خانه » همه » مذهبی » رابطه قرآن و حديث

رابطه قرآن و حديث

رابطه قرآن و حديث

كلمات كليدي : قرآن و حديث ، اهل الاخبار، نقش قرآن در وادي تشريع
قرآن و حديث دو گوهر گران بها و دو گنجينه بى پايان و دو درياى بى كران اند. رسول گرامى، امت اسلام را به چنگ زدن و همراهى با آن دو دعوت كرد: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى»[1]

57dfa621 0c3d 4923 b80c 946fd40bbb8c - رابطه قرآن و حديث
0002414 - رابطه قرآن و حديث
رابطه قرآن و حديث

 

 

كلمات كليدي : قرآن و حديث ، اهل الاخبار، نقش قرآن در وادي تشريع
قرآن و حديث دو گوهر گران بها و دو گنجينه بى پايان و دو درياى بى كران اند. رسول گرامى، امت اسلام را به چنگ زدن و همراهى با آن دو دعوت كرد: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى»[1] گرچه اين دو گنج جدايى برنمى تابند و در كنار هم ، عامل هدايت اند، اما مصدريّت و محوريت از آنِ قرآن است.
پيامبر و امامان ، ميزان سنجش گفتار خويش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب كردند:
خطب النبى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بمنى فقال: «ايها الناس ماجاءكم عنى يوافق كتاب الله فانا قلته وما جاءكم يخالف كتاب الله فلم اقله»[2] عن ابى عبدالله (علیه السّلام) قال:«ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف»[3] با اين همه ، تاريخ قرآن و حديث و گذشته آن، دردآور است. در برهه اى از تاريخ، نظريه «حسبنا كتاب الله» غلبه يافت و عترت و سنت كنار نهاده شدند؛ كتابت حديث ممنوع و از خلافت عترت جلوگيرى به عمل آمد. و اين ضايعه اى جبران ناپذير بر جامعه اسلامى بود.
از سوى ديگر برخى ، تنها حديث را برگرفته و به مهجوريت قرآن دامن زدند و تا آن جا پيش رفتند كه ظهور قرآن را بدون حديث حجت ندانسته[4] و كناره گيرى از قرآن و روى آوردن به حديث را عاقبت به خيرى تلقى كردند.[5] و نيز تا بدان جا كشيده شد كه تفسير قرآن كريم ذبح علمى شمرده شد[6] و تخصص در علوم اسلامى به ويژه فقه بدون فراگيرى آيه اى از قرآن ميسور گشت.[7] شكل گيرى نحله اى با عنوان «اهل الاخبار»[8] يا «اخبارى گرى» حكايت از اين دارد. علامه طباطبايى در تفسير ارزش مند خود پس از نگاهى دردآلود به اين گذشته اسف بار مى گويد:
«ان اهل السنة اخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك الى ترك الكتاب لقول النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «انهما لن يفترقا». و ان الشيعة اخذوا بالعترة و تركوا الكتاب؛ فآل ذلك منهم الى ترك العترة لقوله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «انهما لن يفترقا» فقد تركت الامة القرآن و العترة (الكتاب و السنة) معاً»[9] اهل سنت كتاب را گرفته و عترت را رها ساختند و در نتيجه قرآن هم كنار نهاده شد، زيرا پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قرآن و عترت جدايى ندارند»
شيعيان عترت را گرفته و قرآن را رها كردند و اين به ترك عترت انجاميد، زيرا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «آن دو از يكديگر جدا نمى شوند»
از اين رو امت اسلام ، قرآن و عترت و كتاب و سنت را رها ساختند.
امام خمينى نيز رنج مهجوريت قرآن را چنين بيان كرده است:
«… تا آن جا كه قرآن كريم كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمان ها بلكه عائله بشرى، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنزل كرد كه بشريت را به آن چه بايد برسند، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءالله معصومين ـ عليهم صلوات الاولين و الاخرين ـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد.»[10] اينك كه به اجمال از پيشينه غم آلود جدايى قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهى حديث با قرآن تأكيد شد، اين پرسش خود مى نمايد كه حديث در جنب قرآن چه نقشى دارد؟ كدامين گره و عقده قرآن با حديث باز مى شود؟ چراكه از يك سو قرآن خود را نور معرفى كرده و در پرتوافشانى، به غير خود نيازمند نيست،[11] و از سوى ديگر قرآن، بيان[12] و تبيان[13] است و از روشن گرى جز خود بى نياز. و از طرف ديگر جامع است كه:
«اليوم اكملت لكم دينكم»[14] «لارطب ولايابس الا فى كتاب مبين»[15] «مافرطنا فى الكتاب من شئ»[16] و آيات ديگر.[17] پس قرآن نه امرى را فروگذار كرده كه به حديث نياز باشد و نه در بيانش اجمال و ابهام است كه روشن گرى بطلبد.
اين پرسشى جدى است و دغدغه گروهى از محققان بوده و هست.
علامه طباطبايى كه در مقدمه تفسيرش بر بى نياز قرآن از غير خود تاكيد ورزيده[18] در كتاب «قرآن در اسلام »با اين پرسش به طور جدّ مواجه شده و چنين پاسخ گفته است:
آن چه گفته شد منافات ندارد، با اين كه پيغمبر و ائمه اهل بيت(علیهم السّلام) عهده دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احكام شريعت كه از ظواهر قرآن مجيد به دست مى آيد، بوده اند. و هم چنين سِمَتِ معلمى معارف كتاب را داشته اند چنان كه از آيات ذيل در مى آيد:
«وانزلنا اليك الذكر لتبيين للناس مانزل اليهم»[19] «وما اتاكم الرسول فخذوه ومانهاكم عنه فانتهوا»[20] «وما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله»[21] «هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة»[22] به موجب اين آيات، پيغمبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبين جزئيات و تفاصيل شريعت و معلمِ الهى قرآن مجيد مى باشد و به موجب حديث ثقلين پيغمبر اكرم، ائمه اهل بيت را در سمت هاى نام برده جانشينان خود قرار داده است و اين مطلب منافات ندارد با اين كه ديگران نيز با اعمال سليقه اى كه از معلمين حقيقى ياد گرفته اند مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند.[23] و نيز فرموده است:
نتيجه اين دو مقدمه اين است كه در قرآن مجيد برخى از آيات با برخى ديگر تفسير شود و موقعيت پيغمبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بيت او در برابر قرآن، موقعيت معلمين معصومى باشد كه در تعليم خود هرگز خطا نكنند و قهراً تفسيرى كه آنان كنند با تفسيرى كه واقعا از انضمام آيات به همديگر به دست مى آيد مخالف نخواهد بود.[24] برخى ديگر از پژوهش گران با عنوان «مجالات خدمة السنة للقرآن» از پنج حوزه خدمت حديث به قرآن سخن رانده اند:
1. تقرير مضمون قرآن؛
2. تفسير مافى القرآن؛
3. تخصيص عمومات قرآن؛
4. بيان موارد نسخ؛
5. ابداع و بيان احكامى كه در قرآن نيست.[25]

