خانه » همه » مذهبی » رلاند و دفاع وي از اسلام

رلاند و دفاع وي از اسلام

رلاند و دفاع وي از اسلام

در حاشيه‌ي بررسي دين از نظر کانت، به پژوهش در منابعي کشانده شدم که اين فيلسوف درباره‌ي مسائل مربوط به اسلام، به آن منابع ارجاع داده و چند بار، در اثرش به آن اشاره کرده بود. [نک: امانوئل کانت، آثار کامل،

relandvadefaazislam - رلاند و دفاع وي از اسلام
relandvadefaazislam - رلاند و دفاع وي از اسلام
نويسنده: عبدالرحمن بَدَوي

 

در حاشيه‌ي بررسي دين از نظر کانت، به پژوهش در منابعي کشانده شدم که اين فيلسوف درباره‌ي مسائل مربوط به اسلام، به آن منابع ارجاع داده و چند بار، در اثرش به آن اشاره کرده بود. [نک: امانوئل کانت، آثار کامل، جلد4](1) از همين‌رو بود که تصميم گرفتم تا اثر ارزشمند «ادريان رلاند» (متولد سال 1676م. در هلند شمالي و در گذشته به سال 1718م. در شهر اولترخت) (2) را بررسي کنم؛ به ويژه کتاب وي، دين محمد (3) که ميانه‌روي و موضع‌گيري واقع‌‎گرايانه او نسبت به اسلام و پيامبر اسلام (صلی الله عليه و آله و سلم) برايم جالب بود. موضعگيري او، پس از يکم سلسله حمله‌هاي خاورپژوهان از آغاز قرن سيزدهم (و حتي پيش از آن) تا پايان قرن هفتم، جالب توجه مي‌نمود. (4)
«ادريان رلاند» در کتاب خود که به برادرش «بِيار رلاند» (وکيل در آمستردام) تقديم کرده، نوشته است: «اگر اسلام همان چيزي باشد که مهاجمان مسيحي اروپايي به اين صورت [زشت] ترسيم کرده‌اند، چگونه مي‌توان تفسير کرد که تعداد زيادي از امتهاي مختلف با ناداني و آگاهي به اين دين گرويده‌اند؟ مگر اين که به مسلمانان همچون حيواناتي کودن بنگريم. چگونه مي‌توان با بررسي آثار و نوشته‌هاي اين قوم، اين ديدگاه را پذيرفت؟ قومي که- آن‌گونه پيداست- علوم و فنوني را در طي قرنها- و به ويژه در خلال قرن دهم ميلادي- دارا بوده‌اند؛ زماني که مسيحيان همه چيز را رها کرده بودند تا بپوسد، از ميان برود و در [سرزمينمان] غرب، به سفاهت و ناداني گرايد». (5) رلاند با بررسي دين اسلام و با التزام و استناد به منابع عربي، به شکلي کاملاً متفاوت از آنچه در غرب رايج بود، بر اسلام تسلط و آگاهي يافت. وي در اين‌باره مي‌گويد: «پس از بررسي دقيق و عقلاني اسلام، بايد اعتراف کنم که در آن، جنبه‌اي متفاوت از آنچه خاورشناسان به اسلام نسبت داده‌اند، يافتم. اين کار مرا بر آن داشت تا معناي حقيقي اسلام و زواياي مربوط به آن را به جهانيان بشناسانم».(6)
رلاند، سرشار از چنين انديشه‌اي، به نتايج ون نظرياتي رسيد که هزاران بار از آراي نويسندگان معاصرش، دقيقتر و درست‌تر بود. اين نويسندگان بهتر است قبل از ياوه‌گوييهايشان از نوشته‌هاي رلاند آگاه گردند.
رلاند، مسيحيي پروتستان است، امّا در بيان حقيقت اسلام، بر نگرش کاتوليکها که پروتستانها را با مسلمانان مقايسه مي‌کنند، تکيه نکرده است، بلکه انگيزه‌ي وي چنان که خودش مي‌گويد: «جستجوي حقيقت است در هر جا که باشد. جلوگيري از دروغها از هر ناحيه که باشد در هر زمان، وظيفه‌اي است شايسته‌ي ستايش، چون با اين وظيفه است که براي انسانها، پرده از ديني (اسلام) برداشته مي‌شود که بدون تحريف و سنگينيِ ابرهاي تهمت و اشتباه، رواج يافته است؛ ديني که به شکل حقيقي‌اش، در مسجدها و مدرسه‌هاي مسلمانان به مردم آموخته مي‌شد؛ تنها از اين خاستگاه است که مي‌توان با موفقيت به آن حمله برد. با اين حال، اگر نتوانيم آن را در درون نظام ترکها و ديگر کافران نابود سازيم،- حداقل- مي‌توانيم در آينده، وجودش را در انديشه‌مان نابود کنيم».
رلاند، سپس به بيان همگونيهاي ميان مذهبِ «الوتر» (7) و مسلمانان مي‌پردازد؛ اين هماننديها را نويسنده‌اي به نام «دوم مارتينو ويوالدو» (8) گرد آورده است. خلاصه‌‎ي اين همگونيها به قرار زير است:
1- محمد به آمدن يک انجيل حقيقي افتخار مي‌کند؛ به عبارت ديگر، اخذ آنچه در عهد قديم و جديد آمده و نفي غير آن، واجب مي‌باشد. لوترِ کافر نيز به گستاخي گفته است که آلمان، پيش از وي، انجيلي نداشته است.
2- اسلام به 70 فرقه تقسيم مي‌شود، انجيليها (9) نيز اين‌گونه‌اند.
3- محمد فرمان داد که در کارها مطابق نوشته‌هايش حکم شود؛ اهل بدعت يعني طرفدارانِ لوتر نيز چنين کرده‌اند.
4- محمد از روزه، ده روز را کاست و آن را در يک ماه (ماه رمضان) محدود کرد؛ در مقابل هم لوتر نه تنها به تغيير روزه بسنده نکرده بلکه به کلي روزه را حذف نمود، همان‌گونه که ديگر روزه‌ها را حذف کرد.
5- محمد تعطيلي يکشنبه را به جمعه تبديل کرد. در مقابل لوتر با هر نوع بزرگداشتِ اعياد مخالفت کرد.
6- محمد، تصاوير و شمايل را از ميان بُرد، طرفداران لوتر هم آنها را آلودند و به کنار نهادند.
7- محمد، پرستشِ هر انسان قدّيس را به مسخره گرفت، طرفداران لوتر هم‌چنين کردند.
8- محمد، غسل تعميد را مجاز نمي‌دانست؛ کالوين (10) هم هيچ ضرورتي در آن نيافت.
9- مسلمانان با هر تعداد زن که بخواهند، ازدواج مي‌کنند و يا به هر تعدادي که بتوانند سرپرستي کنند؛ «بوسر» (11) و «اُلِمدُرپ» (12) نيز با اين روش، موافقند.
10- مسلمانان، در نظر گرفتن نيکيها را براي شخصي ديگر که آن نيکيها را انجام نداده است، منکرند. طرفداران لوتر نيز تأکيد مي‌کنند که بهترين اعمال، گناهان است.
11- محمد، با اصل آزاديِ اراده مخالفت کرده است. طرفداران لوتر هم‌چنين کرده‌اند.
خوب است با بيان مقايسه‌اي که خاورشناسان در اين‌باره انجام داده‌اند، از برخي نويسندگان معاصر مسلمان (13) ياد آوريم که مي‌پندارند، خاورشناسان با چنين مقايسه‌اي ميان اسلام و آيين پروتستان، به کشف بزرگي، دست يازيده‌اند!
همگونيي که «دوم مارتينو ويوالدو» پيشنهاد نموده و «رلاند» به آن استشهاد کرده است، تا حدودي درست به نظر مي‌آيد؛ البته اگر اسلام و پروتستان را به طورکلي بررسي کنيم و ديدگاههاي خاصّ هر يک را به حساب نياوريم. با وجود اين، اين همگوني، چند نکته را مي‌طلبد:
الف) در حدّ شناختي که داريم، هيچ مورّخِ آيين پروتستان، فرقه‌هاي وابسته به لوتر را به هفتاد فرقه تقسيم نکرده است. ممکن است «ويوالدو»، هر فرقه‌اي را که خواسته، برشمرده است اما باز هم اين مسأله، تغييري در اصل قضيه ايجاد نمي‌کند، چون هرگز شماره‌ي 7، علمي و دقيق نيست (اشاره به تعداد تشکيلات مختلف کليساي پروتستان)؛ در حالي که در حديث پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) به صراحت آمده است که «امّت من، به هفتاد فرقه- و گاهي هفتاد و يک، هفتاد و دو، هفتاد و سه- تقسيم خواهند شد که به دوزخ خواهند رفت مگر آن فرقه‌اي که از من و اصحابم، پيروي کند».
ب) در رابطه با مطلب شماره‌ي 9، مي‌دانيم که لوتر، به چند همسري، اذعان دارد و آن را توجيه نموده است. موضع او در قضيه‌ي [دوستش] کارلشتات (14) در سال 1524م. و به ويژه قضاياي مربوط به هانري ششم (15) کاملاً هويداست. (16) لوتر موضعش را بر اين امر بنياد نهاد که عهد قديم، در موارد متعددي بر چند همسري به عنوان يک اقدام مشروع، تأکيد کرده است و عهد جديد هم هيچ انکاري در اين باب ندارد. در برابر، مي‌بينيم که کالوين، چند همسري را محکوم نموده و موردِ آن شريف‌زاده را در عهد قديم، به عنوان اغماضي از سوي خداوند، در برابر حرص و ولع او، تفسير مي‌نمايد. (17) امّا انديشه‌هاي «بوسر» پيرامون ازدواجِ، به طورکلي، شايسته‌ي بحث و بررسيِ دقيق است.
ج) نکته‌ي پاياني [شماره‌ي 11]، در رابطه با آزاديِ اراده است که با مذهب اشعري و به طورکلي اهل سنت و موضع آنها نسبت به اين مسأله، منطبق مي‌باشد.
رلاند، به پيشنهادهاي ويوالدو، در رابطه با همخوانيِ ميان اسلام و پروتستان، اعتراضي نکرده است؛ اما همخوانيِ ديگري ميان مسلمانان و کاتوليکها، افزوده است که آن را هم از سخن ويوالدو برگرفته است، چه ويوالدو به نقاط همخوانِ ميان اسلام و کاتوليک اشاره کرده است. همان‌گونه که در کتاب رلاند آمده ويوالدو مي‌گويد: «اموري چند هستند که مسلمانان با ما مسيحيانِ کاتوليک، نزديکند. اول آن‌که، آنها خداي بر حق را مي‌پرستند نه بتها را؛ حتي با اين که منکرِ فرزندِ خدا بودند مسيح هستند، ولي او را رسولي برجسته و آخرين رسولِ بني‌اسرائيل به شمار مي‌آورند. آنها بر اين باورند که او از روح الهي آفريده شده و از مريم پاک- و بدون تماس با مردي- متولد گشته است. نيز وي از خداوند قدرت درمان بيماريها، راندن شيطانها، زنده کردن مردگان و هر آنچه از او در انجيلهاي ما آمده، دريافت کرده است. علاوه بر اين، آنها معتقدند که مسيح از اسرار دلها، تمام کتابهاي آسماني، حکمتها [و اوامر عشرة] موسي و هر آنچه مردم در خانه‌هايشان انجام مي‌دهند و در خزانه‌هايشان پس‌انداز مي‌نمايند، آگاه است. همچنين، آنها باور دارند که مسيح، تمام ثروتها را به دور افکنده، از سلطه‌ي شهوتها رها گشته و در برابر تمام لذّتهاي تحريک کننده به گناه، ايستاده است. مسلمانان از آموزگار خويش [محمد] فرا گرفته‌اند که فرشته، جبرئيل، بدين‌سان مريم را تحيت فرستاده است: وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‌. (18) همچنين مي‌گويند، شيطان، احدي را از آزار و اذيّت خود، استثنا نکرده است جز مسيح و مادرش مريم را. اين مطلب، گواهيي ارزشمند و باشکوه است از تصوير پاک مريم. افزون بر اين، آنها، مزامير داوود را همان‌گونه که ما مسيحيان مي‌خوانيم، مي‌خوانند؛ وقتي هم که پيامبرشان را زيارت مي‌کنند، احساس پاکيِ کامل نمي‌کنند مگر اين که همان زيارت را براي مرم پاک نيز انجام دهند. بالاخره هر يک يهودي، قصدِ ايمان آوردن به دين آنها را داشته باشد، پيش از هر چيز، وي را به ايمانِ به مسيح وا‌مي‌دارند به طوري که از وي پرسش مي‌شود که «آيا ايمان داري که مسيح از مريم پاک و به واسطه‌ي دميدني از خداوند، به دنيا آمده و او آخرين پيامبر بني‌اسراييل است؟» آن‌گاه که وي پاسخِ مثبت دهد، مسلمان مي‌شود. رلاند، بر اين همخوانيِ ويوالدو به شکلِ ديگري تعليق زده و با خطاب به او مي‌گويد: «مطابق تحليل شما از موضوع، پس همه‌ي ما مسلمان شده‌ايم!». (19)
ويوالدو، در عمل، با بررسي چنين همگوني، از فهم قرآن، دور گشته است. اين مطلب را از نزديک ببينيم:
الف) هنگامي که از آيه‌ي 42 سوره‌ي آل عمران، نتيجه مي‌گيرد که قرآن به پاکي مريم و اعتقاد به آن، اعتراف کرده است. [از فهم قرآن دور شده] ب) وقتي که مدعي مي‌شود «مسلمانان همچون مسيحيان مزامير داوود را مي‌خوانند». سخني به خطا گفته است چون مسلمانان اين سرودها را نمي‌خوانند و به شکلي که از طرف مسيحيان خوانده مي‌شود، قبول ندارند. قرآن هم تنها نامي از «زبور» برده است که فرض بر آن است که بر کتابِ مقدسِ نازل شده بر داوود، دلالت دارد، همچون توراتِ موسي (عليه السلام) و انجيل عيسي (عليه السلام).
ج) ويوالدو، هنگامي که ادعا مي‌کند «مسلمانان احساس نمي‌کنند که پس از زيارت قبر پيامبرشان، پاک شده‌اند مگر پس از زيارت قبر مريم»، دروغ ساده‌لوحانه‌اي گفته است. در آغاز، بايد گفت که مسلمانان محل دفن مريم (عليه السلام) را نمي‌دانند و بالاتر از اين، اين قبر در اطراف مدينه‌ي منوره که قبر پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) در آن‌جاست، نيست؛ پس ويوالدو اين اطلاعات نادرست را از کجا آورده است؟
د) آنچه ويوالدو در ارتباط با پرسشي که براي يهودي- پيش از اسلام آوردنش- طرح مي‌شود؛ گفته است، تنها برداشتي است که از ضرورت ايمان به آنچه قرآن بر آن تصريح کرده است، بر مي‌آيد، چه هر فرد مسلمان به نصِ قرآن درباره‌ي ولادت مسيح از مريم پاک، بايد باور داشته باشد، پس يک يهودي، هنگام ايمان و گِرَوش به اسلام، بايد به حقيقت موجود در قرآن، ايمان آوَرَد، امّا به صورتِ اجمالي، نه جزئي و در مسائل ريز.
هـ) با اين حال، بقيه‌ي مطالبي که ويوالدو، درباره‌ي عيسي (عليه السلام) مي‌گويد، کم و بيش به حقيقت نزديک است.
پس از اين همخواني و نزديکي ميان اسلام و کاتوليک که «دوم مارتينو آلفونسو ويوالدو» در اين باب به تفصيل سخن گفته است، انتظار مي‌رود که وي از خواندن کتاب مقدس مسلمانان، قرآن، توسط کاتوليکيان، ممانعت نورزد، امّا او اين انتظار را نام مي‌سازد و [در کتاب چلچراغي زرّين در کليساي خداوند، عيسي مسيح] (20) تأکيد مي‌کند: «کتاب محمد نبايد خوانده شود بلکه بايد به آن بي‌اعتنايي شود و در هر جا که يافت گردد، به آتش افکنده شود». (21)
با وجود اين، رلاند، رأيي مخالفِ اين رأي دارد- البته نه به اين معنا که به قرآن و اسلام احترام مي‌گذارد؛ او نيز بي‌رحمتر از ويوالدو بر اسلام نيست- چه وي معتقد است، خواندنِ قرآن بايد براي شناختِ عميق دين محمد باشد تا حمله به آن، با موفقيّتِ بيشتر- و اگر عبارت درستي باشد- براي تنگ نمودن عرصه بر آن، صورت گيرد. وي براي استوار نمودن نظرش به عبارات مراکچي، مترجم مشهور قرآن، پناه مي‌برد که در مقدمه‌ي ترجمه‌اش، تأکيد مي‌کند: «دين اسلام، تمام آنچه را در دين مسيح، معقول و قانع کننده است، علاوه بر تمام آنچه براي ما با قانون طبيعت، سازگاري دارد، حفظ نموده است؛ اسلام از حقايق دين مسيح، تمام ابهاماتِ انجيل را که براي ما تصديق آن، دشوار و سخت‌ياب است، طرد نموده است، چنان که از تمامِ قوانين اخلاقي در مسيحيت مي‌يابيم و بر بشريت، دشوار مي‌باشد، رهاست… در نتيجه مي‌بينيم که امروزه کافران، مشکلي در از دست کشيدن از باورهاي بت‌پرستي‌شان براي گروش به اسلام ندارند، در حالي که، برعکس اگر از آنها خواسته شود تا به مسيحيت بگروند، چنين نخواهد بود!».
مراکچي در کتاب رد بر قرآن (22) آشکارا مي‌گويد: «هميشه بر اين اعتقاد بوده‌ام که اگر قرآن و انجيل به کافران (غير مؤمنان) ارائه شود، اولي را به جاي دومي بر مي‌گزينند. بي‌هيچ شک، کتاب محمد، در وهله‌ي نخست، انديشه‌هايي عقلاني را ارائه مي‌دهد؛ به ويژه اگر عقلانيتي منحرف وجود داشته باشد. نيز قرآن معمّاها و سخنانِ رازگونه را رد مي‌نمايد. از جمله اين انديشه‌هاست: خداوند، يکتا، حکيم و قدرتمند است. آفريننده‌ي همه‌ي چيز است و نمي‌توان او را به مخلوقات تشبيه کرد. واجب است که به طور مستمر و با شور و حرارت، براي او نماز گزارده شود. دادنِ زکات به فقيران واجب است. حج، واجب است. چيرگي بر نَفس، به واسطه‌ي روزه، واجب است. حفظِ عدالت، ميانه‌روي، پاکيِ درون، تقوا و همه‌ي خصلتهاي اجتماعي و عدم تعرض به ديگران واجب است. پرهيز از دزدي، قتل، زنا و تمام گناهان واجب است؛ همچنين است خود را از دنياي فاني برتر دانستن و دست يازيدن به اعمال شايسته که پاداش آنها از ميان نمي‌رود؛ و در پايان، اين که همه‌ي ما براي حسابرسي نزد خداوند برده خواهيم شد؛ پاداش پاکان، بهشت ابدي خواهد بود و بَدان به انتظار سرنوشتشان در دوزخ. قرآن انباشته است از چنين انديشه‌هايي که ظاهر آن، از برخي انديشه‌هاي انجيل به عقل نزديکتر است. اگر در مقابل يکي از کافران، از مبلّغان مسيحي ما بشنود: «خداوند، يکي از سه‌تاست. خداوند صورت مردي را به خود گرفت که فقير بود و رنج بسيار کشيد، سپس به صليب آويخته شد و از دنيا رفت و در سرّها و آيينهاي تقديس «اوکاريستي» (23)، تجسم مي‌يابد. آيين توبه ضروري است. ازدواج با يک زن، امري است حتمي. تعليق و عهد مقدس روحانيان ناگسستني است. زندگي صليبي است هميشه همراه. بر آدمي است که نسبت به دشمنانش نيکي نمايد. دين مسيح، بهشت را به اموري مربوط مي‌سازد که نه چشمي آن را ديده است و نه گوشي شنيده و هيچ انساني، به جان آن را درنيافته است»- اگر کافري تمام اينها را بشنود و سپس آنها را با مفاهيم قرآني مقايسه کند، گمان مي‌کنيد کدام يک را بر مي‌گزيند؟ او بي‌گمان، قرآن را برخواهد گزيد». رلاند اضافه مي‌کند: «مراکچي، اينها را به وضوح اعلام مي‌کند و بر اين باور نيست که ارائه انجيل به صورت کنوني، شنوندگان را جلب نمايد، چون اينان، محمد را ترجيح خواهند داد و با تمام وجود به او خواهند گرويد». (24)
واقع‌گراييِ سخن مراکچي، (25) در خور ستايش است. بيان وي از باورهاي اسلامي، روشن و دقيق و بدون آميختگي با داوريهاي پيشين خاورشناسان است. تأکيد بر موضع مراکچي، ضروري است چون، در عمل آنچه به طور معمول از موضع او بيان شده، مخالف آنچه که او ارائه داده مي‌باشد و اين، به سبب عدم ارتباط مستقيم با آثار او و بسنده نمودن به آنچه نويسندگان از او نقل کرده‌اند، مي‌باشد.
اکنون به رلاند بازمي‌گرديم تا توضيح دهد که چرا مراجعه به منابع اصيل اسلامي به خاطر فهم دين اسلام- حتي اگر در پايان به ردّ آن انجامد- ضروري است؟ وي فصل دهم کتابش را به بيان ضرورت شناخت اسلام، از خلال منابع اسلامي، اختصاص داده است، چون کتابهايي که اروپاييها درباره‌ي اسلام نوشته‌اند، ناقص، غلط و دروغ است. او مي‌گويد: «اين نويسندگان، به اندازه‌اي که با توهماتشان مبارزه کرده‌اند، با اسلام مبارزه نکرده‌اند. اين ادعايي است که با دلايل روشن، اثبات خواهيم نمود و خواهيم ديد که تمام اين نويسندگان در پايان براي دستيابي به نتايج سست و بي‌پايه، فراوان دچار لغزش شده‌اند، به گونه‌اي که يکي از آنها تمام تلاش [و پژوهش] متافيزيکي‌اَش را بر ضدّ مسلمانان به کار مي‌بندد تا ثابت نمايد، خداوند جسم نيست بلکه روح است و ديگري ثابت مي‌کند که شياطين نمي‌توانند از دوستان خدا باشند بلکه از دشمنان او هستند؛ و باز يکي ديگر، تلاش جانفرسايي نموده تا بگويد، وضو هيچ رابطه‌اي با پاک شدن روح ندارد؛ سپس مي‌بينيم که اينان پس از اظهارِ نظر فراوان در تمام اين مسائل، چنين مي‌پندارند که دين مسلمانان را با قدرت، رد نموده‌اند؛ حال آن‌که نه محمد و نه پيروانش، چنين آرايي را که به اينان منسوب شده، مطرح نکرده‌اند، در نتيجه، اين نويسندگان به سفسطه‌اي در مي‌افتند که به آن «ignoratio elenchi» مي‌گويند. (26) اينان تنها با خيالهاي خود که بافته‌ي عقلشان است، مبارزه کرده‌اند. «نويسندگان مخالف محمد، در کوفتنِ طبلشان، زياده‌روي کرده‌اند، نه عليه دشمنان حقيقي، بلکه بر ضدّ دشمنانِ وهمي و خياليِ خود به گونه‌اي که پيروزي‌شان تضمين شده است و کسي بر آن اعتراضي نخواهد داشت!».
نکته‌اي که باقي مي‌ماند اين که، اطلاع از منابع اصيل اسلامي، لازمه‌اش فراگيريِ کامل زبان عربي است. علاوه بر اين، آشنايي با زبان عربي «براي شرح واژگانِ مشکلي که تنها يک بار در نوشته‌ها، مثلِ آنچه در سفر ايوب و سفر رسولان و … آمده، ضروري است». منظور رلاند از اين سخن، آن است که کلمات آرامي در برخي جاهاي انجيل را مي‌توان با کمک از عربي، تفسير کرد. با اين حال، اگر کسي به اين نظر چنين اعتراض کند که گاهي، کلمه‌ي عربي معنايي متفاوت با معناي آن در زبان آرامي يا عبري دارد؛ رلاند پاسخ مي‌دهد: «اگرچه اين مطلب به طور کلي درست است، اما نفس واژگان عبري، سرياني و عربي، معاني بسيار نزديکتر به هم دارند».
کتاب رلاند به دو بخش تقسيم مي‌شود:
الف) بخش اول، عبارت است از يک متن عربي درباره‌ي عقايد اسلامي، که به لاتين، ترجمه نموده و توضيحاتي را با آن همراه کرده است.
ب) بخش دوم، دربردارنده‌ي توضيحاتي درباره‌ي دين اسلام است که در 40 مورد آمده و در آن، به بررسي آراي نادرستي که به پيامبر اسلام نسبت داده شده، پرداخته است.

الف) بخش عقايد

رلاند، هيچ اطلاعاتي از نسخه‌ي خطي متن عربي به کار رفته در کتابش را نمي‌دهد. تنها به اين سخن بسنده مي‌کند که: «به دسته‌بنديهاي زيادي از اعتقادهاي اسلامي دست يافتم که همگي ارزش زيادي داشتند و عربهايي آنها را فراهم آورده بودند که در علم و شهرت، سرآمد بودند. از ميان اين متون، به متني دست يافتم که بيشتر از همه مختصر و روشمند بود. نتوانستم از ترجمه‌ي آن به زبان لاتين خودداري نمايم. متن عربيِ آن، به صورت زير آغاز مي‌گردد:
«اَلحَمدُلِلهِ الَّذي هَدانا اِلَي الايمانِ و جَعَلَه مَهر الِدُخُولِ الجَنان و سَترابَينَنان و بَينَ خُلُودِ النّيرانِ. وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ اَفضَلِ العِبادِ، اَلهادي الي سَبيلِ الرَّشاد و عَلي آلِهِ و اَصحابِه الاَمجادِ، صَلاةً مُتَوالِيَةً مُتَنامِيَةً اِلي اَبَدَ الآباد».
«اَمّا بَعدُ، فَهذا بَيانُ صِفَة الايمانِ و مَعناهُ. اِعلَم! اِنَّ الايمانَ اَوَّلُ رُکنٍ مِن اَرکانِ الاسلامِ کما قالَ النَّبِي- صَلَّي الله عليه و سَلَّمَ-: بُنِيَ اِلاسلامُ عَلي خَمسَةِ اَرکانٍ…». (27) در پايان، متن با بحث «حجّ» بدين مضمون، خاتمه مي‌يابد: «بابُ الحَجِّ. اَرکانُ الحَجِّ خَمسَةُ: الاِحرامُ وَ هِيَ الِنّبيَّةُ: نَوَيتُ اَن اَحِجَّ و اَحرَمتُ لِلهِ- تَعالي-؛ وَ الوُقُوفُ بِعَرَفَة وَ الحَلقُ و التَّقصيرُ بِمِني؛ وَ طَوافُ بِالکَعبَةِ؛ وَ السَّعيُ بَينَ الصَّفا وَ المَروَةِ. تَمَّ الکِتابُ». (28)
رلاند، ادامه مي‌دهد که اين متن، بسيار کوتاه است و از 305 سطر که در هر سطر حدود 6 کلمه است، تشکيل شده و به بخشهايي تقسيم شده است:
1- باب الطهارة (باب طهارت)
2- باب الصلاة (باب نماز)
3- باب الزکاة (باب زکات)
4- باب الصيام (باب روزه)
5- باب الحجّ (باب حج)
در مقدمه‌ي نظريِ اين متن، به مسائل ايمان پرداخته مي‌شود، به طوري که مي‌توان آن را «باب ايمان» ناميد. اين باب به بخشهاي زير تقسيم مي‌شود:
1- درباره‌ي ايمان به طورکلي؛ 2- ايمان به خداوند؛ 3- ايمان به فرشتگان؛ 4- ايمان به کتابهاي آسماني؛ 5- ايمان به پيامبران؛ 6- ايمان به روز قيامت؛ 7- ايمان به قضا و قدر.
رلاند، متن عربي و ترجمه‌ي لاتين آن را همراه با ملاحظاتي فراوان آورده است که از شناختِ عميق وي از برخي منابعِ عربي و فارسي حکايت مي‌کند که بيشتر آنها، در روزگار وي، ناآشنا و ناشناخته بوده است. او فهرستي از اين منابع و کتابها را در پايان کتابش ارائه نموده است که 24 منبع آن، از کتابخانه‌ي شخصي‌اَش بوده و به 2 منبع آن، در کتابخانه‌ي آمستردام دست يافته است؛ همچنين در چهار منبع، از کتابخانه‌ي سيکا، (29) استاد زبان عبري در کمبريج، بهره‌مند گشته است.

ب) توضيحات

بخش دوم کتابِ رلاند، دربردارنده‌ي توضيحاتِ ارزشمندي است. اين بخش داراي اهميت زيادي است و تاکنون نيز، از اهميت آن کاسته نشده است. رلاند اين بخش را به 40 پرسش و توضيح پيرامون دين اسلام در رويارويي با آرايي که به محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) نسبت داده شده، تقسيم نموده است: «در آغاز به بيان اظهارنظري که درباره‌ي محمد شده، همراه با نام گوينده‌اش، مي‌پردازم و سپس استشهادهاي خود را ارائه مي‌نمايم و از نادرستي و اشتباهِ اين اظهارنظر و اصل و ريشه‌ي آن، پرده بر مي‌دارم؛ آن‌گاه با دلايل قوي، آن را رد مي‌کنم. اميدواريم، مسيحيان، در آينده به رفتاري معتدل و منصفانه در ميان خود و در برابر دشمنانشان، آراسته گردند و بيش از پيش در برابر اوهامي که به عنوان آراي محمد، به آنها ارئه مي‌شود، احتياط ورزند». (30)
موارد زير، توضيحات 40‌گانه‌اي است که رلاند، عرضه کرده است:
1- اين درست است که مسلمانان اعتقاد دارند اگر هر کسي سر به راه باشد و زندگي خوبي داشته باشد، دينش محفوظ خواهد بود؟
1- درست است که مسلمانان به خداي مجسّم اعتقاد دارند؟
3- آيا خدا نزد مسلمانان، گناهکار است و شربرانگيز؟
4- آيا مسلمانان، ستاره‌ي زهره را مي‌پرستند؟
5- آيا مسلمانان، تمام پديده‌هاي آفرينش را مي‌پرستند؟
6- آيا مسلمانان، منکرِ عنايت الهي هستند؟
7- آيا مسلمانان، باور دارند که خداوند، خود بر محمد درود مي‌فرستد؟
8- آيا مسلمانان، منکر دوزخ هستند؟
9- مسلمانان در نماز، رو به کدام قبله مي‌ايستند؟
10- آيا مسلمانان، معتقدند که وضو، آلودگيهاي روح را پاک مي‌کند؟
11- آيا در اصول مسلمانان چيزي هست که مي‌گويد، شياطين، دوستان خداوند و محمد هستند؟
12- آيا مسلمانان، به وجود فرشتگان مؤنث باور دارند؟
13- آيا محمد گفته است، فرشتگان پاک، ممکن است دچار لغزش شوند؟
14- آيا محمد مي‌گويد که شياطين، ضعيف هستند؟
15- آيا مسلمانان، پيروانِ «اورگنس» (31) هستند؟
16- پيرامونِ بهشت محمد و خوشبختيِ جاودان مسلمانان.
17- آيا از نظر محمد، زنان از آتش، خلاصي خواهند داشت؟
18- آيا مسلمانان براي زيارت قبر محمد، به مکه مي‌روند؟
19- آيا در قرآن آمده است که مريمِ پاک، خواهر تنيِ موسي بوده است؟
20- آيا محمد گفته است که هامان- معاصر مردوخ- در روزگار فرعون و موسي مي‌زيسته است؟
21- آيا محمد، مرگِ عيسي مسيح را منکر است؟
22- آيا مريمِ پاک- آن‌گونه که مسلمانان مي‌گويند- پس از خوردنِ خرما، باردار شده است؟
23- به نظر مسلمانان، سگ حيوانِ پاکي است؟
24- آيا مسلمانان به استناد به اصلي از اصول اعتقاديِ خود، معتقدند که پيمان‌شکني با کافران جايز است؟
25- آيا واضع قرآن، با خودِ قرآن، در تناقض است؟
26- آيا محمد ميان فرعوني که موسي را از آب گرفت و بزرگ کرد و فرعوني که بر آخرين ملّت خدا (يهود) ستم کرد و در درياي سرخ غرق شد، خلط مي‌کند؟
27- آيا محمد، جغرافيداني بدبين بود که کعبه را در وطن عمونيها، قرار داد؟
28- آيا محمد در رابطه با قرآن، با خود در تعارض است؛ به طوري که يک بار مي‌گويد که خواندن قرآن را مي‌داند و بار ديگر، مي‌گويد که نمي‌داند.؟
29- آيا محمد با خود در تعارض است که گاهي مي‌گويد پيروانش را به سوي راه خلاصي و خوشبختي رهنمون مي‌گردد و گاهي مي‌گويد، نمي‌داند که او و پيروانش بر اين مسير هستند؟
30- آيا قرآن هرگز از خداي خالق و جاودان، يادي نکرده است؟
31- مطابق عقيده‌ي مسلمانان، ازدواج اينان با هر چند زن که بر دادنِ نفقه‌شان، توانا باشند، جايز است؟
32- آيا مسلمانان در شستن صورتشان احتياط نمي‌کنند؟
33- از نظر مسلمانان، موسي در شمار ردشدگان و نفرين گشتگان است؟
34- آيا مسلمانان جز به سه پيامبر- موسي، عيسي مسيح، محمد- به پيامبري اعتقاد ندارند؟
35- طبق گفته‌ي محمد، آدمي از لخته‌اي خون، آفريده شده است؟
36- آيا محمد، منکر جاودانگي روح است؟
37- آيا محمد گفته است، آن که دشمني را بکشد و يا به دست دشمن کشته شود، از آتش رهايي يافته است؟
38- آنچه درباره‌ي محمد گفته شده که «هرگاه دچار صَرع مي‌شد کبوتري در گوشش نجوا مي‌کرد درست است؟»
39- مسلمانان به تعدّد جهانها اعتقاد دارند؟
40- محمد، ختنه را از يهوديان معاصر خود، برگرفته است؟

ب) ياکوب ايرهارت و توضيحات وي

فهرستِ مواردي که ذکر شد، بيانگر خلاصه‌ي خطاهاي دانشمندانِ الهياتِ مسيحي تا قرن هفدهم بود که درباره‌ي اسلام آثاري نگاشته‌اند. اگر اين فهرست را با فهرستي که ياکوب ايرهارت [در کتاب روشنگرييهاي درباره‌ي اشتباههاي بنيادين و مبهم در تاريخ محمد]، پس از چهارده سال (در سال 1731م) تنظيم کرده است مقايسه نماييم، در مي‌يابيم که بسيار عميق‌تر و علمي‌تر است. (32)
کتاب ايرهارت شامل دوازده فصل است که عبارتند از:
1- افراد مختلف و روشهاي انديشه‌ورزي در زندگي و شکوفاييِ زندگي پاک از طريق محمد.
2- ناآگاهي و جهل نسبت به محمد و برخي رويدادها و مسائل.
3- ناآگاهي نسبت به زبان عربي، عاملِ اشتباه و خطا در شناخت مسائل مربوط به محمد.
4- خطاهاي تاريخي و جغرافيايي و اختلاف درباه‌ي محيط و وطن او.
5- خطاهايي درباره‌ي تاريخ قرآن.
6- خطاها و ياوه‌هايي درباره‌ي معلمان محمد به ويژه «سرجيوس [بحيرا]».
7- خطاهايي درباره نيرنگها و اقتباسهاي محمد.
8- درباره‌ي نيرنگ محمد، به ويژه در معجزه‌ي کبوتر.
9- درباره‌ي خطاهايي که پيرامون قبر محمد صورت گرفته است.
10- درباره‌ي محدّثانِ مسلمان.
11- درباره‌ي تمثالِ محمد و چگونگي تصوير او.
12- [درباره‌ي صرعِ محمد].
اين کتاب تنها به بخش کوچکي از آنچه رلاند بيان کرده، اشاره نموده است. ايرهارت در مسائلي که رلاند به آن اشاره‌اي کرده، به تفصيل سخن گفته است. براي نمونه، درباره‌ي اين ادعا که محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) از بيماري صرع رنج مي‌برده است، فراوان به سخن رلاند استشهاد کرده (33) و اين ادعا را به عنوان «مذهب رلاند» (34) توصيف نموده است.
با وجود اين، مي‌بينيم که ايرهارت همگام با رلاند، تأکيد مي‌کند: «بي‌توجهي به زبان عربي، عامل ناآگاهي و جهل به امور مربوط به محمد است». سپس از مقدار خطاهايي پرده برمي‌دارد که به سبب ناآگاهي از زبان عربي است، به ويژه د ر ارتباط با واژگان «اسلام، مسلمان، قرآن»؛ به طوري که کلمه‌ي «مسلمانان» (که جمع «مسلم» در فارسي و ترکي است) چنين تفسير شده است: «مُسلم (مسلمان) کسي است که از جنگ، جانِ سالم به در بُرده و از آن برگشته است؛ [بنابراين «مسلم» واژه‌اي غيراصلي است و از کلمه‌هايي مرتبط با جنگ برآمده است و سپس از سوي ياران محمد، معنايي زيبا گرفته است] چون تمام کساني که به اسلام گرويده‌اند، از نظر جسماني، زندگي و دارايي؛ محفوظ و سلامت مانده‌اند».(35)
با اين همه، شوستروس، (36) واژه‌ي قرآن را تفسير عجيبي مي‌نمايد: «قرآن، آميزه‌اي است بي‌هدف و نامنظم، زيرا ساختگي است؛ تعامل با آن، همچون تعامل با اثري است که صبغه‌ي پريشاني دارد، مثل کسي که به اصلاح و تعمير کفشهاي کهنه مي‌پردازد؛ چنين کسي نمي‌توانند کفشي نو و تازه درست کند، تنها مي‌تواند به وصله کردنِ آن کفشهاي کهنه، بپردازد؛ يک بار، پاشنه‌ي قديمي را ترميم مي‌کند و بار ديگر پاشنه‌اي جديد مي‌گذارد؛ گاهي از بالا وصله مي‌کند و گاهي از پايين و بار ديگر از وسط، چنين رفتاري، همانند رفتار با شخصي سرکش و نافرمان است». (37)
بدين ترتيب، دو نويسنده- رلاند و ايرهارت- بر اين نظر اتفاق دارند که برخي از يونانيها تأثيري منفي در فهم اسلام گذارده و اشتباههايي را ساخته و پرداخته‌اند که پيروان آنها در آن غلتيده‌اند. منظور از يونانيها، بيزانسيهايي هستند که پس از سقوط قسطنطنيه در سال 1453 ميلادي، از امپراتوري بيزانس طرد شدند؛ از اين‌رو با انگيزه‌هاي کينه‌توزانه و تأثيرپذيري، دروغهاي گوناگوني را درباره‌ي اسلام- دين ترکهايي که آنها را رانده بودند- رواج دادند. ياکوب ايرهارت در اين‌باره، به جمله‌اي استشهاد مي‌کند که کُرُزِيو در کتابش [جستارهاي تاريخي پيرامون موضوعاتي گوناگون] چنين آورده است: «امروزه بيش از هر زمان ديگر در خلال قرنهاي گذشته، از باورها و سيره‌ي زندگي محمد آگاهي داريم. خرافه‌هايي که يونانيها پيرامون اصل دين اسلام، بافته‌اند در برابر شواهد و مدارکي اصيل، تاب مقاومت ندارند. از جمله‌ي اين يونانيها، «تئوفون» (38) را مي‌توان ياد کرد». (39)
رلاند، پس از آن که مهمترين علتِ خطاها در فهم اسلام را ناشي از ناآگاهي خاورشناسان غربي از زبان عربي بيان مي‌دارد، مي‌گويد: «در کنار ناآگاهي نويسندگان غربي ما، شور و اشتياقِ دروغين برخي يونانيان نيز وجود داشته است که در ميان مسلمانان زندگي مي‌کرده‌اند. براي اين مشتاقان پرشور، شايسته‎تر از بررسي و پژوهش در شناخت مسلمانان و زبان مقدسشان، آن بوده است تا با سوء نيتي دغلکارانه، چهره‌ي اين دشمنان ظفريافته و پيروزمند را به زشتي به تصوير کشند؛ از همين‌رو بود که واداشته شدم تا تصويري واقعي از اين دين، به نگاره کشم و به تصحيح ياوه‌هايي که به آن نسبت داده شده است، بپردازم». (40)

پي‌نوشت‌ها:

1- C. F: Immanuel Kant, Werke, Vol 4
[نوشته‌هاي دکتر بَدَوي درباره‌ي کانت و بررسي مکتب فلسفي او، عبارتند از: 1- إمانويل کنت، کويت، 1976م، 2- اخلاق عند کنت، کويت، 1977م، 3- فلسفه‌ي القانون و السياسة عند کنت، کويت، 1979، 4- فلسفة الدين و التربية عند کنت، بيروت، 1980م. (و)].
2- Ultrecht
3- Adriani Relandi, Die Religioni Mohammedicae
ترجمه‌ي عنوانِ کتاب: دين محمد، دو کتاب: نخست چکيده‌اي است از الهيات اسلامي که بر پايه‌ي نسخه‌ي خطي عربي [از نگارنده‌اي مسلمان] همراه با ترجمه و توضيحات. دوم: تحقيقي درباره‌ي برخي از نگرشها و نظرياتي که به دروغ به محمد، نسبت داده شده است. اوترخت، 1705 ميلادي.
4- C. F: Noman Daniel, Islam and the West, Edinburg, 1958
(ر.ک: بيان کوتاه و مفيدِ نورمن دانيال در کتاب اسلام و غرب).
5- Relandi, Die Religion; Mohammedicae, P. 163
6- Trad, Citée, P. VII [اصل لاتيني کتاب، صVII] 7- [مارتين لوتر (Martin Luther) (1483-1546م)؛ بنيان‌گذارِ آيين پروتستان، در مخالفت با ساختار کليساي کاتوليک و آموزه‌هاي آن. وي کتاب مقدس را از لاتين به آلماني بازگرداند و بدين‌سان به نهضت اسلامي پرداخت. (و)] 8- Dom, Martini Vivaldo
9- [انجيليها يا ترسايان انجيلي (Evangelical) نامي است که پروتستانها بر خود نهادند. از ديد اينها، رستگاري در باور به مسيح است نه انجام کارهاي نيک. (و)].
10- [جان کالوين (John Calvin) (1509-1564م). کشيش پروتستانِ فرانسوي. برعکس لوتر، تندخوي و سختگير بود. مکتب دينيِ او کالوينيسم (Calvinism) نام دارد. (و)] 11- Bucer
12- Olemdorp
13- مثلاً شيخ محمد عبده در رساله‌ي التوحيد و شيخ امين الخولي، در سخنرانيي که در همايش اديان در شهر ليون، در سال 1934م. ايراد نموده است.
14- Carlstadt
15- Henri VI
16- C. F: Straph, Martin Luther über Sie Ehe, 1857
[در اين‌باره نک: استراف، مارتين لوتر و ازدواج، 1857م].
– Salfeld, Luthers Lehre Von der Ehe, Leipzig, 1882
[نيز: زالفِلد، لوتر و آموزه‌هاي او درباره‌ي ازدواج، لايپزيگ، 1882م].
– Cristiani, Luther er le Luthérisme, 7ene etude, PP. 207-255
[نيز: کريستياني، لوتر و لوتري گري، فصل هفتم، صص 207-255].
17- Commentraire sur la Genese, IV, 19 Corpus, t. XXIII, P. 99
[نک: گزارش (تفسير) کالوين بر سفر پيدايش (باب چهارم، آيه‌ي 19)، ج23، ص99. در اين آيه، لِمِک، تخمه‌ي چهارم خَنوخ، فرزند قائن [قابيل]، دو زن به نامهاي «عاده» و «ظله» گرفته است. خواست از شريف‌زاده «لمک» مي‌باشد. (و)].
18- آل عمران (3)، آيه‌ي 42: «و [ياد کن] هنگامي را که فرشتگان گفتند: “اي مريم! خداوند تو را برگزيده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برتري داده است”».
19- C. F: Relandi, Die Religioni Mohammedicae, PP. 119-121
[در اصل لاتيني، صVII].
20- Chandelier “dor de la S. Eglise de Dieu, a savoir Jésus-Christ
21- C. F: Reland, Die Religion Mohammedicae, P. 125
22- La Réfutation de l”Alcoran
23- Eucharistie: جشني در کليساي مسيحيت که در آن، مردم به ياد آخرين شام مسيح (ع) با حواريون، نان و شراب مي‌خورند، و همچنين به نان و شرابي که در اين مجلس مصرف مي‌شود، اطلاق مي‌گردد. (م)
24- C. F: Reland, Die Religioni Mohammadicae, PP. 227-231
25- لودويکو مراکچي 1699م. (1612-1700م)، دانشمند الهيات و عرب پژوه (متعرب) که به منابع عربي تکيه کرده است کتابش [درآمدي بر ردّ قرآن، 1661م: Prodomus at Refurationem Al Corani 1661] اثري ارزشمند و مرجعي مهم به شمار مي‌آيد. وي اين کتاب را به عنوان مقدمه‌اي بر ترجمه‌اش از قرآن [با نام قرآن، متني جهاني، Al Corani, Textus universus, 1699] نوشته است.
26- [ناديده انگاشتن پرسشهاي پژوهشي و عدم آگاهي از پرسشهاي به بررسي گذاشته شده. (و)].
27- ترجمه: «ستايش از آن خداوندي است که ما را به ايمان هدايت نمود و آن را بهاي ورود به بهشت قرار داده و پرده‌اي بين ما و جاودانگي در آتش. درود و سلام بر محمد (ص) برترينِ بندگان، هدايتگر به راه راست و درود بر اصحاب بزرگوارش؛ درودي پيوسته و فزاينده تا ابد. اما بعد؛ اين، بيان ويژگي و معناي ايمان است. بدان که ايمان، نخستين، رکنِ اسلام است چنان که پيامبر (ص) فرمود: “اسلام بر پنج بنيان، بنا شده است…”».
28- ترجمه: «باب حج، ارکان حج پنج‌تاست: احرام و آن نيّت است؛ يعني قصد کردم که حج بگزارم و براي خداوند بلند مرتبه احرام بستم، وقوف در عرفه؛ حلق [تراشيدن] يا تقصير [چيدن موي سر] در منا؛ طواف کعبه؛ سعي بين صفا و مروه. کتاب به پايان آمد».
29- Sike
30- C. F: Reland, Die Religioni Mohammaicae, P. 69
31- Origénes، دانشمند الهيات مسيحي که در اسکندريه (186/184-254/252م) به دنيا آمده است. آثار او، تأثير زيادي بر انديشه‌ي مسيحي گذارد و بحث و جدل زيادي برانگيخت که پس از قرنها، به اورگنيسم (Origenisme) نامبردار شد. ماجرا با محکوم ساختن انديشه‌هاي وي، پايان پذيرفت.
32- C. F: De illustrium ac obscurorum Erroribus praecipiuis in historia Mahometi eorumque Causis dissertatio, autore Jacob Ehrharth. Apud Joh. Paul. Rothium Bibloth. Ulm. MDCCXXI
33- C. F: ibid, PP. 21-22, 59-60, 172-173
34- doctissimus Relndus
35- Sal. Schiv weigerus, in: Descript Ltin-Constant. et Hierosal, Liber II, P. 92
[سال، نسخه‌ي خطي لتين، کونستانت و هيرُزال، کتاب دوم، ص92].
36- Schustrus
37- ibid, P. 41
38- Theophone
39- Crosio, des dissertations historiques sur sivers sujeto, P. 21
40- Reland, Die Religioni Mohammedicae, PP 47-48.

منبع مقاله :
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد