راهکارها و مدل هاي توسعه ي معنويت اسلامي (2)
راهکارها و مدل هاي توسعه ي معنويت اسلامي (2)
موانع حکومتي و اجرايي
وقتي مشکلات بالا در ابعاد علمي و تربيتي وجود داشته باشد، اولين مشکل اجرايي، بي محتوايي برنامه هاست. هنگامي که معلوم نيست که چه چيزي بايد ارايه شود، ابهام در چگونگي نيز روي مي دهد. فقدان ساز و کاري روشن براي ارايه ي معنويت ديني به گونه اي است که به نظر مي رسد در سازمان هاي مربوطه کسي نمي داند که چه بايد بکند. وقتي اين وضعيت در کنار ضرورت اقدام و انجام کار قرارگيرد، کارهاي بي محتوا، کليشه اي و بدسليقگي هايي پيش مي آيد که چه بسا آثار منفي آن بيش از آثار مثبتش باشد. شايد به همين جهت است که هوشمندان و شايستگان دستگاه هاي اجرايي نيز شهامت شان را کنار گذاشته و شبيه مديران محافظه کار، از دست زدن به اقدامات جديد و بديع پرهيز مي کنند و با پيشنهادات کارشناسي شده نيز با احتياط و ترديد رو به رو مي شوند.
بنابراين، يکي از بزرگ ترين مشکلات اجرايي که فراروي توسعه ي معنويت اسلامي و مواجهه ي موثر با معنويت هاي نوظهور قراردارد، ابهام در محتوا و روش کار است. اين ابهام گاهي به عدم اقدام و گاهي به خراب کارهايي منجر مي شود که جبرانشان دشوار خواهد بود.
مشکل ديگر، قطع رابطه ي نخبگان متصل به قدرت از نخبگان منفصل از قدرت است. فاصله اي که بين دانشمندان ومحققان از يک سو مديران از سوي ديگر وجود دارد، در اين عرصه نيز اثر خود را نشان داده و به ويژه در باب هجوم معنويت هاي نوظهور به طور آزاردهنده اي خودنمايي مي کند. هيچ کدام از سازمان هايي که در خط مقدم اين جبهه قراردارند يک کميته ي تخصصي متشکل از محققان و اساتيد اين حوزه تشکيل نداده اند.
نهايت فعاليت آنان، همکاري با يک فرد به عنوان مشاور است که در اين موارد هم اين کارشناسان بوده اند که از روي دلسوزي و احساس مسؤوليت به بخش ها و سازمان هاي اجرايي مراجعه کرده اند و پس از داد و ستد طرح ها و طرح نامه ها براي همکاري پذيرفته شده اند.
خلأ رابطه ي منطقي و تعريف شده ي مديران با پژوهشگران، با پديده اي به نام مدير- کارشناس پرشده است. مدير-کارشناسان افرادي هستند که سابقه ي مطالعه و تحصيل و در بهترين حالت پژوهش در حوزه هاي نزديک يا مرتبط با عرفان هاي نوظهور را داشته اند. اين افراد با استفاده از امکانات مربوطه، فرصتي مطالعاتي گرفته و در کنار مشغله هاي اجرايي خود به اين موضوع پرداخته اند و وجودشان حجت موجهي براي منع کارشناسان محض در طراحي محتوايي و برنامه ريزي هاي تخصصي است.
مشکل اجرايي ديگر، فقدان ستادي براي برنامه ريزي کلان و استراتژيک است که در ساختار حکومتي داراي جايگاه ويژه بوده و تمام سازمان هاي فرهنگي و مرتبط با موضوع، نسبت به تقسيم کار و تعيين و انجام تکليف مي بايست از آن تمکين کنند. صد البته بهتر بود اقداماتي که از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي صورت گرفته با همفکري يک کار گروه تخصصي صورت مي گرفت.
فراتر از همه ي اين مشکلات، عدم اهتمام، تدبير و سرمايه گذاري براي تامين پيش نيازهاي علمي کار است. بدون ترديد، مواجهه با اين پديده، پيش از هر چيز، نيازمند کارشناسان، نويسندگان، سخنرانان، اساتيد و محققاني است که در اين زمينه تخصص داشته باشند. هنوز هيچ گروه پژوهشي مستقل يا وابسته اي به منظور تمحض گروهي از اساتيد و محققان در اين موضوع تشکيل نشده. و هيچ مرکزي براي تربيت پژوهشگران متخصص نيز سامان نيافته است.
به طور خلاصه، کاستي ها و آسيب هاي اجرايي در مواجهه ي موثر با معنويت هاي نوظهور در چهارمورد زير خلاصه مي شود:
1- ابهام در روش و اين که چگونه بايد عمل کرد؛
2- شکاف و فاصله بين مديران و محققان؛
3- فقدان ستاد سازماندهي و برنامه ريزي استراتژيک؛
4- عدم اهتمام به تامين کادر علمي تخصصي براي پشتيباني برنامه هاي اجرايي.
راهکارهاي توسعه ي معنوي
در برابر آسيب ها و موانع موجود، راهکارهايي براي توسعه ي معنويت اسلامي وجود دراد که اعمال آنها براي افزايش نفوذپذيري در قبال جريان هاي معنويت گراي غيراسلامي و وارداتي ضروري است. اين راهکارها به سه صورت قابل اجراست. برخي از اين راهکارها تنها با کار علمي و بعضي ديگر با برنامه ريزي اجرايي قابل عمل است. مواردي نيز وجود دارد که از سويي به فعاليت هاي علمي و از ديگر سو به برنامه هاي مديريتي و اجرايي مربوط مي شود.
راهکارهاي پيشنهادي عبارتند از: الف- گسترش رويکرد نتيجه گرا؛ ب- تقويت رويکرد اجتماعي؛ ج- تثبيت هويت معنوي از نظر اسلام، د- حمايت از موسسات آموزشي و پژوهشي در حوزه ي عرفان هاي نوپديد؛ هـ- اهتمام مديران اجرايي به استفاده از کارشناسان ممحض و پژوهشگر.
در ادامه، به توضيح هرکدام از اين راهکارها مي پردازيم.
گسترش رويکرد نتيجه گروانه
همانطور که گفته شد، يکي از آسيب هاي علمي در اخلاق اسلامي کم توجهي به نتايج ملموس و پيامدهاي اين جهاني زندگي معنوي و اخلاقي زيستن است. باتوجه به منابع ديني و صريح آيات و روايات، مي توانيم مباحث جديدي را ذيل عناوين معنويت و موفقيت، مباني معنوي خلاقيت، تاثير اخلاق و معنويت در شادزيستن و… مطرح کنيم که به راستي در سطوحي بسيار عميق تر و در صورتي بسيار جذاب تر از آنچه امروز ارايه مي شود، مطالب ارزنده اي را به دست خواهد داد. تا کنون اخلاق و معنويت از منظري تکليف و شبيه به احکام شريعت ديده شده و ارايه گرديده است. در حالي که رويکرد پيامدگرا يا نتيجه گرا بسيار جذاب تر، انگيزه سازتر و براي شروع کارآمدتر است. نمونه هايي از اين رويکرد را در تبيين رابطه ي معرفت خداوند با خلاقيت بررسي مي کنيم.
خداوند سرچشمه ي خلاق و نامحدود هستي است که تمام عالم، جلوه ها و نشانه هاي اوست. کسي که خدا را بشناسد و آياتش را در کتاب آفرينش مطالعه کند، هر پديده اي را بسان روزنه اي به سوي بي نهايت خواهد ديد. هر ذره اي در نظر او گنجينه ي بي پاياني است که تا ابد براي الهام بخشي و کشف حقايق قابل بهره گيري است. روانشناسان، خلاقيت را الهام و نوعي کشف فوق العاده دانسته اند. انديشه اي که به اصل دانايي و خلاقيت پيوند يابد، به جرياني سرشار و پيوسته از خلاقيت و کشف تبديل مي شود که هيچ گاه تهي نمي گردد و پايان نمي پذيرد.
براي شخص خداشناس، هر چيز ساده اي سرشار از رازهاي کشف نشدني و امکانات و ظرفيت هاي قابل استفاده است. او مي داند که خالقي توانا و حکيم و بخشنده اي غني و شگفتي آفرين عالم را بنا کرده و تدبير مي کند؛ پس عجايب بسيار را مي توان در يک قطره آب، ذره اي خاک يا نسيمي در هوا مشاهده کرد. خداشناس آماده است تا از درون ساده ترين پديده ها، شگفت انگيزترين چيزها را بيرون آورد و با عادي ترين امور، پيچيده ترين مسايل را حل کند.
