بررسي حديث نماز ابوبكر به جاي پيامبر (ص) (1)
روايت نماز ابوبكر به جاي پيامبر (ص) و راويان آن
پيش گفتار
محدّثان اهل تسنّن روايتي را بدين مضمون نقل كرده اند:
آن گاه كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در بستر بيماري افتاد -كه به سبب همان بيماري وفات يافت-به ابوبكر دستور داد كه به عنوان امام جماعت براي مسلمانان نماز بخواند. و شخص آن حضرت نيز به مسجد رفت و با مردم پشت سر ابوبكر نماز خواند… .
اين روايت را محدّثان اهل تسنن با متون گوناگوني نقل كرده اند. نوشتاري كه پيش رو داريد تحقيق و پژوهشي پيرامون اين روايت است. در اين راستا اين روايت مورد بررسي و نقد قرار گرفته است؛
چرا كه به دلايلي شايسته ي بحث و تحقيق است:
1.وابسته به احوالات و سيره ي مبارك پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است؛
2.قائلين به خلافت ابوبكر پس از پيامبر، به اين روايت تمسّك مي جويند؛
3.در احكام شرعي و مسائل اعتقادي از آن بهره مي گيرند؛
و مواردي ديگر از اين قبيل:
ما در اين پژوهش، روايت را از مهم ترين جوانب آن مورد تحقيق و بررسي قرار داده و مطالبي كه درباره ي آن گفته شده بررسي كرديم و در اين راستا و در پرتو نوراني اين پژوهش، به واقعيّت حال و حقيقت كلام رسيديم.
اكنون اين پژوهش نو و ابتكاري را كه پيش تر مورد بررسي و نقد قرار نگرفته است، به پژوهشگران و انديشمندان تقديم مي نماييم. اميد آن كه با ديده ي انصاف و به دور از هر گونه تعصّب و بي راهه رفتن به آن بنگرند. و ما توفيقي إلّا بالله.
بخش يكم
راويان خبر و روايات آنان
اتفاق نظر محدّثان
روايتي كه نقل شد، همه ي محدّثان بر آن اتّفاق نظر دارند. هيچ كتاب صحيح، مسند و معجمي نيست كه آن را نقل نكرده باشد. ما پيش از آن كه به نقد و بررسي آن بپردازيم، ناگزيريم آن را از منابع نقل شده بيان كنيم؛ ولي در اين موضوع فقط به آن چه صاحبان صحاح ستّه و احمد بن حنبل در المسند نقل كرده اند اكتفا مي كنيم؛ زيرا كه آن چه در اين كتاب ها آمده، از نظر متن كامل تر و از نظر سند قوي تر است. بنا بر اين هرگاه موقعيّت اين روايت در صحاح ستّه و المسند مشخّص شود، جايگاه آن در ديگر كتاب ها نيز مشخّص خواهد شد و نيازي به طولاني كردن سخن نخواهد بود.
به روايت مالك
اين قضيّه در كتاب الموطّأ اين گونه آمده است:
مالك، از هِشام بن عُروَه نقل مي كند كه عروه گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در حال بيماري از منزل خارج و وارد مسجد شد. ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتي ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.(1)
به روايت بخاري
بخاري اين قضيّه را در موارد بسياري از صحيح خود نقل كرده است. وي در صحيح خود در كتاب نماز جماعت مي نويسد:
1.عمر بن حفص بن غياث، از پدرش، از اعمش، از ابراهيم نقل مي كند كه اسود گويد: روزي نزد عايشه بوديم و در مورد اهميّت نماز و بزرگداشت آن گفت و گو مي كرديم.
عايشه گفت: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد. -همان بيماري كه منجر به وفات آن حضرت شد- وقت نماز فرا رسيد و اذان گفته شد. فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز جماعت را براي مردم به پا دارد.
عرض شد: ابوبكر پيرمردي دل نازك است؛ وقتي در جايگاه شما بايستد نمي تواند پيش نماز شود.
پيامبر تكرار كرد و آن ها دوباره همان مطلب را تكرار كردند. آن حضرت براي بار سوم تكرار كرد و فرمود:
إنّكنّ صواحب يوسف! مروا أبابكر فليصلّ بالناس.
شما همچون زنان مصر در عصر يوسف [دنبال خواسته هاي خودتان] هستيد! به ابوبكر بگوييد پيش نماز شود.
پس ابوبكر خارج شد و نماز خواند. در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله در خود احساس سبكي و آرامش كرد و در حالي كه در حال خميده به دو نفر تكيه كرده بود، از منزل خارج شد. گويي مي ديدم كه از درد، پاهايش بر زمين كشيده مي شد. [پس از رسيدن آن حضرت به مسجد] ابوبكر خواست كه عقب بايستد، پيامبر به او اشاره كرد كه همان جا بايست.
سپس حضرت را آوردند تا در كنار ابوبكر نشست.
به اعمش گفته شد: آيا پيامبر صلي الله عليه و آله نماز مي خواند و ابوبكر به او اقتدا كرده بود و مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند؟
اعمش با سرش پاسخ داد: آري.
ابو داوود طيالسي بخشي از اين روايت را از شعبه، از اعمش نقل كرده است. ابومعاويه مي افزايد: پيامبر صلي الله عليه و آله سمت چپ ابوبكر نشست و ابوبكر ايستاده نماز مي خواند.(2)
2.بخاري در همان كتاب و در بخشي ديگر، اين گونه نقل مي كند:
يحيي بن سليمان، از ابن وهب، از يونس، از ابن شهاب، از حمزة بن عبدالله و وي از پدرش نقل مي كند كه گويد:
هنگامي كه درد رسول خدا صلي الله عليه و آله شدّت يافت، درباره ي نماز با ايشان گفت و گو شد. فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گفت: ابوبكر مردي دل نازك است. هرگاه مشغول قرائت شود، گريه بر او غلبه مي كند.
پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: به او بگوييد نماز بخواند.
عايشه دوباره همان پاسخ را تكرار كرد.
پيامبر فرمود: به او بگوييد نماز بخواند؛ همانا شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته هاي خودتان] هستيد.(3)
3.بخاري سومين روايت را اين گونه نقل مي كند:
زكريّابن يحيي، از ابن نُمير، از هِشام بن عُروَه، از پدرش نقل مي كند كه گويد: عايشه به ما گفت: رسول خدا صلي الله عليه و اله در دوران بيماريش دستور داد كه ابوبكر براي مردم نماز بخواند و او نيز براي مردم نماز مي خواند.
عروه گويد: در اين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله در خود احساس سبكي و آرامش كرد و از خانه خارج شد، در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند. وقتي ابوبكر پيامبر را ديد، عقب رفت. پيامبر صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد كه همان جا بايست.
سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله به موازات ابوبكر و در كنار او نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر صلي الله عليه و آله خواند و مردم نيز به ابوبكر اقتدا كردند.
4.بخاري در بخشي ديگر، روايت را اين گونه نقل مي كند:
اسحاق بن نصر، از حسين، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبرده، نقل مي كند كه ابوموسي گويد:
پيامبر صلي الله عليه و آله بيمار شد. بيماري آن حضرت شدّت يافت؛ از اين رو فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گفت: ابوبكر مردي دل نازك است؛ وقتي در جايگاه شما بايستد، نمي تواند براي مردم نماز بخواند.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه دوباره همان پاسخ را تكرار كرد.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به ابوبكر بگو براي مردم نماز بخواند. چرا كه شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد.
در اين هنگام شخصي در پي ابوبكر رفت و او را آورد. او در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه و آله براي مردم نماز خواند.(5)
5.اين قضيه را بخاري در بخش ديگري از كتاب نماز جماعت، اين گونه نقل كرده و مي نويسد:
عبدالله بن يوسف از مالك، از هِشام بن عُروَه، از پدرش نقل مي كند كه عايشه، امّ المؤمنين، به ما گفت:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در دوران بيماري خود فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گويد: من گفتم: ابوبكر وقتي در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه ي او [قرائت را] نمي شنوند[!] پس به عمر دستور دهيد براي مردم نماز بخواند.
عايشه در ادامه مي گويد: به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر وقتي در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه ي او [قرائت را] نمي شنوند. پس به عمر دستور دهيد كه براي مردم نماز بخواند.
حفصه اين كار را انجام داد.
در اين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله [به حفصه] فرمود: ساكت شو! شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد. به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
در اين هنگام بود كه حفصه به عايشه گفت: نشد كه از تو به من خيري برسد.(6)
6.بخاري در سند ديگري اين گونه روايت مي كند:
احمد بن يونس، از زائده، از موسي بن ابي عايشه، از عبيدالله بن عبدالله بن عتبه نقل مي كند كه روزي نزد عايشه رفتم و گفتم: آيا از دوران بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله به من خبر نمي دهي؟
گفت: آري. [هنگامي كه بيماري] پيامبر صلي الله عليه و آله شدّت يافت، فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟
عرض كرديم: نه، آن ها منتظر شما هستند.
فرمود: برايم در تشت مقداري آب آماده كنيد.
عايشه گويد: ما اين كار را انجام داديم؛ سپس پيامبر شست و شو كرد و نزديك بود كه به زمين بيفتد، پس همان لحظه بي هوش شد.
پس از به هوش آمدن فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟
عرض كرديم: نه، آن ها منتظر شما هستند اي رسول خدا!
فرمود: برايم در تشت مقداري آب آماده كنيد.
آن گاه پيامبر نشست و غسل كرد، و نزديك بود به زمين بيفتد و بي هوش شد.
پس از به هوش آمدن فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟
عرض كرديم: نه، منتظر شما هستند اي رسول خدا! مردم نيز براي خواندن نماز عشاء، در مسجد، در انتظار پيامبر صلي الله عليه و آله به سر مي بردند.
پيامبر صلي الله عليه و آله شخصي را به دنبال ابوبكر فرستاد تا براي مردم نماز بخواند. آن شخص دنبال او رفت و گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور داد كه تو براي مردم نماز بخواني.
ابوبكر كه مردي رقيق القلب بود گفت: اي عمر! تو براي مردم نماز بخوان.
عمر پاسخ داد: تو به اين كار شايسته تري.
در نتيجه آن روزها ابوبكر براي مردم نماز مي خواند.
پس از مدّتي پيامبر صلي الله عليه و آله در خود احساس سبكي و آرامش كرد و براي نماز ظهر در حالي كه بين دو مرد-كه يكي از آن ها عبّاس بود- تكيه كرده بود از خانه خارج شد و ابوبكر براي مردم نماز مي خواند. وقتي ابوبكر پيامبر را ديد، خواست كه عقب بايستد، پيامبر صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد كه عقب نرود.
سپس به آن دو مرد فرمود: مرا كنار او بنشانيد.
آن ها پيامبر را كنار ابوبكر نشاندند.
راوي گويد: ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند و مردم نيز به ابوبكر اقتدا كرده بودند، در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله نشسته بود.
عبيدالله گويد: من نزد عبدالله بن عبّاس رفتم و به او گفتم: آيا مطالبي را كه عايشه درباره ي بيماري پيامبر صلي الله عليه و آله به من گفت، به تو باز نگويم؟
گفت: بگو.
من ماجرا را به او عرضه داشتم. او چيزي از آن مطالب را انكار نكرد، جز اين كه گفت: آيا عايشه نام مردي را كه با عبّاس بود به تو گفت؟
گفتم: نه.
گفت: او علي بود.(7)
7.بخاري روايت هفتم را از عايشه اين گونه نقل مي كند:
مسدّد از عبدالله بن داوود، از اعمش، از ابراهيم، از اسود، نقل مي كند كه عايشه گويد:
وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله بيمار شد، همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت-بلال آمد تا ايشان را از وقت نماز آگاه سازد.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز بخواند.
گفتم: ابوبكر مردي دل نازك است؛ اگر در جايگاه شما بايستد گريه اش مي گيرد و قادر به قرائت نخواهد بود.
فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز بخواند.
من باز همان پاسخ را تكرار كردم. پيامبر صلي الله عليه و آله براي بار سوم و چهارم تكرار كرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف[به دنبال خواسته ي خود] هستيد. به ابوبكر بگوييد نماز بخواند. در نتيجه ابوبكر نماز خواند.
پيامبر صلي الله عليه و آله با قامتي خميده و در حالي كه به دو نفر تكيه كرده بود از منزل خارج شد. گويي مي ديدم كه پاهايش بر زمين كشيده مي شد. وقتي ابوبكر او را ديد به عقب رفت. پيامبر صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد كه نماز بخوان. ابوبكر عقب ايستاد و پيامبر صلي الله عليه و آله كنارش نشست و ابوبكر صداي تكبير را به مردم مي رساند.(8)
8.بخاري در بخش ديگري از صحيح چنين نقل مي كند:
قتيبة بن سعد، از ابومعاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي كه بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله شدّت يافت، بلال آمد تا ايشان را از وقت نماز آگاه سازد.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عرض كردم: اي رسول خدا! ابوبكر مردي دل نازك است؛ وقتي در جايگاه شما بايستد، [از شدت گريه!] مردم صداي او را نخواهند شنيد؛ اي كاش به عمر دستور مي داديد.
فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر پيرمردي دل نازك است آن گاه كه در جايگاه شما بايستد، مردم صداي قرائت او را نمي شنوند؛ اي كاش به عمر دستور مي داديد.
فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته ي خودتان] هستيد. به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
هنگامي كه ابوبكر مشغول خواندن نماز شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله در خود احساس سبكي كرد؛ سپس با قامتي خميده كه به دو نفر تكيه كرده بود و پاهايش روي زمين كشيده مي شد، حركت كرد و داخل مسجد شد.
وقتي ابوبكر صداي حركت او را شنيد، رفت كه عقب بايستد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد و آمد و سمت چپ ابوبكر نشست. ابوبكر ايستاده نماز مي خواند و رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته. ابوبكر به رسول خدا صلي الله عليه و آله اقتدا كرد، در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.(9)
9.بخاري در بخش شايستگي اهم علم و فضل به پيش نمازي مي نويسد:
ابواليمان، از شعيب، از زُهري، از انس بن مالك انصاري-كه خدمتگزار پيامبر و از اصحاب ايشان بود- اين گونه نقل مي كند:
ابوبكر در دوران بيماري پيامبر صلي الله عليه و آله- كه به سبب آن حضرتش وفات يافت-براي مردم نماز مي خواند. روز دوشنبه بود كه مردم براي اداي نماز صف بسته بودند. پيامبر صلي الله عليه و آله پرده ي اتاق را كنار زد و در حالي كه ايستاده بود به ما نگاه مي كرد. گويي صورت آن حضرت را مي ديدم كه [در رنگ پريدگي] به رنگ كاغذ قرآن بود. او تبسّم كرد و خنديد. نزديك بود ما از خوشحالي ديدن پيامبر مفتون شويم.
ابوبكر به عقب برگشت تا به صف بپيوندد و گمان كرد كه پيامبر براي نماز بيرون مي آيد. پيامبر صلي الله عليه و آله به ما اشاره كرد كه نمازتان را تمام كنيد؛ آن گاه پرده را انداخت و در همان روز وفات يافت.(10)
10.آخرين روايتي كه بخاري در اين زمينه نقل كرده چنين است:
ابومعمر، از عبدالوارث، از عبدالعزيز نقل مي كند كه انس گويد:
پيامبر صلي الله عليه و آله سه روز از خانه بيرون نيامد. نماز برپا شد.
ابوبكر خواست جلو بايستد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود كه پرده را كنار بزنند؛ وقتي كه چهره ي پيامبر صلي الله عليه و آله پديدار شد، ما تا آن زمان منظره اي عجيب تر از چهره ي پيامبر نديده بوديم. پيامبر صلي الله عليه و آله با دستش به ابوبكر اشاره كرد كه جلو بايستد. آن گاه حضرت پرده را انداخت و ديگر توان اقامه نماز جماعت را نداشت تا از دنيا رفت.(11)
به روايت مسلم
مسلم بن حجّاج نيشابوري نيز بارها اين حديث را در صحيح خود نقل كرده است كه مواردي را مي آوريم:
1.احمد بن عبدالله بن يونس، از زائده، از موسي بن ابي عايشه، نقل مي كند كه عبيدالله بن عبدالله گويد: نزد عايشه رفتم و به او گفتم: آيا مرا از بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله آگاه مي كني؟
گفت: آري. هنگامي كه بيماري پيامبر صلي الله عليه و آله شدّت يافت، فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟
عرض كرديم: نه، مردم منتظر شما هستند اي رسول خدا!
فرمود: برايم در تشت مقداري آب آماده كنيد…» تا آخر آن چه پيش تر از بخاري نقل شد.
2.محمد بن رافع و عبد بن حميد اين گونه نقل مي كنند -البتّه در اين متن حديث از ابن رافع نقل شده است-ابن رافع از عبدالرزّاق، از معمر از زُهري از حمزة بن عبدالله بن عبدالله بن عمر نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله داخل خانه ي من شد، فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
گفتم: اي رسول خدا! ابوبكر مردي دل نازك است؛ وقتي قرآن مي خواند نمي تواند جلوي اشكش را بگيرد! اي كاش به فرد ديگري جز از ابوبكر دستور مي داديد.
عايشه گويد: به خدا سوگند! تنها بدين جهت اين را گفتم كه دوست نداشتم مردم نخستين كسي را كه در جايگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي ايستد شوم بدانند و فال بد بزنند.
دو يا سه بار اين مطلب را تكرار كردم.
پيامبر فرمود: بايد ابوبكر براي مردم نماز بخواند. چرا كه شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته ي خود] هستيد.
3.ابوبكر ابن ابي شيبه از ابومعاويه و وكيع؛
همچنين يحيي بن يحيي -متن حديث از يحيي است -از ابومعاويه -از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي كه بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله شدّت يافت، بلال آمد تا او را از وقت نماز مطّلع سازد… تا آخر آن چه كه پيش تر از بخاري نقل شد.
4.ابوبكر بن ابي شيبه و ابو كريب از ابن نُمير، از هِشام؛
همچنين ابن نُمير -با همان متن مشابه -از ابوهِشام، از پدرش نقل مي كند كه عايشه گويد:
رسول خدا به ابوبكر دستور داد كه در دوران بيماري براي مردم نماز بخواند، و او نيز براي مردم نماز مي خواند.
عروه گويد: رسول خدا در خود احساس سبكي كرد و از خانه خارج شد. در اين هنگام مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند. وقتي ابوبكر پيامبر را ديد، عقب رفت. آن حضرت به او اشاره كرد كه همان جا بايست؛ سپس خود به موازات ابوبكر، كنار او نشست و ابوبكر نمازش را با اقتدا به رسول خدا صلي الله عليه و آله خواند و مردم به ابوبكر اقتدا كردند.
5.عبد بن حميد، عمرو ناقد و حسن حلواني از يعقوب (بن ابراهيم بن سعد)؛
همچنين پدرم از صالح، از ابن شهاب، از انس بن مالك نقل مي كنند كه انس بن مالك گويد:
ابوبكر در دوران بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله كه به سبب آن وفات يافت براي مردم پيش نماز بود…».
6.محمّد بن مثنّي و هارون بن عبدالله، از عبدالصّمد نقل مي كنند كه گويد: از پدرم شنيدم كه مي گفت: عبدالعزيز، از انس اين گونه نقل كرد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سه روز از خانه خارج نشد… تا پايان همان روايتي كه پيش تر از بخاري نقل شد.
7.اين روايت را مسلم، از سُفيان بن عُيَينَه، از زُهري، از انس نيز نقل كرده است… .
