رفتار طرفداران خلیفه اول در هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام)
آیا این ادعا صحت دارد که: طبق نقل ابن ابی شیبه، هواداران خلیفه در ماجرای هجوم اول به خانه حضرت فاطمه (علیها السلام)، رفتار مؤدبانه ای را با آن حضرت (علیها السلام) در پیش گرفته بودند؟
هرچند در یک نگاه ابتدایی به نقل ابن ابی شیبه، چنین برداشت می شود که نظام حاکم، هنگام برخورد نظامی با حضور مخالفین سیاسی اش در بیت حضرت فاطمه (علیها السلام) (هنگام هجوم اول)، احترام حضرت زهرا (علیها السلام) را رعایت کرده است؛ اما با دقت در «نحوه مواجهه و شیوۀ پاسخگویی حضرت زهرا (علیها السلام) به مهاجمین»، نمی توان به سادگی باور کرد که هواداران خلیفه. حتی در این هجوم (هجوم اول)، رفتار احترام آمیزی را با آن حضرت در پیش گرفته بودند.
نحوه مواجهه و شیوه پاسخگویی حضرت زهرا (علیها السلام) به مهاجمین، چنین به ثبت رسیده است:
سند شماره 1
ابن قتیبه (متوفای ۲۷۶ ھ) در کتاب «الإمامة و السیاسه»، چاپ: مصر، ۱۳۸۲ھ ؛ نقل می کند: (و إن أبابکر تفقد قوما تخلوا عن بیعته عند علی(علیه السلام)، فبعث الیهم إلیهم عمر.. فدعا بالحطب وقال: و الذی نفس عمر بیده لتخرج أو لأخرقنها على من فیها.. فوقفت فاطمه (علیها السلام) على بابها، فقالت: لا عهد لی بقوم یروا أسوأ محضرا منکم.. )(1)
و ابوبکر غیبت گروهی را که از بیعت با او با حضورشان نزد حضرت علی علیه السلام سرپیچی کرده بودند، احساس کرد؛ لذا عمر را به سراغشان را فرستاد.
عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به آنکه جانم در دست اوست، یا خارج می شوید یا بی تردید خانه را با هر که در آن است . به آتش میکشم لذا حضرت فاطمه (علیها السلام) کنار درب خانه اش ایستاد و فرمود: گروهی را نمی شناسم که حضورشان بدتر از حضور شمایان باشد. ابن قتیبه، در ادامه ماجرا می نویسد:
(… قام عمر، فمشى معه جماعة حتى أتوا باب فاطمة، فدقوا الباب، فلما سمع أصواتهم نادت بأعلى صوتها: یا أبتی! یا رسول الله! ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن أبی قحافة؟!)
عمر به پا خاست و همراه او جماعتی حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه (علیها السلام) رسیدند و درب را کوفتند. وقتی آن بانو صداهایشان را شنید، با صدای رسا فرمود: پدر جان! ای رسول خدا! پس از تو از فرزند خطاب (عمر) و فرزند ابی قحافه (ابوبکر) – چه چیزها که دیدیم!
سند شماره ۲
ابن ابی الحدید (متوفای ۶۵۶ ھ) در کتاب «شرح نهج البلاغه»، چاپ: مصر، ۱۳۸۵ ھ ؛ از احمد بن عبدالعزیز، معروف به «ابوبکر جوهری» (متوفای ۳۲۳ ھ) [نویسنده کتاب: السقیفة و فدک»] نقل می کند: (إن سعد بن أبی وقاص کان معهم فی بیت فاطمة و المقداد بن الأسود أیضا، وإنهم اجتمعوا على أن یبایعوا علیا (علیه السلام) فأتاهم عمر لیحرق علیهم البیت.. وخرجت فاطمه (علیها السلام) تبکی وتصیح فنهنهت من الناس.. )(2)
سعدبن ابی وقاص همراه با آنان در خانه فاطمه (علیها السلام) بود؛ و نیز مقدادین آسود؛ و آنان تجمع کردند تا با حضرت علی علیه السلام بیعت کنند. لذا عمر به سراغشان آمد تا خانه را با آنان به آتش کشد و فاطمه (علیها السلام) گریان و فریادکشان بیرون آمد و مهاجمان را از اقدامشان بازداشت…
همچنین، دقت در تأثیرپذیری ناظران هجوم اول (شهروندان عادی مدینه)، از نحوه مواجهه حضرت زهرا (علیها السلام) با هواداران خلیفه، این احتمال را به شدت تقویت می نماید که: لکن است باید از دست داده اند رفتار مؤدبانه عمربن خطاب در هنگام گفتگو با حضرت زهرا (علیها السلام) ، در واقع نوعی «صحنه سازی» جهت «عدم تشویش اذهان عمومی»، بوده است.
هرچند – دردمندانه – باید گفت: تأثیرپذیری افکار عمومی شهروندان عادی مدینه (ناظرانی هجوم) از فریاد دادخواهی حضرت زهرا (علیها السلام) ، به اقدام مؤثر و حمایت عملی آنان از آن حضرت (علیها السلام) نینجامید؛ اما نظام خلافت، نمی توانست احتمال شکل گیری یک اعتراض فراگیر به «رفتار توهین آمیز با حضرت زهرا (علیها السلام)» را نادیده انگاشته و از همان لحظات آغازین اقدام به هجوم اول، با پرخاشگری و گستاخی، رفتار نماید.
شاید اگر عمربن خطاب چنین سیاستی را در پیش نمی گرفت،؟ ناظران هجوم اول (شهروندان عادی مدینه)، به ترک صحنه اکتفا نکرده و با مشاهده اقدامات بعدی مهاجمین، عکس العمل هایی فراتر از «بی طرفی» را از خود بروز می دادند؛ عکس العمل هایی که به هیچ وجه به نفع نظام حاکم نبود.
سوی دیگر، شواهد تاریخی نشان می دهد که به دنبال ترک صحنه از سوی ناظران هجوم اول (شهروندان عادی مدینه)، رفتار احترام آمیز هواداران خلیفه نیز به وضوح تغییر چهره داده و حتی به فریادهای اعتراض آمیز به رفتار سرکرده مهاجمین نیز اهمیتی داده نمی شود.
سند شماره 3
ابن قتیبه (متوفای ۲۷۶ ھ) در کتاب «الإمامة و السیاسه»چاپ: مصر، ۱۳۸۲ ھ ؛ نقل می کند: (… فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرج أو لأخرقنها على من فیها. فقیل له: یا أباحفص ! إن فیها فاطمة فقال: وإن …)(3)
سپس هیزم طلبید و گفت: قسم به آنکه جانم در دست اوست، یا خارج میشوید یا بی تردید، خانه را با هرکس در آن است. به آتش میکشم.
آشکار است که کلمه «و إن» حرف وصل است و عبارت قبل را به عبارت بعدش، متصل میسازد؛ یعنی: (و إن کان فی البیت فاطمة) اگرچه فاطمه (علیها السلام) در خانه باشد، باز هم من خانه را با ساکنانش به آتش خواهم کشید).
به او گفتند: اباحفص(کنیه عمربن خطاب)! در این خانه، فاطمه (علیها السلام) از حضور دارد!
گفت: باشد.
سند شماره 4
ابن حمزه زیدی (متوفای ۶۱۴ھ) در کتابش به نام «الشافی» چاپ: بیروت [مؤسسة الأعلمی]، ۱۴۰۶ ھ ؛ از احمد بن ابراهیم حسنی زیدی (متوفای ۳۵۲ ھ) [نویسنده «کتاب المصابیح»] نقل می کند: راوی گفت: (شهدت عمر بن الخطاب یوم أراد أن یحرق على فاطمة بیتها، فقال: إن أبوا أن یخرجوا فیبایعوا أحرقت علیهم البیت. فقلت لعمر: إن فی البیت فاطمة، أفتحرقها؟ قال: سنلتقی أنا و فاطمة!)(4)
روزی که عمربن خطاب خواست خانه فاطمه (علیها السلام) را به آتش کشد، من شاهد بودم که عمر گفت: اگر امتناع کردند که از خانه خارج شوند و بیعت کنند، خانه را با آنان به آتش میکشم.. به عمر گفتم: اگر در خانه فاطمه (علیها السلام) باشد، فاطمه (علیها السلام) را هم می سوزانی؟ گفت: من و فاطمه (علیها السلام) به هم می رسیم (رو در رو میشویم)
بی تردید، این دگرگونی در عملکرد عمربن خطاب، به روشنی حاکی از آن است که برخورد ابتدایی او با حضرت زهرا (علیها السلام). که ابن ابی شیبه از آن یاد کرده است ، بیشتر به یک نمای عوام فریبانه، شباهت دارد تا به رفتاری نشأت گرفته از باور و اعتقاد قلبی.
در نتیجه باید گفت: رعایت احترام حضرت زهرا (علیها السلام) در مراحل آغازین هجوم اول، حرکتی نمایشی و عوام فریبانه بود.
همانند رفتار او در ماجرای انکار رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی تصریح می کند:«عمر»، وقتی فهمید که رسول خدا که از دنیا رفته است، ترسید تا مبادا در زمینه رهبری، شورش و انقلابی پدید آید و انصار یا دیگران (کنایه از بنی هاشم و حضرت علی علیه السلام)، رشته حکومت را به دست خودشان بگیرند؛ لذا، چنان مصلحت دید که به هر نحو ممکن مردم را ساکت و آرام سازد…»
پینوشتها:
1- «الإمامة و السیاسه» ج 1 ص ۱۲
2- «شرح نهج البلاغه» ج 2 ص56
3- «الإمامة و السیاسه» ج 1 ص 12
4- «الشافی» ج 4 ص 173
منبع: راهنمای یاوران فاطمیه (مجموعه پرسش و پاسخ های پژوهشی)، به اهتمام: علی لباف، چاپ سوم، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، 1390ش، صص 74-68