خداوند نامحدود است و جلوه هاي او نيز بي انتهاست. از اين رو، خداشناسي، يعني سير در اين جلوه و تجليات بي کران. و کسي که او را بشناسد، هر روز و بلکه هر لحظه، پروردگار را با جلوه اي تازه و نمودي نو مشاهده مي کند و مي شناسد: «کل يوم هو في شأن» (1) با اين تجارب خداشناسانه، انسان اين توانايي را پيدا مي کند که هر روز و حتي هر لحظه جهان را از منظري نو ببيند و به همه چيز نگاهي نو بيندازد. عالم براي شخص خداشناس همواره تازه است. تکراري ترين امور جهان نو و دست نخورده، تازگي هايي براي کشف کردن و شناختن دارند. زيرا خلاق هستي بخش خود را در آفرينش نموده است و عالم سراسر آيات و نشانه ها و جلوه هاي او و کلماتي است که او براي معرفي نمودن خود خوانده و نوشته است و کلمات او نيز بي انتهاست: «قل لو کان البخر مداداً لکلمات ربي لنفد البخر قبل ان تنفد کلمات ربي ولو جئنا بمثله مدداً». (2)
بنابراين، با قرار گرفتن معرفت خداوند در جان و خرد، نگاه انسان به عالم عوض شده، به نگاهي غني و تيزبين براي کشف تازه ها و خلاقيت و نوآوري تبديل مي شود. دست يابي به اين نوع بينش و نگرش، براي پرورش خلاقيت و شکل گيري شخصيتي خلاق، بسيار ضروري است. نگاه نوبين که در اثر خداشناسي ايجاد مي شود، سرمايه خلاقيت است و برخورداري از تازگي، نگرش انسان را مثل کودک معصومي که به دنبال تجربه و کشف جهان جديد بيرون رحم است، جستجوگر و جذاب مي سازد و آمادگي کشف شگفتي ها را در سطح بالايي پديد مي آورد.
دل يا قلب، کانون دريافت ها و ادراکات وجود آدمي است: «لهم قلوب يعقلون بها». (3) خداوند در مناجات با حضرت موسي (ع) فرمود: «کن… جديد القلب»(4)؛« همواره نور دل باش». توصيه خداوند به حضرت موسي(ع)، به اين معناست که مرکز انديشه و شناخت در وجودت را هر روز و هر لحظه نو به نو کن و آماده ي دريافت هاي تازه و شناخت هاي جديد باش. اين توصيه، با توسعه ي خداشناسي در دل امکان پذير است و نتيجه اش خلاقيت و نوشناسي است.
سرور و شادي عميق نيز از اخلاق و معنويت اثر مي پذيرد. يقين به خداوند، يکي از شورانگيزترين و شادي سازترين آموزه هاي اخلاقي است. يقين به خدا، يعني يقين به حسن و کمال مطلقي که هنوز شناخته نشده، و اطمينان به وجودي که زيبايي و لطف نامتناهي اش هميشه رازي براي فاش کردن و جلوه اي پنهان براي نمودن و دل بردن دارد. يقين به خدا، يعني يقين به کسي که در اوج کبرياي اش احدي را نمي پذيرد و با نداي «يحذرکم الله نفسه» خلق را از خود مي راند، ولي عشق بي کران و سرشارش آهنگ «ان الله رئوف بالعباد» سرداده است.
يقين، انسان را در مدار اين جاذبه و دافعه، به چرخش و شور و شعف وامي دارد و مثل دريايي موج خيز هيجان و شادي را در قلب برپا مي کند. از اين رو، «يقين شادماني بي کران است»(5)
اگر انسان، تنها با لطف و حسن و جمال انس بگيرد، از آن خسته و ملول مي شود و اگر همواره جلوه هاي جلال و کبريايي را تجربه کند، رانده و تنها مي ماند، و اين هردو، به تنهايي حزن انگيز و غم افزاست. اما کمال مطلق هم جلال نامتناهي است و هم جمال بي پايان، هم متکبر و قهار است و هم انيس و رئوف. هر تجلي الهي رازي نهفته دارد و هيچ ضدي برابر او نيست، همان طور که ندّ و نظيري برايش نخواهي يافت. جلوه هاي گوناگون او شوري در جان اهل يقين مي افکند که تمام غم ها را مثل غباري در توفان يا خاشاکي در سيلاب از ميان مي برد. پس «احساسات غم انگيز با اراده ي بردباري و نيکويي يقين دور و زدوده مي شود».(6) و سروري که اعماق دل را به جنبش و هيجان مي آورد، اهل يقين را فراگرفته، سرمست و شادمان مي سازد، يا شايد ويران مي کند و از نو مي سازد و مي آفريند.
از سوي ديگر، يقين، به معناي پذيرش و اطمينان کامل به معني داري جهان و زندگي است. پس هر اتفاقي که مي افتد معنادارد و هدفي را دنبال مي کند. انسان، با يقين، همواره درحال تجربه ي معنايي ونزديک شدن به هدفي است که خداوند براي او قرارداده است. براي کسي که يقين دارد، جهان و زندگي اطمينان بخش است، اما نوعي ابهام نيزدارد؛ او مي داند که نوازش و لطف و البته ناز و قهر، عالم و زندگي اش را پرکرده است، اما نمي داند که لحظه ي بعد لطف و نوازش است يا کبر و ناز. البته همه ي اين خواستني و دل پذير است؛ زيرا اهل يقين هم آن نوازش ها را از نور و سرور و کمال و جمال مطلق مي دانند و هم نازها را و يقين دارند که در هر قهري نيز لطفي پنهان است. پس فرياد برمي آورند که:
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقي است
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
شاد کردن ديگران نيز يکي از عوامل معنوي و اخلاقي شاد زيستن از منظر اسلام است. انسان از ديدن شادي ديگران شاد مي شود؛ به ويژه اگر خودش عامل آن شادماني باشد. ممکن است شادي هاي خود را با گذشت زمان، بي ارزش، پوچ و ناچيز بشماريم، اما اگر چه به بهانه اي ساده توانسته با شيم ديگران را شاد کنيم و شادماني آنها را به تماشا بنشنيم، سروري عميق تر، ارزشمندتر و با معني تر را تجربه خواهيم کرد؛ به طوري که اگر درآينده اين شادماني را به ياد آوريم، از کمند اندوه خويش رها خواهيم شد. حتي اگر آن را به ياد نياوريم، اثري که در ما مي گذرد چنان عميق است که ما را در برابر ناکامي ها و غم ها نفوذناپذير و مقاوم مي کند. به بيان امام علي(ع) ، «سروري در دل کسي قرارداده نمي شود، مگر اين که خداوند لطفي از آ ن مي آفريند، تا هنگامي که ناکامي براو فرود آيد، مثل آبي که در شيار روان مي شود جريان يابد و آن را مي راند، همان طور که شتر غريب مي گريزد.»(7)
ما مي توانيم ژرف ترين و ماندگارترين شادماني ها را در قلب ديگران براي خود سرمايه گذاري يا ذخيره کنيم تا در موقع لزوم به ما بازگردد. دل هاي مردمان کشتزار شادماني است؛ اگر بذري در آن افکنيد، مزارعي از سرور و دل خوشي حقيقي و پايدار خواهيد داشت؛ زيرا دست خداوند و لطف او را در کار آ ورده ايد و او عين برکت است: «تبارک الذي بيده الملک و هو علي کل شي قدير» (8)
معنويات در افزايش احتمال دست يابي به اهداف و موفقيت نيز نقش برجسته اي دارد. توکل به عنوان يکي از مهم ترين اصول اخلاق اسلامي، مي تواند ما را دررسيدن به موفقيت ها و اهداف عالي ياري نمايد. وقتي نيروي بيکران الهي پذيرفته شود و امکان اتصال به آن و برخورداري از آثارش در قلب جا گيرد، آمادگي و شايستگي بارش حيات بخش قدرت آسماني پديد آمده و موانع دريافت فيض برطرف مي شود. بنابراين، کسي که متوکل بر خداست کمک و حمايت را از دست نمي دهد.»(9) و همواره در قلمرو امن پشتيباني شکست ناپذير حضور دارد.
اگر قدرت خود را جلوه و پرتوي از قدرت نامتناهي الهي بدانيم، در حقيقت، به آن پيوسته و نيروي او در ما جاري مي شود. فراموش کردن اين ارتباط موجب مي گردد که در محدوديت نيروي خود باقي مانده و به امور ناچيز و افراد ناتوان ديگر تکيه کنيم.
مراتب بالاي توکل به تفويض تبديل مي شود. تفاوت توکل و تفويض اين است که در توکل فرد است که کار خود را به خداوند مي سپارد، اما در تفويض، اساساً شخص کاري را براي خود نمي داند، بلکه همه ي امور را در دست او مي بيند و تمام تکيه اش به خداوند است؛ زيرا کار او، نيروي او و نتيجه اي که از اين کار حاصل مي شود همه از او به سوي اوست. انسان متوکل بر سر سفره ي توفيق و فيض پروردگار نشسته است و هم از اين رو، کارها در نهايت اتفاق و استحکام پيش مي رود: کسي که کارش را به خداوند تفويض کرد، آنها را محکم کرده است. (10)
اين استحكام و حمايت، به معناي رها كردن امور و به گوشه اي خزيدن و منتظر عنايت آسماني بودن نيست، بلكه تلاشي نيرومند، عملكرد متقن و مستحكم و حمايتي را كه موجب جديت و دلگرمي و پشتكار است، به دنبال مي آورد. توكل، اعمال ضعيف و كم نتيجه را، پر قدرت و ثمربخش مي كند و انسان ناتوان را از نيروي معجزه گونه اي برخوردار مي سازد.
نيروي نامحدود الهي بر همه چيز غالب است و هنگامي كه انسان با ارتباط و اتصال به اين سرچشمه ي قدرت، از آن برخوردار شود، بدون ترديد، پيروزي و كاميابي را خواهد يافت. انسان، حتي اگر اهداف بسيار بزرگ و خواسته هاي گرانسنگي داشته باشد، توكل مطمئن ترين راه نزديك شدن به آنهاست: «اعتماد به خداي والامرتبه، بهاي هر چيز گرانبها و نردباني به سوي خواسته هاي بلند است.» (11)
توكل، در درجه ي اول، ابهاماتي را برطرف مي سازد كه در تصميم گيري و راهيابي به سوي اهداف مانع ايجاد مي كند. كسي كه بر خداوند سبحان توكل كند تاريكي هاي شبهه ها برايش روشن مي شود. (12) و پس از اين كه راه مناسب به سوي مقاصد و خواسته هاي خويش را شناخت و تصميم گيري و اقدام را پشت سر گذاشت، در كشاكش تلاش و كوشش نيز موانع را در هم شكسته و راه هاي روشن و هموار را مي گشايد و در مي نوردد. كسي كه بر خدا توكل بورزد، دشواري ها در برابرش فروشكسته و ذليل شده و اسباب توفيق به سادگي برايش فراهم مي شود. (13)
بنابراين، توكل تضميني براي موفقيت و پيروزي كساني است كه مي انديشند و عمل مي كنند. براي رسيدن به كاميابي و خوشبختي، «توكل، كافي است». (14)
البته توكل و پيوند با قدرت الهي براي كاميابي و موفقيت در دنيا اموري را به همراهي مي طلبد. مثل صبر كه قرآن كريم مي فرمايد: «الذين صبروا و علي ربهم يتوكلون» (15) كساني كه بردباري پيشه كرده و توكل ورزيدند. در اين آيه ي شريفه، صبر و توكل مكمل هم و در كنار يكديگر معرفي شده اند.
توكل و صبر، در آمادگي يافتن براي دست يابي به نتيجه ي دلخواه نقش موثري دارند. شخص متوكل، با اين كه اهداف بسيار بزرگي دارد، اما خودداري نفس را از دست نمي دهد و دچار حرص و ولع نمي شود، بلكه كاملاً آرام و مطمئن به پيش مي رود و منتظر دريافت نيرو و سرانجام نتيجه ي زحمات و تلاش هاي خويش از سوي خداوند است.
مفهوم صبر، بردباري و تحمل طاعت و بندگي در دشواري ها و رنج هايي است كه در زندگي پيش مي آيد. صبر، دوران كمين كردن و آرام گرفتن زندگي براي آغاز تغيير و كوشش و كاميابي است. به فرموده ي امام علي(ع)، «مطمئناً سيه روزي ها پاياني ندارد كه ناگزير به آن مي رسند، پس وقتي كه بر يكي از شما دشواري و گرفتاري حكم شود، بايد آن را بپذيرد و بردباري كنيد تا بگذرد. به راستي كه چاره انديشي در آن هنگام كه روي آورده، موجب افزايش ناخوشايندي و رنج مي شود.» (16)
صبر، مقدمه ي تحول و دگرگوني كردن اوضاع است. تسليم هميشگي در برابر سختي ها و رنج ها و پذيرفتن شرايط ناگوار، به معناي عدم اقدام و كنار آمدن دايمي با وضعيت ناخوشايند است كه به بي تحركي و افسردگي و عادت به آن مي انجامد. صبر، آرامش پيش از توفان است. صابر شخصي است كه در انتظار فرصت براي اقدام و تمركز نيرو براي ايجاد تغيير است.
پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: «نشانه ي فرد بردبار سه چيز است. اول اين كه از عمل كسل و سست نمي شود؛ دوم اين كه، افسرده نيست؛ سوم اين كه، از پروردگارش شكايت نمي كند». (17) صبور كسي است كه در گرداب بلا و فاجعه افتاده و در مرحله ي آزموده شدن است. هم از اين رو، بسيار عادي عمل مي كند، اما منتظر است و نيروي خود را متمركز مي نمايد تا در موقع رو به افول نهادن مشكلات بر آنها بتازد.
