راه هاي رسيدن به يقين
نفس انسان از دو طريق مي تواند به يقين برسد: نخست، از طريق مقدمات و برهان هاي منطقي و استدلال هاي عقلي و علمي و دوم، از راه مشاهده ي عين حقيقت و حاضر يافتن آن در نزد خويش.
در حالت نخست، به محض آنكه شخص از مقدمات و برهان ها و دلايل منطقي و يقين آور غافل شود، يقين او نيز از بين خواهد رفت؛ اما در حالت دوم كه عين حقيقت، خود در نزد شخص حاضر است، ديگر غفلت از آن و در نتيجه از ميان رفتن يقين، معنا ندارد.
بديهي است آن نوع يقيني كه بر اثر مشاهده ي قلبي ملكوت حاصل شود، از نوع دوم خواهد بود و به عبارت ديگر، در نتيجه ي برهان و استدلال عقلي به وجود نيامده است.
آيه ي شريف «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ» (1) نيز به همين نكته اشاره دارد.
علامه طباطبايي (رحمه الله) در تفسير اين آيه آورده است:
به نظر مي رسيد منظور آيه، مشاهده ي جهنم پيش از فرا رسيدن قيامت و با ديده ي بصيرت است كه همان مشاهده ي قلبي و از نتايج يقين است، چنان كه در آيه ي ديگري مي فرمايد:
«وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (2) اين نوع مشاهده ي قلبي پيش از فرا رسيدن قيامت، براي غافلان ميسر نيست، كه حتي غيرممكن است، چون رسيدن آنان به يقين ممكن نيست. (3)
بديهي است كه اگر اين يقين، نتيجه ي مقدمات و برهان هاي منطقي باشد، موجب مشاهده ي عيني جهنم، آن هم به گونه اي كه باعث خودداري از ارتكاب معصيت گردد، نخواهد بود؛ زيرا آخرين نتيجه اي كه آن مقدمات و برهان ها مي تواند در برداشته باشد آن است كه انسان نسبت به وجود جهنم علم پيدا كند و ميان كسي كه از وجود چيزي آگاهي دارد و كسي كه آن را مشاهده مي كند، تفاوت بسيار وجود دارد، به گونه اي كه انسان، به محض غفلت از آن مقدمات و برهان هاي عقلي، از وجود جهنم و عذاب آن غافل مي شود و مرتكب معصيت و نافرماني خدا مي شود.
بنابراين، آن يقيني كه از مشاهده ي عيني و حقيقي جهنم حاصل مي شود، مانند يقيني كه در نتيجه ي استدلال و برهان به دست آمده، نيست، بلكه گونه ي ديگري از يقين است كه از حضور عين حقيقت در نزد انسان حاصل مي شود. پس عجيب نيست كه هر كس به چنين يقيني دست يابد، از نافرماني خداوند خودداري كند، چرا كه او آتش و دوزخ را در برابر خويش عيان مي بيند.
از اين رو به فرموده ي قرآن كريم، آنان كه قيامت و حساب و پاداش و عذاب را منكر هستند، در آن روز كه «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (4) است، به يقين مي رسند؛ زيرا حقيقت قيامت عيناً در نزد آنان حاضر مي گردد، چنان كه خداوند متعال مي فرمايد:
«وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ». (5)
اين نوع يقين كه از حضور عين حقيقت در نزد انسان حاصل مي شود، او را نه تنها از گناه و معصيت؛ بلكه از خطا و اشتباه و غفلت و فراموشي نيز باز مي دارد و چنان كه شرح خواهيم داد، در او نيروي عصمت ايجاد مي كند.
روايات بسياري از اهل بيت (عليهم السلام) نقل كرده كه نشان مي دهد معناي «يقين» در قرآن و روايات، با يقيني كه در فلسفه و منطق به كار مي رود و نتيجه ي برهان ها و دلايل عقلي و منطقي است، تفاوت دارد. به برخي از اين روايات توجه كنيد:
1. حضرت امام كاظم (عليه السلام) مي فرمايد:
ايمان يك درجه از اسلام بالاتر و تقوا يك درجه از ايمان بالاتر و يقين يك درجه از تقوا بالاتر است. هيچ چيز به اندازه يقين در ميان مردم كمياب نيست. (6)
2. حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود:
ايمان، يك درجه از اسلام بالاتر و تقوا يك درجه از ايمان بالاتر و يقين يك درجه از تقوا بالاتر است و كمترين چيزي كه در ميان بندگان تقسيم شده، يقين است. (7)
3. حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
ايمان از اسلام برتر و يقين، از ايمان بالاتر است و هيچ چيز گرانقدرتر از يقين نيست. (8)
4. حضرت امام رضا (عليه السلام) در پاسخ به يكي از اصحاب ارجمند خود به نام يونس كه از ايشان درباره ي ايمان و اسلام پرسيده بود، فرمود:
حضرت امام باقر (عليه السلام) فرموده است: «نخستين مرتبه، اسلام است. ايمان يك درجه از اسلام بالاتر؛ تقوا يك درجه از ايمان بالاتر و يقين يك درجه از تقوا بالاتر است و كمياب ترين چيزي كه در ميان مردم تقسيم شده يقين است.» (9)
(راوي گويد) عرض كردم: معناي يقين چيست؟ فرمود:
توكل به خدا، تسليم در برابر اراده ي خدا، خشنودي به قضاي الهي و واگذار كردن امور به خداوند.
عرض كردم: معناي اين عبارت چيست؟ فرمود:
امام باقر (عليه السلام) همين اندازه فرموده است. (10)
بديهي است كه اين نوع يقين، از جمله مسائلي است كه درك و فهم آن براي همگان ممكن نيست و حضرت امام رضا نيز نخواسته اند يقين را- حتي براي كسي مانند يونس كه از اصحاب بزرگوار آن حضرت بود- بيش از اين تفسير و توضيح دهند و آن را به همان صورت مبهم و پيچيده رها كرده اند، چرا كه حتي اگر آن را تفسير مي كردند نيز درك آن دشوار بود؛ زيرا اين نوع يقين، از دلايل و برهان هاي عقلي حاصل نمي شود.
5. در روايتي از حضرت امام صادق (عليه السلام) آمده است:
خداوند عزوجل، ايمان را هفت بخش قرار داده است: نيكي، راستگويي، يقين، رضا، وفا، علم و حلم و سپس آن را ميان مردم تقسيم كرده، پس هر كس اين هفت قسمت در او قرار داده باشد، ايمانش كامل است و توان درك حقايق را دارد… . (11)
در فرمايش حضرت، عبارت «ايمانش كامل است و توان درك حقايق را دارد»، به انسان مؤمني اشاره مي كند كه خداوند، دل او را به ايمان آزموده است و اوست كه مي تواند سخن معصومين و احاديث آنان را درك كند و به آن عمل نمايد، چنان كه در حديث مشهوري به نقل از اهل بيت (عليهم السلام) آمده است:
دانش علما، دشوار و پيچيده است و جز پيامبران الهي و يا فرشتگان مقرب و يا انسان مؤمني كه خداوند دلش را به ايمان آزموده، كسي آن را برنمي تابد. (12)
6. در حديث صحيحي از حضرت امام صادق (عليه السلام) آمده است:
روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از اقامه ي نماز صبح در مسجد، جواني را ديد كه سر به زير افكنده و از شدت ضعف، رنگ چهره اش زرد و جسمش لاغر شده و چشمانش در كاسه سر فرو نشسته است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: «شب را چگونه صبح كردي؟» عرض كرد: شب را در حالت ايمان و يقين به صبح رساندم.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تعجب كرد (چرا كه حادثه اي كم نظير و نادر رخ داده بود) و به او فرمود: «هر يقيني، نشانه و آثاري دارد. نشانه يقين تو چيست؟»
عرض كرد: يقين من، حالتي از حزن و اندوه معنوي در من ايجاد كرده و مرا به شب زنده داري و روزه داشتن در روز وادار كرده است، آن چنان كه از دنيا و مافيها گريزان شده ام. گويي عرش پروردگار را مشاهده مي كنم، در حالي كه روز قيامت و زمان حساب فرا رسيده و بندگان براي حساب محشور شده اند و من نيز در ميان آنان هستم. گويي اهل بهشت را مي نگرم كه از نعمت هاي آن بهره مند شده و بر تخت ها تكيه زده اند و اهل جهنم را مي بينم كه از شدت عذاب فرياد برمي آورند گويي صداي زبانه كشيدن شعله هاي آتش را مي شنوم كه در گوشم طنين انداز شده است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به اصحاب خويش فرمود: «خداوند دل اين بنده را به نور ايمان روشنايي بخشيده است» . سپس به آن جوان فرمود: «اين حالتي را كه داري حفظ كن.» (13)
7. از حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) نقل شده كه در خطبه اي فرمود:
خداوند عزوجل، ذكر و ياد خود را موجب جلا و صفاي دل ها قرار داده است. ذكر خداست كه انسان را پس از ناشنوايي، شنوا و پس از نابينايي بينا مي كند و پس از آنكه برخي به دشمني او برخاسته اند، آنان را مطيع او مي سازد.
