عصمت ملکه نفسانى است که انسان را از اینکه در خطاء واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مى دارد. بنابر این عصمت از طرفی مستند به اختیار آدمى است ، و در انسانهایى یافت مى شود که با حسن اختیار خود آن را کسب کنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند و از طرفی هم موهبتی است و خدای متعال به حکمت بالغه خویش این صفت را به کسانی عطا نموده تا بدون اشتباه و خطا, راهنمایان بشر به سوی سعادت باشند.بنابراین عصمت مقام کسبى و موهبتى است که انسان با اختیار خود آن را اکتساب مى کند اما توفیق الهى هم مى خواهد.
درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است:
یکم. پیامبران و امامان علیهم السلام داراى اراده بشرى اند؛ مانند دیگر مردم زندگى مى کنند؛ براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى مى کوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند.
دوم. خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان براى بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان – که بخش عمده اش ناشى از افعال اختیارى ایشان است – از قبل نزد خداوند معلوم است و همین قابلیت مبتنى بر اختیار موجب گزینش آنان مى شود. آیات و روایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مى دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛ سجده (32)، آیه 24.؛ «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما[ مردم را ]هدایت مى کردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آیه 124.؛ «خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد».
سوم. سپردن هر مسئولیتى با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهره مند مى گرداند. این ویژگى هنگام عهده دارى مسئولیت براى امامان علیهم السلام محسوس مى شود؛ چنان که درباره امام هادى علیه السلام آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» ؛ ابى جعفر (امام جوادعلیه السلام) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.اصول کافى، ج 2، ص 218.
در اوایل دعاى ندبه به مجموع این سه واقعیت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ»؛ «[ آنان را برگزیدى ] … و این بعد از آن بود که بر ایشان شرط کردى نسبت به دنیا و زینت زیورهاى آن زهد بورزند. آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستى که آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذیرفتى و به خود نزدیک ساختى و یاد بلند و ستایش ارجمند را براى ایشان پیش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، میهمان کردى …» .
البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتى)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى ترى از علم و عصمت دست مى یابند؛ چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله مى خوانیم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»؛ طه (20)، آیه 114.؛ «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزاى».
همین عبادت ها و صبر و جهادهاى بیشتر – که با اختیار و اراده انجام مى شود – موجب برترى برخى از پیامبران، بر برخى دیگر مى گردد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ بقره (2)، آیه 253.؛ «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم …» .
چهارم. دسترسى به مقام «عصمت» و راه یابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان میسر است؛ چنان که حضرت زینب علیها السلام تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به مقامات عالى معنوى دست یافت. بسیارى از علما و اولیا «تالى تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده مى شوند. اینکه مسئله عصمت عمدتاً در مورد پیامبران و امامان مطرح مى شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر شرط امامت و نبوت، عصمت است و خداوند فاقدان این ویژگى را براى این دو منصب بر نمى گزیند. بنابراین هیچ غیر معصومى، به نبوت و امامت نمى رسد، ولى این به معناى آن نیست که هر کس امام یا نبى نباشد، از هیچ درجه اى از عصمت بهره مند نخواهد بود.
پنجم. فیاضیت مطلقه الهى، ایجاب مى کند که هر کس قابلیت و استعداد کمالى را دارد، همه شرایط لازم براى به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر از ناحیه خداوند، هیچ گونه قصور و بخلى در این باره نیست. بنابراین اگر واقعاً ما قابلیت دریافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقیقتاً از عصمت برخوردار مى شدیم، خداوند آن علم را به ما عطا مى کرد. اما اگر اندکى دقت کنیم؛ این ادعا که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم مى شدیم، ادعایى بیش نیست. دلیل بر این مطلب آن است که، در بسیارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى کنیم. در روایتى نیز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللَّه علم مالا یعلم»
الف. الفیض القاسانى، الاصول الاصلیة، (تهران، چاپ دانشگاه، 1390)، ص 162؛
ب. العسقلانى، ابن حجر، الاصابة فى تمییز الصحابة، (بیروت: دارالکتب الاسلامیة، 1415ه)، ج 1، ص 45؛
ج. الطباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، (قم: مؤسسة النشر الاسلامى)، ج 7، ص 339.؛ «هر کس به آنچه [از حقایق ] مى داند عمل کند؛ خداوند دانش آنچه را که نمى داند به او خواهد آموخت».
نتیجه آنکه عصمت در عین موهبتى بودن، با لیاقت ها و شایستگى هاى اکتسابى و افعال اختیارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانین عام و اصول کلى است؛ نه از روى گزاف و دلبخواهى. از این رو هر کس لیاقت و شایستگى لازم را دارا باشد، چنین موهبتى، به تناسب میزان شایستگى اش، به او افاضه خواهد شد.
خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست که گروهى با حسن اختیار خود تمام بهره خود را از وجود مى برند و به کمال مقام بشرى نائل مى آیند، و چون علم الهى ازلى است، از بدو پیدایش جهان آفرینش مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، به تعهد الهى وفادار مى مانند و معصومانه زندگى مى کنند و به این دلیل آنها را براى خود برگزید و علم غیب و خدادادى را به آنها عنایت کرد وانبیاء و اولیاء الهى را از میان آنها انتخاب کرد. به عبارت دیگر خداوند مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، بیش از دیگران و در والاترین مرحله استعدادها و قابلیتهاى خود را به فعلیت مى رسانند. بنابر این ملکه عصمت را به آنها تفضل کرد و از میان آنها برترین آنها را به مفام نبوت و امامت انتخاب کرد. پس اعطاى نبوت و امامت به دلیل شایستگیهاى معصومین است و حکمت آن نیز علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم آوردن وسایل هدایت سایر انسان هاست.
نکته مهم قابل تذکر این است که: بین منصب رسالت و امامت و منصب عصمت تفاوت جوهرى است و آن اینکه رسالت و امامت از مناصب کسبى نیست بلکه منصب خدادادى محض است که «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و آن هم مخصوص کسانى است که تمام استعدادهاى خود را به فضل و توفیق الهى به فعلیت رسانده اند و شایستگى ولایت کبراى الهى را پیدا کرده اند، پس مقام نبوت و امامت مقامى نیست که همگان با کوشش و تلاش خود بدان برسند. اما منصب عصمت را همگان مى توانند کسب کنند که البته رسیدن به آنها مجاهده همه جانبه در جهاد اکبر دارد.
ناگفته نماند براساس سنت الهی، خداوند دوگونه هدایت برای انسان دارد؛ هدایت ابتدایی که در فطرت آدمی نهاده است و توسط وحی گسترده و تقویت شده است.
دوم؛ هدایت پاداشی، برای کسانی که به هدایت اولیه فطرت و وحی پاسخ مثبت می دهند، لذا انسان ها از دو هدایت تکوینی ابتدایی و پاداشی بهره مندند و در میان آن دو انتخاب و اختیار و اکتساب مطرح است. چنان که در آیات اولیه سوره بقره می خوانیم: «ذلک الکتاب لاریب فیه هذی للمتقین، الذین یؤمنون… اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون» که قرآن و هدایت تشریعی برای کسانی است که از یک تقوای اولیه بهره مندند و اینان پس از ایمان و نماز و انفاق بر هدایت پاداشی خداوند سوار می شوند و مقام راستگاران را دارا خواهند بود.
پیامبران علاوه بر فطرت پاک از وحی و علم غیب بدون واسطه نیز بهره مندند. اما برای بهره مندی از هدایت پاداشی، باید ملتزم به فرمان خدا باشند و به اختیار خود پاسخ مثبت بدهند. در غیر این صورت گرفتار خواهند شد. چنان که درباره حضرت یونس(ع) پیش آمده و درباره پیامبر(ص) به صورت قضیه شرطیه می خوانیم «ولو تقول علینا بعض الا تأویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین؛ و اگر [او] پاره ای گفته ها بر ما بسته بود دست راستش را سخت می گرفتیم. سپس رگ قلبش را پاره می کردیم» (حاقه، آیه 46).
درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است:
یکم. پیامبران و امامان علیهم السلام داراى اراده بشرى اند؛ مانند دیگر مردم زندگى مى کنند؛ براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى مى کوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند.
دوم. خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان براى بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان – که بخش عمده اش ناشى از افعال اختیارى ایشان است – از قبل نزد خداوند معلوم است و همین قابلیت مبتنى بر اختیار موجب گزینش آنان مى شود. آیات و روایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مى دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛ سجده (32)، آیه 24.؛ «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما[ مردم را ]هدایت مى کردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آیه 124.؛ «خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد».
سوم. سپردن هر مسئولیتى با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهره مند مى گرداند. این ویژگى هنگام عهده دارى مسئولیت براى امامان علیهم السلام محسوس مى شود؛ چنان که درباره امام هادى علیه السلام آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» ؛ ابى جعفر (امام جوادعلیه السلام) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.اصول کافى، ج 2، ص 218.
در اوایل دعاى ندبه به مجموع این سه واقعیت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ»؛ «[ آنان را برگزیدى ] … و این بعد از آن بود که بر ایشان شرط کردى نسبت به دنیا و زینت زیورهاى آن زهد بورزند. آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستى که آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذیرفتى و به خود نزدیک ساختى و یاد بلند و ستایش ارجمند را براى ایشان پیش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، میهمان کردى …» .
البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتى)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى ترى از علم و عصمت دست مى یابند؛ چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله مى خوانیم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»؛ طه (20)، آیه 114.؛ «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزاى».
همین عبادت ها و صبر و جهادهاى بیشتر – که با اختیار و اراده انجام مى شود – موجب برترى برخى از پیامبران، بر برخى دیگر مى گردد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ بقره (2)، آیه 253.؛ «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم …» .
چهارم. دسترسى به مقام «عصمت» و راه یابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان میسر است؛ چنان که حضرت زینب علیها السلام تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به مقامات عالى معنوى دست یافت. بسیارى از علما و اولیا «تالى تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده مى شوند. اینکه مسئله عصمت عمدتاً در مورد پیامبران و امامان مطرح مى شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر شرط امامت و نبوت، عصمت است و خداوند فاقدان این ویژگى را براى این دو منصب بر نمى گزیند. بنابراین هیچ غیر معصومى، به نبوت و امامت نمى رسد، ولى این به معناى آن نیست که هر کس امام یا نبى نباشد، از هیچ درجه اى از عصمت بهره مند نخواهد بود.
پنجم. فیاضیت مطلقه الهى، ایجاب مى کند که هر کس قابلیت و استعداد کمالى را دارد، همه شرایط لازم براى به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر از ناحیه خداوند، هیچ گونه قصور و بخلى در این باره نیست. بنابراین اگر واقعاً ما قابلیت دریافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقیقتاً از عصمت برخوردار مى شدیم، خداوند آن علم را به ما عطا مى کرد. اما اگر اندکى دقت کنیم؛ این ادعا که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم مى شدیم، ادعایى بیش نیست. دلیل بر این مطلب آن است که، در بسیارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى کنیم. در روایتى نیز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللَّه علم مالا یعلم»
الف. الفیض القاسانى، الاصول الاصلیة، (تهران، چاپ دانشگاه، 1390)، ص 162؛
ب. العسقلانى، ابن حجر، الاصابة فى تمییز الصحابة، (بیروت: دارالکتب الاسلامیة، 1415ه)، ج 1، ص 45؛
ج. الطباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، (قم: مؤسسة النشر الاسلامى)، ج 7، ص 339.؛ «هر کس به آنچه [از حقایق ] مى داند عمل کند؛ خداوند دانش آنچه را که نمى داند به او خواهد آموخت».