8.همچنين از عبدالرزّاق، از معمر، از زُهري، از انس روايت نموده است… .
9.آخرين حديثي كه مسلم نيشابوري در اين مورد نقل مي كند چنين است:
ابوبكر بن ابي شيبه، از حسين بن علي، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبرده نقل مي كند كه ابوموسي گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شدند… تا پايان روايتي كه پيش تر از بخاري نقل شد.(12)
به روايت تِرمذي
اين قضيّه را تِرمذي نيز در صحيح خود نقل كرده است. وي مي گويد:
اسحاق بن موسي انصاري از معن (بن عيسي)، از مالك بن انس، از هِشام بن عُروَه، از پدرش نقل مي كند كه عايشه گويد:
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گفت: اي رسول خدا! اگر ابوبكر در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او [قرائت را] نمي شنوند. به عمر دستور دهيد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گويد: به حفصه گفتم: به او بگو كه ابوبكر وقتي در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه اي او [قرائت را] نمي شنوند؛ از اين رو به عمر دستور دهيد براي مردم پيش نماز شود. حفصه اين كار را انجام داد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته ي خود] هستيد. به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
حفصه به عايشه گفت: هرگز از تو خيري به من نرسيد.
ابو عيسي گويد: اين حديث صحيح و معتبر است.
ترمِذي اين روايت را در همين بخش، از عبدالله بن مسعود، ابوموسي، ابن عبّاس، سالم بن عبيد و عبدالله بن زمعه نقل مي كند.(13)
به روايت ابوداوود
ابوداوود در كتاب سنن خود به نقل از اين حديث پرداخته است. وي اين گونه نقل مي كند:
1.عبدالله بن محمّد نفيلي، از محمّد بن سلمه، از محمّد بن إسحاق، از زُهري، از عبدالملك بن ابي بكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هِشام، از پدرش نقل مي كند كه عبدالله بن زمعه به نقل از عايشه گويد:
هنگامي كه بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله شدّت يافت، من با گروهي از مسلمانان نزد ايشان بودم. بلال ايشان را براي نماز صدا زد.
پيامبر فرمود: به كسي بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عبدالله بن زمعه از خانه خارج شد و متوجه شد كه عمر در بين مردم است -و ابوبكر حضور نداشت- گفتم: اي عمر! برخيز و براي مردم نماز بخوان.
عمر جلو ايستاد و تكبير گفت.
عمر صداي بلندي داشت؛ وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله صداي او را شنيد فرمود: ابوبكر كجاست؟
آن گاه دو مرتبه فرمود: خدا و مسلمانان چنين نمي پسندند.
سپس فردي را در پي ابوبكر فرستاد. ابوبكر آمد و پس از اين كه عمر آن نماز را خوانده بود، براي مردم نماز خواند.
2.احمد بن صالح، از ابن ابي فَديك، از موسي بن يعقوب، از عبدالله بن اسحاق، از ابن شهاب، از عبيدالله بن عبدالله بن عتبه نقل مي كند كه عبدالله بن زمعه گويد:
هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله صداي عمر را شنيد، پيامبر سر خود را از اتاق بيرون آورد؛ سپس با خشم فرمود: نه، نه، نه، بايد ابن ابي قُحافه براي مردم نماز بخواند.(14)
به روايت نَسائي
نَسائي نيز در چند مورد از كتاب سنن خود اين حديث را نقل كرده است. وي در بخش امام جماعت كتاب نماز اين گونه نقل مي كند:
1.عبّاس بن عبدالعظيم عنبري، از عبدالرحمان بن مهدي، از زائده، از موسي بن ابي عايشه، از عبيدالله بن عبدالله نقل مي كند که روزي نزد عايشه رفتم و گفتم: آيا به من خبر نمي دهي… تا آخر حديثي كه در گذشته به آن اشاره شد.(15)
2.محمّد بن علاء، از ابو معاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد، بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد.
فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند… تا آخر حديثي كه در گذشته به آن اشاره شد.(16)
3.عليّ بن حجر، از اسماعيل، از حميد نقل مي كند كه انس گويد:
آخرين نمازي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله با مردم به جاي آورد، نمازي بود كه با يك لباس به صورت متوشّح (17) پشت سر ابوبكر به جاي آورد[!].(18)
4.محمّد بن مثنّي، از بكر بن عيسي صاحب بصري گويد: از شعبه، از نعيم بن ابي هند، از ابووائل، از مسروق شنيدم كه مي گفت: عايشه گويد:
ابوبكر براي مردم نماز خواند، در حالي كه رسول خدا در صف نماز بود.(19)
5.اسحاق بن ابراهيم و هناد بن سَرّي، از حسين بن علي، از زائده، از عاصم، از زرّ نقل مي كند كه عبدالله گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وفات يافت، انصار گفتند: از ما اميري و از شما نيز اميري باشد.
عمر نزد آن ها آمد و گفت: آيا نمي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به ابوبكر دستور داد كه براي مردم نماز بخواند؟ پس كدام يك از شما راضي مي شود كه بر ابوبكر مقدّم شود؟
گفتند: پناه مي بريم بر خدا كه بر ابوبكر مقدّم شويم.(20)
6.محمود بن غيلان، از ابوداوود، از شعبه، از موسي بن ابي عايشه نقل مي كند كه گويد: از عبيدالله بن عبدالله شنيدم كه مي گفت: عايشه گويد:
رسول خدا به ابوبكر دستور داد تا براي مردم نماز بخواند. پيامبر صلي الله عليه و آله پيش روي ابوبكر بود و در حال نشسته نماز مي خواند، و ابوبكر نيز براي مردم، در حالي كه مردم پشت سر ابوبكر بودند، نماز مي خواند.(21)
به روايت ابن ماجه
ابن ماجه نيز به نقل اين حديث پرداخته است. وي در مواردي از سنن خود چنين نقل مي كند:
1.ابوبكر بن ابي شيبه، از ابومعاويه و وكيع، از اعمش؛
همچنين علي بن محمّد، از وكيع، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد -همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت؛ ابومعاويه گويد: هنگامي كه بيماري او شدّت يافت-بلال آمد تا حضرتش را از وقت نماز آگاه سازد.
پيامبر فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند… .
عايشه گويد: ما فردي را در پي ابوبكر فرستاديم، او نيز براي مردم نماز خواند.
سپس رسول خدا در خود احساس سبكي كرده و براي نماز خارج شد… ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.
2.ابن ابي شيبه، از عبدالله بن نُمير، از هِشام بن عُروَه، از پدرش نقل مي كند كه عايشه گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در دوران بيماريش به ابوبكر دستور داد كه براي مردم نماز بخواند… .
3.نصر بن علي جهضمي گويد: عبدالله بن داوود در خانه خود از روي نوشته اش براي من نقل كرد كه سلمة بن نبيط، از نعيم بن ابي هند، از نبيط بن شريط نقل مي كند كه سالم بن عبيد گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در دوران بيماريش از هوش رفت؛ وقتي به هوش آمد فرمود: آيا وقت نماز فرا رسيده است؟
عرض كردند: آري.
فرمود: به بلال بگوييد اذان بگويد؛ و به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
سپس از هوش رفت و دوباره به هوش آمد و همان سخن را تكرار فرمود و بار ديگر از هوش رفت. باز به هوش آمد و همان سخن را تكرار فرمود… .
عايشه گفت: پدرم مردي دل نازك است. اگر در جايگاه نماز بايستد گريه مي كند و نمي تواند نماز بخواند. اي كاش به فرد ديگري دستور مي دادي.
پيامبر صلي الله عليه و آله بي هوش شد، و بعد به هوش آمد و فرمود: به بلال بگوييد اذان بگويد؛ و به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند. شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته ي خود] هستيد.
راوي گويد: به بلال گفتند اذان بگويد. او اذان گفت و به ابوبكر امر شد كه نماز بخواند. او نيز براي مردم نماز خواند.
سپس رسول خدا در خود احساس سبكي كرد و فرمود: يكي را برايم بياوريد تا به او تكيه كنم.
بريره و مردي ديگر آمدند و پيامبر بر آن دو تكيه داد. هنگامي كه ابوبكر پيامبر را ديد، رفت كه عقب بايستد. پيامبر به او اشاره كرد كه همان جا بمان.
سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و كنار ابوبكر نشست تا ابوبكر نمازش را به جا آورد. پس از اين واقعه بود كه رسول خدا وفات يافت.
ابوعبدالله گويد: اين حديث غريب (22) است و غير از نصر بن علي كسي آن را نقل نكرده است.
4.علي بن محمّد، از وكيع، از اسرائيل، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مي كند كه ابن عبّاس گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد -همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت -در خانه ي عايشه بود، فرمود: علي را برايم صدا كنيد.
عايشه گفت: اي رسول خدا! ابوبكر را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: صدايش كنيد.
حفصه گفت: اي رسول خدا! عمر را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: صدايش كنيد.
امّ فضل گفت: اي رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: آري.
هنگامي كه همگي جمع شدند، رسول خدا صلي الله عليه و آله سرش را بلند نمود، آن گاه نگاهي به آنان كرد و سكوت نمود.
عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد.
سپس بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد. پيامبر فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند[!].
عايشه گفت: اي رسول خدا! ابوبكر مردي دل نازك است هر گاه شما را نبيند گريه مي كند و مردم نيز مي گريند. اي كاش به عمر دستور مي دادي كه براي مردم نماز بخواند؟!
ابوبكر خارج شد و براي مردم نماز خواند. در اين هنگام رسول خدا در خود احساس سبكي كرد. بعد در حالي كه به صورت خميده به دو مرد تكيه كرده بود و پاهايش روي زمين كشيده مي شد، از خانه خارج شد. وقتي مردم آن حضرت را ديدند، ابوبكر را با «سبحان الله» گفتن متوجّه آمدن حضرتش ساختند. ابوبكر خواست كه عقب بايستد؛ پيامبر به او اشاره كرد كه سر جايت بمان.
سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و سمت راست ابوبكر نشست. ابوبكر برخاست و نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.
ابن عبّاس گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله قرائت را از جايي كه ابوبكر به آن جا رسيده بود شروع كرد.
وكيع در اين مورد گويد: و سنّت نيز چنين است.
راوي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله در اثر همان بيماري از دنيا رفت.(23)
به روايت احمد
احمد بن حنبل بيش تر از ديگران اين روايت را نقل كرده است.
وي در كتاب مسند خود به نقل اين روايات پرداخته است كه بخشي از آن را ذكر مي كنيم:
1.عبدالله، از پدرش، از يحيي بن زكريّا بن ابي زائده، از پدرش، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مي كند كه ابن عبّاس گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد، به ابوبكر فرمود كه براي مردم نماز بخواند. سپس آن حضرت احساس سبكي كرد و از خانه خارج شد. وقتي ابوبكر متوجّه آن حضرت شد، خواست كه عقب برود؛ پيامبر صلي الله عليه و آله به او اشاره كرد و كنار ابوبكر سمت چپش نشست و نماز را از آيه اي شروع كرد كه ابوبكر به آن رسيده بود.(24)
2.عبدالله، از پدرش، از وكيع، از اسرائيل، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مي كند كه ابن عبّاس گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد -همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت -در خانه ي عايشه بود. آن حضرت فرمود: علي را برايم صدا بزنيد.
عايشه گفت: ابوبكر را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: صدايش كنيد.
حفصه گفت: اي رسول خدا! عمر را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: صدايش كنيد.
امّ فضل گفت: اي رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟
فرمود: صدايش كنيد.
آن گاه كه همه جمع شدند، پيامبر سرش را بلند كرد و علي را نديد. عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد. سپس بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد… .(25)
3.عبدالله، از پدرش، از عبدالله بن وليد، از سُفيان، از حميد نقل مي كند كه انس بن مالك گويد:
آخرين نمازي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را به جاي آورد نمازي بود كه در حال نشسته، و با لباسي كه به صورت متوشّح بر تن كرده بود، خواند.(26)
4.عبدالله، از پدرش، از يزيد، از سُفيان (ابن حسين)، از زُهري نقل مي كند كه انس گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد – همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت – بلال نزد حضرتش آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد. پس از آن دو بار فرمود: اي بلال! تو پيامت را رساندي؛ پس هر كس خواست نماز بخواند، و هر كس خواست نماز را ترك كند.
بلال به سوي حضرتش بازگشت و عرض كرد: از رسول خدا! پدر و مادرم فدايت! چه كسي براي مردم نماز بخواند؟
فرمود: به ابوبكر بگو كه براي مردم نماز بخواند.
هنگامي كه ابوبكر جلو ايستاد، پرده را از مقابل پيامبر كنار زدند.
راوي گويد: گويي آن حضرت را ديديم كه چهره اش [از رنگ پريدگي] مانند كاغذي سفيد است و بر دوش ايشان پارچه اي بود. ابوبكر رفت كه عقب بايستد و گمان كرد كه پيامبر مي خواهد براي نماز خارج شود. رسول خدا صلي الله عليه و آله به ابوبكر اشاره كرد كه بايستد و نماز بخواند. پس ابوبكر براي مردم نماز خواند، و ما پس از آن حضرتش را نديديم.(27)
5.عبدالله، از پدرش، از حسين بن علي، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبردة بن ابي موسي نقل مي كند كه ابوموسي گويد:
«رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد… ».(28)
6.عبدالله، از پدرش، از عبدالأعلي، از معمر، از زُهري، از عبيدالله بن عبدالله نقل مي كند كه عايشه گويد:
آن گاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در خانه ي ميمونه بيمار شد، از همسرانشان اجازه خواست كه در خانه ي من پرستاري شود. آن ها به پيامبر صلي الله عليه و آله اجازه دادند. رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي كه بر عبّاس و مردي ديگر تكيه كرده بود و پاهايش روي زمين كشيده مي شد از خانه خارج شد.
عبيدالله گويد: ابن عبّاس گفت: آيا مي داني آن مرد كه بود؟ او علي بن ابي طالب عليهما السلام بود؛ ولي عايشه از او دل خوشي نداشت [!].
زُهري گويد: پيامبر – در حالي كه در خانه ميمونه بود -به عبدالله بن زمعه فرمود: به مردم بگو كه نماز بخوانند.
او عمر بن خطّاب را ديد و گفت: اي عمر! براي مردم نماز بخوان.
عمر براي آن ها نماز خواند. او صداي بلندي داشت؛ از اين رو وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله صدايش را شنيد او را شناخت… .(29)
7.عبدالله، از پدرش، از وكيع، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد… پيامبر آمد تا در كنار ابوبكر نشست، و ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالي كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.(30)
8.عبدالله، از پدرش، از ابومعاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مي كند كه عايشه گويد:
…پيامبر صلي الله عليه و آله آمد تا سمت چپ ابوبكر نشست و در حال نشسته نماز مي خواند و ابوبكر ايستاده بود، در حالي كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله اقتدا كرده بود و مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند .(31)
9.عبدالله، از پدرش، از بكر بن عيسي از شُعبة بن حجّاج از نعيم بن ابي هند، از ابووائل، از مسروق نقل مي كند كه عايشه گويد:
ابوبكر براي مردم نماز خواند و رسول خدا صلي الله عليه و آله در صف نمازگزاران بود [!].(32)
10.عبدالله، از پدرش، از شبابة بن سوار، از ابوشُعبه، از نعيم بن ابي هند، از ابووائل، از مسروق نقل مي كند كه عايشه گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت، در حال نشسته، پشت سر ابوبكر نماز خواند [!].(33)
11.عبدالله، از پدرش، از شبابه، از شعبه، از سعد بن ابراهيم، از عُروَة بن زبير نقل مي كند كه عايشه گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در همان بيماري كه به سبب آن وفات يافت، فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند… و پيامبر پشت سر او به صورت نشسته نماز خواند [!].(34)
12.عبدالله، از پدرش، از عبدالصمد بن عبدالوارث، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابن بريده، از پدرش چنين نقل مي كند:
هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بيمار شد فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند.
عايشه گفت: اي رسول خدا! پدرم مردي دل نازك است.
فرمود: به ابوبكر بگوييد براي مردم نماز بخواند. شما همچون زنان مصر در زمان يوسف [به دنبال خواسته ي خود] هستيد.
در نتيجه ابوبكر، در دوران حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله براي مردم امامت كرد.(35)
ادامه دارد (لینک قسمت های بعد در انتهای همین مقاله موجود است)
پينوشتها:
1.الموطّأ: 1/136، كتاب نماز جماعت، حديث18.
2.صحيح بخاري، 1/236، كتاب جماعت و امامت، باب محدوديت حضور بيمار در نماز جماعت، حديث 633.
3.صحيح بخاري، 1/241، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 650.
4.همان: 241 و 242، باب كسي كه در كنار امام جماعت بايستد، حديث 651.
5.صحيح بخاري، 1/240، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 646.
6.صحيح بخاري، 1/240، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 647.
7.صحيح بخاري، 1/243و 244،حديث 655.
8.صحيح بخاري، 1/251، باب كسي كه صداي تكبير را به گوش مردم مي رساند، حديث 680.
9.صحيح بخاري، 1/251 و 252، حديث681.
10.صحيح بخاري: 1/240، حديث 648.
11.صحيح بخاري: 1/241، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 649.
12.صحيح مسلم: 1/393-400، كتاب نماز، باب جانشين امام جماعت به هنگام معذور بودن او.
13.صحيح تِرمذي: 5/379، كتاب مناقب، باب مناقب مشترك ابوبكر و عمر، حديث 3692.
14.سنن ابوداوود: 3/220-221، كتاب سنّت، باب خلافت ابوبكر، حديث 4660 و 4661.
15.سنن نَسائي: 2/435-436، حديث833.
16.همان: 434 و 435، حديث832.
17.توشّح: پوشش خاصي است كه لباس را به گونه اي به دور تن پيچيده و روي شانه چپ مي افكنند و از زير دست راست بيرون آورده و روي سينه گره مي زنند.
18.سنن نَسائي: 2/413، باب اقتداي امام به رعيّت خود، حديث 784.
19.سنن نَسائي: 2/414، باب اقتداي امام به رعيّت خود، حديث 785.
20.همان: 409، باب امامت اهل علم و فضل، حديث 776.
21.سنن نَسائي: 2/418، باب اقتدا به امامي كه به ديگري اقتدا كرده است، حديث 796.
22.حديث غريب: حديثي است كه در تمام طبقات، فقط يك راوي از راوي ديگر روايت كند.
23.سنن ابن ماجه: 1/389، باب رواياتي درباره ي نماز رسول خداصلي الله عليه و آله در دوران بيماريش نقل شده است.
24.مسند احمد: 1/383و 384، مسند عبدالله عباس، حديث 2056.
25.مسند احمد: 1/558، مسند عبدالله عباس، حديث 3345.
26.همان: 84، مسند انس بن مالك، حديث 12848.
27.مسند احمد: 1/60، مسند انس بن مالك، حديث 12680.
28.مسند احمد: 5/565، ابوموسي اشعري، حديث 19201.
29.مسند احمد: 7/53، حديث عايشه، حديث 23541.
30.همان، 300، حديث 25233.
31.همان: 319 و 320، حديث 25348.
32.مسند احمد: 7/228، حديث 24728.
33.همان: 228، حديث 24729.
34.همان: حديث 24730.
35.مسند احمد: 6/497، حديث بريده اسلمي، حديث 22551.
منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّد علي؛ (1390)، چگونگي نماز ابوبکر به جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله، هيئت تحريريّه ي انتشارات الحقايق، قم : الحقايق، چاپ چهارم.
/ج