برخي پنداشته اند که دين گريزي در غرب عامل اصلي پيشرفت هاي چشمگير علمي و صنعتي غرب مي باشد، اما اين توهّم نادرست است. هر چند همه مي دانيم که در مقاطعي از تاريخ غرب، کليسا نقشي بسيار منفي داشته و با هرگونه تحقيق علمي خارج از چارچوب کليسا مخالفت ورزيده است، اما هرگز درست نيست که از آن يک نتيجه کلي گرفته، عامل پيشرفت علمي و صنعتي غرب را دين گريزي بدانيم، زيرا:
اولاً، از اواخر سده دهم ميلادي به بعد، آغاز شکوفايي دانش و معرفت در کليساها و مجامع ديني بود. در اين دوره، زنده شدن دانش و معرفت به معناي جديد واژه «احياي غير ديني» محسوب نمي شود. دانشگاه هاي سده هاي مياني، مراکزي بود که از مدرّسان و طلاب فعال يک شهر تشکيل مي شد.[1] به جز دانشگاه هايي که در سده هاي مياني، با اغراض و مقاصد گوناگوني پايه ريزي شدند، بسياري از کليساها و مجامع ديني نيز مرکز علم بودند.[2]ثانياً، عملاً روشن شد که گريز از دين در غرب، نه تنها آثار مثبتي براي غربيان نداشت، بلکه برعکس، آثار منفي خاص خود را در غرب بر جاي گذاشت. در واقع، روي آوردن به علم از آثار دين گريزي نبود؛[3] بلکه برعکس، آثار دين گريزي طي چندين قرن پس از عصر نوزايي (Renaissance)، در ويرانگري نظام ارزش هاي اخلاقي، از هم پاشيدگي نظام خانوادگي و پايمال شدن اصول و مباني ارزشي به ظهور پيوست.[4]ثالثاً، در ميان دانشمندان و صاحب نظران مشهور غرب، بسياري از آنان معتقد و ملتزم به دين بودند و به توافق و ترابط ميان علم و دين مي انديشيدند. اين سخن مشهور اينشتين، دانشمند معروف لهستاني تبار، که مي گفت: «علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم کور است»، بيانگر همين انديشه توافق علم و دين مي باشد.[5] نيوتن که يکي از پرآوازه ترين دانشمندان مي باشد، فردي دين گرا و مذهبي بود. وي در خداشناسي خود، حتي بيش از علمش جدي بود. او حتي بر آن بود که نظام مکانيکي فلکي اش دليلي بر وجود خدا فراهم مي آورد. خود وي مي گويد: ممکن نيست حرکات سيارات تنها از علتي طبيعي نشأت بگيرند، بلکه اين حرکت ها متأثر از عاملي هوشمند هستند.[6]جان لاک که پايه گذار تجربه گرايي (Empiricism) است، فردي مسيحي و معتقد به وحي الهي بود.[7] رابرت بويل (Robert Boyle 1627 – 1691)، شيميدان برجسته انگليسي، مي گفت: علم يک رسالت ديني است که عبارت است از «باز نمودن اسرار صنع بديعي که خداوند در جهان پديد آورده است».[8]در کتاب اثبات وجود خدا، از چهل تن از دانشمندان و متخصصان رشته هاي گوناگون علمي، اعم از رياضي، فلسفه، پزشکي، فيزيک و… مقالاتي در اثبات وجود خداوند آورده شده که گواه روشني بر عدم تعارض علم و دين و عدم ارتباط علم و پيشرفت علمي با دين گريزي است.[9] بنابراين، بايد ريشه يا ريشه هاي دين گريزي در غرب را در امور ديگري جستجو کرد، و اين مسأله اي است که در پرسش بعدي به آن خواهيم پرداخت.
پي نوشت ها:
[1]. ديل هالينگ، مباني و تاريخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، ص122.
[2]. همان، ص107.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. استيس والتر ترنس، دين و نگرش نوين، ترجمه احمد رضا جليلي، ص121.
[7]. Contemporary Topics Of Islamic Thought؛ P. 86.
[8]. ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، ص45.
[9]. ر. ک: جان کلوور مونسما، اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام و ديگران.