آنچه براي صبر اهميت دارد دورانديشي است كه به حفظ نيرو و سرزندگي و آمادگي عملي مي انجامد؛ زيرا «همراه با بردباري دورانديشي تقويت مي شود» (18) بر اساس آن، نشاط و نيروي عملي حفظ و تقويت مي گردد و كسالت و بي رمقي از شخص صبور دور مي افتد. پس بردباري راه نيرومندي و جمع كردن قدرت است، و در پايان همين نشاط و نيروي حفظ شده، نتايج خوشايندي را به بار مي آورد.
«كم است كسي كه صبر كند مگر اين كه قدرت يابد»؛ (19) زيرا صبر مثل سدي است كه جلوي جريان قدرت را مي گيرد تا پس از ذخيره ي لازم آن را به كار گيرد. درست است كه هم هنگام خشكسالي و هم وقتي كه سدي بنا مي شود، در هر دو صورت، رودخانه تهي مي گردد، اما خشكسالي، مثل بي تابي كردن، نيرو و نشاط را تحليل برده و به باد مي دهد. اما هنگامي كه سدي بنا مي شود، تمركز و اندوختن منابع انجام مي گيرد. ما در مواردي كه براي رسيدن مطلوب ها و آرزوها و اهداف زندگي نياز به تمركز و انباشته شدن نيرو داريم، خداوند با مشكلات و دشواري ها سدي بنا مي كند تا نيروي لازم را در ما جمع كند. انسان بايد پيام حكيمانه ي خداوند را بفهمد و تا وقتي كه به اندازه ي كافي انرژي و نشاط اندوخته نشده، بردباري پيشه سازد.
سومين علامت صبر در روايت پيامبر اين بود كه انسان بردبار از خدا شكايت نمي كند. البته اين به معناي آن نيست كه او وضعيت خود را خارج از قدرت و اراده ي او مي پندارد، بلكه براي آن است كه اين رنج و صبر را مقدمه ي پيروزمندي و دستيابي به مطلوب خود مي داند؛ زيرا نظام عالم بر اين است كه «پيروزي و موفقيت همراه بردباري و گشايش همراه گرفتاري است و با هر سختي آساني است». (20)
بنابراين است كه هر كسي بهاي آنچه را مي خواهد بپردازد و بهاي خوشبختي و كاميابي، تحمل سختي و بردباري است. هم از اين رو، «با صبر، خواسته ها دست يافتني مي شوند». (21) حضرت عيسي (ع) فرمود: «انكم لا تدركون ما تحبّون الا بصبركم علي ما تكرهون»؛ (22) «مطمئناً به آنچه دوست داريد نمي رسيد، مگر با صبر بر چيزي كه نمي پسنديد.»
هر چه صبر كامل تر باشد به حفظ و بهره ي بيشتري از اهداف و آرزوها مي توان رسيد. كسي كه بسيار بردبار است به هدف نهايي و تمام آرزوهايش مي رسد. (23) آنچه موجب مي شود كه شخص بردبار به آمال خود راه يابد، اندوختن نيرو، تمركز قوا و آمادگي در شكار فرصت هاست. حضرت علي (ع) فرمودند: «الصبر علي مضضٍ يودي الي اصابه الفرصه»؛ (24) «بردباري در رنج ها به شكار فرصت ها مي رسد.» در حقيقت، بي تابي كردن، نقشه و برنامه ي خداوند را براي كاميابي و موفقيت انسان خراب مي كند. كسي كه جزع كند… كار خداوند سبحان را خراب كرده و پاداش خود را فروخته است. (25)
بنابراين، شخص بردبار، با توجه به اين كه «با صبر، امور والا دست يافتني مي شوند»، (26) در رنج ها نه تنها از خداوند ناراضي نشده و شكايت نمي كند، بلكه به روشني مي بيند كه خداوند نقشه ي خود را براي پيروزي او به اجرا گذاشته و راه رسيدن به خواسته هايش را فراروي او نهاده است. لذا همواره به خود مي گويد كه شيريني پيروزي، تلخي صبر را از بين مي برد. (27) پس بردباري بورز تا كامياب شوي. (28) وي، همواره، اين فرمايش امام علي(ع) را در نظر دارد كه: «موفقيت از بردباري كننده گرفته نمي شود، اگر چه زماني به طول انجامد.» (29)
پر كردن جاي خالي پيامدگرايي در اخلاق اسلامي چندان مشكل نيست و با يك خيزش پژوهشي به سهولت برطرف مي شود. نگاه هاي نو و تازه اي كه مي توان به اصول معنوي، نظير توكل، توحيد، معرفت خداوند، اخلاص، عشق به خداوند، خوف از او و عشق و شفقت ورزي با انسان ها داشت، از همين رويكرد نتيجه گرايانه به دست مي آيد.
