خانه » همه » مذهبی » دین و کارکرد آن

دین و کارکرد آن

دین و کارکرد آن

کسی که مذهب ندارد، هم چون غریقی است که مدام در دریای شک و تردید و بی تکلیفی دست و پا می زند. او خوب را از بد، مفید را از مضر و راست را از دروغ نمی تواند جدا کند و هر روز و هر ساعت عقیده ای دارد و با خودش،

0034754 - دین و کارکرد آن
0034754 - دین و کارکرد آن
نویسنده: محمد کاوه

 


کسی که مذهب ندارد، هم چون غریقی است که مدام در دریای شک و تردید و بی تکلیفی دست و پا می زند. او خوب را از بد، مفید را از مضر و راست را از دروغ نمی تواند جدا کند و هر روز و هر ساعت عقیده ای دارد و با خودش، طبیعت و اهل دنیا پیوسته در جدال و کشمکش است. (جان بی کایزل)
دین در فرهنگ لغت به معنای: «طریقت، شریعت، صبغه، ملت، حساب، عادت، استعمال، انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت و تسلیم» آمده است (علیزاده، 1382: 58). عده ای از لغویان نیز برای واژه دین معانی گوناگونی ذکر کرده اند که برخی از آنها عبارتند از: «طاعت، جزا، عادت، قهر، استیلا، تدبیر و سیره» (شکوهی، 1384: 19). اما در عرف عمومی، دین را به معنای «پاره ای از رفتارهای معطوف به رهبانیت، زهدگرایی، آخرت اندیشی و به طور کلی برخی اَعمال و مناسک عبادی خاص و مشخص» می دانند؛ به طوری که معتقدند کاربرد و کارکرد دین همین موارد است و بس!. در حالی که بر اساس آنچه در تعریف اصطلاحی دین در قرآن بیان شده، منظور از دین یک برنامه و نظام جامع زندگی است که دنیا و آخرت را با هم دربرمی گیرد (ویسی، 1385: 48). آیت ا… جوادی آملی در تعریف دین می گوید: «دین، مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد» (باقری، 1386: 24 و 23). برخی از دانشمندان هم معتقدند دین مجموعه احکام و دستوراتی است که پروردگار جهان برای رستگاری جامعه بشری بر پیامبران نازل کرده و اطاعت از این دستورها بر همگان لازم است و برای آن، پاداش اخروی منظور شده است و این دستورها بر نوعی شناخت و اعتقاد به مبدأ هستی، انسان و معاد اتکاء دارد (شکوهی، 1384: 34 و 33). اما به نظر می رسد در تعریف دین دو رویکرد کلی وجود داشته باشد. رویکرد اول اینکه گاهی دین به عنوان یک پدیده مستقل از انسان در نظر گرفته شده که برخی گزاره های اعتقادی، اخلاقی و عملی را دربر می گیرد و این معنا با موارد کاربرد کلمه دین در زبان فارسی، دین اسلام و دین مسیحیت بیشتر سازگاری دارد. اما در رویکرد دوم گاهی دین به معنای «پای بندی به شریعت و آیین» و یا به عبارت دیگر، «تدین و دین داری» است؛ که این کاربرد در بین دانشمندان غربی شیوع بیشتری دارد. با وجود اینکه واژه «دین» در فارسی و (Religion) در انگلیسی معادل هم به کار می روند ولی به نظر می رسد بیشتر اوقات، دین در معنای اول و (Religion) در معنای دوم به کار می روند. به طور مثال، برخی روان شناسان دین را چنین تعریف کرده اند: «منظومه ای از اعتقاد به قدرت خدایی یا فوق بشری و عبادت یا آیین های دیگری که به سوی چنین قدرتی جهت گیری شده اند» (آذربایجانی و موسوی اصل، 1385: 9 و 8). همچنین در زبان اروپایی، دین از نظر لغوی به معنای «پیوستن» است و برخی از دین پژوهان غربی آن را چنین تعریف کرده اند: «برداشت و شناخت انسان از یک قدرت فراطبیعی محیط، ‌به خصوص از خدایان یا خداوند متشخص که سزاوار عبودیت هستند» (شکوهی، 1384: 36). از نظر میلتون یینگر (M. Yinger-1970) دین یک نظام اعتقادی و عملی دارای لطف و رحمت است که به وسیله آن، گروهی از مردم می توانند از عهده حل مسائل نهایی حیات انسانی برآیند (باقری، 1386: 24 و 23). یونگ هم دین را گرایش ویژه ذهن تعریف کرده که می تواند در مطابقت با کاربرد نهایی کلمه بیان شود و به معنای ملاحظه و مشاهده عوامل پویا و معینی است که به عنوان نیروها، قوانین، ایده آل ها یا هر نامی که انسان در دنیای خویش به این گونه عوامل داده است، تصور می شوند. یونگ در جای دیگر، دین و خداوند را این چنین به تصویر کشیده است: «دین، رابطه انسان است با عالی ترین یا تواناترین ارزش؛ خواه این ارزش مثبت باشد، خواه منفی». البته این رابطه، هم عمدی است و هم غیر عمدی. به این معنا که انسان می تواند آن ارزش یعنی آن عامل درونی بسیار توانایی را که به صورت ناهوشیار بر او حکم فرماست را به طرز خودآگاه بپذیرد (آذربایجانی و موسوی اصل، 1385: 65 و 64). از نظر مازلو، خاستگاه دین درون انسان می باشد؛ نه وحی الهی. او کوشش می کرد برای اخلاق و دین صرف نظر از جنبه های آسمانی آن در درون فطرت انسان جایی استوار بیابد و نظرگاه دینی خود را تنها بر درون پاک انسان بنا نهد (مؤسسه پژوهش حوزه و دانشگاه، 1382: 38).
در مورد مذهب نیز می توان گفت: «روش و برنامه ای که یک فرد در زندگی پیشه می کند و جهان، گذشته و آینده را براساس آن تفسیر می کند مذهب نامیده می شود» (اکبری، 1385: 344). البته جامعه شناسانی مثل دورکیم (1915) مذهب را بیشتر یک موضوع اجتماعی می دانند تا روان شناختی – هیجانی یا جسمانی. از این رو بیشتر به بازنمایی های آن در جامعه و تأثیری که بر روابط اعضای آن می گذارد پرداخته اند. دورکیم معتقد بود عقاید و شعائر مذهبی از هر نوع که باشند هواداران خود را حول یک اعتقاد مشترک، کنار هم نگاه می دارند (هاشمیان و امیری، 1386: 60). به اعتقاد اریک (اریش) فروم (Erich Eromm 1900-1980) نیاز به نظام اعتقادی جزء ذاتی انسان به شمار می رود (مؤسسه پژوهش حوزه و دانشگاه، 1382: 42). از نظر جامعه شناسان کلاسیکی هم چون کنت نیز انسان نیاز دائمی به مذهب دارد؛ زیرا خواهان دوست داشتن چیزی برتر از خود است (باقری، 1386: 16).
واقعیت این است که هیچ دوره ای از تاریخ زندگی بشر خالی از اعتقادات دینی نبوده است؛ اما با وجود قدمت باورهای دینی، صاحب نظران در حوزه روان شناسی مذهب در سطح نظری درباره اثرات اعتقادات دینی بر بهداشت روانی دیدگاه های ضد و نقیضی را مورد بحث قرار داده اند. مثلاً فروید و الیس نوعی ارزیابی منفی از نقش و تأثیر مذهب بر سلامت روانی ارائه کرده اند (بیانی و همکاران، 1387: 209). فروید که سعادت هر فرد را در مصرف آزادانه نیروی جنسی او می داند، به مقررات دینی و قوانین بی توجه بوده و آنها را مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد بود مذهب و تمدن سد راه آزادی غریزه جنسی و لذت طلبی است و این محدودیت از ارزش زندگی کاسته و به سعادت بشر لطمه زده است (فلسفی، 1382: 200). جابری نیز در یک تحلیل شبه مارکسیستی، دین و عوامل اعتقادی را به صورت روبنا مورد بررسی قرار داده است (شفق، 1388: 161). همچنین مارکس، مهم ترین کارکرد دین را توجیه وضعیت موجود و حفظ نظام اقتصادی حاکم بر جامعه و مأنوس کردن انسان های ستم دیده با مشکلات عنوان کرده است. برخی از جامعه شناسان کارکردگرا نیز که توجیه کارکردی از دین ارائه کرده اند مدعی شده اند که دنیا اصل و آخرت تابع آن است و معنای تابع بودن آخرت نسبت به دنیا این است که دین برای هر چه بالاتر بردن سطح زندگی آمده است و شأن و کارکردش در مرتبه نخست، همین است؛ زیرا در تمدن جدید سطح زندگی تنها معیاری است که ملاک ارزیابی و سنجش امور قرار می گیرد و دین اگر بخواهد در این جهان باقی بماند باید در وهله اول نیازهای این جهانی را تأمین کند. این عده معتقدند باید در دنیا موفق، مرفه و مقتدر بود و وقتی این توفیق حاصل شود، توفیق آخرت و سعادت آن جهان هم خود به خود و به تبع آن تأمین خواهد شد (فصیحی، 1388: 77-74). برخی از پژوهش گران نیز معتقدند که عناصر سه گانه: 1) عقل، 2) دست آوردهای علمی و وجدان اخلاقی برای ایجاد نظم عمومی و 3) تعیین حدود و اختیارات افراد و حتی نحوه مناسبات آنها با یکدیگر کافی هستند و متفکران و اندیشمندان علوم اجتماعی می توانند قوانین متناسب با اوضاع زمان و مکان و دیگر شرایط زندگی محیط و جامعه را وضع کنند و ضمانت های لازم در رابطه با اجرای آنها را نیز پیش بینی کنند. بنابراین هویت و شخصیت هر فرد مشخص می شود و هر یک از افراد جامعه در برابر اجرای وظایف و مقررات تعیین شده، مسئول می باشد و در صورتی که تخلف کند، مستحق کیفر و واکنش متناسب با عمل ارتکابی خویش خواهد بود. در اذهان این گروه، دین مربوط به جوامع ابتدایی است و جوامع مترقی کنونی از آن بی نیاز هستند. آنها دین را مجموعه ای از اوهام و خرافات می پندارند که از جهل و ترس و اقتصاد نامتناسب گذشته نشأت گرفته است. لذا معتقدند که دین با پیشرفت تمدن و علم و غرایز و تمایلات نفسانی سازگار نیست و در صورتی که بخواهند برای دین گستره و محدوده ای بیان کنند، فوراً محدوده کوچک فرد و خالق یعنی عبادات را ترسیم می کنند. از طرز بینش این گروه می توان این طور نتیجه گرفت که آنها نه تنها دین را مفید حال جامعه نمی دانند، بلکه آن را به عنوان یکی از عوامل بزهکاری مطرح می کنند. اما در مقابل گروه قبلی، گروه دیگری وجود دارند که اکثریت را تشکیل می دهند. آنها برای عقل، دست آوردهای علمی و وجدان اخلاقی احترام ویژه ای قائل هستند و از این عناصر در امور گوناگون بهره می برند؛ اما دیدگاه اول را درباره دین و وضع مقررات جامعه قابل قبول نمی دانند و آن را نتیجه معرفت شناسی ناقص و سطحی آنها درباره دین و نیازهای بشریت معرفی می کنند. به عقیده اینان، میدان و دامنه برآیند نیازها و خواسته های بشر گسترده است؛ به گونه ای که شرایط قبل از ولادت و بعد از مرگ را نیز در برمی گیرد. به بیان دیگر، انسان در محدوده دو حیات طبیعی و معقول قرار گرفته است و وجود آن، از دو بعد مادی و معنوی برخوردار است و برای اینکه احتیاجات او به طور تمام و کمال برآورده شود و به انحراف روی نیاورد و در نتیجه او و جامعه روی سعادت حقیقی، امنیت روانی و بهداشت روانی را به خود ببینند، باید شعور کامل که بر همه اعمال، رفتار، علائق و خواسته های مادی و معنوی موجودات احاطه و اشراف داشته باشد، به دور از صفات زشت و ناتوانی ها و در نهایت رعایت بی طرفی بر اساس یک حکمت متعالی عهده دار مسئولیت عظیم و خطیر راهبری شود. به اعتقاد طرف داران این دیدگاه، مبانی اعتقادی، احکام تکلیفی فقهی و اصول اخلاقی دینی بهترین عوامل بازدارنده از انحراف و بزهکاری و تباهی است و پیروان ادیان الهی، اگر به حقیقت نسبت به موارد یاد شده معرفت پیدا کنند و عمل کننده به آنها باشند، میزان انحراف و بزهکاری به کم ترین حد خود خواهد رسید؛ زیرا اوامر و نواهی دینی، به گونه ای است که در حالات گوناگون، برای پیروان خویش بینش متعالی و تشخیص درست و نیروی مبارزه کافی به منظور غلبه بر عوامل جرم زای بیرونی و درونی را فراهم می کند (علیزاده، 1382: 67-63). رادکلیف براون و مالینوفسکی در این خصوص می گویند: «ما به سرچشمه های دین کاری نداریم؛ بلکه تنها با کارکردهای اجتماعی دین و نقش آن در شکل گیری و نگهداشت نظم اجتماعی سر و کار داریم». از نظر اسمیت نیز، دین وسیله تکریم و نجات ارواح نیست؛ بلکه ابزار صیانت و رفاه جامعه است. همچنین دورکیم، وبر و پارسونز از جمله افرادی هستند که توجیهات کارکردی از دین ارائه کرده اند. از این منظر، کارکردهای منتسب به دین به 2 دسته فردی و اجتماعی تقسیم می شود. معنابخشی، تسلی بخشی، امید دادن به زندگی، تقویت روحیه فداکاری و از خود گذشتگی، معرفت زایی، هویت بخشی و تطبیق با محیط از مهم ترین کارکردهای فردی دین از سوی روان شناسان و جامعه شناسان برشمرده شده است و کارکردهای اجتماعی دین نیز عبارت است از: تأثیرگذاری در فرهنگ، برقراری نظم اجتماعی و کنترل اجتماعی فصیحی، 1388: 73).
نقشی که دین در جامعه برعهده دارد و تأثیر آن در جامعه، به میزان تعهد و پای بندی افراد آن جامعه بستگی دارد و یکی از راه های سنجش این میزان، تحقیق در عقاید، شناخت و مناسک دینی موجود می باشد (آزاد ارمکی، 1381: 117). نتایج تحقیقات گوناگون، مهم ترین کارکردها و نقش های اعتقادات دینی را به شرح زیر اعلام کرده استک

1- کاهش افسردگی و اضطراب:

دین یکی از عواملی است که افراد را قادر می سازد تا با شرایط تنش زا مقابله کنند. استفاده از دین به عنوان یک رفتار مقابله کننده، به عزت نفس بیشتر و افسردگی کم تر منجر می شود (واعظی، 1388: 41). مطالعات، این نکته را تأیید کرده اند. به طور مثال، خسرو پور و ساردویی (1380) نشان دادند که توجه به عقاید دینی در بیماران روانی و تقویت آن به خصوص در بیماران افسرده می تواند در کاهش طول مدت درمان آنها مؤثر باشد. سر گلزایی، بهدانی و قربانی هم (1380) متوجه شدند که هر چه میزان وقت صرف شده برای فعالیت های دینی بیشتر باشد، افسردگی و اضطراب کاهش می یابد (دادفر، 1383: 108 و 107). همچنین مرکز تحقیقاتی دانشگاه دوک (Duk)، مطالعه ای با استفاده از تکنیک های پذیرفته شده در علوم پزشکی و علوم اجتماعی در خصوص آثار ایمان دینی انجام داده است که نتایج برخی از تحقیقات این مرکز حاکی از آن بود که احتمال ابتلای افراد بسیار متدین به افسردگی ناشی از استرس های زندگی، کمتر از سایرین بوده و در صورت ابتلاء نیز احتمال بهبود بالاتری دارند. هم چنین افراد متدین، اسلوب زندگی بهداشتی تر و سالم تری دارند و افراد مسن با اعتقادات دینی عمیق و درونی، احساس سلامتی بالاتر و رضایت بیشتری از زندگی خود دارند. البته به طور حتم نمی توان ادعا کرد که افراد متدین هرگز دچار اضطراب یا افسردگی نمی شوند، اما تحقیقات نشان داده است که آنها قادرند سریع تر از افراد بی ایمان خود را از وضعیت های روانی نامطلوب بیرون بکشند. همچنین کوئینگ و همکاران (Koenig et Al-1997) نشان دادند بیمارانی که به دستورات دینی عمل می کنند، انعطاف بیشتری برای کنار آمدن با مشکلات خود دارند. آنان در تحقیق دیگری، افسردگی پایین را در گروه سالمندان عمل کننده به دستورات دینی، در مقایسه با سایر سالمندان مشاهده کردند (مرعشی، 1383: 79 -69). نتایج یک تحقیق (1381) دیگر در این زمینه نشان داد که نگرش دینی با افسردگی، اضطراب و پرخاشگری رابطه منفی دارد (مؤسسه پژوهش حوزه و دانشگاه، 1382: 89). یافته های مطالعه ای مشابه بر روی عده ای از دانشجویان نیز نشان دهنده آن بود که بین جهت گیری مذهبی با افسردگی و اضطراب رابطه وجود دارد. به این معنا که با افزایش میزان جهت گیری مذهبی، اضطراب و افسردگی در بین آنها کاهش می یابد. این یافته با نتایج پژوهش پترسون (Petersen-1985)، کالدستاد (Kaldestad-1996)، کوئینگ (Koeing-2001)، تورسن و هریس (Thoresen & Harris-2002)، پارکر (Parker-2003) و تعداد زیاد دیگری از محققان هم سو می باشد (بیانی و همکاران، 1387: 213).

2- کاهش گرایش به مصرف مواد:

یکی از دلایل اعتیاد، نداشتن هدف در زندگی است. نقش مهمی که مذهب در این فرآیند دارد هدفمند کردن زندگی انسان ها به وسیله دوری از گروه های مخرب، کسب ارزش های سازنده و مشارکت آنان در جامعه است. پای بندی به مذهب، فرد را از چند راه از مصرف مواد باز می دارد:
* افرادی که به مذهب وابستگی پیدا می کنند، ناگزیر با افراد مذهبی ارتباط متقابل دارند و اگر مواد مصرف کنند مورد سرزنش و طرد آنان قرار می گیرند.
* مشارکت در فعالیت های مذهبی، زمان کمی را برای تجربه مصرف مواد در فرد باقی می گذارد. همچنین یک شبکه حمایتی فراهم می سازد که فرد را از موقعیت هایی که فرصت استفاده از مواد را پیش می آورد جدا می سازد.
* تعهد نسبت به مذهب و اهداف آن به زندگی فرد معنا می بخشد که در این صورت مصرف مواد، دیگر جذابیتی ندارد.
* سیستم اعتقادی اکثر مذاهب، مخالف با مصرف مواد است و آموزش های آنان تقویت کننده عقاید منفی در برابر مصرف مواد است.
* مذهب، مردم را در فعالیت های متداول درگیر می سازد و شبکه اجتماعی خاصی را به وجود می آورد که مصرف مواد در آن غیر قابل پذیرش است (دفتر پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر، 1381: 135-133).
به گفته لوین (Levin) متدین بودن را باید یک جزء ضروری از اسلوب بهداشت زندگی محسوب کرد؛ زیرا هیچ یک از ادیان مهم، به طور آشکار تنبلی، بی قیدی جنسی، مستی، اعتیاد و چاقی را تشویق نمی کنند. کِنِت وَنکس (Kenneth Vanx) نیز با بررسی نتایج مطالعات رفتاری و اپیدمیولوژیک چنین نتیجه گیری کرد که عقاید دینی و رفتارهای اخلاقی ناشی از آن، به طور جدی بر گرایش ها و رفتارهای بهداشتی اثر می گذارند (مرعشی، 1383: 79-77). همچنین بررسی ویلیس، والستون و جانسون (Villis, Valeston & Johnson) نشان داد که در میان نوجوانان، عقاید دینی و کنار آمدن دینی با مسائل و مشکلات در واقع با نمایی مثبت تر از رفتارهای بهداشتی پیوند دارند و مصرف الکل و درگیر شدن در رفتارهای جنسی خطرآفرین، سلامتی در دوره نوجوانی را در معرض خطر فوری قرار می دهد. از این رو شواهد همبسته نشان می دهد که مشارکت در برخی از عقاید دینی ممکن است تأثیرات سودمندی بر رفتارهای بهداشتی داشته باشد (تیموتی دابلیو، 1383: 143). به طور مثال، نوجوانانی که بیشتر درگیر مذهب و نهادهای مذهبی جامعه هستند، در برابر رفتارهای مخاطره آمیز محافظت می شوند و فعالیت به معنای واقعی آن در زمینه امور مذهبی مانند: نیایش کردن، مطالعه منابع دینی و فعالیت های نوجوانان، نقش محافظت کننده در برابر سوء مصرف مواد دارد (مددی، نوغانی، 1384: 26). از طرفی، هاداوی (1984) متوجه شد که حتی در صورت کنترل سایر عوامل مؤثر در مصرف مواد، مذهب هنوز هم تأثیر مهمی در منع مصرف الکل و سایر مواد مخدر دارد. همچنین آموتنگ و باهر (1984) متوجه شدند که بین مذهبی بودن و عدم مصرف مواد در بین پیروان مذاهبی که پرهیز از سوء مصرف مواد به آنان آموزش داده می شود نسبت به مذاهبی که این آموزش ها داده نمی شود،‌ ارتباط قوی وجود دارد. از سوی دیگر، تحقیقات لورچ و هنگر (1985)، اسمارت و آلداف (1985) و گوچران (1991) نشان داد که افرادی که تمایل به شرکت در مراسم های مذهبی دارند و به اصول مذهبی پای بند هستند کم تر به مصرف مواد مخدر، اقدام می کنند (دفتر پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر، 1381: 132). پژوهش های گارتنر، لارسون و آلن (Gartner, Larson & Allen-1991) و فلاویو، کولیس، نیری و پارسایی (Flavio, Kulis, Nieri & Parsal-2005) هم مؤید آن بودند که داشتن نگرش ها و باروهای مذهب با کاهش استرس های روان شناختی و پیشگیری از رفتارهای پر خطر هم چون: سیگار کشیدن و مصرف مواد مخدر و الکل همراه است. بررسی های میلر، دیویس و گرین والد (Miller, Davies & Greenwald-2000) نیز ثابت کردند که شاخص های مذهبی مانند عضویت در یک فرقه مذهبی و شرکت در آیین های مذهبی با مصرف مواد مخدر و الکل رابطه معکوس دارد و ویلز، یاگر و سندی (Wills, Yaeger & Sandy-2003) بر اساس نتایج یافته های خود مدعی شدند که دین داری، از تأثیر فشارهای زندگی بر گرایش به مصرف مواد می کاهد و در طول زمان نیز میزان افزایش مصرف مواد را مهار می کند (دلاورپور و همکاران، 1387: 308).

3- جلوگیری از انحرافات:

دین، علاوه بر شناسایی کارهای خوب و بد، ضمانت اجرایی ارزش های اخلاقی را نیز به عهده دارد. بر اساس روان شناسی انسان نیز می توان گفت که بسیاری از انسان ها با تشویق یا تنبیه، به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد رغبت پیدا می کنند. آموزه های دینی و اعتقاد به عدالت الهی و حسابرسی به اَعمال بندگان در معاد، اصول و ارزش های اخلاقی را الزام آور می کند. فواید دنیایی و آخرتی کارهای اخلاقی، انسان ها را به سمت عمل به ارزش های اخلاقی سوق می دهد و دین در شناسایی فواید دنیایی و آخرتی آنها مؤثر است. علاوه بر اینکه کارها و ارزش های اخلاقی به هدف و غایت نهایی نیازمند است، دین در تعیین هدف والای اخلاقی نیز نقش تعیین کننده ای دارد (خسرو پناه، 1383: 34). بنای تربیت هر چند که علمی باشد، مادام که متکی به ایمان الهی نباشد، دشواری ها و مشکلاتی را پدید می آورد. انسان برای رسیدن به یک زندگی آرام، نیاز به دین و مذهب دارد. نقش دین در پیشگیری از انحرافات را در جنبه های زیر می توان خلاصه کرد:
* دین به عنوان یک نیروی یکپارچه کننده و وحدت بخش شخصیت انسان است و بیش از هر عامل دیگری در معنا دادن به شخصیت فرد مؤثر است.
* تعاون و اهتمام به امور یکدیگر بر معیار تقوا زمینه ساز تجلی ارزش های الهی در جامعه است.
* دین در سالم سازی اجتماع نقش به سزایی دارد؛ زیرا گرایش به گناه را از بین می برد و میل به نیکوکاری را زیاد می کند.
* نماز در دل عقیده به توحید پدید می آید و خداوند آن را «حج کوچک قلب» و خنجری برای از بین بردن فحشا قرار داده است.
* عدالت اجتماعی و نظم و انضباط به مفهوم واقعی خود در جامعه ای حاکم می شود که اعتقاد به قیامت در آن وجود داشته باشد. پرورش فضایل اخلاقی و جلوگیری از رذایل روحی و کنترل هوی و هوس ها و ایجاد آرامش و اطمینان از جمله آثار ارزشمندی است که در پرتو باور به قیامت به وجود می آید.
* برای کاهش عواملی از قبیل: فساد نسل جوان، توسعه و گسترش جرایم و شیوع و گسترش اعتیاد در جامعه، مطمئن ترین راه برای رسیدن به کمال مطلوب، مذهب است.
* دین می تواند عامل کنترل اضطراب ها، احساس ها، ناامنی ها، لغزش ها، نابودی ملت ها و غیره باشد. یک نیروی بازدارنده و کنترل کننده درونی مانند دین می تواند عفت و پاک دامنی را برای جامعه به ارمغان بیاورد.
* تمام مفاسد فردی و اجتماعی از بی دینی است. اگر به زندان ها سری زده شود، دیده خواهد شد که تقریباً 98 درصد بزهکاران و جنایتکاران کسانی هستند که اعتقادات دینی ضعیفی دارند و کسانی که پای بند به دین هستند کم تر پایشان به مراکز انتظامی، دادگاه ها و زندان ها کشیده می شود. پس دین در سالم سازی محیط اجتماعی نقش به سزایی دارد.
* قرآن مشتمل بر حجت های روشن گری است و حقایق را چنان که باید روشن می کند و داستان های عبرت آموز، مواعظ، بشارت ها، اندرزها، وعده ها و وعیدهایی دارد که تلاوت کننده را از گناه باز می دارد (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 361 -357).

4- افزایش سلامت جسمی و روانی:

توجه بیشتر به شعائر مذهبی چون باعث افزایش احتمالی شبکه حمایت اجتماعی می شود، بنابراین با سطح بالاتری از سلامت رابطه دارد (واعظی، 1388: 42). بر همین اساس، عده ای از روان شناسان برجسته بر تأثیر اعتقادات و اَعمال دینی بر روی سلامت روانی انسان ها تأکید کرده اند. به طور مثال، ویلیام جیمز که از جانب داران تفکر مذهبی است، اَعمال دینی را باعث اتصال به روح عالم خلقت می داند و عواطف مذهبی را دارای نیرویی می بیند که بر حالت های روحی ناخوشایند فائق آمده و به روح، حالت پایداری می بخشد. یونگ نیز دین را حالت خاصی از روح انسان می داند که از ضمیر ناهوشیار سرچشمه گرفته است. او معتقد است که انسان به تفرد و رشد درونی خود روی می آورد تا سطح جدیدی از سلامت روانی به دست آورد. همچنین مازلو یکی از خصوصیات انسان های خودشکوفا را توجه به دین می داند که این امر منجر به فعالیت های مثبت اجتماعی مانند هم دردی و هم دلی می شود. به باور فرانکل هم در معنای انسان سالم معنویت مستتر است و همین سلامت معنوی راه رسیدن به کمال را هموار می کند (مؤسسه پژوهش حوزه و دانشگاه، 1382: 42). مطالعات گوناگون این موضوع را تأیید کرده اند. به عنوان نمونه، در مطالعه ای موسوم به بررسی عمومی جامعه آمریکا که در سال های 1972 تا 1977 در مرکز ملی تحقیقات نظری انجام گرفت، مشخص شد که اگر پای بندی دینی صرف نظر از نوع دین به دو نوع قوی و ضعیف دسته بندی شود، آنان که پای بندی قوی به دین دارند رضایت بالاتری نیز از سلامتی خود دارند. تحقیقات راسموسن و کراندال (Rassmussen & Crandall-1975) و ونگ (Wong-1988) نیز اهمیت بالای ارزش دینی را در معنادار بودن زندگی تأیید کردند (مرعشی، 1383: 69). همچنین گالانژ (1986)، فینر (1991) و برگین (1991) نشان دادند که مذهب با سلامت روانی همبستگی مثبت دارد (اکبری، 1385: 350). پارگامنت (1990) هم به این نکته پی برد که دین نقش مهمی در رویارویی با استرس های زندگی دارد و می تواند اثر بحران های شدید زندگی را تعدیل کند. ضمن آنکه دین از طریق عوامل تعدیل کننده پاسخ به فشار روانی، در سبک مقابله با فشار روانی تأثیر می گذارد و افراد متدین از طریق نیایش، آداب و مناسک دینی می توانند تجدید قوای روان شناختی کنند. افزون بر همه این موارد، نیایش ها، صداقت و راز و نیاز حقیقی با خداوند نیز باعث ایجاد اطمینان و آرامش در افراد می شود. طبیعی است که پس از انجام چنین مناسکی، افراد می توانند بهتر بیاندیشند، راه حل های جایگزین بهتری پیدا کنند و همین طور از طریق گریستن، بخش زیادی از فشار روانی خود را تخلیه کنند. پژوهش های پارک و همکارانش (Park et Al-1990) نیز تأثیر مثبت دین در سازگاری با رویدادهای استرس زای زندگی را تأیید کرد. همچنین مکین تاش (Mac Kintash-1992) نقش دین را در سازگاری افراد با یک رویداد منفی زندگی بررسی کرد. او با والدینی که کودک خود را به علت سندروم مرگ ناگهانی از دست داده بودند مصاحبه کرد و دریافت که متدین بودن با یافتن معنا در مرگ ارتباط مثبتی دارد. به علاوه متدین بودن با افزایش سلامت روانی و کاهش ناراحتی در بین والدین طی 18 ماه پس از مرگ کودکانشان ارتباط داشت. از نظر داویدیان (1376) نیز ایمان، معتقدات مذهبی، دستورات دینی، مراسم و آیین های مذهبی همگی از جمله عواملی هستند که می توانند در امر درمان و پیشگیری از اختلالات روانی به نحو مؤثری به کار برده شوند؛ به شرط آنکه روش به کارگیری آنها آموخته شود و موارد استفاده از آنها شناخته شود (دادفر، 1383: 93 و 85). از طرفی، الیسون (Ellison-1991) و دوسی (Dossey-2000) به این نتیجه رسیدند که باورها و آیین های مذهبی بر رضایت از زندگی، بِه کامی روان شناختی و سبک زندگی تأثیرات مثبتی دارد. کوئینگ (Koeing-1995) ثابت کرد که باورهای دینی قوی تر، اثرات روانی مثبتی بر جای می گذارند که در ارتقای بهداشت روانی و پایداری عاطفی افراد مؤثر است. همچنین یافته های تاکی (Takyi-2003)، بال، آرمیستد و آوستین (Bal, Armistead & Austin-2003) و ماسلکو و کابزانسکی (Maselko & Kubzansky-2006) نشان دادند که پای بندی به مذهب با سلامت بدنی و روانی ارتباط دارد (دلاورپور و همکاران، 1387: 308).
در مجموع، چنین به نظر می رسد که احتمالاً تأثیر مثبت دین بر بهداشت روانی افراد به دلائل زیر است:
– دین می تواند موجب ایجاد معنا شود و به زیستن و مردن انسان معنا ببخشد.
– دین موجب امیدواری می شود و خوش بینی را افزایش می دهد.
– دین به افراد متدین نوعی احساس کنترل و کارآمدی می بخشد که می تواند کاهش یافتگی کنترل شخصی را جبران کند.
– دین نوعی سبک زندگی سالم تر برای افراد تجویز می کند که بر سلامت و بهداشت روانی تأثیر مثبت دارد.
– دین مجموعه ای از هنجارهای اجتماعی مثبت است که اطاعت از آن موجب تأیید، پشتیبانی و پذیرش از سوی دیگران می شود.
– دین نوعی احساس فراطبیعی به شخص می دهد که بدون تردید تأثیر روان شناختی دارد (دادفر، 1383: 91).

5- افزایش کیفیت زناشویی:

بررسی پژوهش های انجام شده صحه ای بر این حقیقت است که دین به عنوان مهم ترین رکن زندگی انسان ها، حتی در ظریف ترین روابط بین فردی نقشی از خود بر جای گذاشته و عدم توجه به آن، تأثیرات زیان باری از جمله اضمحلال خانواده ها را در پی خواهد داشت. به طور مثال، بررسی های اسپروسگی و هاگستون (Sparawski & Houghston-1978) و گلین و پوز (Gleen & Poz-1988) نشان دادند افرادی که برای مدت طولانی با هم زندگی می کنند، دین را به عنوان مهم ترین عامل رضایتمندی در ازدواج تلقی می کنند. جریگان و ناک (Jerrigan & Nack) نیز بعد از بررسی تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که دین بهترین عامل ثبات و پایداری در ازدواج است. همچنین چادویک و باهر (Chadwick & Bahr-1985) دریافتند که عضویت در کلیسا با رضایت زناشویی ارتباط مثبت دارد. همین تأثیر را (رضایت از زندگی زناشویی) چی و هاوسنج (Chi & Houseknecht-1985) با تشابه وابستگی و ایدئولوژی های مذهبی مرتبط اعلام کردند. ماهانی و همکارانش (Mohoney et Al-2002) هم در تحلیل یافته های خود به این نتیجه رسیدند که دین موجب افزایش مشارکت کلامی، کاهش پرخاشگری کلامی و کاهش تعارض زناشویی شده و در نهایت موجب افزایش رضایتمندی زناشویی می شود. علاوه بر اینها، شرکات (Sherkat-2004) متوجه شد که اختلاف دینی در خانواده ها موجب بروز مشکلاتی برای ازدواج و در نهایت سبب کاهش رضایتمندی و افزایش تعارضات زناشویی و طلاق می شود. از طرفی دیگر، نکویی (1383) همبستگی معناداری بین جهت گیری دینی و عمل به باورهای دینی و رضایتمندی زناشویی پیدا کرد.

6- برطرف ساختن احساس انزوا و تنهایی:

مطالعات کنل (Kennel-1988)، جانسون و مالینس (Johnson & Mullins-1989) و الیسون و جورج (Ellisson & George-1994) نشان داده است که درگیری در فعالیت های مذهبی، احساس انزوا و تنهایی را برطرف می کند (هاشمیان و امیری، 1386: 70-56).

7- شکل دهی به رفتار اجتماعی مطلوب:

دین با تعیین نوع جهان بینی انسان، می تواند بر تمام عوامل شکل گیری یک رفتار یا پدیده اجتماعی اثر بگذارد و در نتیجه رفتار اجتماعی را به سمت مطلوب خود جهت دهد. برخی از جامعه شناسان اعتقاد دارند که فهم رفتارهای اجتماعی انسان بدون فهم جهان بینی او اصلاً ممکن نیست. به طور مثال، به نظر ماکس وبر، رفتار آدمیان در جوامع گوناگون فقط وقتی قابل درک است که در چارچوب جهان بینی آنان یا دریافت کلی آنان از هستی قرار داده شود و البته احکام و آداب و مناسک دینی آنها نیز جزیی از این جهان بینی است. بر این اساس می توان گفت که دین به عنوان یک نوع جهان بینی، نه تنها معیار و داور رفتارهای فردی و جمعی انسان است، بلکه در عین حال و به طریقی دیگر در اصل شکل گیری رفتارهای انسان نیز مؤثر است؛ زیرا اگر رفتارهای اجتماعی انسان مورد تحلیل قرار گیرد، مشخص خواهد شد که قوی ترین مؤلفه های آن به طور مستقیم از نوع جهان بینی انسان سرچشمه گرفته شده و در این جا نیز فرض بر آن است که دین، نوعی جهان بینی می باشد (نوربخش، 1386: 27). بنابراین می توان گفت: فرهنگ و عقاید محکم اخلاقی و مذهبی نقش با ارزشی در سلامت رفتارهای انسان و روابط بین آنها ایفا می کنند. داشتن سجایای اخلاقی، انسانی و مذهبی، بزرگترین سد و مانع انحرافات و کجروی ها و برعکس، فرهنگ و اخلاق نامناسب حتی در صورت وجود سایر شرایط مناسب و مثبت مادی، عامل مهم و مخربی در هدایت شخص به گمراهی خواهد بود (نجفی توانا، 1385: 144 و 143).

8- معنا دادن به شخصیت:

اهلرانگر، یونگر، فرانکل، آلپورت و عده زیادی از روان شناسان دیگر به این نتیجه رسیده اند که دین و ارزش های ناشی از آن بیش از هر عامل دیگری در یکپارچگی شخصیت و معنا دادن به شخصیت افراد مؤثرند.

9- سالم سازی جامعه:

بنای تربیت جوامع بشری هر چند که علمی باشد، مادامی که متکی به ایمان الهی نباشد، دشواری ها و مشکلاتی را پدید می آورد. انسان برای رسیدن به یک زندگی آرام، نیاز به مذهب دارد. دین در یک پارچه سازی انسانی و سالم سازی جوامع نقش به سزایی دارد؛ زیرا با 3 خصیصه: درونی سازی تعلیمات، ارائه تصویر دل انگیز و آرام بخش از آفرینش و هستی و طرح و معرفی الگوهای موفق، به پیروان خود مصونیت می بخشد (بیات و همکاران، 1387: 106).

10- ایجاد مقررات اخلاقی و اجتماعی:

دین، مقررات اجتماع و مقررات بین افراد را به وجود آورده و یکی از جنبه های فوق العاده آن این است که برخی از دستورهای اخلاقی را توصیه می کند که درک آنها به سادگی میسر نیست و نیاز به کمال دارد (داویدیان، 1387: 88).

11- اصلاح رفتار و سبک زندگی:

به عقیده بوالهری (1376)، دین و روان شناسی، همچنین روان پزشکی از بدو ظهور و گسترش فعالیت های خود، اهداف مشترکی چون اصلاح احساسات، تفکرات و رفتارهای فردی و گروهی داشته اند (دادفر، 1383: 85). همچنین دین نه تنها می تواند مردم را نسبت به برخی سبک های زندگی در قیاس با سبک های دیگر ترغیب کند، بلکه می تواند تأثیر قابل ملاحظه ای در کنترل فرهنگ مصرفی و سبک های زندگی مصرفی داشته باشد. باکاک در این خصوص معتقد است: «هنوز مواعظ دینی می توانند بسیاری از مردم را در سراسر جهان با دلایل مستحکم و الگوهای برانگیزنده به محدود کردن امیالشان به کالاها و تجارب مصرفی ترغیب کنند» (آزاد ارمکی و شالچی، 1387: 168).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد