هدفمندي در زندگي انساني، از جمله ضروريات است. حتي كساني كه قائل به بيهدفي در زندگاني هستند نيز به نوعي هدفمند زندگي ميكنند، انسان طبيعتاً در مسير حركتي خود، همواره هدفي را مد نظر ميگيرد و سعي و تلاش خود را در راه رسيدن به آن هدف بكار ميگيرد. او براي رسيدن به هدف مورد نظرش، به كنكاش ميپردازد و تمامي مسيرهائي (كه احتمال منتهي شدن آنها به مطلوب و مقصود او ميرود) را بررسي ميكند و نهايتاً از ميان مسيرهاي موجود، كم هزينهترين، كوتاهترين و مطمئنترين راه را انتخاب ميكند و در آن گام مينهد.
در زندگي يك اجتماع نيز وضع به همين صورت است. جامعهاي كه متشكل از افراد و آحادي است كه هر يك از آنها به تنهايي در خود هدفي را دنبال ميكنند، نميتواند خود بيهدف باشد. اساساً تشكيل يك نظام اجتماعي، مبتني بر هدف خاص است كه در پرتو آن هدف خاص، افراد با سلائق گوناگون و با اميال و آرزوهاي متفاوت، گرد هم جمع ميشوند و هر يك خود را در قبال ديگران مسئول ميشمارد و نظام و جامعهاي را تشكيل ميدهند.
نظام اسلامي نيز از اين قاعده مستثني نيست، در چنين نظامي نيز افراد، براساس اشتراكات ديني در زير پرچمي بنام دين اسلام جمع ميشوند و براي رسيدن خود و رساندن جامعه خود به هدف مورد نظرشان سعي و تلاش ميكنند.
در اين مسير ابتداء، اساسنامهاي براي نظام اجتماعي مورد نظر، تدوين ميگردد كه در آن اصولي به عنوان پايه و اساس قرار ميگيرد، و همگان موظف به حفظ آن ميباشند.
بعد از مرحله تدوين، چون اداره جامعه امري ضروري و اجتنابناپذير است، فرد يا گروهي در سمت مديريت موظف به اداره جامعه ميشوند.
در اين مرحله، نكته مهم، نحوه مديريت است، كه بايد ديد مديريتي كارآمد بر نظام احاطه دارد يا نه؟ به همين منظور، شرائطي را براي فرد مدير در نظر ميگيرند، تا اينكه اداره كشور به شكل بهتري عملي شود.
در اين نوشتار به دو شرط لازم براي اين پست اشاره ميشود و ارتباط آنها مورد بررسي قرار ميگيرد.
1 . تعهد[1]اولين شرطي كه براي هر مدير، در هر نظام سياسي ـ اجتماعي، لازم و ضروري است تعهد و پايبندي او به اصول حاكم بر نظام اجتماعي خود مدير است.
مديري كه بياعتقاد يا اساساً اعتقادي سست نسبت به مباني نظام خود داشته باشد، هيچ الزام درونياي را در خود احساس نميكند تا نظام موجود را حفظ كرده، آن را تكامل بخشد و از چنين شخصي به چالش كشاندن و در مخاطره انداختن كيان اصلي نظام بعيد نميباشد.
در صورت عدم چنين شرطي در شخص مدير و در امر مديريت، عواقبي چون: خيانت[2]، ستم بر مردم،[3] قدرتطلبي،[4] زراندوزي،[5] شكمبارگي[6] و … را به دنبال خواهد داشت.
1 . تخصص
داشتن تخصص[7] دومين شرطي است كه براي يك مدير، بسيار لازم و حياتي است. اساساً در عرصة زندگي بشري، مسأله علم و آگاهي، كارداني و تخصص، شرط لازم براي هر حركتي است. به ديگر سخن اگر علم و آگاهي در كار نباشد رسيدن به هدف يا اساساً منتفي است يا با چالشهاي جدّي روبرو ميشود.
يافتن كوتاهترين، كم هزينهترين و مطمئنترين مسيري كه به هدف منتهي ميشود (كه لازمة يك جامعة پويا و ماندگار است) جز با ابزار علم حاصل نميشود.
اگر در امر مديريت شرط تخصص ناديده گرفته شود، آثار سوئي مانند، گم كردن هدف،دادن مسئوليتهاي مهم به افراد نالايق، عدم شناخت نيازمنديها، هدر دادن سرمايه ملي و هزاران هزار مشكل و چالشهاي جدي ديگر را در پي خواهد داشت. اينجاست كه معني آيه شريفه 247 سورة مباركة بقره[8] روشن ميشود. در اين آيه خداوند علم و توانايي اداره را از شرائط دروني حاكم، زمامدار و مدير جامعه معرفي ميكند.
درباره ارتباط دو شرط مذكور (تعهد و تخصص) ذكر مطالبي خالي از لطف نيست.
اساساً بين صفت تعهد و تخصص، رابطهاي عرضي برقرار است نه رابطه طولي و عليت، به اين معنا كه نه تعهد لازمه تخصص است نه تعهد لازمه تخصص ميباشد. نه تعهد نافي تخصص است نه بالعكس،[9] پس هم فراهم شدن و هم فقدان آنها در موضوع واحد و از موضوع واحد، ممكن است.
اگر مديريت را به پرندهاي تشبيه كنيم، دو بال پرواز اين پرنده، تعهد و تخصص است، براي حفظ و تعالي فرد يا اجتماع، وجود هر دو شرط به يك اندازه لازم و ضروري است.
اگر فردي، تنها به تعهد بينديشد و نسبت به تخصص كم توجه يا بيتوجه باشد يا بالعكس، تخصص را سالار بداند و تعهد را مهم نشمارد، يكي از بالهاي پرواز را از پرنده سلب كرده در نتيجه پروازي شكل نخواهد گرفت.
يك نظام اجتماعي براي حركت و پرواز، تعالي و تكامل خويش، به مديراني نيازمند است كه هم بال تعهد را دارا باشند و هم بال تخصص را، در غير اين صورت احتمال خطرِ حذف و انحلال جامعه و نظام اجتماعي مورد نظر بسيار خواهد بود، اما اينكه جامعه اسلامي، گاهي مواقع، لفظ تدين را همراه تعهد ذكر ميكنند و يا به جاي تعهد مينشانند، به دليل آن است كه اصول حاكم بر جامعة اسلامي، اصولي ديني است و پايبندي به چنين اصولي، هم تدين است، هم تعهد است، تعهد است زيرا ارتباط و علقة دروني خويش را نسبت به آن اصول حفظ كرده است. تدين است يعني شخص بر اساس اصولي ديني به حركتهاي تكاملي خويش جهت ميبخشد. بيان اين نكته نيز حائز اهميت است كه بدانيم از منظر دين، تخصص در علوم گوناگون آن هم در حد امكان امري مقبول و مشروع دانسته شده، براي اين موضوع جايگاهي بس والا قائل است. تاريخ ديني به روشني اين مطلب نمايان ميسازد، براي نمونه كلاس درس امام صادق ـ عليه السّلام ـ در خود افرادي را گنجانده بود كه در يك يا چند علم داراي تخصص و مهارت خاصي بودهاند. افرادي همچون زرارة بن اعين، متخصص در فقه، هشام بن حكم، متخصص در كلام و مسائل اعتقادي، جابر بن حيان، متخصص در مسائل شيمي و…
اساساً چون عمر انساني به آن اندازه نيست كه بتواند به همه علوم دست يابد و نيز به دليل آن كه دانش عمومي هم به آن مقدار پربها نيست كه بتوان بر اساس آن مشكلات اساسي را برطرف نمود، به همين دليل، تخصص، امري اجتنابناپذير است. اين مسئله هيچگاه از ديد دين مخفي نمانده است. در كلامي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ چنين آمده، هر كس در هر امري بدون بصيرت و آگاهي قدم نهد، مانند كسي است كه در غير مسير گام ميگذارد، و هر چند سرعت سير بيشتري داشته باشد. چيزي جز دوري از مقصد را به دست نميآورد.
از منظر دين اگر كسي بخواهد، از دين حمايت و دفاع كند، بدون تخصص نميتواند به چنين هدفي نائل شود، اگر كسي بخواهد از فرهنگ، سياست، اقتصاد يا… دفاع كند، بدون ترديد بايد در اين زمينه علم و مهارت كافي را دارا باشد.
در حديث شريفي از رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده است كه: من تقدم علي المسلمين و هو يري انّ فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله المسلمين.[10] و يا در روايت ديگري ميفرمايد: من امّ قوماً و فيهم من هو اعلم منه و افقه لم يزل امرهم الي سفال الي يوم القيامة.[11]از اين دو روايت به خوبي ميتوان اهتمام دين را به امر اعلميت و آگاهي كافي داشتن در امور مختلف را احساس كرد.
1. كسي كه بر مسلمين (در امري) مقدم شود در حاليكه ميداند در بين آنها كسي وجود دارد كه از او برتر است به خداوند و پيامبرش و مسلمانها خيانت كرده.
2. كسي كه رهبري و امامت گروهي را به عهده بگيرد، در حاليكه در بين آنها، اعلم و افقه از او وجود دارد، همواره، كار آنها به پستي سوق دارد تا روز قيامت.
به عبارت سادهتر، همچنانكه ابلاغ دين نياز به تخصص فراوان و لازم دارد، اداره جامعه اسلامي در عرصههاي گوناگون نيز تخصص لازم، نياز است. معصومين ـ عليهم السلام ـ هيچگاه فردي را كه شايستگي مقامي را نداشته باشد به آن مقام منصوب نميكردند. مثلاً حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرماندهي سپاه اسلام را به هر كسي نميسپرد. بلكه افرادي را مانند اسامة بن زيد كه علم و توانايي اين امر را داشتند به اين مقام منصوب ميكردند. براي ابلاغ پيام اسلام به اقصي نقاط جهان، كساني را برميگزيدند كه هم آگاهي كافي از اسلام ميداشتند، هم بيان خوبي داشتند.
بنابراين دين هيچگاه با تخصص تعارض و تقابل نداشته و ندارد، بلكه همواره بر همه مسلمانان تأكيد ميكند كه در هر كاري كه دست به اقدام ميزنيد، تا آگاهي و توانايي لازم را براي آن كار به دست نياوردهايد، اقدام به آن كار نكنيد.
در يك كلام دين به تخصص و متخصصان، جهت ميبخشد. به اين معنا كه همواره آنان را در به كار گرفتن تخصصشان راهنمايي ميكند.
خلاصه اينكه:
الف) تعهد و تخصص، دو شرط لازم براي امر مديريت است.
ب) اين دو شرط در عرض هم هستند و رابطه طولي و علي و معلولي بين آن دو حاكم نيست.
ج) عدم توجه به هر كدام از اين دو شرط عواقب خطرناكي براي مدير بدنبال خواهد داشت. عواقبي چون، خيانت، قدرتطلبي، ستمكاري، عدم شناخت نيازمنديهاي محدودة مديريتي و …
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . مجله انديشه حوزه، شمارگان 4 ـ 5، سال 80 ـ 81، ويژه مديريت علوي.
2 . فصلنامه حوزه و دانشگاه، بهار 80، (ويژة سياست علوي)
پي نوشت ها:
[1] . نگهداشتن چيزي (تاج المصادر بيهقي) و نگهداري و پرستاري، (لغتنامه دهخدا).
[2] . دشتي، محمد، نهج البلاغه، نامهء 5، قضيه اشعث بن قيس.
[3] . همان، خطبه 131.
[4] . همان، حكمت 263.
[5] . انساب الاشراف، ج 2، ص 160، نامه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ قدامة بن عجلان.
[6] . نهجالبلاغه، خطبه 3، موضوع خليفه سوم.
[7] . كاردان و ماهر شدن در كاري يا دانشي يا هنري، لغتنامه دهخدا.
[8] . و قال لهم نبيُّهُم انّ الله قد بَعَثَ لكم طالوت ملكاً، قالو انّي يكون له الملك علينا و نحن احقّ بالملك منهُ و لَم يؤْتَ سَعَة مِنَ المالٍِ، قال انّ الله اصطَفاهُ عليكم و زادَهُ بسطةً في العلم و الجسم و الله يؤتي ملكَهُ من يشاء و الله واسِعٌ عليمٌ.
[9] . اين مطلب بدان دليل است كه هر دو وصف، وصف كمالي هستند، و هيچ وصف كمالي، نافي ديگر اوصاف كمالي نيست.
[10] . الغدير، ج 8، ص 291.
[11] . الحياة، ج 2، ص 362.