تقويت رويكرد اجتماعي
مسأله اي ديگر اين است كه معنويت و عرفان در فرهنگ ما به نوعي رازمگو تبديل شده و همين موضوع سبب حبس و مانع ترويج و گسترش آن بوده است. اين در حالي است كه با جريان بخشيدن به معنويت آن را در درون خود پويا و بالنده مي سازيم و در صورت حبس به ركود و فرسايش آن دامن مي زنيم. اگر افراد معنوي و شخصيت هاي بارز در اين وادي به راحتي از آن صحبت كنند و مردمان را نامحرم ندانند، قلب هاي خفته بيدار شده و رانده شدگان و گمگشتگان راه مي يابند و باز مي گردند.
چرا بايد بزرگاني نظير حضرت آيت الله شاه آبادي كه عرفان را بر سر منبر مسجد و بازار فرياد مي زدند بي نظير باشند؟ اگر اساتيد و استوانه هاي عرفان رويكردي اجتماعي اتخاذ كنند، از ميان شاگردان شان هم كساني بر مي آيند كه ترانه ي عرفان را در دنيا طنين اندازند و انقلاب هاي بزرگ معنوي و اجتماعي را بر شالوده ي عرفان و معنويت بنيان گذارند.
عرفان تا آنجا كه به زبان مي آيد و رازي بر ملاست، شاهد بازاري است. آن افقي از عرفان و معنويت كه شاهد پرده نشين است، نه به زبان مي آيد نه از عرش لاهوت به آسمان ملكوت و مثال نزول اجلالي مي كند. آنچه گفتني است بايد گفت و اين گونه شيدايي و شعله ور شدن شيوه ي عشاق راستيني است كه بي پروا پروانگي را برگزيدند و از سوختن و باختن پرهيز نكردند. كسي كه شراره اي از عشق الهي بر دل و دامنش نشسته، ديگر از غم از دست دادن يافته ها هراسي ندارد و در اين كه فاش بگويد «منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن» شايبه ي ريا پيدا نمي كند.
عرفان ما به بند كشيده شده و به جان هاي بلندي تبعيد شده كه با مهارتي ستودني شوريدگي و دلدادگي خود را مهار مي كنند و وقار خود را از دست نمي دهند. در حالي كه توسعه ي عرفان اسلامي نيازمند مولوي ها و عطارهايي است كه از شوريدگي پروا ندارند و وقار و سجاده نشيني را در راه عشق مي بازند و بازيچه ي كودكان كوي مي شوند. (30)
هر كس به اندازه اي كه مي داند و مي يابد، مسوول است تا دست ديگران را بگيرد. اگر انسجام ميان آموزه هاي ديني را در نظر بگيريم، روشن مي شود كه امر به معروف تنها سرگردان كوچه پس كوچه هاي فقه و احكام شريعت نيست، بلكه پادشاه ملك معرفت است. معروف از نام هاي خداست و هر كس به اندازه اي كه او را مي يابد و مي بيند و از جام تجلي مي نوشد بايد به ديگران هم بنمايد و بچشاند.
اگر بناي ما بر اين نبود كه عرفان و معنويت را مستور و محبوس نگه داريم، عرفان اسلامي اين طور مهجور نمي شد كه حكمت هاي مثنوي با آميزه اي از عشق مسيحي و سحر كابالايي در قالب رمان و قلم نويسنده اي معلوم الحال فرهنگ ما را در نوردد و كيمياگر دل هاي معنويت جو شود. اگر فطرت هاي مردمان را تبديل ناپذير و زنده مي دانستيم، متون و تعاليم عرفاني زباني چنين پيچيده و دشوار پيدا نمي كرد و ادبيات عرفاني سرشاري كه قرن ها پيش از آن برخوردار بوديم و امروز جهان به آن فخر مي كند و از آن بهره مي برد، از دست نمي رفت.