نقش قرآن در وادى تشريع
 

يكى ديگر از حديث پژوهان در كتاب «مكانة السنة فى التشريع الاسلامى» نقش قرآن را در وادى تشريع چنين بازگفته است:
نصوص سنت سه دسته است: قسمى از آن مويد احكام قرآن است و در اجمال و تفصيل با قرآن سازگارى دارد، مانند احاديث وجوب نماز، زكات، حج و روزه.
دسته اى ديگر مبين احكام قرآنى است كه حاوى تقييد مطلق، تفصيل مجمل و تخصيص عام مى باشد، مانند رواياتى كه احكام مفصل نماز و روزه را بيان داشته است.
دسته سوم رواياتى است كه بر حكمى دلالت دارد كه در قرآن نيست مانند حرمت جمع ميان زن و عمه اش، احكام شفعه، رجم زانى محصن و….
در دو دسته اول نزاعى ميان عالمان نيست و در دسته سوم اختلاف نظر است.
نويسنده پس از بيان ديدگاه ها نسبت به دسته سوم روايات مى گويد:
هردو گروه اتفاق نظر دارند كه احكام تازه اى در سنت وجود دارد كه در قرآن بدان تصريح نشده است، لكن دسته اى آن را استقلال در تشريع مى انگارند و گروه دوم آن را به گونه اى داخل قرآن مى دانند. از اين رو نزاع لفظى است.[26] به نظر مى رسد بتوان جايگاه سنت را در دين شناسى و خدمت به قرآن در اين عرصه ها برشمرد:
1. تعليم شيوه تفسير قرآن به قرآن؛
2 . تعليم شيوه استنباط از قرآن.
3 . تعليم شيوه هاى اجراى قوانين و تطبيق شريعت در حوزه هاى زندگى؛
4 . تبيين معارف بلند قرآنى؛
5 . بيان تاويلات قرآن، بطون و مصاديق (جرى و تطبيق)؛
6 . بيان تفاصيل قوانين و احكام قرآنى در حوزه سكوت قرآن؛
7 . بيان موارد نسخ، و مخصص عمومات قرآنى؛
8 . شرح و بسط تاريخ انبيا و امت هاى سلف كه در قرآن به اجمال بدان اشارت رفته؛
هريك از اين محورها نمونه هاى بسيار در لابه لاى احاديث دارد كه از آن صرف نظر شد، چنان كه نيازمند شرح و بسط و دقت نظر مى باشد.
در پايان يادآور مى شود كه خارج ساختن حديث از جايگاهش، خدمتى به ساحت قدسى آن نبوده، كه خيانتى نابخشودنى است، و بر قرآن پژوهان و محققان دانش حديث است كه با حراست از مصدريت و محوريت قرآن، در اين وادى بِكر گام نهاده و با انديشه و فكر، مجالات خدمت سنت به قرآن را به خوبى بنمايانند.

پی نوشت ها :
 

[1] . بحارالانوار، ج2، ص226؛ ج23، ص109، 113، 118، 126، 133، 145، 147؛ ج25، ص237؛ ج35، ص184؛ ج36، ص331، 338؛ ج37، ص168.
[2] . وسائل الشيعة، ج18، ص79، ح15.
[3] . همان، ص78، ح12.
[4] . فرائدالاصول، ج1، ص56 ـ57؛ الميزان فى تفسير القرآن، ج5، ص298.
[5] . بحارالانوار، ج1، ص3.
[6] . اين تعبير را برخى عالمان،نسبت به آية الله خويى(ره) پس از نگارش «البيان» ابراز داشتند.
[7] . الميزان فى تفسير القرآن، ج5، ص9.
[8] . مقدمه اى بر فقه شيعه، ص46.
[9] . الميزان فى تفسير القرآن، ج5، ص298.
[10] . صحيفه نور، ج21، ص170.
[11] . نساء(4) آيه 174.
[12] . آل عمران(3) آيه 138.
[13] . نحل(16) آيه 89.
[14] . مائده(5) آيه 3.
[15] . انعام(6) آيه 59.
[16] . همان، آيه 38.
[17] . چون: نحل(16) آيه 89؛ شورى(42) آيه 13؛ نمل(27) آيه 75؛ سبأ(34) آيه 3.
[18] . الميزان فى تفسير القرآن، ج1، ص6.
[19] . نحل(16) آيه 44.
[20] . حشر(59) آيه 7.
[21] . نساء(4) آيه 64.
[22] . جمعه(62) آيه 2.
[23] . قرآن در اسلام، ص25و26.
[24] . همان، ص60.
[25] . افعال الرسول و دلالتها على الاحكام الشرعية، محمد سليمان اشقر(چاپ دوم: بيروت، موسسه الرسالة، 1408ق./ 1986م.) ج1، ص34ـ36.
[26] . السنة و مكانتها فى التشريع الاسلامى،مصطفى سباعى(چاپ چهارم: بيروت، المكتب الاسلامى، 1405ق.) ص380 و381.
 

منبع: مجله فصلنامه علوم حديث، شماره 5

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد