روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (1)
1. پيامبري که بي جهت ديگران را لعن نمي نمايد!
روايات فراواني در کتب صحاح اهل سنّت نقل شده که گروه بي شماري از مردم از سوي پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مورد لعن و نفرين هاي نابه جا قرار مي گرفته اند و چون حضرت متوجّه مي شدند، مي فرمودند: با خداي خود عهد کرده ام که اگر کسي را لعن نمودن لعن و ناسزاي من باعث فضيلت و پاکي او گردد. (1)
هدف از جعل اين گونه روايات، بي اثر و نامفهوم جلوه دادن رواياتي است که در لعن پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نسبت به افرادي همچون معاويه و ديگر بزرگان اهل سنّت وارد شده است.
به عبارت روشن تر، اين گونه روايات در نظر دارد تا به مسلمانان القا کند که اگر پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) سرزنش، لعن، مدح، ستايش و توصيفي کرده چندان مبنايي نداشته و او بشري بوده همسان هر بشر ديگر که به راحتي به خشم مي آمده، خشنود مي شده و طبعاً اگر شخصي در مسائل دنيوي چنين باشد در امور غير دنيوي نيز لعن و مدحش چندان مبنايي نمي تواند داشته باشد. جالب اين که همين روايات نزد علماي وهّابيت مبناي تشريع دين و احکام شريعت قرار مي گيرد.
2. پيامبري که به ساده ترين امور دنيا آشنا نيست!
با پرسش از مردمان عربي که از کودکي، روزگار خود را در نخلستان ها سپري کرده اند، به خوبي مي توان از چگونگي بارور شدن درختان خرما خبر گرفت، امّا روايات فراواني در کتاب صحيح مسلم و بخاري، پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را در اين گونه امور از تمام مردم روزگار خود ناآگاه تر مي داند!
پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از کنار نخلستاني عبور مي فرموده، مرداني بر سر درختان مشغول گردافشاني و تلقيح نخل هاي ماده بودند. حضرت به آنها رو کرد و فرمود: اگر اين کار را انجام ندهيد خرماي درختان شما بهتر خواهد شد. مسلمانان نيز دستور پيامبر را عمل نمودند و در نتيجه خرماي آن سالِ مدينه خراب شد و چون پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از موضوع باخبر شد، فرمود: شما در کارهاي دنياي خود از من آگاه تريد! (2)
خاور شناسان اين دسته از روايات را مورد توجّه ويژه خود قرار داده و پيرامون آن قلم فرسايي ها کرده و با کم اطلاع دانستن پيامبر مکرّم اسلام آن را بهانه اي براي حمله به اسلام قرار داده اند. (3)
3. پيامبري که قرآن را فراموش مي کند!
در حالي که قرآن کريم درباره پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: « سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسي؛ ما به زودي ( قرآن را ) بر تو مي خوانيم و هرگز فراموش نخواهي کرد. ) (4) و پيامبر اکرم را تا مدّت زماني پيش گام در قرائت آيات قرآن کريم مي داند و مفسّران گفته اند: پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) چنين عادت کرده بود که قبل از نزول آيات، آنها را تکرار مي نمود تا اين که آيه نازل شد و حضرت را از اين کار نهي فرمود: ( لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ زبانت را به خاطر عجله براي خواندن قرآن حرکت مده! ) (5) و يا در آيه اي ديگر مي خوانيم: ( وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ؛ نسبت به ( تلاوت ) قرآن عجله مکن، پيش از آن که وحي آن بر تو تمام شود. ) (6)
حال، با وجود چنين آياتي، روايات فراواني در صحيح ترين متون روايي اهل سنّت و وهّابيت مي کوشد پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را که آيات قرآن کريم بر او نازل شده و به مردم آموخته و براي آنان تفسير نموده را فردي فراموشکار معرفي نمايد؛ چنان که گويا اساساً آن آيات به گوش حضرت نيز نخورده و اين ديگرانند که بايد آيات را به حضرت يادآوري کنند.
مسلم و بخاري در اين باره روايات متعددي نقل کرده اند که تنها به موردي از آن اشاره مي کنيم:
عايشه مي گويد: پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) صداي قرائت شخصي را از مسجد شنيد و فرمود: خداي او را رحمت کند که مرا به ياد آيه اي انداخت که آن را فراموش کرده بودم. (7)
حال با وجود چنين رواياتي در صحيح مسلم و بخاري چگونه مي توان به سخنان پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) که بايد برگرفته از وحي الهی باشد امّا از سوي شخصي چنين فراموشکار صادر مي شود، اعتماد نمود؟! پيامبري که آيات قرآن را فراموش مي کند و با يادآوري ديگران به ياد مي آورد!
4. پيامبري که نماز را فراموش مي کند!
از جمله موارد اسف بار ديگري که در اين گونه روايات جعلي ديده مي شود آن که ابوهريره در روايتي، موردي بسيار عجيب و خنده آور از فراموشي نماز پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را بيان کرده و چنين مي گويد:
پيامبر دو رکعت نماز با ما خواند و سلام داد. آن گاه برخاست و به سوي تخته اي که هميشه در حال سخنراني در مسجد بدان تکيه مي زد، رفت. در آنجا ايستاد و دست هايش را به هم کوفت – چنان که انسان هاي غضب ناک مي کنند – آن روز ابوبکر و عمر هم بودند ولي هيبت رسول خدا مانع شد که آن دو سخني بگويند. آنهايي که عجله داشتند گفتند پيامبر نماز را کم کرد و آنها به سرعت از مسجد خارج شدند تا اين که در ميان مردم « ذواليدين » (8) برخاست و عرضه داشت:
اي رسول خدا، آيا فراموش کردي، يا نماز کم شده؟! حضرت فرمود: نه فراموش کردم و نه نماز کم شده است. آن گاه از ديگران سؤال کرد: آيا مطلب همان طور است که ذواليدين مي گويد و من نماز را کم خوانده ام؟ صحابه عرضه داشتند: بله يا رسول الله، شما نماز را کم خوانديد! پس از اين سخن، – با وجود فاصله اي طولاني که ايجاد شده بود – پيامبر دوباره به جاي خود بازگشت و نماز را ادامه داد و دو رکعت نماز ديگر خواند و سجده سهو به جاي آورد و … (9).
علماي اهل سنّت بر اساس همين روايات فتوا داده و وجود فاصله ميان رکعات نماز را جايز دانسته اند در حالي که يکي از اشکالات اساسي اين روايت آن است که « ذواليدين » و يا « ذو الشمالين » (10) که به جهت دست هاي بلندش به اين نام خوانده مي شد در سال دوّم هجرت و در جنگ بدر به شهادت رسيده است، يعني پنج سال قبل از آن که ابوهريره اسلام بياورد و حتي مدينه را ديده باشد؛ حال چگونه ابوهريره بدون هرگونه واسطه و به طور مستقيم مي تواند خود را شاهد اين ماجرا معرفي کرده و از « ذواليدين » روايت نقل کند ! (11)
5. پيامبري با نمازهاي عجيب و غريب!
از ديگر روايات عجيب و شگفت آور، رواياتي است درباره برخي نمازهاي پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) که به عنوان نمونه به يکي از آنها اشاره مي کنيم:
در روايات صحيح بخاري آمده:
بعد از آن که اولين منبر رسول خدا ساخته شد، حضرت بر فراز آن رفته و رو به قبله ايستاد و نماز را اقامه نمود و مردم هم پشت سر حضرت، نماز را اقامه کردند تا اين که حضرت به رکوع رفت و مردم هم به متابعت، رکوع کردند و چون حضرت سر از رکوع برداشت، عقب عقب از منبر پايين آمد و بر زمين سجده نمود و دوباره در حال نماز از منبر بالا رفت و رکعتي ديگر خواند و دوباره عقب عقب از منبر پايين آمد و بر زمين سجده نمود. (12)
بخاري در روايت ديگري اين نکته را هم اضافه نموده که وقتي حضرت، نماز خود را به پايان رساند رو به مردم کرد و فرمود:
من اين گونه نماز گزاردم تا شما هم از من پيروي کرده و چنين نماز بخوانيد! (13)
حال سؤال ما از معتقدان به اين احاديث آن است که مگر پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در همين روايت از مردم نخواست تا اين گونه نماز خواندن را فرا گرفته و از وي پيروي نمايند؟ حال، با وجود چنين روايتي چرا ائمه جماعات اهل سنّت براي يک بار هم که شده به اين شيوه نماز نخوانده و نمي خوانند؟! يا اين که اگر اين گونه نماز بخوانند مضحکه و آلت دست ديگران قرار گرفته و به ناداني متهم مي گردند؟ و اگر چنين است چرا چنين رواياتي را به پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نسبت داده و در صحيح ترين منابع روايي خود به عنوان سنّت نبوي معرفي مي کنند؟!
6. پيامبر و نماز در آغل گوسفندان
از جمله مسائلي که شارع مقدس بدان اهميت داده و در آيات و روايات به آن تصريح نموده است، پاکيزگي مکان نمازگزار است. يعني بهتر است مکان او از هر گونه آلودگي به دور بوده و حتّي معطّر به بوي خوش باشد.
بر کسي پوشيده نيست که آغل گوسفندان جاي مناسبي براي نماز نيست. با اين وجود در صحاح ستّه اهل سنّت رواياتي را شاهديم مبني بر اين که پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) قبل از بناي مسجد، در آغل گوسفندان نماز مي گزارده است. (14)
سؤال اين است آيا يکي از علماي اهل سنّت حاضر است نماز خود را در آغل گوسفندان به پا دارد؟
7. پيامبري که در نماز به ياد زيورآلات همسران خويش است!
بنگريد آنان که بخشش انگشتري در رکوع نماز از سوي اميرمؤمنان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را که مورد ستايش خداوند و نزول آيه 55 سوره مائده (15) گرديده را برنتافته و گوش فلک را با اين سخن پُر مي کنند که چنين نمازي با حضور قلب منافات دارد، خود در معتبرترين منابع روائيشان از جمله صحيح بخاري از ابوهريره چه روايت مي کنند:
عُقَبه روايت مي کند پشت سر پيامبر در مدينه نماز عصر را خواندم. به محض آن که پيامبر نماز خود را تمام کرد از جاي برخاست و با عجله از روي سر و گردن مردم، خود را به حجره يکي از زنان خود رساند و دوباره بازگشت و چون مشاهده کرد مردم از اين همه عجله متعجّب گرديده اند، فرمود: در منزل، اندکي طلا داشتم و چون نخواستم در آن جا بماند رفته و دستور دادم تا آن را بين خود تقسيم کنند. (16)
اگر اشاره کردن به سائل براي گرفتن انگشتر، منافي با خشوع در نماز است، بايد بسياري از نمازهاي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نيز با مشکل مواجه گردد؛ زيرا براساس روايات صحيح بخاري و مسلم، آن حضرت در بسياري از نمازهاي خود، مشغول کارهايي بوده که به شدّت با حضور قلب و خشوع در نماز منافات دارد:
عائشه گفته است:
در حالي که رسول خدا به سوي قبله به نماز ايستاده بود من در مقابل حضرت خوابيده بودم؛ وقتي پيامبر سجده مي کرد پاهايم را مِنگوش (17) مي گرفت و من پاهايم را جمع کرده و تا حضرت بر مي خاست دوباره پاهايم را دراز مي کردم. (18)
و در روايتي ديگر از عائشه آورده اند:
رسول خدا که به نماز مي ايستاد من هم نزد پيامبر، ميان وي و قبله مي خوابيدم و چون خواسته اي براي من پيش مي آمد مايل به نشستن نبودم و چون پيامبر اذيت مي شد از لاي پاهاي حضرت فرار مي کردم! (19)
همچنين بخاري و مسلم در صحيح خود روايات متعددي از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل کرده اند که آن حضرت در حالي که امامت نماز مردم را به عهده داشت اُمامة بنت أبي العاص را روي شانه هاي خود سوار مي کرد و نماز مي خواند :
ابوقتاده گويد: رسول خدا را ديدم که به امامت نماز ايستاده و اُمامه دختر ابوالعاص که فرزند زينب، دختر خوانده پيامبر بود را بر شانه گرفته و چون رکوع مي کرد به زمين مي گذارد و هنگامي که بر مي خاست دوباره او را به دوش خود مي گذارد! (20)
حال، اين پرسش مطرح مي گردد که آيا اين کار رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مصداق فعل کثير در نماز نبوده و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد، امّا اشاره اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) به شخص نيازمند که خداوند سبحان در قرآن کريم در شأن آن، آيه نازل فرموده و آن را ستوده اشکال داشته و با حضور قلب و خضوع در نماز منافات دارد؟
8. پيامبري که در حال جنابت به مسجد مي رود!
در منابع روايي اهل سنّت از جمله کتاب صحيح بخاري از ابوهريره روايت مي کنند:
نماز جماعت برپا شده، صفوف بسته و منظم شده و همه آماده نماز، ناگاه پيامبر به ياد آورد که در حال جنابت است. ابوهريره مي گويد: پيامبر به ما فرمود: در جاي خود بمانيد. حضرت به خانه رفته، غسل کرده و بازگشتند و در حالي که قطرات آب غسل مي چکيد به نماز ايستادند. (21)
آيا با وجود چنين رواياتي هيچ گونه اعتباري براي چنين پيامبري باقي خواهد ماند؟ پيامبري که آن قدر کم حافظه و سهل انگار است که در حال جنابت براي نماز به مسجد مي رود و در محراب مي ايستد و فراموش مي کند که در حال جنابت است! از چنين پيامبري چه توقعي مي توان داشت و چه عملي از او براي پيروانش حجّت خواهد بود و چه ارزش و اعتباري از او در نظر مردم مسلماني که به اين روايات اعتقاد دارند باقي خواهد ماند؟!
پي نوشت ها :
1. روايات در اين باره نيز فراوان است که به يکي از کوتاه ترين آنها اشاره مي کنيم:
دَخَلَ عَلَي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رَجُلَانِ فَکَلَّمَاهُ بِشَيءِ لَا أَدري ما هُو فَأَغضَبَاهُ فَلَعَنَهُمَا وَ سَبـَّهُمَا فَلَمَّا خَرَجَا قلت يا رَسُولَ الله مَن أَصَابَ مِنَ الخَيرِ شَيئا ما أَصَابَهُ هَذَانِ قال و ما ذلکَ قالَ قلت لَعَنتَهُما وَ سَبيتَهُمَا قالَ أَوَ ما عَلِمتَ ما شَارَطَتُ عليه رَبِّي قلتُ اللهُم إنَما أنَا بَشَرٌ فَأَيُّ المُسلِمينَ لَعنَتُهُ أو سَبَبتُهُ فَاجعَلَهُ لَهُ زَکَاةً وَأَجراً.
دو نفر نزد پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) آمده و صحبت هايي کردند که من متوجّه نشدم، امّا پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از صحبت هاي آن دو به شدت خشمگين شد و به همين جهت آن دو را مورد سبٌ و لعن قرار داد. پس از آن که آن دو از محضر پيامبر بيرون رفتند، عرض کردم: اگر به کسي خيري برسد به اين دو هرگز نمي رسد. حضرت فرمود: به چه سبب؟ عرض کردم: چون شما آن دو را لعن و ناسزا فرموديد. حضرت فرمود: مگر نمي داني که من با خداي خويش شرط کرده ام که بارالها! من بشرم، هر گاه من مسلماني را دشنام دادم و يا لعن گفتم، تو آن را موجب پاکي و پاداش او قرار ده!
صحيح مسلم، ج 4، ص 2007، حديث 2600، کِتَاب البِرِّ وَالصِّلَةِ وَالآدَابِ، بَاب من لَعَنَهُ النبي… کان له زَکَاةً وَ أجراً وَ رَحمَةً، اسم المؤلف، مسلم بن الحجاج أبوالحسين القشيري النيشابوري، الوفاة: 261، دارالنشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
2. مسلم در باب 38 از کتاب خود سه روايت با مضامين مختلف در اين زمينه آورده که به کوتاه ترين آنها اشاره مي کنيم:
أَنَّ النبيِ ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مَرَّ بِقَومٍ يُلَقَّحُونَ فقال لو لم تَفعَلُوا لَصَلُحَ قال فَخَرَجَ شِيصاً فَمَرَّ بِهِم فقال ما لِنَخلِکُم قالوا قُلتَ کَذَا وَ کَذَا قال أَنتُم أَعلَمُ بِأَمرِ دُنيَاکُم.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1836، ح 2363، کتاب الفضائل، بَاب وُجُوبِ اِمتِثالِ ما قَالَهُ شَرعاً دُونَ ما ذَکَرَهُ مِن مَعَايِشِ الدُّنيَا عَلي سَبِيلِ الرَّايِ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
3. ر. ک: « محمّد پيامبري که از نو بايد شناخت »، کنستانتين ويرژيل گيور گيو، ترجمه منصوري.
4. سوره اعلي، آيه 6.
5. سوره قيامت، آيه 16.
6. سوره طه، آيه 113.
7. عَن عَائِشَهَ قالت کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يَستَمِعُ قِرَاءَةَ رَجُلٍ في المَسجِدِ فقالَ رَحِمَهُ الله لَقَد أَذکَرَني آيَةٌ کُنتُ أنسيِتُهَا.
صحيح مسلم، ج 1، ص 543، حديث 788، کِتاب صَلاةِ المُسَافِرِينَ وَ قَصرِهَا، باب 33، بَاب الأَمرِ بَتَعَهُّدِ القُرآنَ وَ …، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
8. او را به سبب دست هاي بلندش به اين نام و يا « ذوالشمالين » خوانده اند.
9. صلَّي بِنا النبيُّ صلي الله عليه و آله و سلم الظُّهرَ رَکعَتَينِ ثُمَّ سَلِّمَ ثُمَّ قام إلي خَشَبَة في مُقَدَّم المَسجِد وَ وَضَعَ يَدَهُ عَليها و في القَومِ يَومَئِذٍ أبوبَکر وَ عُمَرُ فَهَابَا أَن يُکَلِّمَاهُ وَ خَرَجَ سَرَعَانُ الناس فَقَالُوا قَصُرَت الصَّلاةُ و في القَومِ رَجُلٌّ کان النّبيِ صلي الله عليه و آله و سلم يَدعُوهُ ذَا اليَدَينِ فقال يا نَبِيِّ الله أَنَسيتَ أَم قَصُرَت فقال لم أَنسَ وَلَم تَقصُر قالوا بَل نَسيتَ يا رَسُولَ الله قال صَدَقَ ذُو اليَدَينِ فَقَامَ فَصَلَّي رَکعَتَينِ ثُمّ سَلِّمَ ثُمَّ کَبَّرَ فُسَجَد مِثلَ سُجُودِهِ أو أَطوَلَ ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ وَ کَبِّرَ ثُمَّ وضع مِثلَ سُجُودِهِ أو أَطوَلَ ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ وَ کَبِّرَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 2249، حديث 5704، کتاب الادب، باب 45، بَابُ ما يَجُوزُ من ذِکرِ الناس نَحو قَولِهِم الطَّويلُ وَ القًصيِرُ…، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
10. در برخي ديگر از روايات از « ذواليدين » به « ذوالشمالين » ياد شده که هر دو لقب است براي عبد عمروبن نضله از قبيله خزاعه.
11. سند روايت چنين است:
حدثنا حَفصُ بن عُمَرَ حدثنا يَزِيدُ بن إبراهيم حدثنا مُحَمّدٌ عن أبي هُرَيرَةَ.
و در متن روايات، ابوهريره به طور مستقيم از ذواليدين چنين روايت مي کند:
و في القَومِ رَجُلٌ کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يَدعُوهُ ذَا اليَدَينِ فقال يا نَبِيَّ الله أَنَسيِتَ أَم قَصُرَت فقال لم أَنسَ وَ لَم تَقصُر قالوا بَل نَسِيتَ يا رَسُولَ اللهِ قال صَدَقَ ذُواليَدَينِ.
12. سَأَلوا سَهلَ بنِ سَعد من أَيَّ شَيء المِنبَرُ فقال ما بَقِيَ بِالنّاسِ آَعلَمُ مِنِّ هو مِن آَثلِ الغَابَةِ عَمِلَهُ فُلانٌ مَولي فُلَانَةَ مولي فُلَانَةَ لِرَسُولِ الله ( صلي الله عليه و آله و سلم ) وَ قَامَ عليه رسول الله ( صلي الله عليه و آله و سلم ) حينَ عُمِلَ وَ وُضِعَ فَاستَقبَلَ القِبلَةَ کَبِّرَ وَ قَامَ الناس خَلفَهُ فَقَرَأَ وَ رَکَعَ وَ رَکَعَ الناسِ خَلفَهُ ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ ثُمَّ رَجَعَ القَهقري فَسَجَدَ علي الأرض ثُمَّ عَادَ إلي المِنبَرِ ثُمَّ رَکَعَ ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ ثُمَّ رَجَعَ القَهقري حتي سَجَدَ بِالأَرضِ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 148، حديث 370، کتاب الصلاة، بَاب الصَّلاةِ في السُّطُوحِ وَ المِنبَرِ وَ الخَشَبِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار الشنر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
13. فَلَمَّا فَرَغَ أَقبَلَ علي الناس فقال أيُّهَا الناس إنما صَنَعتُ هذا لِتَأتَمّوا وَ لِتَعَلَّمُوا صَلاَتي.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 310، حديث 875، کتاب الجُمُعَةِ، بَاب الخُطبَةِ علي المِنبَرِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة، الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
14. عن أَنَسِ قال کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يُصَلِّي في مَرَابِضِ الغَنَمِ.
انس روايت کرده است: پيامبر در آغل گوسفندان نماز مي گزارد.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 166، حديث 419، کتاب المساجد، بَاب الصَّلاةِ في مَرَابِضِ الغَنَمِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
15. ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ )؛ سرپرست و وليِ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده اند همانها که نماز را برپا مي دارند و در حال رکوع، زکات مي دهند. ) ( سوره مائده، آيه 55 )
به نمونه هايي از اقوال علماي اهل سنّت در شأن نزول آيه ولايت اشاره مي کنيم:
1- قاضي عضد الدين ايجي در کتاب « المواقف »:
« قوله تعالي: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ )، و قد أجمع أئمة التفسير علي أن المراد بالذين يقيمون الصلاة إلي قوله تعالي: ( وَ هُم رَاکِعُونَ ) علي، فإنه کان في الصلاة راکعاً، فسأله سائل فأعطاه خاتمه، فنزلت الآيةَ »
آيه شريف: « جز اين نيست که وليّ شما خداست و رسول او و مؤمناني که نماز مي خوانند و هم چنان که در رکوع هستند انفاق مي کنند. » …، علماي تفسير بر اين نکته اجماع دارند که مراد از اقامه کننده نماز و عطا کننده زکات در حال رکوع نماز در اين آيه شريفه علي ( عليه السلام ) است؛ چرا که او در حال رکوع نماز بود که گدايي آمد و از وي درخواست کمک کرد و او نيز انگشتري خود را به وي عطا نمود و در اين حال آيه فوق، نازل شد. »
المواقف، الإيجي، ج 3، ص 614 – 615، الناشر: دار الجبل – بيروت.
2- شريف جرجاني: وي نيز هنگامي که دليل شيعه بر وجود اجماع در نزول آيه ولايت در شأن اميرمؤمنان را نقل کرده، درباره اصل اين اجماع سکوت کرده و هيچ مخالفتي با آن نکرده و در شرح خود بر کتاب مواقف گفته است:
« و قد ( أجمع أئمة التفسير ) علي ( أن المراد ) بـ ( الّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ ) إلي قوله تعالي: ( وَ هُم رَاکِعُونَ ) ( علي )، فأنه کان في الصلاة راکعاً فسأله سائل، فأعطاه خاتمه، فنزلت الآية »
ائمه تفسير بر اين نکته اجماع نموده اند که مراد از آيه ولايت: علي ( عليه السلام ) مي باشد که او در حال رکوع نماز، انگشتري خود را به سائل بخشيد و در اين هنگام آيه فوق نازل گشت.
شرح المواقف، الجرجاني، ج 8، ص 360، تحقيق: علي بن محمد الجرجاني.
3- سعد الدين تفتازاني: وي نيز در شرح مقاصد با تقرير برهان شيعه گفته است:
« نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب – رضي الله عنه – حين أعطي السائل خاتمه و هو راکع في صلاته »
به اتفاق مفسران، آيه ولايت هنگامي که سائل از علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) درخواست کمک نمود و آن حضرت انگشتري خويش را در حال رکوع نماز به او عطا فرمود، در شأن وي نازل گرديد.
شرح المقاصد، سعد الدين التفتازاني، ج 2، ص 288، الناشر: دار المعارف، النعمانية.
وي در جايي ديگر گفته است:
« و الآية عند معظم المحدثين نزلت في علي کرم الله وجهه »
بيشتر محدثان بر اين اعتقادند که اين آيه درباره [ حضرت ] علي ( عليه السلام ) نازل شده است. »
روح المعاني، الآلوسي، ج 6، ص 167.
4- ابن ابي حاتم در تفسير آيه شريفه: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) با أسناد خود از سلمه بن کهيل گفته است:
« تصديق علي بخاتمه و هو راکع فنزلت: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ …) »
علي ( عليه السلام ) در حالي که در رکوع نماز بود انگشتري خود را به مسکين عطا نمود و در اين هنگام آيه : ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ )… نازل گرديد.
تفسير ابن أبي حاتم، ابن أبي حاتم الرازي، ج 4، ص 1162، الناشر: المکتبة العصرية.
5- ابوجعفر طبري با سند خود از ايوب بن سويد روايت نموده است: « ثنا عتبة من أبي حکيم في هذه الآية: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) قال: علي بن أبي طالب »
عتبه بن ابي حکيم درباره آيه شريفه: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) براي ما روايت نموده است که اين آيه در شأن: علي بن ابي طالب نازل شده است. »
تفسير الطبري، الطبري، ج 6، ص 389، الناشر: دار الفکر – بيروت.
6- ثعلبي روايت کرده و گفته است:
« قوله تعالي: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) قال ابن عباس، و قال السدي، و عتبة بن حکيم، و ثابت بن عبد الله: أنّما عني بقوله: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) علي بن أبي طالب رضي الله عنه، مرّ به سائل و هو راکع في المسجد و أعطاه خاتمه »
درباره آيه شريفه: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) ابن عباس، سدي، عتبه بن حکيم و ثابت بن عبدالله گفته اند منظور از اين آيه علي بن ابي طالب است که سائلي به او مراجعه نمود و در حالي که او در رکوع نماز و در مسجد به سر مي برد انگشتري خود را به او عطا فرمود:
تفسير الثعلبي، الثعلبي، ج 4، ص 80، الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
7- واحدي با سند خود از ابن عباس روايت کرده است:
« أقبل عبدالله بن مسلم و معه نفر من قومه قد آمنوا، فقالوا: يا رسول الله، إن منازلنا بعيدة و ليس لنا مجلس و لا متحدث، وإن قومنا لمّا رأونا آمنا بالله و رسوله و صدقناه رفضونا، و آلوا علي أنفسهم أن لا يجالسونا و لا ينکحونا و لا يکلمونا، فقال لهم النبي: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) الآية، ثم إن النبي صلي الله عليه و آله و سلم خرج إلي المسجد و الناس بين قائم و راکع فنظر سائلاً، فقال: هل أعطاک أحد شيئاً، قال: نعم، خاتم من ذهب، قال: من أعطاکه؟ قال: ذلک القائم و أومأ بيده إلي علي بن أبي طالب رضي الله عنه، فقال: علي أي حال أعطاک؟ قال أعطاني و هو راکع، فکبّر النبي صلي الله عليه و آله و سلم، ثم قرأ: ( وَ مَن يَتَوَّلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَالَّذينَ آمَنُوا فَإِنّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغَالِبُونَ )
پس از آن که عبدالله بن مسلم به همراه گروهي از قومش ايمان آوردند به رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) عرضه داشتند: اي رسول خدا! منزل هاي ما فرسنگ ها از مدينه دور مي باشد و در آن جا مجلس و محفلي که در آن نقل حديث و روايت شود وجود ندارد و زماني که ما با قوم و قبيله خود مواجه شويم و آنان از ايمان ما به خدا و رسول او باخبر گردند ما را طرد نموده و با خود هم پيمان خواهند شد که با ما هم مجلس نشده و با ما ازدواج نکرده و با ما سخن نگويند و اين کار بر ما گران خواهد آمد، رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) به آنان فرمود: ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) تا آخر آيه، آن گاه حضرت به مسجد رفت و در حالي که مردم در حال قيام و رکوع بودند به سائلي نگاه انداخت و سؤال فرمود: آيا کسي چيزي به تو عطا نموده است؟ سائل گفت: آري، انگشتري از طلا. حضرت فرمود: چه کسي آن را به تو عطا کرد؟ او گفت: شخصي که در آن مکان ايستاده بود و با دست خود به علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) اشاره نمود. حضرت فرمود: در چه حالي به تو بخشش نمود؟ او گفت: در حال رکوع. در اين هنگام رسول خدا ( عليه السلام ) تکبر گفت و آن گاه اين آيه را قرائت فرمود: « و هر که خدا و پيامبر او و مؤمنان را وليّ خود گزيند، بداند که پيروزمندان گروه خداوند هستند. »
أسباب النزول، الواحدي، ص 113.
و نيز روايات بسيار ديگري که نزول اين آيه در شأن اميرمؤمنان ( عليه السلام ) را تاييد مي کند و در مصادر متعدد و با طرق فراواني نقل شده است که ما به برخي از آنها اشاره نموديم.
16. عَن عُقبَةَ قال صَلَّيتُ وَرَاءَ النبي صلي الله عليه و آله و سلم بِالمَدِينَةِ العَصرَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قامِ مُسرِعاً فَتَخَطِّي رقَابَ الناس إلي بَعضِ حُجَرِ نِسَائِهِ فَفَزِعَ الناسَ مِن سُرعَتِهِ فَخَرَجَ عليهم فَرَأَي أنَّهُم عَجِبُوا مِن سُرعَتِهِ فَقالَ ذَکَرتُ شَيئاً مِن تِبرٍ عِندَنَا فَکَرِهتُ أَن يَحبِسَني فَأَمَرتُ بِقِسمَتِهِ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 291، حديث 813، کتاب صِفَةِ الصَّلاة، باب 74، بَاب من صلي بِالنّاسِ فذکر حَاجَةً فَتَخَطَّاهُم، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر: دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د: مصطفي ديب البغا.
17. فشردن گوشت بدن، با دو انگشت از انگشتان دست را منگوش گويند.
18. عن عَائِشَةَ زَوجِ النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنها قالت کنت أَنَامُ بين يَدَي رسول الله صلي الله عليه و آله و سَلم وَ رِجلايَ في قِبلَتِهِ فإذا سَجَدَ غَمَزِنَي فَقَبَضتُ رِجلَيَّ فإذا قام بَسَطتُهُمّا.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 150، حديث 375، کتاب الصلاة في الثياب، بَاب الصَّلاة علي الفِراشِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 1، ص 367، حديث 512، کِتاب الصَّلاةِ، باب 51، بَاب الاعِتِراضِ بين يَدَي المُصَلّي، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة، 261، دار النشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
19. والله لقد رأيتُ النبيَّ يُصَلِّيِ وَ إِنِّي علي السَّريرِ بَينَهُ وَ بَينَ القِبلَةِ مُضطَجِعَةٌ فَتَبدُولي الحَاجَةُ فَأَکرَهُ أَن أَجلِسَ فَاُوذِيَ النبي فَأَنسَلُ من عِندِ رِجلَيهِ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 192، حديث 492، کتاب أبوابِ سُترَةِ المُصَلِّي، بَاب من قال لَا يَقطَعُ الصَّلاةَ شَيءٌ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 1، ص 367، حديث 512، کِتاب الصَّلاةِ، باب 51، بَاب الاِعتِراضِ بين يَدَي المُصَلِّي، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
20. عَن أَبي قَتَادَةَ الأَنصَاريِّ، قّالَ رَأَيتُ النَّبيَّ صلي الله عليه و آله و سلم يَؤُمُّ النَّاسَ وَ أَمَامَةُ بِنتُ أَبي اَلعَاصِ وَهيَ ابنَةً زينَبَ بِنتِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله و سلم عَلَي عَائِقِهِ فَإِذَا رَکَعَ وَضَعَهَا وَ إِذَا رَفَعَ مِنَ السُّجُودَ أَعَادَهَاَ.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 5، ص 2235، حديث 5650، کتاب الأَدَبِ، بَاب رَحمَة الوَلَد وَ تَقبيله وَ مُعَانَفَتِهِ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أَبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة، الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 1، ص 385، حديث 543، کتاب المَسُاجِدِ وَ مَوَاضِعِ الصَّلاة، باب 9، بَاب جوازِ حَملِ الصِّبيَانِ في الصَّلّاة، اسم الّمؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة، 261، دارالنشر، دار إحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
همچنين بخاري در صحيح خود مي نويسد:
أَنُّ رَسُولَ الله عليه و آله و سلم کان يُصَلِّي و هو حَامِلٌ أمَامَةَ بِنتَ زَينَبَ بِنت رسول الله صلي الله عليه وَ لِأَبِي العَاصِ بن الربيع بن عبد شَمسٍ فإذا سَجَدَ وَضَعَهَا و إذَا قام حَمَلَهَا.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز، اُمامه، نوه خود از دخترش زينب و دامادش ابوالعاص بن ربيع، را بر دوش خود مي گذارد و به نماز مي ايستاد و چون به سجده مي رفت او را به زمين گذارده و چون باز مي ايستاد او را به دوش مي گذارد.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 193، حديث 494، کتاب أبوَابِ سُترَةِ المُصَلِّي، بَاب إذا حَمَلَ جَاريَةً صغيرَةً علي عُنُقه في الصَّلَاةِ، اسم المؤلف: محمد بن أسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة، 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت – 1407 – 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
صحيح مسلم، ج 1، ص 385، حديث 543، کتاب المَسُاجِدِ وَ مَوَاضِعِ الصَّلّاةِ، باب 9، بَاب جَوَازِ حَملِ الصِّبيّانِ في الصَّلّاةِ، اسم المؤلف، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة، 261، دار النشر، أحياء التراث العربي – بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي.
21. عَن أبي هُرَيرَةَ قال اُقِيمَت الصَّلّاةُ وَ عُدِّلَت الصُّفُوفُ قِيَاماً فَخَرَجَ إِلَينَا رُسولُ الله صلي الله عليه و آله و سلم فلمَّا قامَ في مُصَلَّاهُ ذَکَرَ أَنَّهُ جُنُبٌ فقال لنا مَکانَکُم ثُمَّ رَجَعَ فَاغَتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَينَا وَ رَأسُهُ يَقطُرُ فَکَبِّؤَ فَصَلَّينَا معه.
الجامع الصحيح المختصر ( صحيح البخاري )، ج 1، ص 106، حديث 271، کتاب الغُسل، بَاب إذا ذَکَرَ في المَسجدِ أنَّهُ جُنُبٌ يَخرُجُ کما هو ولا يَتَيمَّمُ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبوعبدالله البَخَاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر، دار ابن کثير، اليمامة – بيروت، 1407- 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا.
منبع مقاله :
عصيري، سيد مجتبي؛ (1389)، پيامبر وهابيت، قم: انتشارات رشيد، چاپ اول