دربارة رابطه عقل و عشق و نقش اين دو در وجود آدمي گرايشهاي افراطي و تفريطي در ميان متفكران پديد آمده است فلاسفه با تأكيد بر عقل، جوهر آدمي را انديشه دانستهاند و عرفا با تقبيح عقل، عشق را به عنوان جوهرة آدمي معرفي كردهاند مناسب است ابتدا به بيان ديدگاه فلاسفه و عرفا در باب عقل و عشق اشاره شود و سپس ديدگاه اسلام و متون ديني دربارة رابطه عقل و عشق و نسبت آنها با حقيقت آدمي مطرح گردد.
ديدگاه فلاسفه دربارة عقل و عشق
از نظر عقل گراها (rationalism) جوهرة انسان را همان عقل آدمي تشكيل ميدهد و نه چيز ديگر، عقل يعني قوة تفكر و قوه انديشيدن، از نظر اين گروه كه فلاسفه قديم و فلاسفة اسلامي از جمله بوعلي سينا هم از آن هاست. اين جور فكر ميكردند آنها مدعي بودند كه انسان كامل يعني انسان حكيم و كمال انسان در حكمت انسان است و مقصودشان از حكمت يا حكمت نظري است يعني يك دريافت كلي صحيح از مجموع هستي و يا حكمت عملي است يعني تسلط كامل عقل انسان بر همة غرائز و همه قوا و نيروهاي وجودش. اين مكتب، مكتب عقل و حكمت است.[1]از نظر عقل گراها بدن انسان جزء شخصيت انسان نيست و نيز قوا و استعدادهاي روحي و رواني مختصي كه انسان دارد هيچ كدام اينها جزء شخصيت واقعي انسان نيستند شخصيت واقعي انسان همان نيرويي است كه فكر ميكند جوهر انسان فكر كردن است و انسان كامل يعني انساني كه در فكر كردن به حد كمال رسيده است حكماي اسلامي كه اين نظر را قبول كردهاند معتقدند ايمان اسلامي و ايماني كه در قرآن آمده است يعني همين تفکر، اين حكماء در تفاسير خودشان هميشه ايمان را به صورت يك معرفت به صورت يك شناخت و به صورت حكمت تفسير ميكنند و ميگويند ايمان يعني شناخت آنهم شناخت فلسفي در نقطه مقابل اين مكتب مكتبهاي ديگري وجود داشت كه هميشه با اين مكتب مبارزه ميكردهاند يكي از اين مكاتب مكتب عرفاء و مكتب عشق است.[2]ديدگاه عرفاء درباره عقل و عشق
در مكتب عشق كه همان مكتب عرفان است، كمال انسان را در عشق و در آنچه كه عشق انسان را به آن ميرساند كه مقصود عشق به ذات حق است ميدانند.[3] عرفا شخصيت و حقيقت انسان را عقل انسان و فكر انسان نميدانند بلكه عقل و فكر را يك ابزار ميدانند و شخصيت حقيقي هر كسي را آنچيزي ميدانند كه از او به دل تعبير ميكنند البته شكي نيست كه دلي كه يك عارف ميگويد مقصود دل جسمي نيست بلكه دل يعني آن مركز احساسات و عواطف و محل كسب معارف شهودي و مكاشفات و مشاهدات عرفاني و همچنين عشقي كه عارف ميگويد از عشقهاي مجازي جداست عشقهاي مجازي عشقهاي جنسي است، معشوق حقيقي عارف، خدا است و عشقي كه عارف ميگويد منحصر به انسان نيست عارف معتقد است كه عشق در همه موجودات سريان دارد.
عشق بحري است آسمان بروي كفي
چون زليخا در هواي يوسفي
عشق يك دريا است و همه اين آسمانها نزد عارف به منزله يك كف است بر روي اين درياي عشق
حافظ نيز ميگويد:
رهرو منزل عشقيم ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم
عارف نميگويد حقيقت انسان فكر است بلكه ميگويد حقيقت انسان دل اوست دل هم يعني همان مركز عشق الهي.[4]مكتب عرفان اساساً مكتب عقل را تقبيح ميكند يكي از بخشهاي بسيار عالي ادبيات ما بخش مناظره عقل و عشق است و كساني كه وارد اين بحث شدهاند اغلب خودشان اهل عرفان بودهاند هميشه عشق را بر عقل پيروز كردهاند از نظر اينان عقل مثل چشم است يك ابزاري است و ذات و جوهرة انسان همان روح است و روح از عالم عشق است و يك جوهرهاي است كه در او جز حركت به سوي حق چيز ديگري نيست و به اين خاطر است كه عشق را بر عقل ترجيح ميدهند[5] و طبق آنچه كه در عرفان و تصوف و در غزليات عرفاني ما هست تنها ارزش انسان ميشود عشق
فرشته عشق ندانست چيست، قصه نخواند
بخورد جام و گلابي به خاك آدم ريخت
به تمام ارزشهاي ديگر حتي عقل اعتناء نميكنند و عرفاء كه گرايششان به ارزش عشق هست اصلاً گرايش ضد عقل دارند و رسماً با عقل مبارزه ميكنند.
