اديان و فرقههاي دوره ساساني و جايگاه آنها از ضروريات تفكيك ناپذير زندگي انسان است، چون گرايش به معنويت دين يك نياز ذاتي در وجود و فطرت انساني است و انسان داراي انواع ادراكات و احساسات و نيازهاست. همان طوريكه در فطرت او احساس گرسنگي و تشنگي وجود دارد، احساس كرنش و نيايش و خضوع در برابر يك قدرتي كه فراتر از تمام قدرتهاست وجود دارد و انسان در صورت بريده شدن و مايوس شدن از تمام روزنههاي اميد به او روي آور ميشود.[1]در تمام دورههاي تاريخي مردم ايران به دين گرايش شديد داشتند. بر اساس همين گرايش بوده است كه گاهي سلاطين مستبد سلطنت خويش را به خداوند منتسب ميداشتند و گاهي آن را به اهورامزدا و گاهي به مظاهر قدرت خداوند. مانند خورشيد و مهر و آناهيتا و يا … نسبت ميدادند، چه بسا گاهي شاهان خود مدعي خدائي بودند و اين قداست و پرستش را بازيچه قدرت خود قرار ميدادند.[2]در دوره ساساني نيز مذهب به پادشاهان و حكومت آنها مشروعيت ميبخشيد و قداست خاصي به پادشاهان ميداد تا مردم نيز در برابر شاه مطيع كامل باشند، اگر چه اين نوع نگرش تا حدّي به استبداد ديني منجر شده بود تا مردم از اين جوّ بسته گريزان باشند و احياناً به مذاهب ديگر يا پرستش خرافات روي آور شوند.[3] چنانكه در طول دوره ساسانيان اديان متعددي نمايان شد. قبل از ساسانيان در ايران مذهب رسمي وجود نداشت و اقوام تابعه ايران هر يك به مذهبي خاصي بودند. اعلام دين زرتشت بعنوان دين رسمي نوع وحدت در مذهب ايران بوجود آورد. در دوره ساسانيان مذهب زرتشتي رسميت پيدا كرد و از طرفي دولت يك مذهب رسمي اعلام گرديد و بعدها همين مذهب زرتشتي دچار تشتت و به فرقههاي مختلف تقسيم گرديد. از جمله اين فرقهها زروانيان و گيومرثيان بودند اينها دوگانگي خلقت را به وحدت تبديل كردند و اهورا مزدا و اهريمن را يكي پنداشتند كه هر دو مخلوق زروان بود.[4]دومين فرقه و مذهب كه از زرتشت منشعب شد و در دوره ساساني طرفداراني داشت، مذهب ماني بود، اين آئين پس از 215 ميلادي توسط ماني اعلام شد. او در زمان جلوس شاپور اول در 45 سالگي مذهب خود را اعلام كرد. او مدعي بود كه از طرف خداوند بواسطه ملكي الهام گرفته است. (وحي به او رسيده) مذهب او به صائبين نزديك بود، به عرفان علاقه خاص نشان ميداد و تورات را قبول نداشت، بلكه انجيل را معتبر مي دانست، مسكرات و خوردن گوشت را منع ميكرد او براي ترويج مذهبش كتابهايي نوشته و با نقاشي بيشتر به ترويج دين خود اقدام ميكرد و با اين نقاشيها شهرت جهاني كسب كرده بود. در دوره ساساني اين مذهب طرفداران فراواني در بابل، شامات، فلسطين، مصر پيدا كرد. در ميان مردمان شمال غرب عربستان و در اروپا، اسپانيا، فرانسه، ايتاليا پيرواني فراوان پيدا كرد و سالها به دين ماني بودند.[5]پس از مذهب ماني، مذهب مزدك در ايران از طرف مزدك پسر بامداد از اهالي نيشابور اعلام شد و برخي از عقايدش با ماني مشترك بود، چون هر دو تلفيقي از عقايد زرتشتي و منشعب از اين بودند. كشتن بهائم و خونريزي را منع ميكرد و او عالم را از سه عنصر آب، آتش و خاك ميدانست كه تركيب آنها بدي را ميآفريند. او آقاي آسمانها را مثل پادشاهي بر روي تخت تصور ميكرد كه چهار قوه، شعور عقل، حافظه، شادي، در برابرش زانو زد و در خدمت اويند. عقايد مزدك مقداري مشكل تر از عقايد ماني بود. او حكم به اشتراك مال وزن داد، تا بدين وسيله منشاء تاريكي را از بين برده باشد. پيروان مزدك چهار فرقه بودند، و در خوزستان، فارس، كردستان، يزد و تركستان پراكنده بودند. غباد پادشاه ساساني ابتدا اين دين را قبول كرد؛ ولي بعدها به خاطر از دست دادن تخت و تاج با آن مخالفت ورزيد و پيروان مزدك را به دست انوشيروان قتل عام نمود. اين آئين با ظهور خود و اظهار عقايد وضع ايران را به آشوب و اغتشاش كشانيد، پيروان مزدك به فرمدنيان و غيره مرسوم بودند كه تا قرن چهارم هجري در ايران موجوديت داشتند و با خلفاي بني عباس درگير بودند.[6]علاوه بر اين مذاهب و اديان، چنانكه ذكر شد در دوره ساساني مهر پرستي و ادياني نظير يهود و مسيحيت و بودائي در قسمتهاي از مناطق تحت سلطه ساسانيان رواج داشت.[7]در اين دوره مردم ايران نسبت به دين گرايش شديد داشتند و بر همين اساس بود كه حكومتهاي ساساني خود را به دين وابسته ميدانستند، و در زنده نگه داشتن مراسم ديني، نقش آفرين بودند، چنانكه آتشكدهها سالها پس از اسلام نيز روشن بود و آثار اين آتشكده در جاي جاي ايران اكنون موجود است، مذهب در تمام نقاط تحت نفوذ ساسانيان زنده بود و مردم تحت حكومت ساساني پايبند مذهب بودند و به يكي از فرقههاي مذكور گرايش داشتند و پادشاهان ساساني نيز در اين باره تأثير گذار بودند و گاهي در سركوب طرفداران يكي از فرق موجب به هم خوردن تعادل اجتماعي و سياسي ميشدند. روحانيت به خاطر جايگاه رفيع مذهب در دربار نفوذ عميق داشتند و در انتخاب شاهان نيزدخالت مينمودند و به عنوان متوليان امور مذهبي در زندگي مردم نفوذ حضور داشتند و يكي از طبقات مهم اجتماعي دوره ساساني محسوب مي شدند.[8] لذا جايگاه دين در دوره ساساني بسيار مهم بود و بسياري از كارها با نام دين انجام
مي گرفت و اين جايگاه دين و اعتقادات در ايران در نفوذ اسلام نيز بي تأثير نبود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ اديان،،نويسنده: علي اصغر حكمت.
2. تاريخ تمدن، ،نويسنده: ويل دورانت، ج1.
3. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ،نويسنده: عبدالله مبلغي.
4. ايران باستاني، ،نويسنده: حسن پيرنيا.
پي نوشت ها:
[1] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه، علي اصغر حكمت، تهران، علمي فرهنگي، چاپ سوم، 73، ص 7 ـ 3 و ص 450 و حكمت، علي اصغر، تاريخ اديان، تهران، چاپ گوته، چاپ پنجم، 1371، ص 6؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن، چاپ تهران، انقلاب اسلامي، 73، ج 4، ص 174.
[2] . آرتور كريستن سن، ترجمه رشيد ياسمي، تهران، دنياي كتاب، چاپ نهم، 1374، ص 575 تا ص 608.
[3] . مبلغي، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان، قم، مينا، چاپ اول، ج 1، 324 و حكمت «پيشين» ص 159.
[4] . پيرنيا، حسن، ايران باستاني، تهران، دنياي كتاب، چاپ اول، 1370، ص 418 و كريستين سن«پيشين» ص 206 ـ 255، و جان بي ناس «پيشين»، ص 450 ، و حكمت«پيشين»، ص 165.
[5] . پيرنيا«پيشين»، و كرستين سن«پيشين»، ص 259، و عبدالله مبلغي«پيشين»، ص 338 ـ 320، و حكمت«پيشين»، ص 167.
[6] . پيرنيا«پيشين»، ص 6 ـ 434، و كرستين سن«پيشين»، ص 424، و عبدالله مبلغي«پيشين»، ج 1، ص321.
[7] . همان، ص 354 ـ 446، عبدالله مبلغي«پيشين»، ص 4 ـ 323، و حكمت«پيشين»، ص 171 و ص 150، ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ص 172.
[8] . حكمت«پيشين»، ص 146، ويل دورانت، تاريخ تمدن، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1372، ج 1، ص1 ـ 430 و ج 4، ص اول، ص 171.