خانه » همه » مذهبی » دين و سياست چه ارتباط‎هايي با هم دارند؟

دين و سياست چه ارتباط‎هايي با هم دارند؟

شكي نيست شناخت دين و سياست بهترين روش براي كشف و يافت ارتباط آنهاست و ما نيز در اين نوشتار به همين شيوه عمل مي‎كنيم .

مفهوم دين
واژة دين داراي تعاريف بسيار متفاوتي است كه بيان همة آنها در اينجا لازم به نظر نمي‎رسد به همين جهت تنها به ارائة معناي دين در عرف قرآن و متفكران مسلمان اكتفا مي‎كنيم:
1. معناي اصطلاحي دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي ادارة امور جامعة انساني و پرورش انسان‎ها باشد گاهي همة اين مجموعه حق و گاهي همة آن باطل و زماني مخلوطي از حق و باطل است اگر مجموعه حق باشد آن را دين حق و در غير اين صورت آن را دين باطل و يا التقاطي از حق و باطل مي‎نامند.[1]2. حقيقت دين عبارت است از يك رشته اعتقادات راجع به آفرينش جهان و انسان و يك سلسله وظايف عملي كه زندگي انسان را با آن اعتقادات تطبيق دهد.[2]از نظر قرآن، اسلام همان دين كامل است و امروزه جز آن ديني پذيرفته نيست از اين رو مي‌فرمايد: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يُقبل منه»[3] هر كس جز اسلام ديني را برگزيند مورد پذيرش قرار نمي‎گيرد.
توجّه به اين تعاريف نشان مي‎دهد كه دين برنامه زندگي انسان است؛ دين مجموعه تعاليمي است كه چگونه زيستن را با توجّه به هستي شناسي الهي به انسان تعليم مي‎دهد.
سياست Politic
اين واژه از ريشه‎اي يوناني به معناي «در جامعه زندگي كردن» گرفته شده است. فرهنگنامه­هاي بزرگ، سياست را به عنوان هنر راهبري يك دولت تعريف كرده و تأكيد مي‎كند سياست والاترين فعاليتي است كه ديگر فعاليت‎ها را در برمي‎گيرد، زيرا ماهيتي عمومي مي‎يابد و سازماندهي عالي حيات را در جامعه مدنظر دارد.[4]و امّا دانش سياسي كه گاهي سياست شناسي نيز خوانده مي‌شود به معناي مطالعة ابعاد گوناگون سياست به طور كلّي است و رشته‎هاي گوناگون علوم سياسي در محدودة آن قرار مي‎گيرد، نظير تاريخ سياسي، مطالعه عقايد سياسي، انديشه‎ها و نهادهاي سياسي، حقوق اساسي، اشكال حكومت و سازمان اداري دولت‎ها، روابط بين‎المللي و… و امّا فلسفة سياسي تفكّري است در باب ماهيت دولت، قدرت، منافع جمعي و…[5]توجّه به اين تعاريف نشان مي‎دهد كه سياست در ارتباط با تدبير و رهبري جامعه است. اكنون با توجّه به تعاريف دين و سياست به ارتباط اين دو مي‎پردازيم:

نقش سياست در دين
گفته شد سياست به معناي تدبير و رهبري جامعه است از سوي ديگر گفتيم دين مجموعه تعاليمي است كه چگونه زيستن را تعليم مي‎دهد. با توجّه به اين مطلب نقش سياست در دين آن است كه تعاليم ديني را محور تدبير و رهبري جامعه قرار دهد و جامعه را با توجّه به تعاليم ديني رهبري كند اين جهت باعث مي‎گردد كه دين در زندگي آدميان عينيت و تحقق يابد و به اهداف خود كه عدالت و سعادت دنيوي و خوشبختي اخروي انسان‎ها است نايل گردد و بر همين اساس است كه سياست و حكومت در اسلام منزلت والايي دارد. بر همين مبنا حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «بار خدايا تو آگاهي آنچه ما كرديم پيش دستي كردن در دست‎يابي به قدرت و سلطنت نبود و نيز براي اندوختن متاع ناچيز دنيايي نبود بلكه اين مسئوليت را بدان اميد پذيرفتيم كه نشانه‎هاي دين تو را كه از ميان رفته بود بازگردانيم و در شهرهاي تو آشتي و صلح را آشكار سازيم تا بندگان ستمديده‎ات در آسايش و امنيت قرار گيرند و احكام و حدود فراموش شده تو را دوباره اجرا نماييم.[6] و بدين ترتيب حضرت نقش سياست را پياده كردن اسلام و در نتيجه خوشبختي مردم بيان كردند در همين راستا حضرت امام خميني دربارة نقش حكومت در اسلام مي‌فرمايد: «اسلام عبارت است از يك نظام حكومتي با همة شؤون و ابعاد كه در اين صورت، احكام اسلامي، همانا قوانين آن نظام حكومتي است و در واقع يكي از شؤون آن محسوب مي‌شود اصولاً احكام، مطلوبيت ذاتي ندارند بلكه وسايل و ادواتي هستند كه جهت اجراي صحيح اهداف حكومت اسلامي و گسترش قسط و عدالت در جامعه به كار مي‎روند.[7] به عبارت ديگر عينيت بخشيدن به تعاليم اسلامي چنان مهم است كه حكومت اسلامي يعني تجلي يافتن اسلام در صحنة عمل و از اين رو است كه حضرت امام (ره) فرمودند حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفة علمي عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است[8] و بدين ترتيب سياست و حكومت به پياده شدن دين كمك مي‎رساند و جامعه را جامعه‎اي ديني و مبتني بر دين مي‌كند.

نقش دين در سياست
دين به سياست حداقل در سه محور ياري مي‎رساند كه به شرح ذيل است:
الف) تعيين اهداف: هدف در سياست از جايگاه والايي برخوردار است، اهداف هستند كه برنامه‎ها و روش‎ها را مشخص مي‎كنند، از آن رو كه دين جهت اتمام حجت بايد به هدايت‎گري انسان ياري رساند، با مشخص كردن اهداف، مسير و جهت حركت جامعه را مشخص مي‎سازد اينك به پاره‎اي از اهداف مهم كه از نظر اسلام بايد در رهبري و سياست مورد توجّه قرار گيرند اشاره مي‎كنيم:
1. در اسلام اجراي عدالت از جايگاهي والا برخوردار است به گونه‎اي كه در قرآن از اهداف انبياء شمرده شده است و خدا فرموده: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط.»[9] و از اين رو حضرت علي ـ عليه السّلام ـ هم فرمود: «خير السياسات العدل» بهترين سياست‎ها دادگري است.[10]2. حق‌طلبي و باطل ستيزي جوهره و هدف ديگر سياست اسلامي است، لذا حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: به خدا سوگند همين كفش بي‎ارزش برايم از حكومت بر شما محبوب‎تر است مگر آن كه حقي را به پا دارم يا باطلي را دفع نمايم.
3. اقامة حدود و ارزش‎هاي الهي: هدف سياست اسلامي پياده كردن ارزش‎هاي اسلامي است نه قدرت طلبي و ثروت‌اندوزي و از اين رو حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «پروردگارا تو مي‎داني آنچه ما انجام داده‎ايم نه براي اين بود كه ملك و سلطنتي به دست آوريم و نه براي اين كه از متاع پست دنيا چيزي تهيه كنيم بلكه براي اين بود كه نشانه‎هاي از بين رفته دينت را بازگردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم.[11] اين‎ها بخشي از اهداف مهم سياست اسلامي است كه برنامه‎هاي جامعة ديني در راستاي اين اهداف بايد برنامه‎ريزي شود.
ب) تعيين برخي محورها و روش‎ها: اسلام به ارائة اهداف سياست اسلامي بسنده نكرده است بلكه محورها و روش‎هاي صحيح سياست را نيز مورد توجّه قرار داده است كه به برخي از آنها اشاره مي‎كنيم:
1. صداقت و راستي: اولين و مهم‎‎ترين اصل سياست اسلامي صداقت و راستگويي است. ابن عباس به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پيشنهاد كرد كه به معاويه نامه بنويس، منت بگذار و وعده بده حضرت علي ـ عليه السّلام ـ قبول نكرد و فرمود: «من هرگز در دين خود دو رويي و مكر نمي‎كنم و دنائت و پستي را دست ماية خود قرار نمي‎دهم.[12]2. شايسته‎سالاري به جاي فاميل‎گرايي و…. يكي از نيازهاي مهم سياست صحيح استفاده از نيروهاي شايسته است در اسلام شايسته‎سالاري يكي از اصول و محورهاي سياست است. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پس از آن كه قدرت را به دست گرفتند، طلحه و زبير به طمع دست يافتن به حكومت كوفه و بصره خدمت امام رسيدند امّا به درخواست آنها پاسخ منفي دادند و به آنها فرمودند: «من افرادي بهتر از شما براي اين كار سراغ دارم.»[13]3. عدم توسل به تطميع در اهداف سياسي: سياست مبتني بر رشوه و تطميع از ديدگاه اسلام مردود است سياست بايد بر اساس حق و عدالت باشد. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به هنگام به دست گرفتن قدرت چنين فرمود: «اي مردم! من يكي از شمايم، با هر كدام از شما در حق و وظيفه برابرم، روش كارم سنّت پيامبرتان است و دستور او را به كار خواهم بست. بدانيد زمين‎هايي كه عثمان به تملك بستگان خود درآورده و اموالي از مال خدا كه به ناحق به اين و آن بخشيده است همه به بيت‎المال بازگردانده خواهد شد. به درستي كه حق را هيچ چيز باطل نمي‎كند… همانا در عدل گشايشي است و آن كه عدل بر او سخت باشد ستم بر او سخت‎تر خواهد بود.»[14]ج: تعيين تشكيلات حكومتي: اسلام نسبت به مهم‌ترين سياست يعني ساختار حكومتي توجّه نموده است و مهم‎ترين محورهاي اين ساختار را بيان كرده است اسلام قانون حكومت را اسلام معرفي كرده است و حاكم را خدا و رسول و جانشين رسول يعني امام معصوم و جانشين معصوم يعني فقيه و عالم ديني معرفي كرده است. و به مردم فرموده است: براي معرفي حاكم در اسلام ـ اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم؛ و براي معرفي قانون در اسلام ـ «من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون»[15] «هم الظالمون»[16] يا «هم الفاسقون»؛[17] و نيز «و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»[18] همچنين امام حسين ـ عليه السّلام ـ از قول امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامنا علي حلاله و حرامه»[19] جريان امور و احكام به دست علماي الهي است كه بر حلال و حرام خداوند آگاه و امين هستند.
نتيجه آن‌كه ميان سياست و دين رابطه دو سويه وجود دارد و اين حقيقت با مراجعه به معناي سياست و دين و مراجعه به متون ديني و انديشه و تأمل عقلي روشن مي‎شود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حكومت و سياست از ديدگاه امام علي(ع)، جمعي از نويسندگان، انتشارات امام محمد باقر(ع)، 1380، تمام كتاب.
2ـ حاكميّت ديني، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه، نبي الله ابراهيم‎زادة آملي، 1377، چاپ اول همه كتاب.
3ـ حکومت ديني، احمد واعظي.
 
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينة معرفت، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، 1372، ص93.
[2] . طباطبايي، محمد حسين، مجموعه مقالات و پرسش‎ها و پاسخ‎ها، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1371، ج1، ص466.
[3] . آل عمران/85.
[4] . الن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه دكتر باقر ساروخاني، تهران، انتشارات كيهان، چاپ سوّم، 1375، ص280.
[5] . همان، ص280ـ281.
[6] . صبحي صالح، نهج‌البلاغه، قم، دارالفجرة، 1407ق، خ131، ص189ـ188.
[7] . موسوي خميني، سيد روح الله، شؤون و اختيارات ولي فقيه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوّم، 1369، ص42.
[8] . موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفة نور، نشر سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، ج21، ص98.
[9] . حديد/25.
[10] . جمعي از نويسندگان، حكومت و سياست از ديدگاه امام علي(ع)، انتشارات امام محمد باقر(ع)، 1380، ص142.
[11] . همان، ص267.
[12] . همان، ص271.
[13] . همان، ص273.
[14] . همان، ص274.
[15] . مائده/44.
[16] . مائده/45.
[17] . مائده/47.
[18] . آل عمران/58.
[19] . شؤون و اختيارت ولي فقيه، همان، ص62.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد