رواج مصحف عثمان پس از توحید مصاحف
[پس از پایانِ توحید مصاحف، عثمان مصاحفی را به نقاط مختلف بلاد اسلامی فرستاد.] مصاحفی كه عثمان به دیارها و شهرهای مختلف فرستاد كم كم رواج و نشر یافت. مردم اقبالی زیاد بدانها كردند. از همه جا به آنها روی میآوردند و نسخهای نوشته از روی آن تهیه میكردند و یا نسخهی خود را با آن برابر مینمودند. در مدت كوتاهی نسخههای زیادی از روی آنها نوشته و پراكنده شد. چنانچه اگر روایت مسعودی درست باشد در جنگ صفین (37 هجری) كه عمروعاص نیرنگی به كار برد و دستور داد سپاهیان معاویه، قرآن به سر نیزه كنند «در سپاه معاویه نزدیك پانصد قرآن بالا رفت.» (1) البته این عدد زیاد به نظر میرسد و ممكن است جز «مصحف دمشق كه 5 نفر از مردان بر 5 نیزه آن را برافراشتند و بعد مصاحف دیگری كه داشتند» (2) بقیه برگهایی از مصاحف بوده باشد. زیرا هنوز از هنگام اقدام عثمان تا آن وقت بیش از هفت سال نمیگذشت و در چنین مدت كوتاهی تنها در میان سپاهیان معاویه پانصد نسخه از مصحف یافته شود كمی شگفت آور به نظر میرسد. به خصوص اگر توجه كنیم اینها تنها مصاحف موجود در جبههی جنگ نبود. در میان لشكریان علی (علیه السلام) هم یقیناً همین مقدار و یا بیشتر مصحف وجود داشته و گذشته از آن در شهرهای دور از جبهه نیز مسلماً بیش از جبههی جنگ از این نسخهها موجود بوده است. دینوری از تعداد مصاحف در آن جبهه ذكری به میان نمیآورد، ولی به طور كلی میتوان حدس زد كه تعداد آنها زیاد بوده است. حال، خواه بر قرائت ابن كعب و ابن مسعود بوده و یا بر طبق مصحف عثمانی.
آنچه مسلم است این است كه از آن پس كار نسخه برداری از مصحف عثمان رواج یافت. هر كس سعی میكرد نسخهای شخصی فراهم آورد. مثلاً میگویند ابوبُرده پسر ابوموسی (م103) وقتی سوار بر مركب خود میشد، مصحفی پیش روی خود آویخته داشت. (3) قرینهی دیگری در اختیار داریم كه خود نشانهی خوبی است. مسلمة بن مخلد انصاری امیر مصر بود (از 20 ربیع الاول 47 تا 25 رجب 62 هنگام وفات). روزی كه تصادفاً سعد بن مالك صحابی هم حاضر بود، امیر از همراهان پرسید: آن دو آیهای را در قرآن بگوئید كه در مصحف نوشته نشده است. همراهان نمیدانستند و او دو آیهای را كه نسخ شده خواند (4). میبینید هنوز سی سال از اقدام عثمان نگذشته كه امیر مصر كلمهی «مصحف» را به طور عمومی و مطلق به كار میبرد و همراهانش نیز از این كلمه همین مصحف عثمانی را میفهمند و بس. این نشانهی رواج مصحف و مهمتر از آن، نشانهی علاقهی دستگاه خلافت به انتشار این مصحف است. بعد از كوتاه مدتی، كار انتشار مصحف رواج عظیمی مییابد. كار به نسخه برداری و مصحف شخصی داشتن منحصر نمیماند. چون این كار زحمت زیادی داشت. همه كه نوشتن نمیتوانستند تا خود مصحفی بنویسند. تعداد كاتبان هم محدود بود و دستمزد به كاتبان مصاحف دادن اكراه داشت. مردم هم به مصاحف احتیاج داشتند. اینجا بود كه مسألهی وقف بر مسجد پیش آمد. از اوایل قرن دوم هجری میبینیم كه جبران صعوبت تهیه مصحف شخصی با وقف پیش میآید. كسانی بودند كه خود را وقف بر آموزش قرآن كرده بودند، مثل ابوعبدالرحمن السلمی. كسانی هم بودند كه خود را وقف بر نوشتن قرآن میكردند. میگویند ابوعمرو شیبانی (م205) لغوی كوفی، هشتاد و چند نسخهی قرآن به خط خود نوشته و در مسجد كوفه گذاشته است. (5) این وقف در همهی مساجد رایج شده بود. مثلاً وقفِ بر مسجد در جامع عمرو مصر بدانجا كشید كه وقتی حارث بن مسكین در سال 237 هجری متولی قضاء مصر شد، ناچار گردید كه برای نظم و ترتیب مصاحف آن مسجد، یك نفر «امین» معین كند. (6) در سال 266 (یا 5) كه بنای جامع ابن طولون پایان یافت، صندوقهای پر از مصحف بدانجا منتقل گردید. (7) اگر بخواهیم این بحث را ادامه بدهیم، باز بدرازا میكشد. قرن چهارم و پنجم دیگر اوج این كار است و تصادفاً بیشتر قرآنهای خطی موجود یادگار این دوره است. نمونهای از آن، كار الحاكم بامرالله خلیفهی فاطمی در مصر است. در سال 403 میگویند او 1298 نسخه مصحف كامل و یا ربعی برای قرائت به جامع عتیق (8) و 814 نسخه به جامع طولونی (9) و همینقدرها هم به جوامع دیگر (10) هدیه كرده است!
با وجود اینها، نباید خیلی تند رفت و از نشر مصاحف دیگر در كنار مصحف عثمانی بكلی غافل ماند. با تمام علاقهای كه دستگاه خلافت به انتشار مصحف عثمانی داشت و در این كار سختگیری را تا به اعدام هم میرساند، با وجود این، بودند مردمی كه به نسخهی غیرمرسوم مصحف خود پای بندی داشتند و دور از چشم دستگاه خلافت بدان دل بسته بودند. بخصوص نسخهی مصحف ابن مسعود كه از طرف كوفیان حمایت میشد و كاتبان و قاریان مصاحفی از آن تهیه میدیدند. و این خود نشانهای از مقاومت در برابر دستگاه خلافت بود. اما دستگاه اموی كه برافتاد و انگیزهی مقاومت از بین رفت، مصاحف دیگر هم كم كم جمع شد و رواج مصحف عثمانی دَوْری بیشتر گرفت.
در دورهی اموی اصرار حكومت بر رواج مصحف زیادتر و مقاومت مردم هم بیشتر بود. خلفاء و امرائی كه والی امر میشدند در این كار كمال كوشش را داشتند و ضمناً سعی میكردند كه مصاحف دیگر كنار گذاشته شده و یا نابود شوند.
یكی از راههایی كه والیان امر برگزیده بودند، این بود كه نسخههای متعددی مینوشتند و در مساجد میگذاردند و یا به شهرهای اطراف میفرستادند. تصادفاً این كار موجب رقابت و مسابقهای میشد و گاهی كه نسخهای از قلمرو حاكمی به قلمرو والی دیگری فرستاده میشد، تجاوزی به قلمرو حكومت طرف شمرده میشد! زیرا این كار وسیلهای برای بسط نفوذ و قدرت شناخته شده بود.
میگویند حجاج بن یوسف ثقفی در ولایت كوفه بود كه نسخههایی از روی مصحف عثمان تهیه كرد و به بیشتر شهرها و بلاد اسلامی قلمرو حكومت خود فرستاد. از جمله نسخهای هم برای لشكریان مصر فرستاده بود. در آن هنگام والی مصر عبدالعزیز بن مروان (65 -86هجری) تابعی ثقه و برادر خلیفه بود. این كار بر او سخت دشوار آمد. او این كار حجاج را تجاوزی به حكومت خود دانسته و خشمناك گشته بود: «كار حجّاج بدانجا كشیده كه به لشكری كه من در آنم (یا قلمرو من) قرآن میفرستد؟» این بود كه فرمان داد نسخهی كامل مصحّحی از قرآن در مصر بنویسند و چون نوشتن آن پایان یافت اعلام داشت هركه در آن نسخه اشتباهی بیابد جایزهای بزرگ خواهد گرفت. (11)
گذشته از آن، حجاج دست به مبارزهی شدیدی بر علیه مصحف ابن مسعود زده بود. (12) او سه تن از یاران خود عاصم بن ابی الصباح الجحدری (م128) و ناجیة بن رمِسح و علی بن اصمع (م65) را مأمور كرده بود تا به جستجوی مصاحف دیگر بپردازند و هرجا مصحفی مخالف مصحف عثمان یافتند نابود سازند. (13) و میگفت: اگر كسی قرآن را بر قرائت ابن مسعود بخواند گردنش را میزنم و اعمش در دل میگفت: «به كوری چشم تو من آن را میخوانم!» (14) این علی بن اصمع از آن مأموران بسیار خوش خدمت حجاج بود. او از نیاگان اصمعی شاعر است. در زمان علی (علیه السلام) والی بارگاه بصره بود. خیانتی كرد كه علی (علیه السلام) فرمود تا انگشتانش را قطع كردند. سالها گذشت و حجّاج زمامدار شد. روزی رفت نزد حجاج و گفت: ای امیر! پدران من در حق من ظلمی كردهاند. حجاج پرسید: چطور؟ گفت: نام مرا علی گذاشتهاند. حجاج خندید و گفت: بهانهی خوبی تراشیدهای. مأموریتی به او داد و بعد به او گفت: بخدا كه اگر از تو خیانتی بشنوم بقیهی انگشتانی را كه علی (علیه السلام) باقی گذاشته از دستت میبرم. (15) گویا پس از این مأموریت باشد كه ولایت بارجاه را مجدداً به او داده است.
این فعالیت حجاج موجب خرده گیریهایی شده است. از آن جمله گفتهاند: چون حجاج به یاری بنی امیه برخاست همهی مصاحف را جمع كرد و بسیاری از آیاتی كه در نكوهش بنی امیه نازل شده بود از بین برد و یا چیزهایی بدان افزود. شش نسخهی تازه نوشت و به مصر و شام و مكه و مدینه و بصره و كوفه فرستاد… تا جائی تند رفتهاند كه او را نخستین جامع قرآن به حساب آوردهاند. گرچه خاورشناسان خود به سخافت این رأی معتقدند (16) و ما جواب آن را دیدهایم. در كجای تاریخ چنین سخنی آمده است؟ آنچه حجاج كرد همین حدود بود. ولی اگر او میخواست دخل و تصرفی در قرآن كرده باشد بیگفتگو پیشوایان آن زمان، ائمهی هدی و یا بزرگانی مثل حسن بصری در برابر او ساكت نمینشستند. وقتی سعید بن جبیر با آن رشادت و دلیری، جان بر كف بر سر عدم اعتقاد به خلافت در برابر حجاج میایستد و یا هزاران مقاومت دیگر در برابر او به وجود میآید چطور در مورد قرآن سكوت میكنند؟ اگر هم به زمان او دم فرو بسته بودند بعد از مرگ فجیع او كه میتوانستند سخن بگویند. حجاج یكی از عمال دولت بود و رقابت عمّال دولت را با هم همه خوب میدانیم و قماش این نوع از مردم شناخته شده است. پوچی این قبیل سخنان خود بسی آشكار است.
بهترین دلیل ردّ آن، عدم موفقیت حجاج در ریشه كنی مصحف ابن مسعود است. با همهی تلاشی كه او داشت این مصحف تا اواخر دوران امویان رواجی داشت. این رواج نشان داد كه زور كاری از پیش نمیبرد. مصاحف بیشتر تابعین مبتنی بر مصحف ابن مسعود بود و قاریان كه پیوندی مردمی داشتند از قرائت آن باز نمیایستادند. تصادفاً حملهی اشعث به عراق بر علیه حجّاج (در سال 82 هجری) در واقع قیام قاریان قرآن بر علیه حجاج بود. با تمام این كوششها برای توحید مصاحف، باز هم مصاحفی دیگر رواج داشت.
پینوشتها
1. ترجمه مروج الذهب 1: 747.
2. اخبار الطوال دینوری189.
3. كتّانی2: 287.
4. اتقان3: 84 نوع 47 تنبیه 1.
5. معجم الادباء6: 79.
6. الحضارة الاسلامیة آدام متز2: 134.
7. خطط مقریزی 2: 266.
8. ایضاً 2: 250.
9. ایضاً 2: 267.
10. ابن خلكان4: 382ط. النهضة.
11. جرجی زیدان3: 89، فتوح مصر 117.
12. تأویل مشكل القرآن ابن قتیبه 20 دارالاحیاء الكتب العربیه.
13. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه13: 223.
14. كامل، ج4، حوادث سال 95.
15. اشتقاق ابن درید 272، در مورد بارجاه یا بارگاه در ترجمهی اصمعی در وفیات الاعیان آن را موضعی در بصره میداند.
16. از جمله بلاشر، مقدمه68، در آستانهی قرآن 109 به بعد.
منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم