مسيحيت در درون قوم يهود به وجود آمد و رشد نمود. مسيح خود را موظف به اجراي احكام تورات ميدانست. او ميگفت: «فكر نكنيد كه من آمدهام تا تورات و نوشتههاي پيامبران را منسوخ نمايم. نيامدهام تا منسوخ كنم بلكه (آمدهام) تا به كمال برسانم.»[1] به همين جهت نخستين مسيحيان، همانند ساير يهوديان به معبد رفته و احكام شريعت موسي را با كمال دقت اجراء ميكردند.
اين روال پيوسته ادامه داشت تا اينكه فردي به نام پولس پيرو دين مسيح ميگردد. پولس يا سولس نام يونانيِ شائول يهودي بوده است. او كه فردي متعصب در دين يهود بوده وظيفة آزار و شكنجه و كشتن مسيحيان را بر عهده داشت. در سفري كه حدود سال 40 م. براي دستگيري مسيحيان به دمشق ميرفته به طور ناگهاني تبديل به يك مسيحي معتقد ميشود![2] البته او علت اين تغيير ناگهاني را حالت مكاشفه اي كه برايش دست داده بوده عنوان كرده است. پولس پس از آنكه توانست اعتماد بزرگان دين مسيح را به خود جلب نمايد، با اصول اوليهاي كه نزد آنها مسلّم بود، به مخالفت پرداخت. پولس از نظر اعتقادي، آموزة الوهيت مسيح را بيان نمود و از نظر عملي، انجام شريعت را بر غير يهوديان لازم ندانست.
دربارة عدم وجوب رعايت شريعت بر غير يهوديان، وي رسالة غلاطيان كه مخاطب آن كليساهاي استان غلاطيه (بخش شمالي آسياي صغير كه بعداً آن بخش جنوبي نيز به آن ضميمه شد) ميباشد را نوشت و در آن به شدت از آزادي شريعت جانبداري كرده است. بزرگاني از حواريان مسيح از جمله يعقوب، در برابر پولس به مخالفت برخاستند. يعقوب يكي از دوازده تن حواري عيسي و رئيس كليساي اورشليم بوده است. وي در مقام مخالفت با افكار پولس، رسالهاي را نوشته كه به عنوان رسالة يعقوب، در عهد جديد گنجانده شده است.
گنجانده شدن دو رسالة غلاطيان و يعقوب، در عهد جديد، بر انگيزندة اين سؤال است كه چرا رسالة غلاطيان پولس با آنكه از نظر آزادي شريعت، درست در نقطه مقابل رسالة يعقوب كه تأكيد بر انجام شريعت دارد، در عهد جديد گنجانده شده است؟
رسالة غلاطيان و تأكيد بر آزادي از شريعت
كتاب اعمال رسولان، در باب پانزدهم به بيان تشكيل شورايي از بزرگان مسيحيت در اورشليم ميپردازد كه در آن حواريان از جمله يعقوب به نفع پولس رأي داده و موافقت ميكنند كه انجام شريعت بر غير يهوديان لازم نباشد.ولي رسالة غلاطيان، نشان ميدهد كه بين پولس و طرفداران شريعت، نزاع سختي درگرفته است. آنجا كه آورده شده است:
«امّا وقتي پولس به انطاكيه آمد روبرو با او مخالفت كردم، زيرا كاملاً مقصر بود.»[3]و نزاع ميان حواريان با پولس، به خاطر تأكيد پولس بر ايمان صِرف بوده است. «… ما خود نيز به مسيح عيسي ايمان آورديم تا به وسيله ايمان و نه با اجراي شريعت نيك شمرده شويم.»[4]، اين منازعه آنچنان بالا ميگيرد كه پولس،غلاطيان را به خاطر تبعيت از بزرگان حواري، از جمله يعقوب، نادان و احمق خطاب ميكند: «اي غلاطيان، نادان،مرگ عيسي مسيح با چنان روشني بيان شد كه گويي او در برابر چشمان شما مصلوب شده است، پس چه كسي را افسون كرده است؟ من از شما فقط يك سؤال دارم؛ آيا شما روحالقدس را از راه انجام شريعت بدست آورديد يا از گوش دادن به انجيل و ايمان آوردن به آن؟ چطور ميتوانيد تا به اين اندازه احمق باشيد؟ شما كه با قدرت روحالقدس شروع كرديد آيا اكنون ميخواهيد با قدرت جسماني خود به كمال برسيد؟»[5] و علت آزادي انسانها از شريعت را، مصلوب شدن مسيح ميداند. «وقتي مسيح به خاطر ما ملعون شد ما را از لعنت شريعت آزاد كرد، زيرا كتاب مقدس ميفرمايد: هر كه به دار آويخته شود ملعون است.»[6] و مقصود از شريعت را چيزي براي تشخيص گناه ميداند كه فقط تا زمان ظهور فرزند ابراهيم (مسيح) دوام داشته است.[7] و جالب اين است، كه پولس پيروي از دستورات شريعت را به منزله گردن نهادن يوغ بندگي ميداند! «آري ما آزاديم، زيرا مسيح ما را رهايي بخشيد. پس در اين آزادي استوار باشيد و نگذاريد كه بار ديگر يوغ بندگي به گردن شما گذاشته شود.»[8]
رسالة يعقوب و تأكيد بر عمل به شريعت
برخلاف پولس كه سخن از آزادي شريعت در سراسر رسالة غلاطيان وي موج ميزند، يعقوب، رسالة خود را براي استحكام زندگي عملي و اخلاقي مسيحيان نوشته است. وي بركت كامل كارها از ناحية خداوند را در پرتو رفتار كامل براساس شريعت ميداند: «اما كسي كه با دقت به شريعت كامل و آزاديبخش نگاه كند و هميشه متوجه آن باشد و شنوندة فراموشكاري نباشد، بلكه مطابق آن رفتار كند، خداوند در تمام كارها او را بركت خواهد داد.»[9] وي آنچنان بر انجام تمام احكام شريعت اصرار دارد، كه حتي شكستن يكي از قوانين شريعت را جايز نميداند. «چون اگر كسي تمام شريعت را رعايت كند و فقط يكي از قوانين آن را بشكند باز هم در مقابل تمام شريعت مقصر است.»[10] وي تنها ايمان را براي رستگاري كافي نميداند: «اي برادران، چه فايده دارد اگر كسي بگويد من ايمان دارم، ولي عمل او اين را ثابت نكند؟ آيا ايمانش ميتواند او را نجات بخشد؟»[11]
رسالة غلاطيان به عنوان بخشي از عهد جديد
با توجه به مخالفت آشكار رسالة غلاطيان، با محتواي رسالة يعقوب چه عاملي موجب شده كه به عنوان بخشي از عهد جديد پذيرفته شود؟
حقيقت اين است كه بر خلاف ادعاي كليسا دربارة در نظر گرفتن معيار الهامي بودن براي پذيرش كتابها و رسالههاي عهد جديد، آنچه از آن تبعيت نموده صرفاً يك سري معيارها و ملاكهاي شخصي بوده است. و در اين باره تعصبات محلي و سليقههاي شخصي، بيتأثير نبوده است.[12] به همين جهت نفوذ پولس در بخشهايي از دنياي مسيحيت آن روز و اقتداري كه وي خصوصاً در ميان مسيحيان غير يهودي بدست آورده بود، موجب گرديد كه كليسا نامهها و مكاتبات وي را به عنوان بخشهايي از عهد جديد بپذيرد. و تازه اينها تنها بخش كوچكي از نامههاي پولس بوده است.[13] هر چند جا داشت كه كليسا به علت تضاد رساله غلاطيان با رساله يعقوب كه نويسندهاش از حواريان خاص مسيح بوده و رساله اش مشتمل بر نكات اخلاقي و دستورات زيباي زندگيساز و اصل قرار دادن عمل به شريعت مي باشد، رساله غلاطيان در رديف آن قرار نگرفته و به عنوان بخشي از عهد جديد رسميت نيابد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . رساله غلاطيان، عهد جديد.
2 . رساله يعقوب، عهد جديد.
3 . مسيحيت و بدعتها، جوان اُ. گريدي، عبدالرحيم سليماني اردستاني، مؤسسه فرهنگي طه، 1377.
پي نوشت ها:
[1] . متي / 5 : 17.
[2] . اعمال رسولان، باب نهم.
[3] . رساله غلاطيان / 2 : 11.
[4] . همان / 2 : 16.
[5] . رساله غلاطيان / 3: 1 ـ 3.
[6] . همان / 3 : 13.
[7] . همان، /3 : 19.
[8] . همان / 5 : 1.
[9] . رساله يعقوب / 1: 25.
[10] . يعقوب / 2: 10.
[11] . همان / 2: 14.
[12] . ر.ك: مريل سي . تني، معرفي عهد جديد، ط ميكائليان، حيات ابدي، ص 132، ندارد.
[13] . ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، گروه مترجمين، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ 3، دوم،67، ص 688.