نتیجه آنکه عصمت در عین موهبتى بودن، با لیاقت ها و شایستگى هاى اکتسابى و افعال اختیارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانین عام و اصول کلى است؛ نه از روى گزاف و دلبخواهى. از این رو هر کس لیاقت و شایستگى لازم را دارا باشد، چنین موهبتى، به تناسب میزان شایستگى اش، به او افاضه خواهد شد.
خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست که گروهى با حسن اختیار خود تمام بهره خود را از وجود مى برند و به کمال مقام بشرى نائل مى آیند، و چون علم الهى ازلى است، از بدو پیدایش جهان آفرینش مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، به تعهد الهى وفادار مى مانند و معصومانه زندگى مى کنند و به این دلیل آنها را براى خود برگزید و علم غیب و خدادادى را به آنها عنایت کرد وانبیاء و اولیاء الهى را از میان آنها انتخاب کرد. به عبارت دیگر خداوند مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، بیش از دیگران و در والاترین مرحله استعدادها و قابلیتهاى خود را به فعلیت مى رسانند. بنابر این ملکه عصمت را به آنها تفضل کرد و از میان آنها برترین آنها را به مفام نبوت و امامت انتخاب کرد. پس اعطاى نبوت و امامت به دلیل شایستگیهاى معصومین است و حکمت آن نیز علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم آوردن وسایل هدایت سایر انسان هاست.
نکته مهم قابل تذکر این است که: بین منصب رسالت و امامت و منصب عصمت تفاوت جوهرى است و آن اینکه رسالت و امامت از مناصب کسبى نیست بلکه منصب خدادادى محض است که «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و آن هم مخصوص کسانى است که تمام استعدادهاى خود را به فضل و توفیق الهى به فعلیت رسانده اند و شایستگى ولایت کبراى الهى را پیدا کرده اند، پس مقام نبوت و امامت مقامى نیست که همگان با کوشش و تلاش خود بدان برسند. اما منصب عصمت را همگان مى توانند کسب کنند که البته رسیدن به آنها مجاهده همه جانبه در جهاد اکبر دارد.
ناگفته نماند براساس سنت الهی، خداوند دوگونه هدایت برای انسان دارد؛ هدایت ابتدایی که در فطرت آدمی نهاده است و توسط وحی گسترده و تقویت شده است.
دوم؛ هدایت پاداشی، برای کسانی که به هدایت اولیه فطرت و وحی پاسخ مثبت می دهند، لذا انسان ها از دو هدایت تکوینی ابتدایی و پاداشی بهره مندند و در میان آن دو انتخاب و اختیار و اکتساب مطرح است. چنان که در آیات اولیه سوره بقره می خوانیم: «ذلک الکتاب لاریب فیه هذی للمتقین، الذین یؤمنون… اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون» که قرآن و هدایت تشریعی برای کسانی است که از یک تقوای اولیه بهره مندند و اینان پس از ایمان و نماز و انفاق بر هدایت پاداشی خداوند سوار می شوند و مقام راستگاران را دارا خواهند بود.
پیامبران علاوه بر فطرت پاک از وحی و علم غیب بدون واسطه نیز بهره مندند. اما برای بهره مندی از هدایت پاداشی، باید ملتزم به فرمان خدا باشند و به اختیار خود پاسخ مثبت بدهند. در غیر این صورت گرفتار خواهند شد. چنان که درباره حضرت یونس(ع) پیش آمده و درباره پیامبر(ص) به صورت قضیه شرطیه می خوانیم «ولو تقول علینا بعض الا تأویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین؛ و اگر [او] پاره ای گفته ها بر ما بسته بود دست راستش را سخت می گرفتیم. سپس رگ قلبش را پاره می کردیم» (حاقه، آیه 46).