رحمت بي کران
رحمت بي کران
از طرفي بنا به مضمون فرموده يکي از بزرگان, هر انساني, هر که و هر کجا باشد, از عالم و جاهل و عارف و عامي و شهري و روستايي, در لحظات از زندگي با اين پرسش مهم مواجه است که من چرا به اين جهان آمده ام, و از کجا آمده ام؟ ديگر اينکه به کجا خواهم رفت و چه آينده اي خواهم داشت؟ اين پرسش ها بسيار مهم تر از انسان به برق و اتومبيل و تلفن و ماشين و اين قبيل است. انسان بدون اينها مي تواند زندگي کند, ولي اگر پاسخ اين پرسش را نشنود, براي کل زندگي خود, نمي تواند معنايي جست و جو و هدفي را توجيه کند. اين پرسش ها سوال ايي است که انسان براي پاسخ به آنها به سراغ دين مي رود .
هنگامي که به سوي دين رفت, قرآن مي گشايد تا بداند خالق او چه مي گويد.
آن وقت است که ندايي ذرات جان به لرزه مي آورد که: (اولم يکف بربک) (سوره فصلت, آيه 53) ندايي که دل را مي شوراند و مشام جان را مي نوازد که: (لمن الملک اليوم لله الواحد القهار) (سوره غافر, آيه 16) البته «آن مقام مقرب در وادي دور دست است و زود به چنگ رهروان نمي آيد, اما اگر نصيب شود با آن اسم اعظم, کهکشان را مي توان به زنجير کشيد. آري! فقط بعضي توفيق مي يابند که پس از سالها از سراب ها و خشکزارها بگذرند و به چشمه جوشان حقايق برسند».
گرچه آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هرکه فکرت نکند, نقش بود بر ديوار
کوه ودريا و درختان همه در تسبيح اند
نه همه مستمعان فهم کنند اين اسرار
(تسبيح له السموات السبع و الارض و من فيهن و ان من شي ء الا يسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبيحهم) (سوره اسراء, آيه 44)
از اين روست که بايد سر بر سجده نهاد و از بن دندان فرياد برآورد که:
هر چه نه گوياي تو خاموش به
هر چه نه ياد تو فراموش به
چاره ما ساز که بي ياوريم
گر تو براني به که رو آوريم
اين چه زبان وين چه زبان داني است
گفته و ناگفته پشيماني است
چرا که خود فرمود: (و ان تعدوا نعمت الله لا تحصو ها)
فضل خداي را که تواند شمار کرد
يا کيست آنکه شکر يکي از هزار کرد
ابر آب داد بيخ درختان تشنه را
شاخ – برهنه پيرهن نو بهار کرد
توحيد گوي او نه بني آدم است و بس
هر بلبلي که زمزمه بر شاخسار کرد
آن گاه است که انسان خود را خاشاکي مي يابد و با ملکوت همنوا مي شود که:
در خور حمد و ثنا بار خدايي است کريم
که زخوان کرمش بهره برد ديو رجيم
احد است و صمد و لم يلد و لم يولد
حاکم منتقم عادل و علام و حکيم
منبع: نشريه بشارت شماره 72