راهي فراروي جويندگان گنج
راهي فراروي جويندگان گنج
امامان اهل حقند
و انتم اهلُه: شما اهل حق هستيد. زماني چيزي يا کسي را اهل ديگري مي شمارند که انس همراه با تعلق قلبي و وابستگي ميانشان برقرار باشد مانند اهل الکتاب، اهل الذکر، اهل التقوي و …. اهل حق بودن يعني آنکه شما انس و تعلق خاص قلبي با حق داريد، شما فاني در خداوندي هستيد که حق است: «ذلک بانّ الله هو الحق» (1) و خاستگاه حق نيز اوست: «الحق من ربک» (2). اين «مِن» نشويه است يعني حق، برخاسته از رب است. بر اين اساس است که فقط موضع شما موضع حق است و بس، و هر راهي و هر موضعي غير موضع شما باطل است.
سالک راه حق بيا، نور هدي ز ما طلب
نور بصيرت از درِ عترت مصطفي طلب
هست سفينه نجات، عترت و ناخدا خدا
دست در اين سفينه زن، دامن ناخدا طلب
دم به دم به گوش هوش، مي فکنندم اين سروش
معرفت ارطلب کني، از برکات ما طلب
خسته جهل را بگو، هرزه مگرد کوه به کوه
از بر ما شفا بجو، از در ما دوا طلب
مواضع همه اشخاص و جريان ها را بايد بر حق عرضه کرد. مولا علي «ع» فرمود: «اِنّ الحق لا يعرفُ بالرجال، اعرف الحق تعرف اهله» (3) يعني حق به افراد شناخته نمي شود؛ خود حق را بشناس تا پيروان آن را بشناسي. هنگامي که حارث بن حوط که معيار حق را گم کرده بود، به حضرت علي (ع) گفت: «اَراني اَظُنُّ اصحاب الجمل کانوا علي ضلاله؟» فکر مي کني من گمان دارم اصحاب جمل (لشکر طلحه و زبير آتش افروزان جنگ در بصره) گمراهند؟ يعني من باور به گمراهي آنها ندارم. ظاهر او را فريفته بود اينکه طلحه و زبير از اصحاب پيامبر بودند چگونه مي شود که آنها راهي نادرست انتخاب کنند؟
حضرت به او فرمود: «يا حارث! انّکَ نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاهُ و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه»(4). يعني اي حارث! تو به زيرت نگاه کرده اي و به بالاي سرت نظر نيفکنده اي (کنايه از آنکه بينش تو محدود است و عمق در بينش نداري)، لذا در تحيّر فرو رفتي (و ندانستي کدام جانب را برگزيني). توحق را نشناختي تا کسي که اهل حق است را بشناسي و نيز باطل را نشناخته اي تا اهل باطل را بشناسي. بايد حق محور بود نه شخصيت و شخص محور!
ممکن است کسي بگويد که معصومان هم شخص اند؛ چگونه مي توانند محور باشند؟ پاسخ اين است که با امضاي خداوند عزوجل و امضاي پيامبر اکرم «ص» پاي مواضع آنها، نبايد آنها را يک شخص معمولي ديد بلکه آنها را بايد نماينده حضرت حق ديد، آنها خليفه الله في الارض هستند و مواضع آنها مواضع خدايي است. آنها اهل حقند و رهجويان راه حق، موضعي جز موضع آنها را ندارند. امروز هم که جان جانان بقيه الله الاعظم در پس ابر غيبت نورافشاني مي کند، نايب عام آن حضرت، حجت الهي است. آن نايب، ولي فقيه است و موضع او حجت شرعي همگان است. حضرت ولي عصر «ارواحنا فداه» در توقيع اسحاق بن يعقوب به صراحت، ولي فقيه را حجت شرعي معرفي کرده است. آنجا که مينويسد: «… و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانّهم حجّتي عليکم و انا حجه الله». (5) در نقل ديگر آمده «و انا حجه الله عليکم». (6) يعني در حوادثي که پيش مي آيد، به راويان حديث ما رجوع کنيد که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.
پر واضح است که مقصود از «رُواه حديث» ناقلان الفاظ حديث همانند ضبط صوت نيستند زيرا اين گونه افراد در شأن آن نيستند که امام، مردم را در حوادث واقعه به آنها ارجاع و آنها را حجت خود قرار دهد، بلکه مراد فقيهاني هستند که از روايات عترت «سلام الله عليهم اجمعين» استنباط دارند و با الهام از روايات مي توانند نيازهاي عصر خود را برطرف کنند.
بنابراين، آنان که در پي حقند و بر آنند تا در فضاهاي تاريک فتنه به بيراهه نروند و از مسير حق جدا نشوند، نورافکن آنان در جاده، موضع «ولي فقيه» است و اين همان است که امام خميني در سخن ماندگارشان فرمودند: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا کشور آسيب نبيند». اين جمله دو معنا دارد:
1. راز اينکه کشور تاکنون آسيب نديده، رهروي مردم از ولايت فقيه است. بحمدالله مردم بصير ما راه خود را يافته اند. تجلي بصيرت مردم ما در نهم دي ماه سال 88 بود که با حماسه تاريخي حضور در صحنه، «ولايتمداري» خود را فرياد زده و از فتنه گران بزرگ و کوچکي که در پي شکستن قداست ولايت فقيه بودند و مي خواستند به نظام ولايي آسيب برسانند ابراز برائت و تنفر کردند.
2. معناي دوم اين جمله اين است که اگر خداي ناکرده اين پشتيباني کمرنگ شود، کشور آسيب خواهد ديد. چرا که ستون فقرات نظام اسلامي، ولي فقيه است. اگر مواد مربوط به ولايت فقيه از قانون اساسي حذف شود نظام، طاغوتي خواهد شد.
بنابراين، امروز هم «اهل حق» اهل بيت عصمت و طهارتند، امروز تجلي حق حضرت بقيه الله الاعظم «عج» است که نايب عامش با حکم کلي او، مشروعيت دارد و مشروعيت ارکان نظام اسلامي هم به ولايت فقيه است.
امامان معادن حقند
و معدنه: شما امامان، معدن حق هستيد. معدن به معناي انبار و محل نگهداري چيزي نيست بلکه به معناي محل تکوّن و پرورش شيء معدني است و آن شيء بايد در آن محل پروريده شده تا قابليت بهره برداري پيدا کند. پس معدن حق بودن ائمه به معناي مخزن آن بودن نيست، بلکه بدين معني است که هر حقي پس از نزول از خداي متعال بايد در وجود آن ذات قدسي قرار گيرد و در آنجا به اذن خداوند پروريده شود و سپس بجوشد و به ديگران برسد و گرنه ديگران قابليت استفاده مستقيم از آن را ندارند.
سال ها بايد که تا يک سنگ اصلي ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان، يا عقيق اندر يمن
همچنين جوينده حق بايد سنت و سيرت ائمه اطهار را بکاود و حق را در آنها جست و جو کند، چنان که طالبان اشياي معدني در جست و جوي آن اعماق زمين را مي کاوند. (7)
بايد زندگينامه و سيره و سنت اهل بيت عصمت و طهارت، متن درسي حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي ما باشد که معناي «معدن» بودن اهل بيت «عليهم السلام» همين است. «معدن طلا»، «معدن نقره»، «معدن مس» و … اين ويژگي را دارند که بايد کوه ها را کاويد تا به آنها رسيد. و البته که لازمه اين کاوش، سختي و رنج هم هست اما بايد در اين مسير، اين رنج ها را به جان خريد که:
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
سلام و درود خدا بر عالماني که عمر خود را در عرصه کاوش اين معادن صرف کردند.
سلام و درود خداوند بر ميرحامد حسين هندي صاحب عبقات الانوار، سلام و درود خداوند بر علامه اميني مولف اثر ارزشمند الغدير، سلام و درود خداوند بر علامه شرف الدين مولف کتاب ارزشمند المراجعات و النّص و الاجتهاد.
و سلام و درود خداوند بر همه عالماني که عمر خويش را وقف کاويدن اين معادن کردند. فقيهان بزرگ، مفسران عاليقدر و مولفان ارزشمند الهي.
پي نوشت:
1. سوره حج، آيه 62.
2. سوره بقره، آيه 147.
3. مجمع البيان، ج 1، ص 211.
4. نهج البلاغه، کلمه قصار 263.
5. کمال الدين، ج 2، ص 483، باب 45، حديث .
6. غيبت شيخ طوسي، ص 176.
7. ادب فناي مقربان، ج 6، ص 339.
منبع: پاسدار اسلام، شماره 349