روایت « علیٌ ولی کل مؤمن بعدی » از منظر اهل سنت
طرح شبهه : روایت «هو ولی کل مؤمن بعدی» یکی از روایاتی است که امامت امیر مؤمنان علیه السلام را ثابت میکند و با سند های صحیح در کتابهای اهل سنت نقل شده است ، اما از آنجایی که توسط عده ای انتقاداتی به آن وارد شده ما در این مقاله درصدد پاسخگویی به این شبهات و انتقادات برآمدیم از جمله : ابن تیمیه در باره این روایت میگوید : قوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » کذب على رسول الله صلى الله علیه و سلم.
روایت « علیٌ ولی کل مؤمن بعدی » از منظر اهل سنت
طرح شبهه : روایت «هو ولی کل مؤمن بعدی» یکی از روایاتی است که امامت امیر مؤمنان علیه السلام را ثابت میکند و با سند های صحیح در کتابهای اهل سنت نقل شده است ، اما از آنجایی که توسط عده ای انتقاداتی به آن وارد شده ما در این مقاله درصدد پاسخگویی به این شبهات و انتقادات برآمدیم از جمله : ابن تیمیه در باره این روایت میگوید : قوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » کذب على رسول الله صلى الله علیه و سلم.
این حدیث از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود : « علی ولی هر مؤمنی بعد از من است » دروغی است که به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده شده است .
ابن تیمیه ، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی ، ، متوفای ۷۲۸، منهاج السنه النبویه ، ج ۷ ص ۳۹۱، دار النشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ،
مبارکفوری (متوفای۱۳۵۳هـ) نیز می نویسد:
۱- « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » کذا فی بعض النسخ بزیاده «مِن» و وقع فی بعضها « بعدی » بحذف « من » وکذا وقع فی روایه أحمد فی مسنده ۲- و قد استدل به الشیعه على أن علیا رضی الله عنه ، کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل و استدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحه زیاده لفظ «بعدی» وکونها صحیحه محفوظه قابله للاحتجاج.
۳- و الأمر لیس کذلک فإنها : قد تفرد بها جعفر بن سلیمان و هو شیعی بل هو غال فی التشیع . . . وقال بن حبان فی کتاب الثقات حدثنا الحسن بن سفیان حدثنا إسحاق بن أبی کامل حدثنا جریر بن یزید بن هارون بین یدی أبیه قال بعثنی أبی إلى جعفر فقلت بلغنا أنک تسب أبا بکر وعمر قال أما السب فلا ولکن البغض ما شئت فإذا هو رافضی الحمار انتهى . . . قال فی التقریب: جعفر بن سلیمان الضبعی أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع انتهى وکذا فی المیزان و غیره .
۱- حدیث « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » در بعضی از نسخهها با اضافهی « مِن » آمده و در بعضی دیگر تنها کلمه «بعدی» بدون «من» آمده است همان طور که در کتاب مسند احمد بن حنبل نقل شده است .
۲- شیعیان (در استدلالشان برای اهل سنت از خود اهل سنت) به این حدیث استدلال کردهاند ، بر اینکه علی (علیه السلام) خلیفهی اول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و استدلال آنان باطل است زیرا محور درستی این استدلال (دو چیز است).
الف : کلمهی «بعدی» که در این حدیث باید وجود داشته باشد.
ب : این حدیث از نظر سندی ، صحیح و قابل استدلال باشد .
۳- در حالی که این گونه نیست (و این دو ویژگی را ندارد) زیرا که این حدیث را فقط جعفر بن سلیمان روایت کرده که شیعه است و بلکه شیعه ای غالی است (لازم به ذکر است که الفاظی مانند: شیعه غالی و رافضی و غالی در رفض، از اصطلاحات و اختراعات اهل سنت میباشد)، ابن حبان در کتاب الثقات در مورد او مینویسد : حسن بن سفیان و إسحاق بن أبی کامل از جریر بن یزید بن هارون روایت کردهاند که گفت : پدرم مرا نزد جعفر بن سلیمان فرستاد، به اوگفتم : به ما خبر رسیده که تو أبو بکر و عمر را فحش و ناسزا میدهی، گفت: فحش نه، اما دشمنی هر چه بخواهی، (ابن حبان میگوید) پس او رافضی الاغ است . . . ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد جعفر) مینویسد : جعفر بن سلیمان ضُبعی أبو سلیمان بصری ، بسیار راستگو و زاهد اما شیعه بوده است، ذهبی درکتاب میزان الاعتدلال و دیگران نیز (در مورد او) همین تعابیر را دارند.
۴- و ظاهر أن قوله «بعدی» فی هذا الحدیث مما یقوى به معتقدا الشیعه وقد تقرر فی مقره أن المبتدع إذا روى شیئا یقوى به بدعته فهو مردود قال الشیخ عبد الحق الدهلوی فی مقدمته : والمختار أنه إن کان داعیا إلى بدعته ومروجا له رد وإن لم یکن کذلک قبل إلا أن یروی شیئا یقوى به بدعته فهو مردود قطعا انتهى .
۴- روشن است که لفظ « بعدی » درکلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) موجب تقویت عقیده شیعه (مبنی بر خلیفهی اول بودن علی علیه السلام) میشود در حالی که در جای خودش ثابت شدهاست که اگر بدعت گذار (شیعه و در اینجا جعفر بن سلیمان) ، حدیثی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که موجب تقویت بدعتش میشود (برای اهل سنت) ، روایت کند ، حدیث او مردود است همانگونه که شیخ عبد الحق دهلوی در مقدمهاش میگوید : نظر من این است که راویای که از اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترویج کند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنکه حدیثی را روایت کند که با آن بدعتش تقویت میگردد ، که در این صورت قطعا مردود است .
۵- فإن قلت : لم یتفرد بزیاده قوله «بعدی» جعفر بن سلیمان بل تابعه علیها أجلح الکندی فروى الإمام أحمد فی مسنده هذا الحدیث من طریق أجلح الکندی عن عبد الله بن بریده عن أبیه بریده قال بعث رسول الله بعثین إلى الیمن على أحدهما علی بن أبی طالب و على الاخر خالد بن الولید الحدیث وفی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه و هو ولیکم بعدی و إنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » .
قلت : أجلح الکندی هذا أیضا شیعی قال فی التقریب : أجلح بن عبد الله بن حجیه یکنى أبا حجیه الکندی یقال اسمه یحیى صدوق شیعی انتهى وکذا فی المیزان و غیره .
۵- اگر اشکال شود که : این حدیث را با اضافهی «بعدی» فقط ، جعفر بن سلیمان روایت نکرده بلکه أجلح کندی هم آن را نقل نموده است همانگونه که احمد بن حنبل در مسندش از طریق أجلح کندی از عبد الله بن بریده از پدرش بریده نقل کرده که بریده گفت : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو گروه را به سمت یمن عازم کرد ، علی بن أبی طالب (علیه السلام ) را فرمانده یک گروه و خالد بن ولید را فرمانده گروه دیگر قرار داد، سپس در ادامه حدیث می گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « به علی ناسزا مگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست » .
(در جواب) میگویم : این أجلح کندی هم شیعه است ، ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد او) میگوید : أجلح بن عبد الله بن حجیه که کنیه او أبو حجیه کندی است و گفته شده است اسم او یحیى است ، بسیار راستگو و شیعه است در کتاب میزان الاعتدلال ذهبی و غیر آن نیز (در مورد او) همین تعابیر آمده است .
۶- و الظاهر أن زیاده «بعدی» فی هذا الحدیث من وهم هذین الشیعیین و یؤیده أن الإمام أحمد روى فی مسنده هذا الحدیث من عده طرق لیست فی واحده منها هذه الزیاده :
فمنها ما رواه من طریق الفضل بن دکین حدثنا بن أبی عیینه عن الحسن عن سعید بن جبیر عن بن عباس عن بریده قال غزوت مع علی الیمن فرأیت منه جفوه الحدیث وفی آخره فقال یا بریده ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم قلت بلى یا رسول الله قال :« من کنت مولاه فعلی مولاه » .
ومنها ما رواه من طریق أبی معاویه حدثنا الأعمش عن سعید بن عبیده عن بن بریده عن أبیه قال بعثنا رسول الله فی سریه الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه ومنها ما رواه من طریق وکیع حدثنا الأعمش عن سعد بن عبیده عن بن بریده عن أبیه أنه مر على مجلس وهم یتناولون من علی الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه فظهر بهذا کله أن زیاده لفظ «بعدی» فی هذا الحدیث لیست بمحفوظه بل هی مردوده فاستدلال الشیعه بها على أن علیا رضی الله عنه کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل باطل جدا هذا ما عندی والله تعالى أعلم . . .
۶- ظاهر امر این است که منشأ اضافهی «بعدی» در این حدیث ، توهم این دو شیعه (جعفر بن سلیمان و اجلح کندی) است ، مؤید این نظر ما این است که احمد بن حنبل در مسندش این حدیث را با چند سند و طریق نقل کرده است در حالی که در هیچ یک از آنها ، این اضافه (لفظ «بعدی») وجود ندارد.
از جمله : حدیثی است که احمد از طریق فضل بن دکین از ابن أبو عیینه از حسن از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده روایت نموده است که بریده گفت : با علی علیه السلام ، در جنگ یمن شرکت داشتم و از او چیزی دیدم که خوشم نیامد … تا اینجا که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : ای بریده ! آیا من از مؤمنین به خودشان اولی نیستم ؟ گفتم : آری ای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: « هر که من مولای اویم علی مولای اوست » و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق أبو معاویه از أعمش از سعید بن عبیده از ابن بریده ازپدرش نقل نموده است که گفت : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به جنگی فرستاد … رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست » .
و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق وکیع و الأعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نقل نموده است که او روزی از مجلس محدثین میگذشت … پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست» .
از تمام این مطالبی که گفتیم ، این نکته به دست میآید که اضافه لفظ «بعدی» در این حدیث ، صحیح نیست پس استدلال شیعه به این حدیث بر اینکه علی رضی الله عنه ، خلیفه بلافصل رسول خداست ، حقیقتاً باطل است ، این مقدار توان علمی من بود و خداوند متعال داناتر است .
فإن قلت : لم یتفرد جعفر بن سلیمان بقوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » بل وقع هذا اللفظ فی حدیث بریده عند أحمد فی مسنده ففی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی وإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » قلت : تفرد بهذا اللفظ فی حدیث بریده ، أجلح الکندی و هو أیضا شیعی .
و اگر بگویی : حدیث « هو ولی کل مؤمن بعدی » را تنها جعفربن سلیمان نقل نکرده بلکه این لفظ در حدیث بریده (صحابی) در کتاب مسند احمد وارد شده که آخر آن چنین است : « به علی ناسزا نگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست »
(در جواب) میگویم : این حدیث را با این لفظ فقط اجلح کندی نقل کرده که او نیز شیعه است .
المبارکفوری ، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا ، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی ، ج ۱۰ ص ۱۴۶ و ۱۴۷ ، متوفای ۱۳۵۳ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت
این حدیث از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود : « علی ولی هر مؤمنی بعد از من است » دروغی است که به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده شده است .
ابن تیمیه ، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی ، ، متوفای ۷۲۸، منهاج السنه النبویه ، ج ۷ ص ۳۹۱، دار النشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولى ،
مبارکفوری (متوفای۱۳۵۳هـ) نیز می نویسد:
۱- « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » کذا فی بعض النسخ بزیاده «مِن» و وقع فی بعضها « بعدی » بحذف « من » وکذا وقع فی روایه أحمد فی مسنده ۲- و قد استدل به الشیعه على أن علیا رضی الله عنه ، کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل و استدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحه زیاده لفظ «بعدی» وکونها صحیحه محفوظه قابله للاحتجاج.
۳- و الأمر لیس کذلک فإنها : قد تفرد بها جعفر بن سلیمان و هو شیعی بل هو غال فی التشیع . . . وقال بن حبان فی کتاب الثقات حدثنا الحسن بن سفیان حدثنا إسحاق بن أبی کامل حدثنا جریر بن یزید بن هارون بین یدی أبیه قال بعثنی أبی إلى جعفر فقلت بلغنا أنک تسب أبا بکر وعمر قال أما السب فلا ولکن البغض ما شئت فإذا هو رافضی الحمار انتهى . . . قال فی التقریب: جعفر بن سلیمان الضبعی أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع انتهى وکذا فی المیزان و غیره .
۱- حدیث « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » در بعضی از نسخهها با اضافهی « مِن » آمده و در بعضی دیگر تنها کلمه «بعدی» بدون «من» آمده است همان طور که در کتاب مسند احمد بن حنبل نقل شده است .
۲- شیعیان (در استدلالشان برای اهل سنت از خود اهل سنت) به این حدیث استدلال کردهاند ، بر اینکه علی (علیه السلام) خلیفهی اول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و استدلال آنان باطل است زیرا محور درستی این استدلال (دو چیز است).
الف : کلمهی «بعدی» که در این حدیث باید وجود داشته باشد.
ب : این حدیث از نظر سندی ، صحیح و قابل استدلال باشد .
۳- در حالی که این گونه نیست (و این دو ویژگی را ندارد) زیرا که این حدیث را فقط جعفر بن سلیمان روایت کرده که شیعه است و بلکه شیعه ای غالی است (لازم به ذکر است که الفاظی مانند: شیعه غالی و رافضی و غالی در رفض، از اصطلاحات و اختراعات اهل سنت میباشد)، ابن حبان در کتاب الثقات در مورد او مینویسد : حسن بن سفیان و إسحاق بن أبی کامل از جریر بن یزید بن هارون روایت کردهاند که گفت : پدرم مرا نزد جعفر بن سلیمان فرستاد، به اوگفتم : به ما خبر رسیده که تو أبو بکر و عمر را فحش و ناسزا میدهی، گفت: فحش نه، اما دشمنی هر چه بخواهی، (ابن حبان میگوید) پس او رافضی الاغ است . . . ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد جعفر) مینویسد : جعفر بن سلیمان ضُبعی أبو سلیمان بصری ، بسیار راستگو و زاهد اما شیعه بوده است، ذهبی درکتاب میزان الاعتدلال و دیگران نیز (در مورد او) همین تعابیر را دارند.
