خانه » همه » مذهبی » روايات فصل الخطاب نورى (3)

روايات فصل الخطاب نورى (3)

روايات فصل الخطاب نورى (3)

33. الأمالى شيخ طوسى, دو روايت (ش151 و 799) كه هر دو جنبه تفسيرى دارد; گرچه به عنوان اختلاف قرائت هم مطرح شده است (ص 263 و 327).
متن روايت اوّل, اين است:
سمعت جعفر بن محمد ـ عليهما السلام ـ يقرء «انّ اللّه اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد على العالمين», قال: هكذا نزلت.

3d315876 7403 4900 8fd4 139faf513d28 - روايات فصل الخطاب نورى (3)
0002769 - روايات فصل الخطاب نورى (3)
روايات فصل الخطاب نورى (3)

نويسنده: رضا استادى

33. الأمالى شيخ طوسى, دو روايت (ش151 و 799) كه هر دو جنبه تفسيرى دارد; گرچه به عنوان اختلاف قرائت هم مطرح شده است (ص 263 و 327).
متن روايت اوّل, اين است:
سمعت جعفر بن محمد ـ عليهما السلام ـ يقرء «انّ اللّه اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد على العالمين», قال: هكذا نزلت.
ملاصالح مازندارانى, در ذيل روايتى از كافى (مانند همين روايت الأمالى) كه امام(ع) فرموده: «هكذا واللّه نزلت على محمد ـ صلى اللّه عليه و آله ـ» آورده است:
لعلّ المراد هكذا نزلت لفظاً فى القرآن أو نزلت معنى بتفسير جبرئيل ـ عليه السلام ـ بأمر ربّه وهو على التقديرين تنزيل لا تأويل.
علاّمه شَعرانى در ذيل اين كلام, آورده است كه اين گفته ملاصالح, كلام دقيقى است كه شايسته تأمّل است و بنابراين, توهّم اين كه هر جا امامان(ع) گفته اند: «نزل هكذا», مقصودشان تنزيل لفظى باشد, دفع مى گردد; زيرا به گفته ملاصالح, احتمال تنزيل معنوى هم هست.39
34. بشارة المصطفى, دو روايت (ش828 و 15) كه اوّلى اختلاف قرائت است و دومى دلالتى برخواسته صاحب فصل الخطاب ندارد (ص237 و 239).
35. كتاب العروس احمد بن على قمى, دو روايت (ش129 و 130) كه هيچ كدام, سند معتبر و نيز دلالت روشن بر مقصود مؤلف فصل الخطاب ندارد و نيز معارضاتى دارد كه بايد گفت: يكذب بعضها بعضاً (ص259).
36. از كتاب من لايحضره الفقيه, دو روايت (ش210 و 709) كه در اوّلى آنچه صاحب فصل الخطاب به آن تمسّك جسته, معلوم نيست كلام امام(ع) باشد; بلكه كلام صدوق است و دومى هم دلالت بر مقصود ندارد; زيرا احتمال مى دهيم امام(ع), حكم رجم شيخ و شيخه را فرموده است و راوى, توهّم كرده است كه امام مى خواهد بفرمايد اين جمله در قرآن بوده است. ضمناً در بحث نسخ تلاوت در اين باره مطالبى هست كه بايد دقّت شود (ص270 و 319).
37. قرب الاسناد حميرى دو روايت «ش395 و855» كه اوّلى اختلاف قرائت و دومى تفسير است (ص293 و 331).
38. الهداية حسين بن حمدان, دو روايت (ش15 و 16). در رجال قهپايى (ج2, ص172) آمده است:
ابن غضائرى درباره حسين بن حمدان گويد: «كذّاب فاسد المذهب, صاحب مقالة ملعونة لايلتفت اليه».
نجاشى نيز مى گويد: كان فاسد المذهب, له كتب فيها تاريخ الأئمة(ع).
پس به متفرّدات آن, اعتبارى نيست(ص237).
39. الاقبال سيد ابن طاووس, سه روايت (ش1035 و 1059 و 42) كه دو شماره اوّل, يك روايت است و سند معتبر ندارد و سومى از رواياتى است كه به احتمال قوى تحريف معنوى را عنوان مى كند (ص 243 و 347 و 348).
40. سعد السعود سيد ابن طاووس, سه روايت (ش112 و 166 و 668) كه اوّلى اختلاف قرائت يا تفسير, و دومى اختلاف قرائت است و سومى نيز جنبه تفسيرى دارد (ص257 و 265 و 316).
41. الغيبة نعمانى, دو روايت (ش12 و 26) كه هر دو از نظر سند, بى اعتبار است (ص236 و 239).
42. فلاح السائل ابن طاووس, سه روايت (ش109 ـ 111) كه هر سه درباره آيه شريف «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى» است كه جمله «وصلاة العصر» را اضافه دارد و گويا اين اضافه, براى اين است كه «الصلاة الوسطى» را به «نماز عصر» تفسير نكنند, نه اين كه مقصود, افتادن اين جمله از قرآن مجيد باشد (ص256).
43. كامل الزيارات ابن قولويه, سه روايت (ش39 و 40 و 970) كه در روايت اوّل آمده است:
عن أبى عبداللّه(علیه السّلام) فى قوله تعالى: «و اذا الموؤودة سئلت, بأى ذنب قتلت؟» قال: نزلت فى الحسين بن على ـ عليهما السلام ـ.
آيا اين روايت, دلالت بر تحريف دارد يا بيان مورد و تفسير است؟!
و در روايت دوم و سوم, «تحريف» آمده كه مى تواند مقصود, تحريف معنوى باشد (ص243 و 341).
44. كتاب سليم بن قيس, سه روايت (ش230 و 613 و 2) كه اوّلى و دومى, جنبه تفسير و بيان دارند. سومى هم كه عبارتش اين است: «كان (قرآن عليّ ـ علیه السلام ـ) ثمانية عشر ألف آية». يا همان طور كه گفته شد, مقصود از آن, بيان و تفسير و توضيح شأن نزول و از اين قبيل مطالب است كه در قرآن على(علیه السّلام) است و اينها تسامحاً آيه شمرده شده اند, و يا اين روايت, به طور قطعْ خلاف واقع است; زيرا هيچ عاقلى نمى پذيرد كه يازده هزار آيه از قرآن حذف شود و درصدى از اين آيات, دهان به دهان نقل نشود (ص233 و 272 و 311).
45. مصباح المتهّجد شيخ طوسى, سه روايت (ش36 و 37 و 44) كه در روايت اوّل آمده:
اللّهم أنزل بهم بَأسك و نقمتك; فانّهم…حرّفوا كتابك.
و در روايت دوم آمده: اللّهم العن الذين بدّلوا دينك و كتابك….
و در روايت سوم آمده: اللّهمّ انّ كثيراً من الأمة ناصبت المستحفظين من الأئمة… و حرفت الكتاب.
بسيار روشن است تحريفى كه به كثيرى از امّت نسبت داده مى شود, تحريف معنوى است; زيرا معنا ندارد كه بسيارى از امّت, قرآن را تحريف كرده باشند; چون آنان هم كه مدّعى اين مطلب نادرست هستند, چنين ادّعا يى ندارند; بلكه به چند نفر نسبت مى دهند (ص242 و 243).
46. مهج الدعوات ابن طاووس, سه روايت (ش1271 و 48 و 45) كه اوّلى در مورد آية الكرسى است كه رواياتش متعارض (يكذب بعضها بعضاً) است و در دومى و سومى نيز مقصود يا محتمل قوى در مقصود, تحريف معنوى است (ص244 و 243 و 259).
47. بحارالأنوار علاّمه مجلسى, دو روايت (ش35 و 181) كه اوّلى دلالت بر مقصود صاحب فصل الخطاب ندارد و دومى, از كتابى بى اعتبار, نقل شده است (ص242 و 266).
48. تبيان شيخ طوسى, چهار روايت (ش15 و 171 و 840 و 871). روايت چهارم (كه راجع به آيه «وتجعلون رزقكم» از سوره واقعه است) اين است:
قال ابن عباس معناه: «و تجعلون شكركم» و روى انّه كان يقرؤها كذلك.
و روايت سوم, اين است: «جائت سكرة الموت بالحق» (سورة ق/18) قيل فى معناه قولان: أحدهما «جائت السكرة بالحق»… والآخر «جائت سكرة الحق بالموت» و هى قرائة أهل البيت.
و در روايت دوم آمده: روى عن أبى عبداللّه ـ عليه السلام ـ: «و أنتم مسلّمون».
با تشديد كه در قرائت معروف, «مسلمون» بدون تشديد است.
و روايت اوّل هم در مورد آيه «انّ اللّه اصطفى آدم…» چنين است: وفى قرائة أهل البيت «و آل محمد على العالمين».
همان طور كه ملاحظه مى شود, اين روايات, مربوط به اختلاف قرائت و تفسير است .(ص263 و 265 و 330 و 333).
49. تهذيب الأحكام شيخ طوسى, سه روايت (ش270 و 272 و 689) كه اوّلى و دومى اختلاف قرائت است و سومى جنبه تفسير و بيان دارد (ص317 و 278 و 279).
50. اليقين ابن طاووس, چهار روايت (ش280 و 281 و 329 و 334) كه اوّلى و دومى, اختلاف قرائت و يا بيان و تفسير است و سومى و چهارمى , جنبه تفسيرى دارد و از جهت سند هم بى اعتبار است.
51. رجال الكشّى, پنج روايت (ش11 و 28 و 50 و 54 و 617) كه در روايت دوم و سوم, واژه «تحريف كتاب» و «تحريف دين» آمده كه مقصود, تحريف معنوى است و در روايت چهارم, در مورد آيه شريف «وكان ورائهم ملك يأخذ كلّ سفينة غصباً»آمده است: «كل سفينةصالحةغصباً» هذا التنزيل من عند الله.40
علاّمه ٌبلاغى در تفسير آلاءالرحمان (ج2,ص77) مى گويد:
انّ جماعة من الصحابة كانوا يرسمون فى مصاحفهم ما يعلمونه أنّه التأويل المراد فى النزول, و يقولون هكذا أنزل أى بالوحى بغير القرآن على رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه و آله ـ, و يدرجونه مع القرآن فى قرائتهم دفعاً للشكوك أو الجحود, كما روى فى الدرّ المنثور و غيره إنّ ابن مردوية فى تفسيره أخرج عن ابن مسعود قال: كنّا نقرأ على عهد رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه و آله ـ: «يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربّك أنّ علياً مولى المؤمنين»; فأدرج ابن مسعود فى الآية ما كان يعلمه حين النزول من تأويلها المقصود بالنزول كما أخرج ابن أبى حاتم و ابن مردوية و ابن عساكر عن أبى سعيد الخُدرى أنّ الآية نزلت فى غدير خم فى على بن أبى طالب….
و روايت پنجم هم جنبه اختلاف قرائت يا بيان و تفسير دارد و روايت اوّل هم از حيث سند, اعتبار ندارد.
52. تفسير البرهان سيد هاشم بحرانى, پنج روايت (ش217 و 612 و 765 و 766
و 771) كه روايت پنجم, سند ندارد و گويا راوى, آيه اى را با آيه ديگر, اشتباه كرده است; زيرا آيه اى كه اين روايت درباره آن است, آيه هفتم سوره غافر است كه «يستغفرون للذين آمنوا» دارد, در حالى كه جمله «و يستغفرون لمن فى الأرض» كه در روايت آمده, در آيه پنجم سوره شوراست.41
و روايت سوم و چهارم, تفسير است و روايت دوم هم بيان و تفسير و يا اختلاف قرائت است و روايت اوّل هم سند معتبر ندارد.
53. معانى الأخبار شيخ صدوق, پنج روايت (ش112 و 113 و114 و 739 و 740) كه روايت اوّل و دوم و سوم, مربوط به آيه «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى» است كه عبارت «وصلاة العصر» را اضافه دارد و قبلاً گفته شد كه ظاهراً افزودن «و صلاة العصر», براى ردّ كسانى است كه «الصلاة الوسطى» را به معناى نماز عصر دانسته اند.
و روايت سوم و چهارم هم اختلاف قرائت است و «إل ياسين» در آن, «آل يس» قرائت شده است و شايد هم جنبه تفسيرى داشته باشد.
54. از جوامع الجامع طبرسى, دوازده روايتْ نقل شده است كه همه آنها اختلاف قرائت است (جوامع الجامع, چاپ تبريز, ص178 و 187 و 224 و 235 و 252 و 334 و 341 و 373 و 397 و 401 و 427).
55. از مجمع البيان طبرسى هم صد و پانزده مورد در فصل الخطاب نقل شده كه همه آنها هم اختلاف قرائت است و اگر دالّ بر تحريف بود, مرحوم طبرسى كه تحريف را نپذيرفته است, و قرآن را مصون از تحريف مى داند (مجمع البيان, ج1, فنّ خامس از مقدمه), اين صد و پانزده مورد را نقل نمى كرد.
نگارنده اين سطور, تمام اين موارد را از مجمع البيان چاپ اسلاميه, به اين شرح, استخراج كرده است: ج1, ص28; ج2, ص433 و 484 و 498; ج3, ص94 و 236 و 242; ج4, ص293 و 388 و 424 و 517 و 516; ج5, ص50 و 70 و 74 و 78 و80 و 142 و 160 و 222 و 228 و 236; ج6, ص279 و 315 و 317 و 336 و 356 و 392 و 397 و 405 و 443 و 445 و 485 و 487 و 495 و 500; ج7, ص6 و 27 و 50 و 61 و 63 و 79 و 85 و 110 و 133 و 139 و 153 و 148 و 162 و 168 و 180 و 206 و 212; ج8, ص271 و 308 و 321 و 326 و 330 و 338 و 380 و 420 و 422 و 428 و 451 و 455 و 456 و 496; ج9, ص46 و 49 و 56 و 82 و 84 و 99 و 102 و 104 و 106 و 131 و 143 و 209 و 203 و 206 و 218 و 224 و 227; ج10, ص288 و 289 و 302 و 312 و 319 و 423 و 436 و 442 و 445 و450 و 454 و 473 و 476 و 489 و 497 و 500 و 503 و 525 و 528 و 533 و 536.
56.عيون أخبار الرضاى شيخ صدوق, پنج روايت (ش564 و 710 و 742 و 891 و 661) كه اوّلى اختلاف قرائت است و «نسوق» در آيه 86 سوره تحريم, «يساق» خوانده شده است. دومى هم اختلاف قرائت است و شبيه آن در مجمع البيان به عنوان «قرائت شاذ» ياد شده و «إل ياسين» در روايت سوم, «آل ياسين» خوانده شده و در چهارمى پس از «خير من اللهو و من التجارة», عبارت «للذين اتقوا» آمده كه جنبه بيان و تفسير دارد و روايت پنجم هم جنبه بيان و تفسير دارد.
57. الاحتجاج طبرسى, هفت روايت (ش17 و 207 و 279 و 354 و 355 و 650 و 743) كه براساس روايت دوم, در آيه تبليغ, (فى على) بوده است.پس اين روايت, بيان و تفسير است. سومى و چهارمى هم روايات اختلاف قرائت اند كه در مجمع البيان هم ياد شده اند, و چهار روايت ديگر, بى سندند و اعتبار ندارند. البته آن سه روايت هم بى سند است; زيرا روايات الاحتجاج طبرسى, به طور كلّى بى سند است و بناى مؤلف بر اين بوده كه چون عقل, محتواى روايات را تأييد مى كند, نياز به سند ندارد; امّا متأسّفانه بايد گفت در اثر غفلت مؤلّف, اين چند روايت و امثال آن ـ كه از نظر عقل, مخدوش است ـ نيز در اين كتاب آمده است. آيا عقل هيچ با انصافى مى پذيرد كه يك سوم قرآن از وسط آيه سوم سوره نساء افتاده باشد, آن طور كه در روايت 207 به نقل از الاحتجاج طبرسى آمده است؟! يعنى رسول خدا و ائمه هُدى و مسلمانان, نسبت به قرآن مجيد, اين قدر بى تفاوت بودند كه مثلاً دو هزار آيه آن بيفتد و از حافظه همه حفّاظ آن دوره قرآن مجيد و قاريان, محو شود؟!
58. منتخب البصائر 42شيخ حسن بن سليمان حلّى43 ( اصل بصائر, از سعد بن عبداللّه قمى است), هفت روايت (ش33 و 202 و 368 و 463 و 465 و 691 و 781). در روايت اوّل, واژه «تحريف» آمده كه بارها گفتيم بايد مقصود از آن, تحريف معنوى باشد و دستِ كم نمى توان گفت كه دلالت بر تحريف اصطلاحى دارد و روايت دوم, جنبه تفسير و بيان دارد و «التائبون العابدون» در روايت سوم, «التائبين العابدين» قرائت شده و «مسلمين» در روايت چهارم, «مسلّمين» (با تشديد) خوانده شده و در روايت پنجم نيز اختلاف قرائت در «صراط عليّ» است و روايت ششم و هفتم, جنبه بيانى و تفسيرى دارد.
59. الاختصاص, منسوب به شيخ مفيد, هشت روايت (ش596 و 599 و 602 و 605 و 606 و 610 و 884 و 1038) كه شش روايت اوّل, كلمه «ولا محدث» را در آيه 52 سوره حج, اضافه دارد كه جنبه بيانى دارد و در روايت هفتم و هشتم هم به عنوان اختلاف قرائت ياد شده و اين روايات, از حيث سند هم قابل استناد نيستند.
60. تفسير النعمانى,44 نُه روايت (26 و 143 و 178 و 197 و 340 و 383 و 424 و 497 و 947). اين نه روايت, نُه قطعه از همان يك روايت مفصّل است كه سند معتبر ندارد و چند قطعه آن هم فقط اختلاف قرائت است.
61. تفسير نهج البيان شيبانى (از تأليفات سده هفتم), هشت روايت (ش157 و 159 و 162 و 286 و 361 و 387 و 747 و 801) كه علاوه بر نداشتن سند معتبر, مربوط به اختلاف قرائت است; گرچه در بعضى از آنها واژه «تحريف» هم آمده است كه گفتيم تحريف معنوى مقصود است.
62. المناقب ابن شهرآشوب مازندرانى, پانزده روايت ( ش46 و 88 و 128 و 177 و 282 و 331 و 352 و 441 و 469 و 470 و 471 و 479 و 573 و 930 و 948 و 969) كه غير از روايت اوّل و هفتم, همه درباره على(ع) است كه مثلاً در آيه تبليغ و امثال آن, لفظ «على» بوده است كه در تمام اين موارد و نيز روايت هفتم آن, كلمه يا جمله اضافى, جنبه بيان و تفسير دارد و در روايت اوّل هم لفظ «تحريف» آمده كه بارها گفته شد مقصود, تحريف معنوى است و يا لااقل بايد بپذيريم كه ظهور و دلالت بر تحريف مورد بحث ندارد. ضمناً اين روايات, سند يا سند معتبر ندارند.
63. بصائر الدرجات صفّار, هفده روايت (ش28 و 475 و 597 و 598 و 600 و 601 و 603 و 604 و 608 و 609 و 611 و 673 و 692 و 753 و 754 و 856 و 1037) كه روايات سومى تا يازدهم, كلمه «ولامحدث» را در آيه 52 سوره حج, اضافه دارد كه مى تواند بيان تفسير باشد و روايت سيزدهم هم جنبه تفسيرى دارد و روايت دوم و دوازدهم و چهاردهم تا هفدهم, اختلاف قرائت است.
64. تأويل الآيات الباهرةى شرف الدين نجفى از علماى سده دهم, هجده روايت (ش278 و 653 و 811 و 843 و 916 و 935 و 938 و 941 و 1004 و 1005 و 1006 و 1008 و 1016 و 1017 و 1018 و 132 و 1033 و 1034) كه اين روايات هم يا اختلاف قرائت است و يا جنبه بيان و تفسير دارد.
65. تفسير فرات الكوفى, بيست و نه روايت (ش57 و 58 و 59 و 87 و 147 و 277 و 323 و 324 و 325 و 326 و 473 و 474 و 482 و 639 و 662 و 693 و 732 و 733 و 773 و 774 و 841 و 990 و 991 و 1007 و 1013 و 10214 و 1023 و 1024 و 1025).
سه روايت اوّل, مفادش اين است كه آيات قرآن مجيد, چند گروه اند و ربطى به مسئله تحريف ندارد. در روايت چهارم آمده است كه در آيه 90 سوره بقره, «فى عليّ» بوده است كه گفته شد مقصود, بيان مورد نزول است و اين قبيل موارد,احياناً اختلاف قرائت به حساب آمده اند و دو روايت آخر, اختلاف قرائت است و بقيه, همگى مانند روايت چهارم, مربوط به حضرت على و اهل بيت(علیهم السّلام) است و جنبه بيان و تفسير دارد.
تا اين جا حدود سيصد و پنجاه روايت, اجمالاً بررسى شد. سيصد و پنجاه روايت هم از پنج كتاب بعدى است كه آنها هم مانند قبلى هاست ( براى توضيح بيشتر به كتاب علاّمه عسكرى رجوع شود).
66. تفسير العيّاشى, نود روايت (ش6 و 7 و 8 و 9 و 68 و 69 و 73 و 74 و ذيل 74 كه در فصل الخطاب هست و 79 و 85 و 90 و 91 و 98 و 99 و 102 و 148 و 149 و 150 و 163 و 169 و 170 و 175 و 176 و 184 و 188 و 189 و 190 و 191 و 201 و 206 و 211 و 212 و 213 و 221 و 222 و 223 و 225 و 233 و 238 و 239 و 243 و 249 و 253 و 256 و 264 و 273 و 290 و 297 و 299 و 307 و 316 و 327 و 328 و 346 و 347 و 367 و 370 و 394 و 397 و 402 و 403 و 404 و 412 و 426 و 427 و 430 و 436 و 440 و 447 و 455 و 456 و 460 و 480 و 486 و 484 و 485 و 481 و 491 و 496 و 505 و 511 و 516 و 517 و 540 و 547 و 777).
67. تفسير ابن ماهيار, سى و نه روايت (ش13 و 332 و 414 و 515 و 518 و 524 و 533 و 534 و 569 و 592 و 615 و 636 و 654 و 663 و 666 و 696 و 705 و 734 و 735 و 736 و 737 و 738 و 758 و 762 و 763 و 764 و 769 و 772 و 785 و 795 و 798 و 802 و 818 و 46 و 877 و 926 و 927 و 933 و 934).
68. ناسخ القرآن سعد بن عبداللّه قمى, پنجاه و نه روايت (ش75 و 83 و 120 و 121 و 122 و 123 و 145 و 192 و 193 و 194 و 202 و 215 و 229 و 252 و 257 و 292 و 312 و 314 و 341 و 357 و 388 و 421 و 428 و 445 و 457 و 498 و 512 و 519 و 520 و 522 و 535 و 563 و 568 و 634 و 640 و 713 و 827 و 840 و 848 و 861 و 866 و 871 و 892 و 907 و 908 و 913 و 914 و 949 و 971 و 981 و 982 و 988 و 1051 و 1052 و 1053).
69. الكافى شيخ كلينى, هشتاد روايت (ش1 و4 و5 و6 و51 و 52 و 53 و 54 و 76 و 78 و 84 و 94 و 96 و 101 و 104 و 116 و 125 و 126 و 127 و 168 و 183 و 209 و 218 و ذيل آن و 227 و 228 و 231 و 236 و 241 و 244 و 245 و 248 و 255 و 260 و 263 و 269 و 291 و 294 و 298 و 305 و 306 و 308 و 330 و 348 و 358 و 365 و 372 و 378 و 464 و 493 و 523 و 572 و 591 و 607 و 618 و 619 و 633 و 652 و 700 و 703 و 715 و 776 و 782 و 809 و 829 و 879 و 881 و 896 و 924 و 925 و 918 و 936 و 937 و 943 و 968 و 992 و 1037 و 1040 و 1061).
70. تفسير على بن ابراهيم القمى, هشتاد و هشت روايت (ش10 و 30 و 62 و 67 و 93 و 132 و 107و 146 و 158 و 174 و 185 و 208 و 220 و 235 و 251 و 259 و 267 و 275 و 276 و 287 و 302 و 304 و 310 و 314 و 315 و 344 و 353 و 359 و 371 و 384 و 385 و 391 و 406 و 419 و 415 و 423 و 435 و 439 و 450 و 478 و 492 و 507 و 529 و 530 و 536 و 538 و 546 و 559 و 565 و 575 و 616 و 629 و 635 و 637 و 655 و 660 و 665 و 668 و 688 و 695 و 699 و 702 و 709 و 731 و 780 و 784 و 787 و 788 و 791 و 800 و 807 و 814 و 816 و 836 و 837 و 847 و 851 و 854 و 857 و 867 و 868 و 886 و 920 و 945 و 952 و 1019 و 1030 و 1046).
از اين پنج كتاب اخير, سيصد و پنجاه روايتْ نقل شده كه با سيصد و پنجاه روايتى كه از شصت و پنج كتاب قبلى نقل شده بود, جمعاً هفتصد روايت مى شود. حدود 360 روايت ديگر باقى مى ماند كه همه از كتاب القرائات سيّارى نقل شده است.
به عبارت ديگر, يك سوم احاديث فصل الخطاب, از يك كتاب و يك سوم ديگر از پنج كتاب و يك سوم بقيه از شصت و پنج كتاب, نقل شده است.
مؤلّف فصل الخطاب براى مدّعاى خود, به دوازده دليل تمسّك جُسته است كه دليل يازدهم و دوازدهم وى, هزار و شصت روايت است كه شصت تاى آن به عنوان دليل يازدهم و هزارتاى آن به عنوان دليل دوازدهم ياد شده است.
دليل اوّل تا دهم وى, در كتاب كشف الارتياب شيخ محمود معرّب تهرانى و برخى كتاب هاى ديگر, به خوبى پاسخ داده شده اند و دليل يازدهم و دوازدهم (يعنى همان هزار و شصت روايت), نياز به اين داشتند كه تك تك آنها بررسى گردد كه اين كار را هم علاّمه عسكرى انجام داده است و اين مقاله هم در همين راستا تدوين گرديد.

پي نوشت :

38. نسخه اى كه اين جانب ديدم, چنين حاشيه اى نداشت و جمله متن, دلالت بر عدم تحريف دارد: «الذكر المحفوظ».
39. ر.ك: شرح ملاصالح على الكافى, ج7, ص60.
40. در برخى نسخه هاى رجال الكشّى, كلمه «صالحة» بعد از «من عند اللّه» است.
41. ر.ك: القرآن الكريم و روايات المدرستين, ج3, ص645.
42. اين البصائر, غير از بصائر الدرجات صفّار است كه بعداً ياد خواهد شد.
43 . از علماى قرن هشتم هجرى است.

منبع:www.hadith.net

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد