌کند زندگی بر او ناگوار می‌شد به خودش می‌گفت: من که تا یک ماه دیگر بیشتر زنده نیستم پس چرا تلاش کنم؟ نشاط زندگی از بین می‌رفت و مأیوس می‌شد.
همین موضوع فایده‌ی دیگری هم دارد که انسان هر لحظه احتمال دو طرف را می‌دهد، یعنی دائماً بین خوف و رجاست. از یک سو دست از طلب برنمی‌دارد و از سوی دیگر آلوده به گناه نمی‌شود، چون نمی‌داند شاید ساعتی بیش از عمرش باقی نمانده باشد. در احادیث بر این مسأله بسیار تأکید شده است.
در این حدیث دو تعبیر آمده که از آنها دو مطلب استفاده می‌شود: در مدّتی که مهلت دارید و نفس آمد و رفتی دارد به عمل بپردازید، یا اشاره به این است در میان نفسی که انسان می‌کشد لحظه‌ای که نفس فرو می‌رود و تمام می‌شود تا نفس بیرون بیاید مهلت کوتاهی بین رفت و آمد نفس هست که کمترین مهلت است.
اتّفاقاً گفته می‌شود ضربان قلب انسان استراحت خیلی کوتاهی دارد که به آن «مهلت قلب» می‌گویند. یعنی بین نَفَس‌ها هم مهلتی است و این کوتاه‌ترین فرصت متصوّر برای انسان است. حضرت می‌فرماید: در حالی که شما در مهلت ما بین دم و بازدم هستید به همان مقدار به زندگی امیدوار نباشید. بسا نفس پایین که رفت بالا نیاید. بنابراین در همان لحظه‌ی کوتاه هم به اعمال صالح بپردازید. (فَبادِروا العَمَلَ وَ اَنتُم فی مَهلِ الأَنفاسِ).
در گذشته رسم بود وقتی شخص محترمی سوار اسب می‌شد پارچه یا قالیچه‌ای روی اسب می‌انداختند. حضرت می‌فرماید: اگر به اندازه‌ی گذاشتن و برداشتن آن قالیچه یا پارچه که زمانی اندک است فرصت داشتید، به اعمال نیک بپردازید چون ممکن است در همین لحظات عمر شما به پایان برسد (وَجِدَّةِ الاَحلاسِ).
پیش از آنکه گذرگاه نفَس گرفته شود که پشیمانی بعد از آن سودی ندارد و راه بازگشتی نیست، عملی نیک کنید. انسان اگر اندکی به علم تشریح آگاه باشد می‌داند که مرگ چقدر به انسان نزدیک است. در بدن انسان دو عضو اساسی وجود دارد که اینها به سادگی از کار می‌افتند: قلب و مغز.
یک سلسله رگ‌های نازکی است که وظیفه‌ی آنها تغذیه‌ی عضله‌ی قلب است. اگر این رگ‌ها بسته شود و بخشی از قلب از کار بیفتد، سکته‌ی قلبی رخ می‌دهد. در مغز انسان نیز مویرگ‌هایی است که اگر مجرای یکی از اینها گرفته شود، مغز از کار می‌افتد و بسا آن بخش از مغز، فرمانده مغز باشد. اگر چه قلب سالم است، چون فرمان قلب از مغز صادر می‌شود، یا اینکه آن بخش مسیر یک طرف بدن باشد که آن قسمت از کار می‌افتد، یا اینکه بر اثر اصابت سنجاقی، خون لخته شود و به همان اندازه کار دست انسان بدهد.
خلاصه اگر انسان مقداری درباره‌ی علم تشریح مطالعه کند رفته رفته در زندگی خودش وسواس پیدا می‌کند که آیا شب که می‌خوابم صبح زنده برخیزم؟
به هر حال این حوادث درونی و بیرونی فراوانی است. همین مسافرت را در نظر بگیرید که جزئی از زندگی انسان امروز شده، تمام مسافرت‌ها دام خطر است هر چند انسان مراقب باشد، دیگران ممکن است بی احتیاطی کنند. پس حالا که می‌توانید و قدرت دارید عمل نیک کنید. کارهایی که می‌کنی بگذار به حساب خدا. آیا واقعاً می‌توانیم بگوییم اعمالی که انجام داده‌ایم خالص برای خدا بوده است؟ ریا و علاقه‌ی مادّی در آن نبوده؟ پناه برخدا که انسان با دست خالی وارد بارگاه الهی شود و وقتی نامه‌ی اعمالش را به او می‌دهند فریاد برآورَد. قرآن می‌فرماید: «(یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً)؛ ای وای بر ما! این چه نامه‌ای است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فروگذار نمی‌کند مگر اینکه آن را شماره کرده است؟ و (این در حالی است که همه‌ی) اعمال خود را حاضر می‌بینند». (4)

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، خطبه‌ی 42.
2. نهج البلاغه، خطبه‌ی 28.
3. سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 34.
4. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 49.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد