رساله حاجى بابا قزوينى در شرح يك حديث نبوى
رساله حاجى بابا قزوينى در شرح يك حديث نبوى
اشاره
مرحوم حاج بابا قزوينى, از علما و بزرگان قرن دوازدهم هجرى, در عين حال كه جزو دانشمندان عصر خويش به شمار مى رفته1 و بزرگانى چون ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى او را به فضل و دانش ستوده اند,2 به علّت عدم تمايل خويش به اشتهار, معروفيّتى كسب نكرده است. لذا در كتاب هاى تراجم , شرح حال مفصّلى از وى درج نشده است.
حاج بابا , فرزند محمّد صالح قزوينى , در قزوين متولّد شده و در همان شهر و اصفهان , نشو و نماى علمى يافته است. از تاريخ ولادت او آگاهى نداريم; ولى از اين كه ميرزا عبداللّه افندى(1066ـ1130ق), وى را هم عصر خود دانسته,3 در مى يابيم كه حدوداً بين سال هاى 1050 تا 1150ق, زيسته است. لذا مرحوم آقا بزرگ تهرانى , وى را جزو رجال قرن يازدهم و دوازدهم محسوب نموده است.4
مهم ترين استادان وى, مرحوم ملاخليل قزوينى (1001ـ1089ق , از معاصران فيض كاشانى و علامه مجلسى و صاحب «شرح اصول كافى» به فارسى) و نيز شيخ بهايى(م1030ق) بوده اند.5 صاحب «الذريعة», وى را از خواص اصحاب شيخ بهايى ذكر مى كند كه در سفر و حضر با او بوده است6 و اين خود, بيان كننده مكانت علمى والاى حاج باباست. وى در عين اين كه نزد ملا خليل قزوينى (كه عالمى اخبارى مسلك بوده) شاگردى نموده, به شهادت تنها اثر باقى مانده اش «مشكول», مذاقى اصولى و حِكْمى و عرفانى دارد كه مى توان آن را ثمره مصاحبت او با شيخ بهايى(رحمت الله علیه) و شاگردى طولانى اش نزد وى دانست. گفتنى است كه صاحب «رياض العلماء», از وى با عناوين: عالم , فاضل و متكلّم , ياد مى كند.
چنان كه قبلاً ذكر شد, حاج بابا قزوينى على رغم داشتن مكانت مهم علمى در عصر صفوى, از خود, آثار مكتوبْ برجاى نگذاشته و تنها اثر نوشتارى وى, كتاب «مشكول» است كه در اصل به زبان عربى و به تقليد از «كشكول» استادش شيخ بهايى, به صورت مجموعه اى جُنگ گونه نگاشته شده است و خود مولّف, آن را «اُخت الكشكول» ناميده است7 و به علت احترامى كه براى استاد خويش قائل بوده, لفظ كشكول را به صورت لفظ مُهمل «مشكول» درآورده و نام تأليفش قرارداده است8 و در آن, احاديث و حكايات لطيف و نصايح و مواعظى نيكو, ذكر كرده است.9
نيكويى روش و محتواى اين اثر مهم, در شاه سلطان حسين صفوى تأثير بسزايى گذارده, به حدّى كه علامه محمّد باقر خاتون آبادى (از علماى دربار خويش) را وا مى دارد تا با همراهى عده اى ديگر از دانشمندان آن عصر, به ترجمه فارسى آن همّت گمارند10 تا فارسى زبانان را نيز مستفيض سازد, و چنين نيز شد و پس از ترجمه, به كوشش مهدى بن حاج ملا آقا بزرگ تهرانى در سال 1300ق, به صورت سنگى و در 332 صفحه, در تهران به زيور چاپ آراسته گرديد; ولى در مقدمه اين طبع, درباره ترجمه آن از عربى به فارسى, سخنى به ميان نيامده است و محتواى آن, مشتمل بر مطالب عربى و فارسى به شيوه اى روان و عالمانه است.
جا دارد اين كتاب وزين, به كوشش فضلاى بزرگوار به صورتى نيكو و با تحقيق مناسب به چاپ برسد. رساله كوتاه زير, از نُسخه خطّى كتاب «مشكول» ـ كه نزد نگارنده موجود است ـ نقل مى شود.
اينك, متن رساله:
رساله در تفسير حديثى كه از حضرت رسول ـ صلى اللّه عليه وآله ـ منقول است
عن أبى زُرين العقيلى, قال قلتُ: «يا رسول اللّه! أين كانَ رَبُنا قبلَ أنْ يَخلُقَ الْخَلْقَ؟», قال ـ صلى اللّه عليه و آله ـ: «كان فى غماء ما تحته هواء و ما فوقه هواء». صدق رسول اللّه.11
يعنى منقول است از ابى زُرين العقيلى كه گفته است كه گفتم: «يا رسول اللّه! كجا بود پروردگار ما پيش از آن كه خلق كند خلق را؟». آن حضرت جواب فرمود كه: «در ابر نازكى بود كه در زير او هوا بود و روى او هوا بود». راست گفته رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) .
صدور اين كلمه جامعه از مشكات نبوّت, به صحّت پيوسته است; امّا معنى آن به حسب ظاهر , خالى از اشكال نيست; زيرا كه كلمه «أينَ» كه در كلام سائل واقع شده , در لغت عرب , موضوع است از براى سؤال از مكان; و ايضاً «غماء» كه در جواب آن مندرج است, در همين لغت, عبارت از سَحابى است رقيق و آن از مقوله جسم است و حالّ در جسم, جسم مى باشد يا جسمانى; و ايضاً تقييد سؤال به «قَبلَ أنْ يَخْلُقَ» در خلق است و آن, موهم حلول مى شود و هو سبحانه تعالى از جميع ذلك , علوّاً كبيراً.
و شرح آن حديث بر وجهى كه شبهه مرتفع شود و اشكالْ مرتفع گردد , چنان كه از سخنان كُبَراى دين و كلمات عُظَماى اهل يقين مفهوم مى شود , مبنى بر مقدمه اى است و آن, آن است كه حضرت حقّ ـ سبحانه و تعالى ـ را من حيث توجّه الى عالم الظهور, مراتب و تنزّلات است و حضرت مرتبه اولى, تعيّنى است كلّيِ حملى, شامل جميع تعيّنات ازليه و ابديّه و جامع جميع حقايق الهيه و كونيّه; امّا نيست تفصيل و امتياز بعضى از بعضى و اين را تعيّن اولى گويند و فوق آن لاتعيّن و اطلاق است.
و مرتبه ثانيه , تفصيل و تمييز مرتبه اولى است و آن مرتبه را تعيّن ثانى خوانند و در اين مرتبه, حقايق الهى و كونى از يكديگر ممتازند. حقايق الهى را وحدتى است حقيقى و كثرتى نسبى, و حقايق كونى را به عكس آن , كثرتى حقيقى و وحدتى نسبى; و در اين دو مرتبه, حقايق كونيه را اصلاً وجود خارجى […] نيست و متعدّد و متميّز نيستند , به تعدّد و تميّز خارجى.
مرتبه ثالثه , عالم ارواح مجرّده بسيطه است كه ادراك آن متصّور نيست, جز قوّت عقليه را به مشاهده آثار و احكام آن.
مرتبه رابعه , عالم مثال است كه آلت ادراك آن, خيال است.
مرتبه خامسه, عالم حسّ و شهادت است كه مُدرك مى شود به حواس ظاهرى.
مرتبه سادسه احديّت, جمع جميع مراتب است و آن, مرتبه انسان كامل است.
و چون هر يك از اين مراتب به منزله محلّى و مكانى است مر حقيقت مطلقه را, پس بر سبيل تشبيه و مَجاز, به كلمه «أين», از آن, سؤال توان كرد و چون آن سؤال, تقييد يابد به «قبل أن يخلق», مقصود از آن مرتبه اى تواند بود از مراتب الهيّه كه مقدّم باشد به تقدّم ذاتى به مراتب خلقيه; امّا تقدّمى بى واسطه; و شك نيست كه آن مرتبه تعيّن ثانى است, چنان كه مذكور شد.
و مراد به «غماء» كه در جواب سؤال واقع شده است, آن مرتبه است, نه معنى متعلّق لغوى و لهذا, هوا را كه از لوازم آن است, از فوق و تحت آن , نفى فرموده و متناسب بين المعنيين, آن است كه همچنان كه سحابِ رقيق, حاجب و ساتر آفتاب نمى شود, همچنين كثرت حقايق الهى و كونى در اين مرتبه, ساتر وحدت حقيقى نمى شود; زيرا كه كثرت حقايق الهى, نسبى است, نه حقيقى و كثرت حقايق كونى ـ اگرچه حقيقت است; اما ـ علم عينى است, نه خارجى شهادى, به خلافِ مراتب خلقيه كه كثرت آن, هم حقيقى است و هم خارجى شهادى و از بعضى مواضع اطلاقات اين طايفه, چنان معلوم مى شود كه مرتبه غمائيت را عبارت از مرتبه اولى داشته اند و آن به حسب ظاهر, موافق حديث نبوى نمى نمايد, مگر آنكه خلق را كه در حديث وارد شده, به معنى «تقدير» دارند, نه «ايجاد». مراد به آن , تعيين هريك از حقايق و ماهيات باشد, بر قدرى مخصوص و اندازه معيّن از استعداد و قابليت; و شكّ نيست كه اين معنى در مرتبه ثانيه است و مرتبه مقدّم بر آن, اولى و هو ـ سبحانه و تعالى ـ أجلّ و أعلى.
واللّه أعلم بالصواب واليه المرجع والمآب.
پی نوشت :
* مدرّس حقوق در دانشگاه بين المللى امام خمينى(ره)/قزوين.
1. رياض العلماء, ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى, قم: كتاب خانه آية اللّه مرعشى, چاپ اوّل, 1401ق, ج2, ص263.
2. همان, ج1, ص94.
3. همان, ج2, ص263.
4. طبقات أعلام الشيعة(ق12), آقا بزرگ تهرانى, دانشگاه تهران, چاپ اوّل, 1372,ص84.
5. الذريعة, آقا بزرگ تهرانى, ج21, ص67(ش3985); رياض العلماء, ج2, ص263.
6. همان جا.
7. مقدمه چاپ سنگى مشكول.
8. هزار و يك نكته, حسن حسن زاده آملى, ج2, ص105.
9. الذريعة, ج21, ص67; مينودر, محمد على گلريز, قزوين: نشر طه, چاپ اوّل, 1368, ج2, ص919.
10. همان, ج21, ص67.
11. سنن ابن ماجة, ج1, ص64ـ65 (باب 13, ح182); مسنـد ابـن حنـبـل, ج4, ص11.
منبع: www.hadith.net
/خ