تثبيت هويت معنوي از منظر اسلام
از منظر قرآن كريم، همه ي انسان ها سالك الي الله اند و به سوي او در حركت و تكاپو هستند: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه». يعني: «اي انسان! حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد.» كساني كه به اين حركت توجه دارند و مراقب مقتضيات و لوازم آن هستند، بينا و شكوفا به حضور خداوند رسيده، زندگي و هستي خود را در ربط با او و سرشار از سرور و آرامش و عشق و روشنايي تجربه مي كنند، اما آنان كه از اين حقيقت غافل اند، سرانجامي جز كوري و تباهي و محروميت از مشاهده ي حسن و لطف و زيبايي و شكوه احدي نخواهند داشت.
بنابراين، ضروري ترين، سهل ترين، طبيعي ترين و عمومي ترين پديده ي انساني، عرفان و سير سلوك الي الله است. هر انساني بايد خود را سالك الي الله بداند و به لوازم آن كه هماهنگ و متناسب با فطرت است، ملتزم شود. تحصيل اين تصور از خويش و شكل گيري اين هويت، براي همه لازم و بديهي است. قرآن چنين ديدگاهي نسبت به انسان دارد. اگر اين ديدگاه به مردم منتقل شود و آنان عرفان اسلامي را با اين رخساره بشناسند، از آن رانده و رميده نشده و به عرفان هاي ضعيف و حقير پناهنده نمي شوند، بلكه تمام هستي و حيات خود را در معنويت قرآني جستجو خواهند كرد. معنويت، از منظر قرآن كريم، چنان با جان و هستي آدمي آميخته است كه غفلت از آن و خدا فراموشي به خود فراموشي گره خورده و انسان با نسيان حق خود را از ياد برده و از دست مي دهد.
پي نوشت ها :
1ـ الرحمن/ 29.
2ـ كهف/ 109.
3ـ حج/ 46.
4ـ محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، باب تقوا، ح 22068.
5ـ اليقين حبورٌ. (منتخب ميزان الحكمه، باب يقين).
6ـ اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن اليقين. (هدايه العلم، باب غم، ح 10).
7ـ ما اودع قلباً سروراً إلا خلق الله من ذلك السرور لطفاً فأذا نزلت به نائبه جري اليها كالماء في انحداره حتي يطردها عنه كما تطرد الغريبه من الابل. (هدايه العلم، باب سرور، ح 5).
8ـ ملك/ 1.
9ـ من كان متوكل علي الله لم يعدم الاعانه. (ميزان الحكمه، ح 22252).
10ـ من فوض امره الي الله سدده. (تصنيف غررالحكم، ح 3882).
11ـ الثقه بالله تعالي ثمن لكل غال و سلم الي كل عال. (ميزان الحكمه، باب توكل، ح 22562).
12ـ من توكل علي الله سبحانه اضاءت له الشبهات. (همان، ح 22252.
13ـ من توكل علي الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب. (همان، ح 22253).
14ـ التوكل كفايه (همان، ح 225272).
15ـ نحل/ 42، عنكبوت / 59.
16ـ ان للنكبات غايات لا بدان تنتهي الها فاذا حكم احدكم بها و يصبر حتي بجوز فان اعمال حيله فيها عند اقبالها زائد في مكروهها. (ميزان الحكمه، باب صبر، ح 10123).
17ـ علامه الصابر في الثلاث: اولها لا يكسل و الثانيه ان لا بضجر و الثالثه ان لا يشكو من ربه تعالي (ميزان الحكمه، باب صبر، ح 10108).
18ـ مع الصبر يقوي الحزم. (تصنيف غررالحكم، ح 6356).
19ـ قل من صبر الاقدر. (همان، ح 6367).
20ـ ان النصر مع الصبر و الفرج مع الكرب و ان مع العسر يسرا. (ميزان الحكمه، باب صبر، ح 10068).
21ـ بالصبر تدرك الرغائب (همان، ح 10058).
22ـميزان الحكمه، باب صبر، ح 10021.
23ـ يؤول امر اصبور الي درك غايته و بلوغ امله (تصنيف غررالحكم، ح 6333).
24ـ ميزان الحكمه، باب صبر، ح 10033.
25ـ من جزع … و امرالله سبحانه اوضاع و ثوابه باع. (ميزان الحكمه، باب جزع، ح 2328).
26ـ بالصبر تدرك معالي الامور. (همان، باب صبر، ح 10059).
27ـ حلاوه النجح مراره الصبر. (همان، ح 10075).
28ـ فالصبر و اتظفروا. (همان، ح 10071).
29ـ لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان. (همان، ح 10070).
30ـ مولوي: سجاده نشين با وقاري بودم
بازيچه ي كودكان كويم كردي
منبع: فصلنامه اخلاق 13-14
/ج