رحلت حضرت امام خميني (رحمه الله)
رحلت حضرت امام خميني (رحمه الله)
-درمکتب امام روح الله
اشاره
پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، تنها يک اتفاقي سياسي وتغيير ساختار نبود، بلکه به فرموده شهيد بهشتي، انقلاب ما، انقلاب ارزش ها بود؛ انقلابي که در عقايد اساسي ملتي ستمديده ومجاهد ريشه داشت.پايداري اين انقلاب، به پايداري وماندگاري نظام ارزشي وابسته است که در اتمسفر فکري ايران وجهان گشوده است. براي حفظ ومراقبت از اين دستاورد گران قدر که حاصل رهبري عارف مجاهدي چون خميني کبير و مبارزه ملتي نستوه وايثارگر بوده است، چه بايد کرد؟ نخستين گام دراين زمينه شناخت اصول وارزش هاي اساسي اين انقلاب است که بنيانگذار عظيم الشأن آن، حضرت امام خميني (رحمه الله) وبزرگ رهرو او، آيت الله العظمي خامنه اي ترسيم وبازنمايي کرده اند.
مي توان از گفته هاي حضرت روح الله سيراب شد وگام به گام، اصول حقيقي انقلاب را بازشناخت. اين اصول تافته جدا بافته از آن اصول ديني نيست که از کودکي آموخته ايم، بلکه شرح همان آموزه هاست، ولي به تفصيل وتوضيح بيشتر؛ همان توحيد وکلمه «لااله الا الله » است که درکلام امام خميني (رحمه الله) به شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» تعبير شده وهمان ادامه اصل نبوت وامامت است که ولايت فقيه ناميده شده است؛ همان معاد است که به پشتوانه آن سلاح شهادت طلبي را به دست گرفتيم وپشت دنيا پرستان عالم را در تمام صحنه ها از رژيم بعث امريکايي تا رژيم نحث صهيونيستي به خاک ماليديم؛ همان «عدل» است که حضرت روح الله، صاحبان اين انقلاب را پابرهنگان ومستضعفان مي داند ورسالت اصلي خود را فراهم کردن زمينه ظهور آن عدل گستر موعود معرفي کرده است.
راه، بسيار نزديک است؛ نزديک تر از آنچه گمان مي کنيم، حرکت درخط اصيلي که امام خميني نشان دادند، سره را از ناسره مشخص نمايان خواهد کرد وخط اصيل اسلام ناب محمدي را مي توان از اسلام هاي التقاطي وامريکايي بازشناخت؛ اصولي که سال هاست با آن پرورش يافته ايم وشايد هنوز عظمت آنها را در نيافته ايم؛ همان توحيد، عدل، نبوت، امامت ومعاد؛ همان اصل واساس دين که از بعثت رسول خاتم (ص) تا قيام حضرت حجت (عج) ستون خيمه اسلام است وبي تغيير باقي مانده وخواهند ماند. آنچه در پي مي آيد، گزارشي از انديشه هاي بنيانگذار کبيرانقلاب اسلامي، حضرت امام خميني است که براي جويندگان راه واصول انقلاب اسلامي، روشنگر و راهنما خواهد بود.
توحيد، اساس حرکت
امام خميني، توحيد را اساس ومحور تمام انديشه ها مي داند. آنگاه که خبرنگار تايمز لندن در نوفل لوشاتو، درتاريخ 18 / 10/ 57 از عقايد وانديشه هاي امام مي پرسد، در پاسخ چنين مي شنود:
«ريشه واصل همه عقايد- که در قرآن کريم آمده يا پيامبر (ص) وپيشوايان به حق، بعد از آن حضرت بيان فرموده اند – ومهم ترين وبا ارزش ترين اعتقادات ماست، اصل توحيد است. مطابق اين اصل، ما معتقديم که خالق وآفريننده جهان وهمه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خداي تعالي است که از همه حقايق، مطلع است وقادر بر همه چيزاست ومالک همه چيز.(1)
امام خميني (رحمه الله) درتبيين آرمان نهايي اولياي اسلام وهمه مبارزان راه حق چنين مي فرمايد: «براي اسلام است که انسان، مي تواند جانش را بدهد. اولياي ما هم براي اسلام جان دادند، نه براي اقتصاد، اقتصاد قابل اين نيست. آدم، اقتصاد را براي خودش مي خواهد؛ خودش را به کشتن بدهد که اقتصادش درست بشود؟! اين معقول نيست يا جوان هايشان رابه کشتن بدهند که نان ارزان گيرشان بيايد؟! اين يک چيز معقولي نيست. آنکه معقول است وعمل شد وهم ديديم وهمه ديديد، اين است که همان طوري که در صدر اسلام، پيغمبر اسلام (ص) واولياي اسلام همه چيزشان را فداي اسلام مي کردند براي اين [است] که دراين فداکاري باخت نيست؛ زير بنا توحيد است؛ زير بنا عقايد حقه الهي است؛ نه شکم. اينهايي که اقتصاد را زير بنا مي دانند، اينها منحط کردند انسان را از حد انسانيت به حد يک حيواني، مثل ساير حيوانات… ما مي خواهيم، آن قدري که مي توانيم – البته قدرت ما کم است آن قدري که مي توانيم، اين مملکت را از آن حال طاغوتي متبدلش کنيم به يک حال توحيدي – اسلامي واين بايد با کمک همه باشد؛ يکي نمي تواند اين کارها را بکند، يک جمعيت نمي تواند هر کس درهر کاري که مشغول است، بايد آن کار را خوب انجام دهد، آن کار را الهيش کند، از طاغوتي بيرونش کند.»(2)
استقلال، شعار محوري جمهوري اسلامي
استقلال طلبي و نفي وابستگي به غير که شاخه اي از توحيد و توکل به خداي يگانه است، درهمه سخنان امام خميني (رحمه الله) جايگاهي دارد. ايشان دراين باره مي فرمايد: «نکته مهمي که همه ما بايد به آن توجه کنيم وآن را اصل واساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم، اين است که دشمنان ما و جهان خواران تا کي وکجا ما را تحمل مي کنند وتا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند؟ به يقين، آنان مرزي جز عدول ازهمه خوبي ها وارزش هاي معنوي والهيمان نمي شناسند و به گفته قرآن کريم، هرگز دست از مقابله و ستيزبا شما برنمي دارند مگر اينکه شما را از دينتان برگردانند.»(3)
آن پير روشن ضمير در سخني ديگر فرمود: « من اکنون به ملت هاي شريف و ستمديده وبه ملت عزيز ايران توصيه مي کنم که به اين راه مستقيم الهي که نه به شرق ملحد ونه به غرب ستمگر وابسته است، بلکه بصيرتي است که خداوند بر آنها نصيب فرموده، محکم واستوار و متعهد وپايدار وپاي بند باشند.»(4)
در دوران قاجار، استقلال ايران با قرار دادهاي 1907 و 1915 روسيه وانگليس و نيز قرار داد ننگين 1919 برباد رفت وقدرت هاي خارجي که براي دست نشانده کردن مهره هاي خود درايران مي کوشيدند، به روي کار آوردن سلسله پهلوي اقدام کردند. در دوران حکومت پهلوي، دخالت قدرت هاي خارجي درامور ايران، به شدت افزايش يافت، چنان که امريکا بار ديگر کاپيتولاسيون را برمردم ايران حاکم کرد. نبود استقلال ونفي بعد خارجي حاکميت کشور در دوران پهلوي درمقابل ديگر کشورها موجب شد رژيم پهلوي براي ادامه بقاي خود، به اعمال محدوديت ها وحذف آزادي هاي مشروع مردم روي آورد. براين اساس، اهميت مقدم داشتن واژه «استقلال» بر واژه «آزادي » در شعار محوري جمهوري اسلامي به خوبي آشکار مي شود.
امام خميني (رحمه الله) مخاطرات استقلال مسلمانان را از بيگانگان را بر مي شمارد وهر گونه وابستگي به غرب را رد مي کند ودلسوزي آنها را براي ملل اسلامي حقيقي نمي دانند. دولت هاي استعماري همواره در جست وجوي منافع خويش بوده اند وبراي رسيدن به اهداف خود، حتي حيثيت ديگر کشورها را پايمال مي کنند. امام خميني دراين باره مي فرمايد:«وصيت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان اين است که شماها نبايد بنشينيد ومنتظر آن باشيد که حکام و دست اندرکاران کشورتان يا قدرت هاي خارجي، بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما وشماها لااقل در اين صد سال اخير که به تدريج پاي قدرت هاي بزرگ جهان خوار به همه کشورهاي اسلامي وساير کشورهاي کوچک باز شده است، مشاهده کرديم يا تاريخ هاي صحيح براي ما بازگو کردند که هيچ يک از دول حاکم براين کشورها در فکر آزادي واستقلال ورفاه ملت هاي خود نبوده ونيستند، بلکه اکثريت قريب به اتفاق آنان، يا خود به ستمگري واختناق ملت خود پرداخته وهرچه کرده اند براي منافع شخصي يا گروهي نموده يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده وطبقات مظلوم کوخ وکپرنشين ازهمه مواهب زندگي حتي مثل آب ونان وقوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه وعياش به کار گرفته اند ويا آنکه دست نشاندگان قدرت هاي بزرگ بوده اند که براي وابسته کردن کشورها و ملت ها هر چه توان داشته اند، به کار گرفته وبا حيله هاي مختلف، کشورها را بازاري براي شرق وغرب درست کرده ومنافع آنان را تأمين نموده اند وملت ها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند واکنون نيز با اين نقشه درحرکتند».(5)
رهبر کبير انقلاب، مردم را به راه هاي رسيدن به استقلال، رهنمون وسختي هاي اين راه را گوشزد مي کند. ايشان مي فرمايد: « امروز پدر پير شما، خميني، از تمامي شما کارگران وصنعتگران ومتخصصان مي خواهد که با تمام قدرت مواظب باشيد که دوباره مردم ما گرفتار ابرقدرت ها وقدرت ها نشوند مشکلات پس از جنگ يکي پس از ديگري رخ مي نماياند ونظام نوپاي ما ان شاء الله در مقابل آنها چون کوه ايستاده است ومردم عزيز، زير فشار چرخ هاي زندگي واقتصادي همان گونه که تا به حال براي خدا ودين او مقاومت کرده اند، بعد ازاين نيز با تمام توان استقامت مي کنند والا همه زحمات اين ساليان پر درد واضطراب وافتخار از بين خواهد رفت. هوشياري مردم دروضع فعلي، يکي از عوامل پيروزي آنان بر باطل است.ومردم تصور نکنند، ايادي نفوذي استکبار وامريکا دست از شيطنت برداشته اند. درهر جا و در هر مقوله اي احتمال حضور وکار شکني آنان هست. بايد با دقت مراقب بود که نکند دستي درکار باشد که تبليغ کند جنگ تمام شد و وضع کشور فرق نکرد. مگر آثار، جنگ ظرف يکي – دوسال تمام مي شود؟ من دست وبازوي همه کساني که بي ادعا ومخلصانه درصدد استقلال وخودکفايي کشورند را مي بوسم. باز سفارش مي کنم که به خدا متکي باشيد وبراي هميشه زيربار شرق وغرب نرويد. مردم بايد تصميم خود را بگيرند يا رفاه ومصرف گرايي يا تحمل سختي واستقلال واين مسئله ممکن است چند سالي طول بکشد، ولي مردم ما يقيناً دومين راه را که استقلال وشرافت وکرامت است، انتخاب خواهند کرد.»(6)
ولايت فقيه، نائب امام عصر
پيروي از سيره وسنت پيامبر اکرم(ص) واهل بيت (ع) جزء جدايي ناپذير اسلام ناب محمدي است که امام خميني (رحمه الله) وملت مجاهد ايران با تيز هوشي، اين مهم را با تثبيت اصل ولايت فقيه درنظام جمهوري اسلامي عملي کردند. بنيان گذار انقلاب اسلامي، درآخرين خطاب خود به ملت هاي مسلمان، دروصيت نامه نوراني اش چنين فرموده است: « با کمال جد وعجز، ازملت هاي مسلمان مي خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته وبه جان و دل و جان فشاني ونثار عزيزان يپروي کنند؛ از آن جمله از فقه سنتي که بيانگر مکتب رسالت وامامت است وضامن رشد و عظمت ملت هاست؛ چه احکام اوليه وچه ثانويه که هر دومکتب فقه اسلامي است، ذره اي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق ومذهب گوش فرا ندهند وبدانند قدمي انحرافي، مقدمه سقوط مذهب واحکام اسلامي وحکومت عدل الهي است».(7)
اصل ولايت فقيه که از يادگارهاي بزرگ امام خميني (رحمه الله) است، رکن اساسي نظام جمهوري اسلامي است که به اعتراف بسياري از دشمنان، ملت ايران را درمقابل انواع حمله ها و نقشه هاي مزورانه داخلي وخارجي مقاوم وشکست ناپذير کرده است. ولايت فقيه درکانون انديشه سياسي امام خميني قرار دارد وشايد بتوان مهم ترين توصيه ايشان را درپاسداري از اين ارزش، اين کلام معروفش بدانيم که فرمود: « پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملکت نرسد.» آيت الله العظمي خامنه اي نيز دراهميت اين اصل مهم چنين مي فرمايد: « آن دست ملکوتي والهي که اصل ولايت فقيه را در قانون اساسي گذاشت، فهميد چه کار مي کند. آن کسي که در اين مسند هست، اگر همين دفاع ازمصالح انقلاب ومصالح کشور ومصالح عاليه اسلام ومصالح مردم واين روحيه واين عمل را نداشته باشد، شرايط از او سلب شده است، آن وقت صلاحيت نخواهد داشت. لذاست که شما مي بينيد با همين اصل مخالفند؛ چون مي دانند که مسئله، مسئله اشخاص نيست. زيدي با اين نام، اين مسئوليت را به عهده گرفته است، البته با او دشمنند، اما مي دانند که مسئله با او تمام نمي شود، او هم نباشد، يکي ديگر باشد، بازهم قضيه همين است. لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتي که اين اصل نوراني در قانون اساسي هست واين ملت از بن دندان به اسلام عقيده دارند، توطئه هاي اينها ممکن است براي مردم دردسر درست کند، اما نخواهد توانست اين بناي مستحکم را متزلزل سازد.»(8)
رهبر انقلاب بر اهميت اين اصل تأکيد مي کند ومي فرمايد: «اصل ولايت فقيه، يعني ايجاد ميليون ها رابطه ديني ميان دل هاي مردم با محور ومرکز نظام. بحث شخص درميان نيست، بحث هويت ومعنا وشخصيت درميان است. لذا مي بينيد که با آن دشمني مي کنند.البته اين دشمني ها فايده اي هم ندارد.»(9)
وحدت کلمه، رمز پيروزي
آيين توحيدي اسلام، از نخستين روزهاي پيدايش، براساس برادري واتحاد بنيان گذاشته شد. ازهمان صدر اسلام، کم نبود کوران حوادث خانمان برانداز که مسلمانان جز به مدد وحدت کلمه وهمدلي از آن عبور نکردند.از مهم ترين اين حوادث در صدر اسلام، محاصره اقتصادي مسلمانان درشعب ابي طالب ومقاومت هم دلانه ايشان در اين بحران عظيم بود. مشرکان قريش، بني هاشم را دراول ماه محرم سال هفتم بعثت تحريم واعلام کردند هيچ کس حق معامله، ازدواج ومعاشرت با آنان را ندارد. درپي اين تحريم، همه بني هاشم جز ابي لهب وابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شعب شدند ودر آنجا اجتماع کردند. قريش از ورود خواروبار به شعب جلوگيري مي کردند وفقط مقدار کمي آذوقه به صورت پنهاني، به دست محاصره شدگان مي رسيد که کافي نبود. درنتيجه، وضعيت سخت شد، چنان که مردم صداي گريه بچه ها را از بيرون شعب مي شنيدند واين دوران، سخت ترين لحظات زندگي پيامبراکرم (ص) واهل بيت بزرگوارش درمکه بود.(10)
بيش از چهار سال محاصره يک ميليون وپانصد هزار نفر مسلمان درغزه، بار ديگر روزهاي دشوار شعب ابي طالب را، در روزگار ما تداعي مي کند. با اين حال، مقاومت 22 روزه مردم ستم ديده غزه درحالي که از زمين و آسمان بر سرشان انواع واقسام بمب ها وموشک ها فرو مي ريخت، حماسه اي ديگر از وحدت شورانگيز مسلمانان دربرابر دنياي سلطه گر غرب به نمايش گذاشت.
امام خميني (رحمه الله) همواره بر وحدت کلمه امت اسلامي تأکيد داشت ورمز پيروزي انقلاب اسلامي را وحدت کلمه مردم مي دانست. ايشان مي فرمايد: «ما بايد ازهمه طبقات ملت تشکر کنيم که اين پيروزي تا اينجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمين، همه؛ وحدت کلمه اقليت هاي مذهبي با مسلمين، وحدت دانشگاه ومدرسه علمي، وحدت طبقه روحاني وجناح سياسي. بايد همه اين رمز را بفهميم که وحدت کلمه، رمز پيروزي است واين رمز پيروزي را از دست ندهيم و خداي نخواسته – شياطين، بين صفوف شما تفرقه نيندازند».(11)
اهميت اين اتحاد، دروصيت نامه الهي سياسي رهبر کبير انقلاب نيز گوشزد شده است، چنان که مي خوانيم: «بي ترديد، رمز بقاي انقلاب اسلامي، همان رمز يپروزي است ورمز يپروزي را ملت مي داند ونسل هاي آينده درتاريخ خواهند خواند که دو رکن اصلي آن. انگيزه الهي ومقصد عالي حکومت اسلامي واجتماعي ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براي همان انگيزه ومقصد [است]».(12)
به يقين، وحدت کلمه به معناي يکسان انديشي درهمه افکار واعمال نيست. وحدت در انديشه امام خميني (رحمه الله) برمحور اصول است که مي تواند ملتي را به پيروزي رهنمون سازد يا در صورت رعايت نکردن اين اصول، با شکست وفروپاشي روبه رو کند. درمکتب امام خميني، به روشني مشخص ومعلوم شده که چه اختلافي ناپسند و چه اختلافي پسنديده است. ايشان خطاب به دو جريان سياسي آن روز کشور، اختلاف ها را چنين دسته بندي مي کند. «اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف برسر اين است که هر دو عقيده شان است که راه [آنها ] باعث رسيدن به اين همه [موفقيت] است، ولي هر دو بايد کاملاً متوجه باشند که موضع گيريها بايد به گونه اي باشد که درعين حفظ اصول اسلام براي هميشه تاريخ، حافظ خشم وکينه انقلابي خود ومردم عليه سرمايه داري غرب و در رأس آن امريکاي جهان خوار وکمونيسم وسوسياليزم بين الملل ودر رأس آن، شوروي متجاوز باشند. هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش کنند که ذره اي از سياست «نه شرقي ونه غربي جمهوري اسلامي» عدول نشود که اگر ذره اي از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامي راست کنند. هر دو گروه بايد توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هيچ يک از آن دو جريان رحم نمي کند. دو جريان، با کمال دوستي مراقب امريکاي جهانخوار وشوروي خائن به امت اسلامي باشند… . خداوندا! توشاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جريان بگويم، گفتم. حال خود دانند. البته يک چيز مهم ديگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم- که آن حب نفس است که اين ديگر، اين جريان وآن جريان نمي شناسد. رئيس جمهور ورئيس مجلس ونخست وزير، وکيل، وزير وقاضي و شوراي عالي قضايي و شوراي نگهبان، سازمان تبليغات ودفتر تبليغات، نظامي وغير نظامي، روحاني وغير روحاني، دانشجو، غير دانشجو، زن ومرد نمي شناسد وتنها يک راه براي مبارزه با آن وجود دارد وآن رياضت است.»(13)
بي شک، وابستگي به شرق و غرب، از آفت هاي بزرگ وحدت مسلمانان است و جناح هاي سياسي، مسئولان ومردم هرگاه ديدند سلطه گران جهاني، به ستايش وتمجيد آنها زبان گشوده اند، بايد بدانند از حرکت در مسير اصيل انقلاب اسلامي بازمانده اند و تا دير نشده، بايد به دامان امت واحده اسلامي باز گردند. براين اساس، همواره بايد آگاه باشيم و جريانات وحدت شکن را که رضايت وخوشنودي دول خارجي را در پي دارد، خنثي کنيم تا وحدت ارزشمند نهضت اسلامي خدشه دار نشود و حيله گران نتوانند در صفوف متحد ملت نفوذ کنند.
خودباوري واعتماد به نفس
هر روز رسانه ها، خبر يکي از پيشرفت هاي بزرگ علمي وصنعتي ايرانيان را در کشور منعکس مي کنند وما هر روز خود را به قله هاي علم وفن آوري نزديک تر مي يابيم. همچنين، استادان ودانشجويان ايراني، با اميد و پشتکار، پژوهش هاي علمي خويش را به پيش مي برند ونشاطي علمي همه کشور را فرا گرفته است.
نگاهي به گذشته ومرور صفحات تاريخ، درخشندگي و پيشرفت علمي عظيم امروز ايران را به خوبي نمايان مي سازد. اين درحالي است که روشن فکران ادعا داشتند ايراني حتي نمي تواند يک لولهنگ بسازد وما بايد از سر تا پا غربي بشويم. اينک ملت ايران، سربلند واستوار، درحالي که بر ارزش هاي الهي خويش پاي بند است وپرچم ايمان را در عالمي افسرده به دست گرفته، قله هاي دانش را يکي پس از ديگري در مي نوردد. اين همه، جز در پرتو خود باوري واعتماد به نفسي که پس از پيروزي برشرق وغرب سلطه گر درزمستان 1357 در دل ملت ما متولد شد، پديدار نشده است.
امام خميني(رحمه الله) نبود خودباوري را اساس همه شکست ها مي داند وبا نگاه نافذ خويش دامنه فتنه گري مستکبران را اين گونه بازگو مي کند: « اساس همه شکست ها و پيروزي ها از خود آدم شروع مي شود. انسان اساس پيروزي است واساس شکست است. باورانسان، اساس تمام امور است. غربيان و در سابق، انگلستان وبعد از او امريکا وساير کشورهاي قدرتمند، دنبال اين بودند که با تبليغات دامنه دار خودشان به ممالک ضعيف بباورانند که ناتوان اند، بباورانند که اينها نمي توانند هيچ کاري انجام بدهند. اينها بايد در صنعت، در نظام، در اداره کشورها، دستشان به طرف قدرت هاي بزرگ از شرق وغرب دراز باشد. آنهايي که مي خواستند مخازن اين کشورهاي ضعيف را ببرند، نقشه هاي درست فکر کرده آنها اين بود که مردم اين کشور را، ملت اين کشورها، باورشان بياورند که خودشان ناتوانند، ناتواني را به خورد کشورهاي مستضعف بدهند وخود مردم باور [کنند] که ما نمي توانيم صنعتي را خودمان ايجاد کنيم ونمي توانيم لشکري را خودمان اداره کنيم ونمي توانيم اداره مملکت خودمان را بکنيم. اين باور که به وسيله تبليغات غرب زدگان در اين ممالک پياده شد، اين کشورها را به تباهي و عقب ماندگي کشاند. هر کاري را که انسان باورش اين است که ضعيف است نسبت به آن کار، نمي تواند آن کار را انجام بدهد. هر قدر، قدرت ارتشي زياد باشد، لکن قدرت روحي نداشته باشد وباورش آمده باشد که در مقابل فلان قدرت وفلان قدرت نمي تواند ايستادگي کند، اين ارتش محکوم به شکست است وهر کشوري که اعتقادش اين باشد که نمي تواند خودش صنعتي را ايجاد کند، اين ملت محکوم به اين است که تا آخر نتواند و اين اساس نقشه هايي بوده است که براي ملل ضعيف دنيا قدرتهاي بزرگ کشيده اند و قلم فرساياني که در راه آنها قلم فرسايي مي کردند وغرب زدگاني که وابسته به آنها بودند، اين مطلب را به طور وسيع تبليغ کردند، به طوري که اين ممالک باورشان آمده بود که هيچ کاري از آنها ساخته نيست و هيچ امري از امور کشوري ولشکري وصنعت وساير اموري که در تمدن بشر دخالت دارد، از عهده اينها ساخته نيست وبايد از غرب واز قدرت هاي بزرگ اينها تبعيت کنند. لشکرشان مستشار لازم دارد و کشورشان مدبر. اين باور مادامي که درکشورهاي جهان و کشورهاي مستعضف هست، براي خاطر همين باور تا آخر مبتلا و وابسته هستند.»(14)
رهبر کبير انقلاب، تبليغات قدرت هاي بزرگ را به هيچ مي انگاشت وتجربه ملت ايران در برابر انواع ناهمواري ها وفتنه گري هاي مستکبران را نشانه اي از توانمندي و قدرت مردم مي دانست ومي فرمود: «اول بايد باورتان بيايد که ما هم انسانيم، ما هم قدرت تفکر داريم، ما هم قدرت صنعت داريم. اين قدرت درهمه افراد بشر بالقوه هست. اگراين باور براي شما پيدا شد[موفق خواهيد بود]. با اين تجربه اي که در اين دو سال شماها کرديد، ديديد که آن حرف هايي که گفته مي شده، تبليغات بوده ومسائل، آن طور نبوده است. اين تبليغات بوده است که درمقابل قدرت هاي بزرگ نمي شود نفس کشيد وبايد تسليم قدرت هاي بزرگ شد.»(15)
امام خميني (رحمه الله)، خود باوري را اساس انقلاب ملت ايران برمي شمارد واز انقلاب اسلامي به عنوان آغاز به خود آمدن ملت ايران تعبير مي کند. ايشان مي فرمايد: «شما دراين مدتي که انقلاب کرديد و قيام کرديد، خودتان باورتان آمد وبه دولت هاي مستعضف وملت هاي مستعضف هم باورانديد که مي شود درمقابل امريکاي جهانخوار وشوروي جهانخوار ايستادگي کرد. شما دوسال است که قيام مردانه کرديد و در مقابل آنها ايستاديد ودست همه آن ها را از کشور خودتان قطع کرديد و ديديد که امکان دارد وشما خودتان مي توانيد درعين حالي که قدرت نظاميتان مثل آنها نيست وقدرت صنعتيتان مثل آنها نيست، مي توانيد ايستادگي کنيد و يک ملت وقتي که يک مطلب را باور کرد که مي تواند انجام بدهد، انجام خواهد داد. اساس، باور اين دو مطلب است؛ باور ضعف وسستي وناتواني و باور قدرت و قوه و توانايي. اگر ملت اين باور را داشته باشد که ما مي توانيم در مقابل قدرت هاي بزرگ بايستيم، اين باور، اسباب اين مي شود که توانايي پيدا مي کنند ودر مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادگي مي کنند.»(16)
عيد ما درشهادت است
مکتبي که تنها به قدرت لايزال الهي نظر داشته باشد واز او ياري بخواهد، شکست ناپذير مي شود. مبارزه براي برقراري پرچم توحيد در جهان، اگر به پيروزي بينجامد، بزرگ ترين ظفرمندي هاست واگر مجاهدي دراين راه به شهادت رسد، همچنان، والاترين سعادت وپيروزي نصيب او شده است. امام خميني (رحمه الله) وملت عاشورايي ايران، درمکتب حضرت امام حسين(ع) پرورش يافته بودند وتربيت در مکتب حسين (ع) از هر انساني، فولادي آبديده مي سازد. در زبان امام شهيدان، شهادت تنها هنر مردان خداست. او مي فرياد: « يکي از فرقه هاي مکتب اسلام، مکتب توحيد، با مکتب هاي انحرافي، مکتب هاي الحادي اين است که رجال اين مکتب، شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانند: «يا ليتني کنت معهم فافوز فوزاً عظيماً». از شهادت استقبال مي کنند؛ چون قائل هستند به اينکه ما بعد اين عالم طبيعت، عالم هاي بالاتر ونوراني تر از اين عالم است. مؤمن دراين عالم در زندان است وبعد از شهادت از زندان بيرون مي رود. اين يکي از فرقه هايي است که بين مکتب ما، مکتب توحيد با ساير مکتب هاست. جوان هاي ما شهادت را طالبند.علماي متعهد ما براي شهادت پيشقدم مي شوند. آنهايي که به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا، آنها بايد بترسند از موت، آنها از شهادت بايد بترسند. ما وشاگردان مکتب توحيد از شهادت نمي هراسيم، نمي ترسيم. بيايند امتحان کنند، چنان که امتحان کردند.»(17)
شهادت بزرگ ترين ياران انقلاب به دست منافقان و دشمنان که با هدف فرو پاشي نظام جمهوري اسلامي صورت گرفته بود، نه تنها خللي بر انقلاب اسلامي وارد نکرد، بلکه بيش از پيش، آينده انقلاب را تضمين کرد واتحاد مردم عليه خائنان به آرمان هاي انقلاب اسلامي را با خود به همراه داشت. حضرت امام معتقد بود «شکستن فرهنگ شرق وغرب، بي شهادت، ميسر نيست.»(18)
رهبر کبيرانقلاب، فلسفه شهادت را چنين تبيين فرمود: «درآينده، ممکن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي، درميان مردم اين مسئله را مطرح نمايند که ثمره خون ها وشهادت ها وايثارها چه شد. اينها يقيناً از عوالم غير واز فلسفه شهادت بي خبرند ونمي دانند کسي که فقط براي رضاي خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص وبندگي نهاده است، حوادث زمان، به جاودانگي وبقا وجايگاه رفيع آن لطمه اي وارد نمي سازد وما براي درک کامل ارزش وراه شهيدانمان، فاصله طولاني را بايد بپيماييم ودر گذر زمان وتاريخ انقلاب وآيندگان، آن را جستجو نماييم. مسلم خون شهيدان، انقلاب واسلام را بيمه کرده است. خون شهيدان براي ابد، درس مقاومت به جهانيان داده است وخدا مي داند که راه ورسم شهادت، کور شدني نيست واين ملت ها وآيندگان هستند که به راه شهيدان اقدام خواهند نمود وهمين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت، مزار عاشقان وعارفان و دل سوختگان ودارالشفاي آزادگان خواهد بود.»(19)
امام خميني (رحمه الله) خود، تا آخرين لحظه هاي زندگي آرزوي شهادت داشت وشهادت را سعادتي بي مانند براي ملت مسلمان مي دانست : «خداوندا! اين دفتر وکتاب شهادت را همچنان به روي مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن! خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند ونيازمند به مشعل شهادت، تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ ونگهبان باش!
خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان ومردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا ومفقودين وخانواده هاي معظم شهدا! وبدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشيده ام ودر برابر عظمت وفداکاري اين ملت بزرگ احساس شرمساري مي کنم بدا به حال آناني که دراين قافله نبودند! بدا به حال آنهايي که از کنار اين معرکه بزرگ جنگ وشهادت را امتحان عظيم الهي تا به حال ساکت و بي تفاوت يا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!…خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در اين قافله نور جان وسر باختند! خوشا به حال آنهايي که اين گوهرها را در دامن خود پروراندند!»(20)
زمان شناسي ورهبري انقلاب اسلامي
رهبري بزرگ ترين انقلاب قرن، شناختي دقيق وجامع از تمدن کنوني وقدرت هاي در صحنه نيازمند است. امام خميني (رحمه الله) ازجواني حوادث جهاني را پيگيري وتحليل مي کرد، ماهيت وذات جهان غرب را شناخته بود وبه تبيين اين ماهيت مي پرداخت. ايشان غرب را درنده خو مي دانست وهمواره هشدار مي داد هرگز نبايد ازحقيقت وپشت پرده هاي زشت و وحشتناک اين تمدن که ظاهري زيبا وفريبنده دارد، غافل شد. ايشان ازجلوداران شناساندن تمدن غرب به ملت ايران بود وموشکافانه ودلسوزانه مي کوشيد مردم را به ماهيت پليد جهان غرب آگاه سازد. ايشان غرب را قربانگاه انسانيت مي دانست ومي فرمود: « تربيت غرب، انسان را از انسانيت خودش خلع کرده، به جاي او يک حيوان آدم کش گذاشته است. الان شما در هر جاي دنيا که ملاحظه مي کنيد، الان هم که يک آرامشي فرض کنيد در دنيا هست وجنگ هاي عمومي نيست، درهر مملکتي که مي بينيد، با دخالت همين امريکا وبا دخالت همين شوروي، آدم کشي هست. افغانستان الان آدم کشي است به دخالت شوروي، در بسياري ازجاها، [در] لبنان هم آدم کشي است به دخالت امريکا. غرب حيوان بار مي آورد؛ آن هم نه حيوان آرام، يک حيوان وحشي، آدمکش، آدمخوار. پيشرفت، پيشرفت انساني نيست؛ پيشرفت حيواني است؛ تربيت انساني نيست؛ درغرب تربيت حيواني است.حکومت ها را مي گويم، ملت ها را نمي گويم. حکومت ها وپرورش هايي که درحکومت ها هست، حکومت هاي انساني نيست. غرب پيشرفت کرده، پيشرفت کرده دراينکه حيوان تربيت کرده، آلات قتاله درست کرده…
حيوان درنده دارند درست مي کنند. آلاتي هم که درست مي کنند، همان چنگ ودندان حيوان درنده است، منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر.»(21)
بنيان گذار انقلاب اسلامي، بارها شعارهايي پرطمطراق غربي را نفي کرد ودموکراسي غربي، حقوق بشر وآزادي ادعايي آنها را به چالش کشيد. ايشان در اين باره مي فرمايد: « ملاحظه کنيد چيزهايي که درغرب است؛ چيزهاي خوبي که در غرب است! ملاحظه کيند جمعيت حقوق بشر که درغرب است ! ببنيد چه
اشخاصي هستند وچه مقاصدي دارند. اينها حقوق بشر را مي خواهند ملاحظه کنند يا حقوق ابرقدرت ها را ؟ اينها دنبال ابر قدرت ها هستند وحقوق ابر قدرت ها را مي خواهند تأمين کنند. شما اي حقوقدان هاي ما! اي جمعيت حقوق بشر! دنباله اين حقوقدان ها نرويد».(22)
غرب زدگي و روشنفکران وابسته
امام خميني(رحمه الله) به عنوان يک مصلح فرهنگي، بسيار کوشيد تا القائات وپي آمدهاي سال هاي استعمار وسر سپردگي به غرب را از ذهن و فکر جوانان پاک کند. ايشان به درستي جنبه هاي فاجعه اي بزرگ به نام غرب زدگي را درکشور شناخته بود ورفع اين مشکل فرهنگي را بارها گوشزد مي کرد.ايشان دراين باره فرمود: «مع الاسف، تبليغات به طوري شد که جوان هاي شرق، تمام آمالشان را به تحقق معاني غربي خرج کردند وتمام حيثيت ملي خودشان را بعضي از جوان هاي ما، فداي غرب کردند و اين يک شکست روحي بود که براي ما ازهمه شکست هايي که داشتيم، بالاتر بود. نظر ما به اقتصاد نيست؛ نظر ما به فرهنگ اسلامي است که اين فرهنگ اسلامي را ازما جدا کردند وغرب در شرق آن طور نفوذ کرد که شرق خودش را باخت ومحتواي بسياري از جوان هاي ما را گرفت، اما ما گمان مي کنيم که بايد تمام ملت ها ودولت ها توجه خودشان را به اين نقطه نظر منعطف کنند که اين شکست روحي را ازملت ها جدا کنند و گمان نکنند جوانهاي ما که هر چه هست، درغرب است وخودشان چيزي ندارند.»(23)
رهبر کبيرانقلاب، با تمام توان به ريشه کني غرب زدگي درکشور همت گماشت وبا نهيب هاي خود، بسياري را از گرفتار شدن به سراب اغواگر تمدن غربي باز داشت. امام مي فرمايد: «اينهايي که قلم هاي مسمومشان يا قدم هاي بسيار کثيفشان بر ضد اسلام وجمهوري اسلام برداشته مي شود، اينها بعضي هايشان يا خيلي هايشان، اصلاً نمي دانند اسلام چيست. غافل هستند. اصلاً نمي فهمند. يک چيزي از يک مقاله اي دراروپا منتشر شده است، خوانده اند، همان را ميزان فهم خودشان[قرار داده اند].- غربزده اند ديگر- هر چه آنها بگويند، اينها بي دليل مي پذيرند. هيچ دليل ديگري نمي خواهند هر چه آنها در مقالاتشان بنويسند، اين دليلشان اين است که او نوشته. شما درکتاب هايي که اين قرن ها نويسندگان ما، به اصطلاح محققين ما نوشته اند -الا بعضي- ملاحظه کنيد که اينها هر مطلبي را که مي گويند، آخرش دليشان اين است که فلان پروفسور درکجا اين را گفته. فلان کس در کجا اين را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها، نظير استشهاد ما به قول خداست! ما استشهاد مي کنيم به قول پيغمبر وخدا در حرف هايمان، آنها هم استشهادشان همين نحو است که هر چه که فلان پروفسور گفت، همين تمام است!»(24)
امام خميني (رحمه الله) درباره غربي شدن دانشگاه هاي کشور به عنوان قطب هاي مولد علم وانديشه نگران بود وبرخوديابي واسلامي شدن علوم ودانشگاه ها تأکيد مي کرد. ايشان مي فرمايد:
يک دسته از آن غربزده هايي که به خيال خودشان، اسلامي شدن دانشگاه و اسلامي شدن جوان هاي ما واسلامي شدن دانشمندان، ما با مقاصدشان مخالف بود، اينها را طرد به ارتجاع کردند. مرتجعين؛ يعني آنهايي که نمي خواهند طرف شرق بروند که مرکز تمدن است- به اصطلاح آنها – ونمي خواهند طرف غرب بروند که آنها طرف شرق وغرب، هر دو را بهتر مي دانستند ازاسلام. آنها مي خواهند اسلام نباشد، هر چه باشد. آنها مي خواهند که تربيت هاي اسلامي در دانشگاه ها نباشد، ديگر هر چه باشد، مانعي ندارد. آنها مي خواهند دانشگاه وفيضيه با هم مرتبط نباشد.(25)
رهبر کبير انقلاب، امام خميني (رحمه الله) دلايل برتري ملت مسلمان بر انديشه غربي را اين گونه بر مي شمارد: «اين حرف، حرف غربزده هاست که خيال مي کنند که ما اگر مثل غرب نباشيم، تحقير مي شويم. ما الان بنا داريم که مثل غرب نباشيم و بنا داريم وابسته نباشيم وبنا داريم مستقل باشيم وآزاد باشيم والان مي بينيد آنهايي که، ملت هايي که تحت تأثير تبليغات امريکا وشوروي وساير اذناب آنها واقع نشدند، همه آنها به نظر اعجاب وعظمت به شما نگاه مي کنند… .
عظمت انسان به لباس و کلاه واتومبيل وپارک وامثال ذلک نيست. انسان يک حقيقتي است که آن حقيت اگر بروز کند، شرافتمند است، عظمت دارد. شما مي بينيد که بزرگ ترين افراد بشر، انبيا بودند وساده تر از همه هم آنها بودند. درعين حالي که بزرگ تر از همه بودند و همه آنها را به بزرگي مي شناختند، درعين حال، ساده ترين افراد بودند در وضع زندگي شان، تمام انبيا اين طور بودند وتاريخ، همه آنها را نشان مي دهد که با وضع بسيار ساده اي عمل مي کردند؛ درصدر اسلام، آن امر بسيار روشن است که چه وضعي داشتند… . آن وقت دور هم مي نشستند، وليکن عظمتشان، عظمتي بود که دنيا را تحت تأثير قرار داد. عظمت انسان به روحيت روح انسان است.»(26)
پي نوشت ها :
1. امام خميني، صحيفه نور، ج 4، صص166و 167.
2. همان، ج 9، صص 449- 458.
3. همان، ج 21، ص90.
4. وصيت نامه سياسي الهي، امام خميني (رحمه الله)
5. صحيفه امام، ج21، ص448.
6. همان، ص233.
7. همان، ص399.
8. سخنان مقام معظم رهبري درخطبه هاي نماز جمعه تهران، 23/ 2 / 1379.
9. همان، در ديدار گروه کثيري از جوانان استان اردبيل، 5/ 5/ 1379.
10. سيره ابن هشام، ج1، ص 375.
11. صحيفه امام، ج6، ص10.
12. وصيت نامه الهي سياسي.
13. صحيفه امام، ج 21، ص179.
14. همان، ج14، ص306.
15. همان، ص307.
16. همان، ص308.
17. همان، ج7، ص182.
18. همان، ص21، ص327.
19. همان.
20. همان، ص93.
21. همان، ج8، ص96.
22. همان، ص56.
23. همان.
24. همان، ج9، ص376.
25. همان، ج14، ص430.
26. همان، ج13، ص488.
منبع:کرماني زاده،عين اله،اشارات(ش1 پیاپی142(،انتشارات مرکزپژوهش های اسلامی صداوسیمای قم،1390