خانه » همه » مذهبی » رابطه پست مدرنيسم و دين چگونه است؟

رابطه پست مدرنيسم و دين چگونه است؟

همچنان که پيش تر گفتيم، ماهيت پست مدرنيسم به نحوي است که برداشت هاي گوناگوني از آن شده است. از همين رو، در مورد ارتباط دين و پست مدرنيسم نيز برداشت هاي متفاوتي وجود دارد. از نظر برخي از نظريه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه پست مدرنيسم به منزله مرگ خدايان و نابودي دين تلقي شده است؛ اما از نظر برخي ديگر، اين مکتب به اصول بازگشت به ايمان و التزامات ايمان سنتي اشعار دارد؛ و در نظر گروه سوم، چنين فلسفه اي بيانگر امکان بازسازي ايده هاي مذهبي فراموش شده است.[1]از سوي ديگر، نگاه دينداران به پست مدرنيسم نيز از همخواني چنداني برخوردار نيست. برخي از دينداران در صدد نفي پست مدرنيسم برآمده اند، اما برخي ديگر آن را پذيرفته و بر آن شده اند که بين آموزه هاي ديني و احکام و لوازم پست مدرنيستي هماهنگي و سازگاري ايجاد کنند و يا حتي الامکان قرائتي پساتجددگرايانه از دين ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنيته بنمايند.[2]پيش از آن که هرگونه اظهارنظري در اين مورد داشته باشيم، بايسته است که در مباني هر يک از دو مقوله دين ـ به طور عام ـ و پست مدرنيسم دقت کنيم و آن گاه به بيان رابطه ميان اين دو بپردازيم. همچنين براي روشن تر و شفاف تر شدن بستر بحث، شايسته است که به نحوي مشخص و جداگانه به رابطه ميان اسلام و پست مدرنيسم و نيز مسيحيت و پست مدرنيسم اشاره کنيم.
پيش تر، ويژگي هاي کلي پست مدرنيسم را برشمرديم و در خصوص آن، اشاره کرديم که اصول مواضع و ديدگاه هاي پست مدرنيسم بر نوعي ديرباوري نسبت به مباني و مضامين ثابت و تغييرناپذير استوار است؛ از همين رو، پست مدرنيسم بر انکار سه دسته از مفاهيم و مضامين ثابت پاي مي فشرد:
1. انکار تمامي مفاهيم اصولي و متعالي مربوط به سرشت انساني؛
2. انکار هرگونه يکپارچگي، يکرنگي، تماميت و جزميّت اصولي؛
3. انکار واقعيتي که بتوان آن را حقيقت ثابت ناميد.
از منظر پست مدرنيسم، انديشه بشري به طور سرشتي فاقد هرگونه اصول غيرقابل تغيير و تبدل شناختي است. از اين نظر، انديشه ديني نيز همچون انديشه هاي بشري دستخوش تغيير و تحول مي باشد.
در واقع، يکي از نقاط مشترک در مدرنيته و پست مدرنيته، خط مشي نقد دين و اصول و مباني آن است. آنچه را که مدرنيسم، به نام تأمين استقلال انسان و استکشاف واقعيات و توانايي هاي انساني و نيز در راستاي تحقق آرزوها و اميال انساني، در بستر دين و اصول و مباني ثابت انجام مي داد، پست مدرنيسم نيز دنبال کرد. از اين رو، برخورد منتقدانه با دين و تعليمات ديني، نقطه عطف مشترکي بين مدرنيسم و پست مدرنيسم تلقي مي گردد.[3]بدين ترتيب، پست مدرنيسم هرگز نمي تواند دين را با خصائص حقيقت انگارانه و صدق محورانه اي که ذاتي همه اديان محسوب مي شود، برتابد. در واقع، پست مدرنيسم بر اساس اصول و ويژگي هايي مانند نفي امر ثابتي نظير حقيقت و نيز نفي فراروايت ها و جهان بيني هاي کلي ـ که پيش تر به آنها اشاره شد ـ دين را نيز بسان يک فرا روايت و جهان بيني کلي، به کنار مي نهد. نتيجه اي که از مؤلفه نفي فراروايت ها و جز آن به دست مي آيد، موضع نسبي گرايانه و پلوراليستي است که خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگوني از سوي انديشمندان شده است. السدير مکنتاير، از جمله انديشمنداني است که به نقد نسبيت حاصل از پست مدرنيسم پرداخته است. وي اين عقيده نسبي گرايانه را که هر سنّتي مي تواند با توجه به افق و بستر فرهنگي خود، همواره خود را بر حق بداند، خطا مي داند و با نقد اين موضع، معتقد است که بايد به نقد و بررسي انديشه ها و سنّت ها پرداخت و سرانجام با معيارهاي عقلاني يکي از آنها را برگزيد.[4]يکي از کتاب هاي خوب و تأثيرگذار درباره رابطه پست مدرنيسم و دين، کتابي با عنوان «پست مدرنيسم، عقل و دين»[5] از ارنست گِلنر است که با حجم اندک، مباحث پرمايه اي درباره اين موضوع دارد. از نظر او، امروزه در مورد مسائلي که درباره ايمان و دين مطرح است، سه ديدگاه ايدئولوژيکي قابل دستيابي است:
1. بازگشت به ايماني حقيقي و ثابت در يک سنّت ديني؛ يعني همان ايده «بنيادگرايي» که به وجود حقيقتي بي همتا و يکتا معتقد بوده و خود را تنها دارنده آن مي داند؛
2. نوعي نسبيّت گرايي که ايده حقيقت بي همتا را کنار گذاشته، ولي در عين حال درصدد است با هرگونه بينش يا نگرش خاص به نحوي برخورد کند که گويي حقيقت است؛
3. ديدگاهي که خود گلنر کم و بيش مدافع آن است، ديدگاهي است که به حقيقت بي همتا معتقد است، ولي بر آن نيست که چنين حقيقتي را در اختيار دارد.[6]از ديگر آثار ارزنده در اين مورد، کتاب شرق شناسي، پست مدرنيسم و جهان گرايي[7] اثر برايان اس. ترنِر، رئيس دانشکده هنر و استاد جامعه شناسي دانشگاه ديکين در استرالياست. وي در اين کتاب به بحث و بررسي دقيق درباره ديدگاه هاي رايج و مناقشات جاري طي دو دهه اخير در خصوص وجوه اصلي روند پست مدرنيسم، تحولات ديني و جهاني شدن جامعه بين المللي پرداخته است. او در اين کتاب به اين بحث مي پردازد که آيا مسيحيت و اسلام مي توانند در برابر تحولات رخ داده در فرهنگ مردمي (عامه) و فرهنگ والا (برتر) دوام آورده و آن را با موفقيت سپري کنند.[8]

پي نوشت ها:
[1]. رهنمايي، احمد، غرب شناسي، ص158 به نقل از: Mark C. Taylor, Reframing Postmodernism Shadow Of Spirit Postmodernism And Religion, P. 11.
[2]. نوذري، حسينعلي، صورتبندي مدرنيته و پست مدرنيته، ص407.
[3]. غرب شناسي، ص158 ـ 159.
[4]. بيات، عبدالرسول و ديگران، فرهنگ واژه ها، ص134 ـ 135.
[5]. Ernest Gellner, Postmodernism, Reason and Religion.
[6]. Ibid, P. Vll.
[7]. Bryans. Turner, Orintalism, Postmodernism & Globalism.
[8]. صورتبندي مدرنيته و پُست مدرنيته، ص415 ـ 416.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد