انقلاب اسلامي بهعنوان يك پديده سياسي، اجتماعي و به عنوان آخرين انقلاب قرن، انقلابي است كه معادلات جهاني را تحت تأثير خود قرار داد و وقايع و تحولات آن، بسياري از تحليلگران را شگفتزده نمود و بازتاب اين انقلاب به گونهاي بود كه روزنامه تايمز مينويسد: «اوجگيري خيزش مذهب و انقلاب سراسر جهان را در نورديد و دنياي غرب به دليل انقلاب ايران بار ديگر اسلام را كشف كرد.»[1] و اين روزنامه با وقوع انقلاب اسلامي ايران هم چنين مينويسد: «براي اولين بار يك كشور مسلمان به طور موفقيتآميزي قدرتهاي بزرگ غربي را به مبارزه طلبيد و آنان را تحقير كرد.»[2] انقلابي كه نوام چامسكي متفكر معاصر آمريكايي از آن به اين گونه ياد ميكند كه انقلاب اسلامي ايران اولين عبور از خط قرمز آمريكا بود و ايران در سال 1979 از خط قرمزها گذشت، سرپيچي كرد و مستقل شد[3] و ساموئل هانتينگتون ميگويد: «پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979 در ايران ميتواند به عنوان نقطه آغاز جنگ پنهان تمدنهاي غرب و اسلام در نظر گرفته شود.»[4]در بهمن ماه 1357 تحولي عظيم و شگرف در تاريخ ايران بلكه جهان اسلام و حتي جهان بشريت رخ داد كه متفكران و تحليلگران علوم سياسي، تاريخ نگاران و سياستمداران دنيا را به حيرت و تعجب واداشت و آن به خاطر پيروزي اسلام در ابعاد ايدئولوژيكي سياسي و فرهنگي آن، و غلبه فرهنگ و تمدن بزرگ اسلام بود. اينكه[5] انقلاب ايران اين همه شگفتي آفريد و پيروزيهاي پي در پي و سريع را كسب نمود و ملتي با دست خالي چنين اراده خارقالعادهاي پيدا كرد، همه آن را ميتوان از اسلام و تشيع ديد و بر آن مباهات كرد و يكي از مسائل مهمي كه نظر اغلب تحليلگران انقلاب اسلامي ايران را به خود جلب كرده و ناظران خارجي را به حيرت انداخته بود، اين واقعيت بود كه چگونه در اين انقلاب به ناگهان تمامي مردم تقريباً همزمان و هماهنگ سربرداشته و قيام كردند و همصدا خواستار تحول و تغيير اساس حكومت، يعني سقوط رژيم شاه و بر قراري حكومت اسلامي شدند.[6] اين همان چيزي است كه در باره آن ميگويند: اين اراده جمعي يك جنبه تئوريك دارد كه كمتر به چشم ديده شده است و به قول ميشل فوكو: «مانند خدا يا روح شايد هرگز به چشم ديده نشود، اما در تهران و در تمام ايران چنين اراده جمعي ملّتي مشاهده شد و يك عينيت مطلقاً روشن و ثابت باقي مانده است.»[7] و اين همان نكته جالبي است كه آرنولد توينبي مورخ معروف انگليسي تنها كسي كه (در دنياي غرب) تجديد حيات و عظمت تمدن اسلام و برقراري حكومت اسلامي را با عنوان پان اسلاميسم از ديدگاه خود پيشبيني كرده بود[8]، به آن اشاره كرده بود و اين همان تعبيري است كه ديليپ هيرو، نويسنده هندي بيان کرد: «بسياري از مفسران، ايران را به عنوان يك نمونهاي از احياء اسلامي كه جهان اسلام را در طول دهه(هاي) گذشته در بر گرفته بيان ميكنند.»[9] اوهمچنين در خصوص موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي ميگويد: «يك شگفتي (حتي) براي انقلابيون بود، همانطوريكه براي شاه و حاميان خارجياش بود.»[10] و «ظهور امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ به عنوان رهبر بلامنازع حركت انقلابي ، شگفتي عمده ديگري بود.»[11]بدون ترديد بايد گفت با وقوع انقلاب اسلامي در ايران، دنيا شاهد رخداد و يك معجزه الهي بود و اين واقعيت است كه امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ بدين گونه برآن تأكيد داشتند كه : «… يك تحول روحي در جامعه پيداشد كه من غير از آن كه بگويم يك معجزه بود، يك اراده الهي بود، نميتوانم اسم ديگري رويش بگذارم.»[12] و به راستي «انقلاب اسلامي عظيمترين انقلاب تاريخ است و همه ميدانيم اين كار عظيم در پرتو عظمت شخصيت امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ پا گرفت.»[13] و اين همان چيزي است كه برخي نويسندگان به آن اشاره كردهاند كه در حقيقت «انقلاب اسلامي ايران در ذات خود هيچ شباهتي با انقلابهاي ديگري كه در قرن حاضر به وقوع پيوسته نداشته است.»[14] رابرت كالستون دانشمند كانادايي از جمله نويسندگاني است كه به انقلاب اسلامي از اين ناحيه نگاه كرده است و ميگويد: «از نظر من كه يك غربي و فرد غير مسلمان هستم، اين معجزه است كه يك انقلاب مكتبي و الهي بتواند در جهان امروز اين طور تحقق پيدا كرده و در جهت استقرار عدالت به پيش برود، اين انقلاب بدون شك از جانب خداوند حمايت ميشود.»[15] بنابراين منشاء بسياري از شگفتيها و سر رشته عمده ناباوريهاي تحليل گران غربي، الهي بودن اين پديده است، همانطوري كه تدا اسكاچپول مينويسد: «سقوط رژيم شاه و آغاز نهضت انقلابي ايران از 1977 تا 1979، يك شگفتي ناگهاني براي ناظرين خارجي بود. از دوستان شاه گرفته تا رونامهنگاران و دانشمندان علوم سياسي و اجتماعي و … همه ما حوادث انقلاب را با حيرت و ناباوري نظاره ميكرديم، براي همه انقلاب ايران پديدهاي كاملاً خلاف قاعده و طبيعت بود.[16]» از سوي ديگر ميشل فوكو انقلاب اسلامي ايران را يك انقلاب فرامُدرن خوانده و همچنين معنويت گرايي سياسي را لقب تحليل خود از انقلاب اسلامي قرار داده است و ميگويد: «حكومت اسلامي از يك طرف، حركتي براي ارائه نقش دائمي و تعريف شده به ساختارهاي سنّتي جامعه اسلامي و از جانب ديگر ، راهي براي وارد كردن ابعاد معنوي در زندگي سياسي بود.»[17]مايكل فيشر هم به اين انقلاب معنوي اشاره ميكند و مينويسد: «براي ايشان (امام خميني) انقلاب صرفاً يك انقلاب سياسي و يا اقتصادي نبود، بلكه يك انقلاب معنوي هم بود كه ميبايست ارزشها و معيارهاي حاكم بر دولت و رفتارهاي اجتماعي را تغيير دهد.»[18] و «انقلاب امام خميني حتي سير تطوري انسان را تغيير داد»[19] «و جهانيان همچنان تحت تأثير انقلاب معنوي او قرار دارند.»[20] اين اعجاز و معنويت انقلاب ريشه در آن چيزي دارد كه حامد الگار انديشمند مسلمان آمريكايي به آن متذكر ميشود و ميگويد: «ريشه انقلاب به موضوع امامت در ديدگاه شيعه و مسأله غيبت امام عصر ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ و پيامدهاي سياسي آن عقيده، ارتباط دارد كه تجلي عيني اعتقاد به نيابت است.»[21] در همين راستا ميشل فوكو درباره انقلاب اسلامي و مكتب تشيع و رهبري آن ميگويد: « تشيع با تكيه بر موضع مقاومت و انتقادي سابقهدار خود در برابر قدرتهاي سياسي حاكم و نفوذ عميق در دل انسانها توانست نقش آفريني نموده و مردم را، عليه رژيمي كه مجهزترين ارتشها را دارد و از حمايت آمريكا و ديگران برخوردار بوده، به خيابان بياورد.»[22] او درباره نقش رهبري شيعه، يعني امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ ميگويد: «شخصيت آيةا… خميني ـ رحمت الله عليه ـ پهلو به افسانه ميزند، هيچ رهبري سياسي، نميتواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين نيرومند دارند.»[23] و اين پيوند مسلماً به خاطر مكتب تشيع و اعتقاد راسخ مردم به تشيع و رهبري آن ميباشد. تدا اسكاچپول درباره تشيع و نقش آن در انقلاب مي نويسد: «انقلاب اسلامي توسط مجموعهاي از شكلهاي فرهنگي و سازماني ريشهدار و اسلامي شيعي و اسطوره بنيادين تشيع، يعني امام حسين ـ عليه السلام ـ و شبكه مساجد و روحانيت و … به گونهاي هوشيارانه ساخته شد.».[24] مرحوم حميد عنايت از انديشمندان مسلمان ايراني هم چنين آورده است: «اسلام شيعي منبع اصلي و زمينهساز انقلاب اسلامي بوده است، لذا تشيع را ميتوان همان عنصري دانست كه انقلاب ايران را از ساير انقلابهاي عصر ما متمايز ميكند و به همين علت بايد ويژگيهاي آن را در همين امر جستجو كرد.» و اين هماني است كه حامد الگار به آن توجه كرده است و ميگويد: «ميبينم كه تمام حوادثي كه در پيشبرد انقلاب مؤثر بوده است جنبه اسلامي و ديني داشته و اطاعت اكثريت قاطع مردم از دستورهاي حضرت امام راحل بينهايت مهم بوده است … و يكي از علل اينكه انقلابي شبيه انقلاب ايران را تا به حال در هيچ كدام از كشورهاي اسلام شاهد نبودهايم، وجود همين رهبري و نقش رهبري علما و روحانيون بوده است، يعني در مكتب تشيع مسأله تقليد و اطاعت از مرجع جامعالشرايط البته در مسائل ديني بسيار مهم است.»[25] دكتر منصور معدل استاد دانشگاه انگلستان معتقد است كه، «ويژگي اصلي انقلاب ايدئولوژي است. تصور انقلاب ايران بدون توجه به نقش اسلام شيعي در ايجاد و تداوم جنبش انقلابي 57 و تأثير آن در شكلگيري پيامدهاي انقلابي بسيار مشكل است.»[26]البته سرگين بابورين، سياستمدار برجسته روسي علاوه بر مذهب جنبه ديگر را هم مورد توجه قرار داده و به آن اشاره ميكند كه: «انقلاب اسلامي نه تنها يك جنبش بزرگ مذهبي، بلكه تحول سياسي همراه با عدالت اجتماعي، استقلال و آزادي براي مردم بود.»[27] و پروفسور حامد الگار همينطور به لحاظ ديگر متذكر ميشود كه: «اين انقلاب در عين حال كه ريشه در ديانت و مذهب اسلام داشت از سوي ديگر كاملاً با همكاري و همدلي توده مردم ايران اتفاق افتاد.»،[28] يعني «مردم ايران به يك حكومت مذهبي احساس نياز ميكردند.»[29] يا به قول تدا اسكاچپول: «انقلاب ايران آشكارا آنقدر مردمي بود و آنقدر روابط سياسي و بنيادهاي فرهنگي ـ اجتماعي و اقتصادي ـ اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتاً نمونهاي از انقلابهاي اجتماعي ـ تاريخي بزرگ ميباشد.»[30] لذا اين واقعيت غير قابل انكار ميباشد، كه نفوذ و حكومت مذهب بر قلبهاي مردم بود كه اين تحول و آرزوهاي ديرينهاي چون استقلال و آزادي را به ارمغان آورده و انقلاب اسلامي را به عنوان نمونهاي از انقلابهاي اجتماعي ـ تاريخي بزرگ به شمار آورد و اين تحول بزرگ، يعني انقلاب اسلامي اين انديشه را كه معتقد بود دنياگرايي در حال به تحليل بردن مذهب است و هيچ چيز نميتواند مانع آن شود را باطل كرده و ديدگاه برخي چون فرانتس فانون كه به تأثير مثبت مذهب در جنبشهاي اجتماعي بدبينانه نگاه ميكردند، را باطل كرده[31]و بطور عيني اشتباه و نادرستي آن را آشكارا ظاهر نمود.
