دو قطبی گرایی زیبایی
خوب و بد، مانند باید و نباید، نه صرفأ نشانه عواطف و احساسات گوینده (رد نظریه ذهنی گرایی) هستند و نه قرارداد و اعتبار محض اند؛ اعم از آنکه اعتبار کننده آنها را عقل فردی یا جمعی افراد بدانیم یا امر و نهی الهی؛ بلکه مفاهیمی حقیقی و خارجی اند؛ البته نه به صورت مفاهیم ماهوی که دارای مابازای عینی و مستقل باشند، بلکه از قبیل مفاهیم فلسفی اند که منشأ انتزاع خارجی دارند و به اصطلاح، عروض آنها ذهنی و اتصافشان خارجی است. درست مانند دیدگاه دوم (عینی گرایی) درباره زیبایی حسی که حقیقت زیبایی را همان تناسب میان اشیای خارجی می دانست.
بعضی وصفها وقتی موجود شوند، افزایشی در شیء رخ میدهد؛ مثل کسی که عالم شود (البته علم به ذات منظور نیست، بلکه علم به علوم گوناگون مراد است؛ مانند علم به فقه که در سایه یادگیری آن، چیزی بر فقیه افزوده می شود). کسی که عالم به علوم یا علمی می شود، تحولی در او پدید می آید. جسمی که گرم میشود یا سفید می گردد، تحولی در آن رخ میدهد؛ از این رو، علم، زیبایی، گرما و سفیدی محمول بالضمیمه اند.
اوصافی نیز عینی و خارجی اند، ولی در ذات موصوف تغییری پدید نمی آورند؛ مثل بالا بودن چیزی در برابر چیز دیگر یا برادر شدن کسی که مادرش در گوشه دیگری از دنیا وضع حمل کند. در عالم تغییراتی پیدا شد و فردی به دنیا آمد، ولی این موضوع که متصف به وصفی نبوده و الان موصوف به آن شده، تغییری در وجودش پیدا نشده است. این موارد، خارج محمول است.
پس عینی بودن و عینیت به این نیست که همواره یا مشت پر کن باشد یا اینکه وقتی وصفی برای وجود پدید می آید، اضافه ای برای موجود پدید آید. این مسئله، به مسئله ریشهای «اصالت وجود» برمی گردد. بر اساس اصالت وجود، متحقق بالذات در عالم «وجود» است. هر چیز در دنیا بخواهد تحقق یابد، باید به وسیله این وجود متحقق شود. اصل هر چیزی و هرکسی (من، شما و…) در وجودش است. انسان، در انسان بودنش حقیقی و واقعی است؛ زیرا جسم نامی متحرک بالاراده است. انسان که معقول ثانی نیست؛ انسان بودن، معقول اولی است. انسان بودن بر فرد چیزی نمی افزاید، زیرا عین وجودش است.
اصالت وجود، هرچه را که خواهان وجود یافتن باشد، موجود می کند. اگر انسانیتش با وجود موجود شد، برادریاش هم با همان وجود موجود می شود؛ یعنی همان یک وجود، هم وجود انسان است و هم وجود برادری. از این رو، وصفهایی همچون انسان بودن، برادری و همه معانی دیگر (غیر از وجود) که در شخص موجود است، موجودیتشان به همان وجود است. حالا آنها که به وجود موجودند، دلیل نمی شود بگوییم مابازایی ندارند. منظور از مابازا، این است که این معنا در خارج با قطع نظر از «فهم ما» موجود باشد. پس به این معنا نیست که برای خودش به طور مستقل مابازا داشته باشد؛ زیرا تنها وجود است که مابازای مستقل دارد. بر اساس اصالت وجود، موجودیت بقیه چیزها به همین موجود است؛ زیرا نمی توانند با چیز دیگر موجود شوند؛ یعنی وصف های موجود، از قبیل انسانیت زید، علم زید و شجاعت زید، با همین «وجود» موجود می شوند.
زیبایی نیز معقول ثانوی نیست؛ زیرا زیبایی واقعا موجود است و به سبب وجود تناسب در زیبایی، هرکس که قدرت درک داشته باشد، می تواند آن را درک و فهم نماید؛ یعنی کسی با فهم خودش زیبایی را نسبت نمی دهد یا تولید نمی کند. بر اساس نظریه دوقطبی گرایی ، زیبایی حقیقتی دوقطبی است؛ یعنی زیبایی حقیقتی است وابسته به هر دو قطب درون ذات و برون ذات. علامه جعفری در این باره می نویسد:
نمودهای زیبا، مانند دیگر حقایق و جریانات و پدیدههای طبیعی، واقعیت دارند؛ چه انسانی وجود داشته باشد که آنها را ببیند و از آنها لذت ببرد و خواه انسانی وجود نداشته باشد. از طرف دیگر، یقینی است که هیچ گاو و گوسفند و… از دیدن زیباییهای طبیعی یا هنری لذت نمی برند و هنگام رویارویی با آنها، آن عکس العمل ذهنی و روانی را که ما انسانها در خود درمی یابیم، از خود نشان نمی دهند. آن جانوران در موقع رویارویی با زیباترین گل ها، همین که احساس کردند آن گلها قابل خوراکی برای آنها نیستند، پشت به آنها نموده، سراغ علفها و برگهایی را خواهند گرفت که برای آنها خوش خوراک باشند. از آغاز تاریخ بروز یک اثر هنری تاکنون، یک جانور غیر از انسان دیده نشده است که در جلو یک اثر هنری بایستد و عکس العملی از دریافت زیبایی آن از خود نشان بدهد. علت اینکه انسان با آن مغز و روانی که دارد، زیبایی را درک می کند و از آن لذت می برد، چیست؟ گفتنی است که اساسا علامه جعفری نظریه ذهن گرایان «مبنی بر اینکه زیبایی عبارت است از درک و دریافت ذهنی از پدیده های عینی که اگر آدمی از چنین ذهنی یا از چنین استعدادهای روانی برخوردار نباشد، زیبایی هم وجود ندارد» را افراطی می داند و در مقابل، بر تفریطی بودن نظریه عین گرایان مبنی بر اینکه زیبایی عبارت است از نمودهای عینی خوشایند و مورد پسند ذهن که آدمی هیچ نقشی جز منعکس ساختن آن ندارد تأکید می کند، ولی خود، زیبایی را از آن حقایقی میداند که دوقطبی قطب درون ذاتی و برون ذاتی است.
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص102-100، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391