خداوند متعال همواره در هر زماني و هر مقطعي از روزگار، بندگاني دارد كه انديشه آنان را مورد خطاب قرار مي دهد و در عمق افكارشان با آنان سخن مي گويد، تا آنجا كه به نور آگاهي و بينش، ديدگان و گوش ها و دل هاي خود را بينا و شنوا مي كنند. (14)
خلاصه ي كلام آنكه آن نوع از يقين كه آيات مبارك قرآن كريم، همچون آيه ي «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ» (15) و يا «وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (16) درباره ي آن سخن مي گويد، به معناي علمِ حاصل از مفاهيم ذهني و استدلال هاي عقلي كه در قالب عبارات قابل بيان است نيست، چرا كه اين قبيل علوم و معارف، نيازمند:
استفاده از قياس و به كار بردن برهان است و اين نوع علم، تنها تا زماني نزد انسان پابرجاست كه او به آن مقدمات و استدلال ها توجه داشته و از آنها غافل نشده باشد و به همين دليل ممكن است احاطه ي انسان بر چنين علمي از ميان برود و در آن، شبهه ها و اختلافات بروز كند. (17)
اين نوع علم، «علم حصولي» نام دارد.
اما در مقابل، اگر انسان به آن مرتبه از «يقين» – كه در آيات و روايات بدان اشاره شده- دست يابد، آن گاه نياز خويش به پروردگار و فقر و احتياج خود را در همه ي احوال و اعمال خويش، عيان مي بيند.
و نفس خويش را به منبع عظمت و كبرياء آويخته مي بيند و وجود، حيات، علم، قدرت، شنوايي، بينايي، اراده، عشق و تمامي ويژگي ها و اعمال آن را به ذاتي كه بزرگي و نورانيت و جمال و جلال و كمال وجودي و حيات و علم و قدرت و همه ي كمالات آن لايتناهي است، متصل مي يابد. (18)
و در آن حالت، خواهد ديد كه:
نفس انسان را جز در نزد خويش، شأن و جايگاهي نيست و از بند خويش گريزي نخواهد بود و جز راه پيمودن اجباري بر مدار نفس خويش كاري ندارد. و درمي يابد كه نفس او، از همه ي چيزهايي كه آنها را با خود همراه و پيوسته مي پنداشته، جدا و منقطع است، جز پروردگارش كه به ظاهر و باطن نفس او احاطه دارد. در چنين حالتي، خود را به تنهايي در محضر پروردگارش مي يابد، حتي اگر در ميان مردمان باشد. در اين هنگام، از همه چيز روي گردان شده و به سوي پروردگارش رو مي كند. همه چيز را از ياد مي برد و تنها پروردگار را به ياد مي آورد. ديگر هيچ پرده و حجابي ميان او و پروردگار نخواهد بود و هيچ مانعي ميان آنها فاصله نمي افكند و اين، بالاترين مرحله ي معرفت است كه براي انسان مقدر گرديده است. (19)
و اين نوع معرفت را در اصطلاح «علم حضوري» نامند.
پينوشتها:
1. هرگز (چنين نيست)، اگر به علم اليقين برسيد، دوزخ را عيان خواهيد ديد. (تكاثر: 5-6).
2. و اين گونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان مي دهيم تا از به يقين رسيدگان باشد. (انعام: 75).
3. الميزان، ج20، ص 352.
4. روزي كه رازها (ي پنهان) آشكار مي گردد. (طارق: 9).
5. در آن هنگام خطاكاران را مي بيني كه در برابر پروردگار، سر به زير افكنده (و مي گويند:)پروردگارا! ديديم و شنيديم (آنچه را منكر بوديم)، پس ما را بازگردان تا كار نيكو انجام دهيم كه ما، به يقين رسيدگانيم. (سجده: 12).
6. الكافي، ج2، ص 51-52.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. همان، ص 42-52.
12. همان، ج1، ص 401.
13. همان، ج2، ص 53.
14. نهج البلاغه، ص 342.
15. آنان را اماماني قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت كنند، چرا كه آنان صبر پيشه كردند و به آيات و نشانه هاي ما يقين داشتند. (سجده: 24).
16. و اين گونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان مي دهيم تا از به يقين رسيدگان باشد. (انعام: 75).
17. الميزان، ج6، ص170.
18. همان، ص172.
19. همان.
منبع مقاله :
حيدري، سيدكمال، (1392)، عصمت در قرآن، تهران، نشر سخن، چاپ اول