پس بهطور مسلم ميتوان اظهار داشت: «شكل انقلاب و سرعت اجراي آن مديون سنت اعتراضي مذهبي مردم بود.»[32] و افزون برآن همانطور كه ميشل جانسون درباره انقلاب ايران اظهار داشت كه: «ميتوان به طور حتم گفت كه انقلاب ايران نخستين پيروزي مسلمين بر غرب، از قرن 16 به اين طرف محسوب ميشود و نكته اين جاست كه اسلام عامل هدايت كننده اين انقلاب بوده و هيچ يك از ايسمهاي غربي در آن نقشي نداشتند.»[33] در واقع همانطور كه اشاره كرديم اين انقلاب عظيم عظمت خود را از اسلام و مكتب تشيع دارد و اين همان امري است كه حتي ناظران غربي هم نميتوانند آن را انكار كنند. از جمله پروفسور ويليام بيمان معترف است كه امام ـ رحمت الله عليه ـ «با عقايد مذهبي كه غرب آنها را كهنه و قرون وسطايي ميدانست جهان را تكان داد.»[34]نتيجه اينکه، چه نويسندگان داخلي و چه خارجي ومستشرقين كه مطالعه بيطرفانهاي در مورد انقلاب ايران انجام دادهاند به اين امر اعتراف دارندكه عنصر مذهبي شيعي در جاي جاي انقلاب حضور و ظهور داشته و دارد و در مجموع با همه ديدگاهها و نظرات مثبت و يا منفي كه از ناحيه غرب مطرح گرديده است، نقش اساسي و كليدي معنويت و تشيع را كه باعث حدوث و بقاء و ماندگاري انقلاب و بازتاب جهاني شده است را ميتوان گوشزد نمود و برآن تأكيد فراوان داشت.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. عصر امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ ميراحمدرضا حاجتي، قم، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
پي نوشت ها:
[1] . حاجتي، مير احمد رضا، عصر امام خميني، بوستان كتاب، ص 32، و ر.ك: امام و انقلاب در آيينه انديشه جهان، روابط عمومي بهزيستي مازندران، ص 71 و 72.
[2] . همان، ص 32 و ر.ك به روزنامه جمهوري اسلامي، 19/11/68.
[3] . ر.ك: روزنامه رسالت، 16/4/81 ،ص 11.
[4] . به نقل از روزنامه رسالت ، 13/3/83.
[5] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات اميركبير، 1378، ص 18.
[6] . همان، ص 100.
[7] . كلر برير، پير بلانشه، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي، ص 255، ر.ك: محمدي، منوچهر، همان، ص 102.
[8] . محمدي، منوچهر، همان، ص 21 (به نقل از كتاب تمدن در بوته آزمايش، آرنولدتوينبي، 1947).
[9] . ديلپ هيرو، مقدمه كتاب ايران تحت حكومت روحانيان Iran under the Ayatollahs ر.ك: محمدي، منوچهر، همان، ص 222.
[10] . همان، ص 217.
[11] . همان، ص 218.
[12] . موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، 23/2/58.
[13] . فريدي، روزنامه اطلاعات 13/4/68 0ر.ك: حاجتي، ميراحمدرضا، پيشين، ص 33.
[14] . هدي، محمد حسين، خاورشناس مقيم اتريش، كيهان، 25/11/72؛ ر.ك: عصر امام خميني، همان، ص33.
[15] . رك: عصر امام خميني، همان، ص31.
[16] . ر.ك: انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، تدوين نهاد نمايندگي مقام رهبري در دانشگاهها، نشر معارف، 1380، ص 14.
[17] . ر.ك: همان ص 148و 149.
[18] . ر.ك: محمدي، منوچهر، پيشين، ص 160، و ر.ك: به مايكل فيشر، ايران در منازعه مذهبي تا انقلاب ص 190.
[19] . لينسر (پروفسور اتريشي)، كيهان هوايي، 25/7/73، ر.ك به عصر امام خميني، همان، ص 28.
[20] . آنتونيو مدانو، (نويسنده اسپانيايي) ر.ك عصر امام خميني ص 28.
[21] . حامدالگار، انقلاب اسلامي در ايران به نقل از انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، مأخذشناسي توصيفي، ص48.
[22] . انقلاب اسلامي، چرا و چگونگي رخداد آن. همان ص 148و 149.
[23] . همان.
[24] . تدا اسكاچپول، اسلام شيعي در انقلاب ايران (P248-1982) به نقل از محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي، نشر معارف، 1381، ص 276.
[25] .حامد الگار، روزنامه رسالت، 20/11/79، ص16.
[26] . معدل، منصور، طبقه، سياست و ايدئولوژي در انقلاب، مركز بازشناسي اسلام و ايران.
[27] . هفتهنامه صبح صادق، 20/11/82، ص 3.
[28] . حامد الگار، روزنامه رسالت 21/3/83، ص 17.
[29] . همان.
[30] . تدا اسكاچبول، پيشين.
[31] . معدل، منصور، پيشين، ص 173.
[32] . مايكل فيشر، پيشين، ص 190.
[33] . ر.ك: به عصر امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ ، همان، ص 32.
[34] . ر.ك: همان، ص 28.