در دو شماره گذشته به موضوع رهبری سیاسی و مسئولیت
های اجتماعی پیامبر صلوات الله علیه پرداختیم. این مقاله و دو مقاله آینده در مورد
جایگاه مردم در حکومت ایشان است.
مقدمه
یکی از شبهاتی که برخی از
نویسندگان معاصر پیرامون منشا مشروعیت حکومت اسلامی مطرح می کنند این است که
«ولایت و حکومت پیامبر اکرم (ص) برخواست و اراده مردم مبتنی بوده است، نه بر اراده
و تفویض الهی به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حکومت پیامبر اکرم (ص) برخواسته از
پذیرش و قبول و انتخاب مردم بوده است، نه انتصاب وتفویض خداوند.»[1]
مهمترین دلیل این ادعا آن است که در چند واقعه تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر
اکرم (ص) بیعت کرده و بدان وسیله مردم به پیامبر (ص) ولایت و حق حکومت داده اند.
ارزیابی و نقد این
شبهه نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم یعنی «منشاء مشروعیت حکومت پیامبر(ص)»،
«محتوا و ماهیت بیعت های پیامبر(ص)» و «جایگاه خواست مردم در حکومت اسلامی» می
باشد:
یکم .
منشاء مشروعیت حکومت پیامبر(ص)
از دیدگاه اسلام،
منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت،
اعتبار خداوند متعال است؛ و هیچ شخصی حق حاکمیت بر دیگری را ندارد،
مگر آن که از جانب حق تعالی به این منصب نائل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیانگر
این است که قرآن کریم وضع قانون و حکم رانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال می
داند:
1. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ
لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ)؛[2]
«حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان مى کند و او بهترین داوران است».
2. (لَهُ الْحَمْدُ فِی
الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ)؛[3]
«در این [سری ]نخستین و در آخرت، ستایش از آن او است و حکم و فرمان او راست و به
سوی او باز گردانیده مى شود».
3. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ
لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)؛[4]
«حکم جز بری خدا نیست، دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی
بیشترین مردم نمى دانند».
4. (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ
مِنْ والٍ)؛[5]«و
غیر از او والی و حمایت گری بری آنان نخواهد بود».
خداوند در این
آیات، حق حکم رانی را اختصاص به خود داده و آن را از غیر خود (مانند قیصرها و
طاغوت ها) نفی کرده است. حکمی که لازمه اش قرار گرفتن قانون گذاری و حکومت داری در
قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حکم رانی بیگانه با خدا را فاقد
مشروعیت مى انگارد.
آیات دیگری نیز
وجود دارد که علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین
«کافر»، «ظالم» و «فاسق» یاد مى کند؛ مانند:
1. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما
أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛[6]
«و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکرده اند، آنان خود کافرانند».
2. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما
أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛[7]
«و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود ستمگرانند».
3. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما
أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)؛[8]
«و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، خود فاسقانند».
بنابراین دو رکن مهم و اساسی
حکومت؛ یعنی، «قانون» و «حاکم»، از مواردی است که قرآن تعیین هر دو رکن را از شئون
خداوند دانسته است و بر این اساس منشا مشروعیت حکومت را تنها اعتبار خداوند متعال
می داند. حال پرسش مهم در اندیشه سیاسی این است که آیا خداوند سبحان این حق را به
دیگران واگذار کرده است یا خیر؟ بر اساس دلایل عقلی و نقلی بسیار متعدد[9]،
خداوند این اجازه و حق را به پیامبر اسلام(ص) داده است و ضمن واگذاری مسئولیت ها و
شئون اجتماعی و سیاسی متعدد، به پیامبر(ص) دستور داده است: (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ
بِما أَنْزَلَ اللَّهُ)؛[10]
«و میان آنان به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری کن» و (فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ
بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى )؛[11]
«پس میان مردم به حق داوری کن و هرگز از هوی نفس پیروی نکن…».
دو آیه یاد شده و آیات متعدد
دیگر به طور صریح با خطاب به پیامبر(ص)، آن حضرت را مسؤول و ناظر مستقیم حکومت
معرفی مى کند و به دنبال آن مبنی رفتاری و قانونی حکومت را مشخص مى سازد؛ مبنایی
که عبارت از «ما انزل الله» است. و اطاعت از حکومت و دستورات پیامبر (ص) را بر مردم
واجب می باشد: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم[12]؛
خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر و فرمانتان را اطاعت کنید.» بنابراین از
نظر قرآن منشا مشروعیت حکومت پیامبر (ص) نصب و تفویض الهی است نه خواست، بیعت و
انتخاب مردم.
در مقاله آینده به ماهیت بیعت های
پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
[1]
– ر.ک : نظریه های دولت در فقه شیعه ، محسن کدیور ،
تهران : نشر نی، 1377 ، ص 175- 186 ؛ و همچنین ر.ک: بیعت ازمنظر فقه
تطبیقی، محمد مهدی آصفی،کیهان اندیشه ،شماره62ص77 .
[2]
– انعام (6)، آیه 57.
[3]
– قصص (28)، آیه 70.
[4]
– یوسف (12)، آیه 40.
[5]
– رعد (13)، آیه 11.
[6]
– مائده (5)، آیه 44.
[7]
– همان، آیه 45.
[8]
– همان، آیه 47.
[9]
– ر.ک : محمد سروش
،
دین و دولت در اندیشه اسلامی ،
قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
،
1378 ،
ص 422.
[10]
– مائده (5)، آیه 48.
[11]
– ص (38)، آیه 26.
[12]
– سوره نسا،
آیه 59.