حافظ ميگويد:
عارف از پرتو مي راز نهاني دانست
گوره هر كس از اين لعل تواني دانست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانست
اي كه در دفتر عقل آيت عشق آموزي
ترسم اين نكته به تحقيق نداني دانست
شعر آخرش خطاب به بوعلي سينا است كه در آخر اشارات سخن از عشق گفته است و ديگر اساساً انسان و انسانيت عبارت ميشود از عشق، و عقل به دليل اينكه پاي بند است و عقال است بكلي اين ارزش محكوم مي شود[6] اكنون ببينيم از ديدگاه اسلام آيا تنها ارزش عقل است يا عشق و آيا اينها دو مقوله ناسازگار و مزاحم يكديگرند يا دو ارزشاند كه مجموعاً مايه كمال آدمي ميشوند.
ديدگاه اسلام دربارة رابطه عقل و عشق
اسلام در عين اينكه دل را قبول دارد عقل را هم تحقير نميكند در عين اينكه دل را قبول دارد، عشق را هم قبول دارد، سير و سلوك را هم قبول دارد، عقل و فكر و استدلال و منطق را هم هرگز حاضر نيست تحقير كند براي عقل و فكر و استدلال و براي تعقل نهايت احترام را قائل است اين است كه در دورههاي متأخر اسلامي گروهي پيدا شدند كه دل و عقل را با يكديگر داشتهاند، شيخ شهابالدين سهروردي (شيخ اشراق) تقريباً از جمله اين افراد است و ملاصدرا ـ صدرالمتألهين شيرازي ـ از جمله كساني است كه راه عقل و دل را به پيروي از قرآن ميخواهد و هر دو را محترم ميشمارد نميخواهد مثل بوعلي مثلاً راه دل را تحقير بكند (البته بوعلي هم در اواخر از نظر خودش برگشته است) و نميخواهد مانند بعضي از عرفاء و متصوفه راه عقل را تحقير بكند ميخواهد هر دو را محترم بشمارد. بنابراين اسلام با تحقير علم و عقل و عشق موافق نيست.[7] و مذمت عقل از سوي عرفا مورد تأييد اسلام نيست شكي نيست كه به قول حافظ جناب عشق را كه درگه بس بالاتر از عقل است ولي در مرحله تحقير گاهي تا حد افراط جلو رفتهاند و اساساً تعقل و استدلال را بياعتبار معرفي كردهاند تا آنجا كه آن را حجاب اصغر هم ناميدهاند[8] حرف ما اين است كه ما اگر منطق قرآن را يك طرف بگذاريم و منطق عرفان را در باب عقل در يك طرف ديگر اينها با همديگر سازش ندارد قرآن خيلي بيشتر از عرفان براي عقل احترام و ارزش قائل است اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ كه تمام عرفاء اعم از شيعه و سني سلسله خودشان را منتهي به علي ـ عليه السّلام ـ ميكنند در نهجالبلاغه آن جوهر عرفان را كه به قول ابن ابي الحديد در چهار سطر آنچه كه همه اينها در كتابهايشان گفتهاند او بيان كرده است در يكجاي ديگر آن چنان فيلسوف ميشود و آنچنان استدلالهاي عقلي فيلسوفانه ميكند كه هيچ فيلسوفي هم به گرد او نميرسد يعني علي ـ عليه السّلام ـ هرگز عقل را تحقير نميكند.[9]چنانكه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ عقل را مذموم نشمرد بلكه فرمود صديق كل امرء عقله و عدوه جهله[10] دوست راستين هر كس عقل اوست و دشمن واقعي هر كس جهل و ناداني اوست. به هر حال از ديدگاه اسلام، عقل و عشق دو ارزشاند كه مجموعاً براي كمال انسان مورد نياز هستند و مذمّت هيچيك و يا كنار نهادن و بياعتنايي به هيچكدام شايسته نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. يثربي، يحيي، عرفان نظري، دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
2. حسن زاده آملي، حسن، عرفان و قرآن و برهان، بي جا، بي نا.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، انسان كامل، انتشارات كميته انقلاب اسلامي، 1357، ص74ـ72.
[2] . ر.ك: همان، ص88ـ78.
[3] . ر.ك: همان، ص74.
[4] . ر.ك: همان، ص115ـ113.
[5] . ر.ك: همان، ص74.
[6] . ر.ك: همان، ص27ـ26.
[7] . ر.ك: همان، ص100
[8] . ر.ك: همان، ص 103.
[9] . ر.ك: همان، ص28و104.
[10] . روايت 4، باب 8، ابواب جهاد النفس وسائل الشيعه از امام هشتم ـ عليه السّلام ـ و نيز از امام علي ـ عليه السّلام ـ غرر الحكم حرف صاد.