ديدگاه اقتباس قرآن از منظر يوسف درّه حداد(1)
ديدگاه اقتباس قرآن از منظر يوسف درّه حداد(1)
چکيده
يکي از پر طرفدارترين ديدگاه ها در ميان مستشرقان پيرامون قرآن، ديدگاه اقتباس است. با اينکه افرادي نظير تئودور نولدکه آلماني(1836ــ1931) و گلدزيهر يهودي (1850ــ1921) در اين زمينه در نزد خاورشناسان از شهرت، اعتبار و جايگاه ويژه اي برخوردارند، به نظر مي رسد پرحجم ترين کار تحقيقي که از سوي غيرمسلمانان براي انکار وحياني بودن قرآن و اثبات ديدگاه اقتباس صورت گرفته است از يوسف درّه حداد(1913ــ 1979) کشيش مسيحي معاصر است. به زعم وي، قرآن کتابي جديد يا دعوتي نو و يا دربردارنده نبوتي مستقل نيست؛ زيرا اسلام و توحيدي که قرآن از آن تبليغ مي کند، همان اسلام و توحيد تورات و انجيل است. تنها تفاوت در اين است که پيامبر اسلام با زبان عربي و براي مخاطبان عرب زبان خود به تبليغ اسلام «الکتاب» مي پردازد.
به نظر مي رسد ايراد اصلي کار وي، که موجب گرديده به صورت وسيع دست به تحريف تعاليم قرآن بزند، پيش فرض ها و مباني نظري ناصواب اوست که مهم ترين آنها بدين قرار است: 1.قرآن ترجمه و نسخه عربي «الکتاب» است. 2.پيامبر اکرم، رسول برگزيده خدا و صاحب معجزه نيست. 3.دين اسلام دربردارنده هيچ دعوت جديد و مستقلي نيست. 4.قرآن دعوت به نصرانيت است. 5.کمال نبوت و کتاب هاي آسماني در مسيح و انجيل است.
اين نوشتار با بررسي انديشه هاي اصلي مباني نظري ديدگاه يوسف حدّاد، به نقد تفصيلي نظريه وي پرداخته است.
کليد واژه ها: يوسف دره حداد، قرآن، توحيد، نبوت، نصرانيت.
مقدمه
به نظر مي رسد پرحجم ترين کار تحقيقي که از سوي غيرمسلمانان براي انکار وحياني بودن قرآن و اثبات اقتباس آن از تورات و انجيل صورت گرفته است، از ارشميتدريت يوسف دُرّه حداد، (1913ــ 1979) نويسنده و کشيش مسيحي معاصر است که در سال 1939 ميلادي رتبه کشيشي خود را از کليساي لبنان گرفت. آثاري که وي در اين زمينه به رشته تحرير درآورده است در دو بخش(1) قرار مي گيرد: بخش نخست با عنوان «دروس قرآنية» مشتمل بر پنج جلد کتاب است که عبارتند از: 1.الإنجيل في القرآن؛ 2.القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية؛ 3.القرآن و الکتاب: أطوار الدعوة القرآنية؛ 4.نظم القرآن و الکتاب: إعجاز القرآن؛ 5.نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن. بخش دوم نيز با عنوان «في سبيل الحوار الإسلامي المسيحي» مشتمل بر شش جلد کتاب است که عبارتند از: 1.مدخل إلي الحوار الإسلامي المسيحي؛ 2.القرآن دعوة نصرانية؛ 3.القرآن و المسيحية؛ 4. أسرار القرآن؛ 5.المسيح و محمد في عرف القرآن؛ 6.سيرة محمد و سرّه.
در ميان اسلام شناسان غيرمسلمان، استناد بسيار گسترده يوسف حداد به قرآن به طور خاص، و استناد وي به تفاسير قرآن و آثار انديشمندان مسلمان به طور عام، برجستگي ويژه اي به ديدگاه نام برده داده است. او از يک سو، به شدت مسلمانان و مسيحيان را دعوت به گفت و گو مي کند تا آنجا که به صورت مستقل کتابي را نيز به نام مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي در اين زمينه به رشته تحرير درآورده است؛ اما از سوي ديگر، آشکارا بر اين باور است که قرآن صرفاً دعوت به نصرانيت مي کند و به غير از تصديق انجيل، دربردارنده هيچ دعوت نو و نبوت جديدي نيست. نکته جالب توجه در اينجا آن است که وي در اين زمينه نيز کتابي حجيم با بيش از هفتصد صفحه به نام القرآن دعوة نصرانية نگاشته است. به نظر مي رسد يوسف حداد با مطالعه اي بيست ساله بر روي قرآن و ديگر منابع اسلامي مرتبط با قرآن(2) و نگارش کتاب هاي متعدد در اين زمينه، در ميان غيرمسلمانان از پرکارترين اسلام شناسان قرآن پژوه مي باشد. بنابراين، بررسي و نقد ديدگاه وي مي تواند دست کم زمينه ي مناسبي را براي آشنايي با بسياري از مباني نظري و پيش فرض هاي ديگر مستشرقان فراهم سازد.
يوسف حداد با اينکه نمي خواهد صراحتاً نبوت پيامبراکرم(ص) را انکار کند، ولي تلاش وي معطوف به دو مطلب است: يکي، انکار قرآن به عنوان متن مستقل و نو و منبعي وحياني که مستقيماً از جانب خداوند نازل شده باشد؛(3) و ديگري، انکار دين اسلام به عنوان يک دين مستقل الاهي که کامل کننده اديان پيشين و اصلاح گر تحريفات آنها باشد.(4) به عقيده وي، دين اسلام اقتباسي از اديان گذشته و متأثر از فرهنگ عرب حجاز است. (5) اين ادعاي صريح وي، آشکارا به انکار نبوت حضرت ختمي مرتبت نيز مي انجامد. البته در مسئله اقتباس و تأثيرپذيري قرآن، بيشترين تأکيد وي بر اين نکته است که قرآن نسخه عربي «الکتاب» است و مقصود از «الکتاب» نيز که قرآن از آن گرفته شده، همان تورات و انجيل است که پيش از پيامبر اکرم بر حضرت موسي و حضرت عيسي نازل شده بود.(6) از نگاه او، هدف قرآن اين است که تورات و انجيل را به عرب ها بياموزد.(7)
1.قرآن، فاقد دعوت جديد و يا نبوت جديد
اسلام و توحيدي که قرآن از آن تبليغ مي کند همان اسلام و توحيد برگرفته از تورات و انجيل است و دربردارنده نکته ديگري افزون بر آن دو نيست. تنها تفاوت در اين است که اسلام قرآن نسخه عربي اسلام «الکتاب» است که پيامبر اسلام با زبان عربي و براي مخاطبان عرب زبان خود به تبليغ اسلام «الکتاب» مي پردازد. بنابراين، اگر بخواهيم به طور خلاصه ماهيت و چيستي قرآن را تعريف کنيم، عبارت است از تصديق «الکتاب» ي که پيش از قرآن نازل شده بود و نزد «اهل الکتاب» بود و نه تصديق «الکتاب» ي که در آسمان قرار دارد؛ زيرا احدي از زمينيان ــ اعم از نصارا و غيرآنها ــ با «الکتاب» موجود در آسمان ارتباط ندارد تا بتواند به مطابقت تعاليم قرآن با معارف آن گواهي دهد.(8)
وحي نازل شده بر پيامبر اسلام از نظر اهميت، نازل ترين و کم اهميت ترين وحيي است که بر پيامبران الاهي نازل شده است؛ چرا که تنزيل وحي بر پيامبر بدين معناست که آموزه هاي قرآن برگرفته از تعاليم «الکتاب» و مطابق با آن است و تعاليم «الکتاب» از سوي خدا بر حضرت موسي و مسيح نازل شده است و سپس از مجراي علماي نصارا به پيامبر اسلام منتقل شده است. اکنون با توجه به اينکه پيامبر اکرم تعاليم قرآن را از اساتيد نصراني اش فراگرفته است، هنگام شک و ترديد آن حضرت در معارف قرآن، تنها راه برون رفت از اين حالت رواني ويرانگر و دست يابي به اطمينان و آرامش دروني، مراجعه وي به علماي اهل کتاب و اساتيد نصراني اش است. بنابراين، دعوت قرآن پيوسته در امتداد دعوت به «الکتاب» و تأييد نصاراست و دربردارنده هيچ اعجازي نيست و تنها نشانه صدق و صحت تعاليم قرآن گواهي نصارا بر مطابقت آنها با معارف «الکتاب» است.(9)
2.قرآن، دعوت به نصرانيت
مهم ترين، بنيادي ترين و برجسته ترين انديشه يوسف حداد در زمينه دين اسلام و قرآن همين انديشه است و همه سخنان او در کتاب هاي گوناگونش با آوردن شواهد قرآني بسيار فراوان، براي اثبات همين نکته است.(10) سه نکته پيش گفته نيز در حقيقت مقدمه اي براي نيل به اين نکته بنيادين است. او براي رسيدن به اين هدف از هيچ کاري دريغ نکرده است. همان گونه که در ادامه خواهد آمد، وي گاهي از سوي خودش براي برخي الفاظ قرآن معاني جديدي را ــ که برخلاف معناي لغوي و اصطلاحي است ــ جعل کرده و با اين کار، آشکارا به تحريف معنوي آيات قرآن دست زده است، گاهي نيز در مواجهه با برخي از واژه هاي کليدي قرآن و برخي از آيات قرآن که در تعارض آشکار با اين انديشه بوده و به هيچ وجه قابل تأويل نبوده است، مدعي گرديده است که اين گونه واژه ها و آيات در زمان تدوين و جمع آوري به متن قرآن افزوده شده است.
يوسف حداد با توجه سه انديشه مزبور معتقد است: ديني که قرآن براي عرب ها آورده است همان دين موسي و عيسي است که بر ايمان به تورات و انجيل مبتني است و با نام دين اسلام مطرح شده است. قرآن با دعوت کردن مخاطبانش به ايمان به تورات و انجيل عملاً به تأييد و ياري نصرانيت برخاست. از اين رو، از منظر او، کتاب پيروان واقعي قرآن، تنها قرآن نيست، بلکه تورات و انجيل نيز مي باشد؛ چرا که آن دو اصل و مصدر قرآن مي باشند و قرآن فرع و نسخه عربي آن دوست. به همين دليل، يوسف حداد محور دعوت قرآن را ايمان به خدا، مسيح و انجيل مي داند و اسلام بدون ايمان به مسيح و انجيل را مخالف با اسلام مورد نظر قرآن مي داند. از همين رو، يهود به سبب مخالفت با مسيح و انجيل علناً خود را در مقابل پيامبر اسلام و قرآن قرار داد و مورد تکفير آن دو قرار گرفت.(11)
خلاصه آنکه از نگاه يوسف حداد، قرآن چنين نيست که در کنار تورات و انجيل داراي پيامي نو، دعوتي مستقل، و کتاب و معجزه اي جديد باشد. قرآن نسخه عربي تورات و انجيل است و کار آن صرفاً دعوت به نصرانيت و تأييد نصاراست. بنابراين، دين اسلام همان دين نصرانيت است که به عنوان «دين و امت وسط» در ميان يهوديت و مسيحيت قرار مي گيرد.(12)
3.کمال نبوت و کتاب هاي آسماني در مسيح و انجيل
از منظر يوسف حداد، چنين نيست که جايگاه حضرت مسيح و انجيل به عنوان حلقه اي ميان انبياي الاهي و کتب آسماني باشد؛ زيرا آن حضرت در ميان انبيا خاتم الانبياست و انجيل در ميان کتب آسماني کامل ترين، جامع ترين و آخرين کتاب است.
توضيح آنکه حضرت مسيح در ميان پيامبران الاهي از جايگاه منحصر به فردي برخوردار است؛ نه تنها در رسالت و جريان نزول وحي، بلکه در سيرت و شخصيتش نيز روح القدس مؤيد او و همواره همراه با او بوده و او را از فرو افتادن در گرداب هرگونه خطا و نسيان و گناه حفظ مي نمود، در حالي که همراهي جبرئيل با حضرت موسي و پيامبر اسلام منحصر و محدود به امر «تنزيل» تورات و قرآن بود و عصمت آنها از گناه و خطا و نسيان نيز محدود به همين قلمرو بود. گذشته از آن، نحوه نزول وحي بر مسيح نيز متمايز از نزول وحي بر ديگر رسولان الاهي بود؛ زيرا خداوند وحي را بر مسيح به صورت مستقيم و بي واسطه نازل مي کرد، در حالي که بر انبيايي همچون موسي از پشت پرده و «من وراء حجاب» و بر پيغمبراني نظير پيامبر اسلام با وساطت جبرئيل فرو مي فرستاد. افزون بر همه اينها، خداوند به مسيح همه «بيّنات» (13) را عطا کرد، در حالي که به هيچ پيغمبر ديگري چنين عطاي بزرگي را ارزاني ننمود. هرکدام از اين امور پيش گفته خود به تنهايي دليل بر اين است که مسيح بر همه پيامبران ديگر برتري دارد و از همين جا به دست مي آيد که انجيل نيز کامل ترين کتاب آسماني مي باشد.(14)
نکته ديگر که نشان دهنده برجستگي ويژه مسيح نسبت به ديگر رسولان الاهي است اين است که مطابق برخي آيات قرآن،(15) خداوند به آن حضرت با اينکه «ابن مريم» است، سه لقب «مسيح الله، کلمة الله و روح الله» داده است که احدي از جهانيان و حتي بزرگ ترين پيامبران الاهي(ابراهيم و موسي و پيامبر اسلام) را با چنين القابي توصيف نکرده است، بلکه بالاتر از اين، قرآن مسيح را «روح منه» دانسته که بيانگر اين است که او با اينکه عبد و بنده خداست ولي برتر از جنس بشر است و از جهاني غير از جهان مادي ماست، به گونه اي که موجودي بيشتر آسماني است تا زميني؛ و به همين دليل است که پس از مسئله توحيد، دعوت به مسيح و انجيل دومين موضوعي است که محور دعوت قرآني قرار گرفته است.(16)
به اعتقاد يوسف حداد، قرآن که صرفاً تصديق کننده تورات و انجيل و مؤيد نصاراست، آشکارا بيانگر اين نکته مهم است که خداوند در پي نوح و ابراهيم و انبيايي از دودمان آن دو، رسولان ديگري را فرستاد و بعد از آنان عيسي بن مريم را مبعوث نمود و به او انجيل عطا کرد.(17) اين در حالي است که قرآن هيچ تصريحي ندارد که نبي ديگري پس از مسيح آمده باشد و همين امر دليل بر اين است که مسيح خاتم الانبيا و انجيل آخرين کتاب آسماني است.(18)
از نگاه يوسف حداد، يگانه نقش پيامبر اسلام و قرآن تصديق رسالت مسيح و بيان معارف انجيل به زبان عربي است. او براي اثبات اين ادعا، با تمسک به آيه 27 سوره ي «عنکبوت»، در بياني تناقض آميز مدعي است که پيامبر اسلام از انبياي الاهي و صاحب کتاب نيست، بلکه در غار حرا از راه نوعي وحي الاهي ــ آن هم در عالم رؤيا ــ به ايمان به تورات و انجيل هدايت گشت و بدين وسيله مأمور به تبليغ مسيح و انجيل گرديد.(19)
يادآوري اين نکته در اينجا ضروري است که به اعتقاد يوسف حداد تنها انجيل رسمي و پذيرفته شده از سوي نصارا همان انجيل عبراني است که با خط و حروف عبري و به زبان سرياني نوشته شده است و جيروم، از محققان بزرگ مسيحي در قرن چهارم ميلادي، آن را از نسخه شهر حلب گرفته و به زبان يوناني و لاتيني ترجمه کرده است. اين ترجمه تا اواخر قرن چهارم ميلادي(حدود 300 سال پيش از بعثت پيامبر اسلام) موجود بوده، ولي پس از آن زمان، هم اصل انجيل عبري و هم ترجمه جيروم مفقود گرديده است. به نظر يوسف حداد، مقصود از انجيل عبراني نسخه اصلي انجيل متّي است که به اعتقاد برخي از انديشمندان مسيحي کامل بوده و ورقة بن نوفل آن را به عربي ترجمه نموده است. به اعتقاد يوسف حداد، مقصود از انجيل مطرح شده در قرآن ــ که به صورت مفرد آمده ــ نيز همين نسخه اصلي انجيل متي است. يوسف حداد مدعي است که اناجيل چهارگانه در واقع، چهار روايت از نسخه اصلي انجيل نصراني هستند که اين چهار انجيل با اينکه در الفاظ با يکديگر اختلاف دارند، ولي به لحاظ معنا با يکديگر هيچ تفاوت معنايي ندارند.(20)
اکنون اين پرسش مطرح مي گردد که آيا براي هيچ فرد عاقلي پذيرش اين مطلب ممکن است که کتاب کاملي همانند قرآن، از کتابي که خود يوسف حداد در کامل بودن اصل آن ترديد دارد و از سوي ديگر، همان اصل آنچناني نيز حدود سيصد سال پيش از ولادت ورقة بن نوفل(مترجم انجيل عبراني به زبان عربي) مفقود شده است، گرفته شده باشد؟! اگر حدود سيصد سال پيش از تولد ورقه، انجيل عبراني و ترجمه آن مفقود گرديده است، چگونه ورقه پس از سيصد سال چنين انجيل مفقود شده اي را به عربي ترجمه کرده است؟! نکته جالب توجه در اينجا آن است که اولاً، در اينکه نويسندگان اناجيل چهارگانه ــ و حتي متّي ــ از شاگردان مسيح باشند، اختلاف است؛ زيرا نام آنها نيز دقيقاً مشخص نيست.(21) ثانياً، تناقضات موجود در اناجيل چهارگانه، اختلاف اناجيل همنوا(متّي، مرقس و لوقا) با انجيل يوحنّا، ناسازگاري برخي از آموزه هاي اناجيل با يافته هاي مسلم دانش روز و وجود آموزه هاي خردستيزي نظير تثليث و تجسد، هرکدام شاهدي بر بشري و غيرالاهي بودن اناجيل و دليلي بر بطلان ادعاهاي يوسف حداد است.(22)
پي نوشت:
1.البته يوسف حدّاد يک مجموعه سومي با عنوان «دراسات إنجيلية: مصادر الوحي الإنجيلي» نيز دارد که مشتمل بر يازده کتاب راجع به مسيحيت و انجيل است. اين مجموعه عبارتند از: 1.الدفاع عن المسيحية: في الإنجيل بحسب متي و بحسب مرقص 2.تاريخ المسيحية: في الإنجيل بحسب لوقا و في سفر أعمال الرسل 3.فلسفة المسيحية: الرسول بولس 4.فلسفة المسيحية: رسائل بولس 5.صوفية المسيحية: في الإنجيل بحسب يوحنا 6.صوفية المسيحية: في سفر الرؤيا 7.المسيح في الإنجيل 8.«إنجيل» بولس 9.سيرة المسيح و سرّه 10.دروس إنجيلية 11.الدفاع عن المسيحية من تاريخها و تعليمها.
2.يوسف دره الحداد، الانجيل في القرآن، ص 425.
3.احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 87 ــ92، 108ــ 109، 215، 231، 233ــ 235/همو، الانجيل في القرآن، ص 419.
4.يوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانية، ص 727/همو، القرآن و المسيحية، ص 102، 215.
5.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 200ــ 219.
6.يوسف دره الحداد، القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، ص 179ــ180، 187ــ 188/همو، القرآن و المسيحية، ص 233.
7.همو، القرآن و المسيحية، ص 104ــ 105.
8.همو، القرآن و الکتاب: اطوار الدعوة القرآنية، ص 1055ــ1056/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 65.
9.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 59 ــ 65/همو، القرآن و المسيحية، ص 106.
10.يوسف حداد افزون بر اينها يک کتاب 745 صفحه اي به نام «القرآن دعوة نصرانية» را به صورت مستقل به همين موضوع اختصاص داده است.
11.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 727،723/همو، القرآن و المسيحية، ص 109.
12.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 890 ــ 891.
13.يوسف حداد در بيان «بينات» به آيه 87 از سوره بقره اشاره مي کند و با تمسک به سخنان بيضاوي مي گويد: قال: «و آتينا عيسي بن مريم البينات»(بقره:87) اي «المعجزات الواضحات کإحياء الموتي و إبراء الاکمه و الابرص و الإخبار بالمغيبات و إحياء الموتي». البيضاوي…فالبينات اي المعجزات العظيمة التي تصل الي الاحياء و الخلق و والتي «لم يستجمعها غيره»(البيضاوي) تميز بالتفضيل رسالة المسيح علي الرسالات کلها. مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 237.
14.همو، القرآن و المسيحية، ص 87، 110ــ113/همو، القران دعوة نصرانية، ص 560 ــ 668.
15.نساء: 171/آل عمران: 45.
16.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 727ــ 729/همو، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 169ــ171.
17.حديد: 26ــ 27.
18.همو، القرآن و المسيحية، ص 98ــ 99، 105ــ107. توجيه يوسف حداد راجع به «خاتم النبيين» بودن پيامبر اسلام و يا «مهيمن» بودن قرآن نسبت به کتب آسماني پيش از خود، که در قرآن به آن ها تصريح شده است، در قسمت نقد ديدگاه يوسف حداد تحت عنوان «ابداعات يوسف حداد» بدان اشاره خواهد شد.
19.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 888 ــ 889.
20.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 117ــ130.
21.آرچيبالد رابرتسون، عيسي اسطوره يا تاريخ، ترجمه حسين توفيقي، ص 19ــ20/عبدالرحيم سليماني، «عهد جديد، تاريخ نگارش و نويسندگان»، هفت آسمان، ش 3 و 4، ص 85 ــ86.
22.موريس بوکاي، دراسة الکتب المقدسة، ص 65ــ131/کري ولف، درباره مفهوم انجيل ها، ترجمه محمد قاضي، ص 25/ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه حميد عنايت و ديگران، ص 655.
منبع: نشريه معرفت كلامي شماره 1