۴- و ظاهر أن قوله «بعدی» فی هذا الحدیث مما یقوى به معتقدا الشیعه وقد تقرر فی مقره أن المبتدع إذا روى شیئا یقوى به بدعته فهو مردود قال الشیخ عبد الحق الدهلوی فی مقدمته : والمختار أنه إن کان داعیا إلى بدعته ومروجا له رد وإن لم یکن کذلک قبل إلا أن یروی شیئا یقوى به بدعته فهو مردود قطعا انتهى .
۴- روشن است که لفظ « بعدی » درکلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) موجب تقویت عقیده شیعه (مبنی بر خلیفهی اول بودن علی علیه السلام) میشود در حالی که در جای خودش ثابت شدهاست که اگر بدعت گذار (شیعه و در اینجا جعفر بن سلیمان) ، حدیثی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که موجب تقویت بدعتش میشود (برای اهل سنت) ، روایت کند ، حدیث او مردود است همانگونه که شیخ عبد الحق دهلوی در مقدمهاش میگوید : نظر من این است که راویای که از اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترویج کند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنکه حدیثی را روایت کند که با آن بدعتش تقویت میگردد ، که در این صورت قطعا مردود است .
۵- فإن قلت : لم یتفرد بزیاده قوله «بعدی» جعفر بن سلیمان بل تابعه علیها أجلح الکندی فروى الإمام أحمد فی مسنده هذا الحدیث من طریق أجلح الکندی عن عبد الله بن بریده عن أبیه بریده قال بعث رسول الله بعثین إلى الیمن على أحدهما علی بن أبی طالب و على الاخر خالد بن الولید الحدیث وفی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه و هو ولیکم بعدی و إنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » .
قلت : أجلح الکندی هذا أیضا شیعی قال فی التقریب : أجلح بن عبد الله بن حجیه یکنى أبا حجیه الکندی یقال اسمه یحیى صدوق شیعی انتهى وکذا فی المیزان و غیره .
۵- اگر اشکال شود که : این حدیث را با اضافهی «بعدی» فقط ، جعفر بن سلیمان روایت نکرده بلکه أجلح کندی هم آن را نقل نموده است همانگونه که احمد بن حنبل در مسندش از طریق أجلح کندی از عبد الله بن بریده از پدرش بریده نقل کرده که بریده گفت : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو گروه را به سمت یمن عازم کرد ، علی بن أبی طالب (علیه السلام ) را فرمانده یک گروه و خالد بن ولید را فرمانده گروه دیگر قرار داد، سپس در ادامه حدیث می گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « به علی ناسزا مگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست » .
(در جواب) میگویم : این أجلح کندی هم شیعه است ، ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد او) میگوید : أجلح بن عبد الله بن حجیه که کنیه او أبو حجیه کندی است و گفته شده است اسم او یحیى است ، بسیار راستگو و شیعه است در کتاب میزان الاعتدلال ذهبی و غیر آن نیز (در مورد او) همین تعابیر آمده است .
۶- و الظاهر أن زیاده «بعدی» فی هذا الحدیث من وهم هذین الشیعیین و یؤیده أن الإمام أحمد روى فی مسنده هذا الحدیث من عده طرق لیست فی واحده منها هذه الزیاده :
فمنها ما رواه من طریق الفضل بن دکین حدثنا بن أبی عیینه عن الحسن عن سعید بن جبیر عن بن عباس عن بریده قال غزوت مع علی الیمن فرأیت منه جفوه الحدیث وفی آخره فقال یا بریده ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم قلت بلى یا رسول الله قال :« من کنت مولاه فعلی مولاه » .
ومنها ما رواه من طریق أبی معاویه حدثنا الأعمش عن سعید بن عبیده عن بن بریده عن أبیه قال بعثنا رسول الله فی سریه الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه ومنها ما رواه من طریق وکیع حدثنا الأعمش عن سعد بن عبیده عن بن بریده عن أبیه أنه مر على مجلس وهم یتناولون من علی الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه فظهر بهذا کله أن زیاده لفظ «بعدی» فی هذا الحدیث لیست بمحفوظه بل هی مردوده فاستدلال الشیعه بها على أن علیا رضی الله عنه کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل باطل جدا هذا ما عندی والله تعالى أعلم . . .
۶- ظاهر امر این است که منشأ اضافهی «بعدی» در این حدیث ، توهم این دو شیعه (جعفر بن سلیمان و اجلح کندی) است ، مؤید این نظر ما این است که احمد بن حنبل در مسندش این حدیث را با چند سند و طریق نقل کرده است در حالی که در هیچ یک از آنها ، این اضافه (لفظ «بعدی») وجود ندارد.
از جمله : حدیثی است که احمد از طریق فضل بن دکین از ابن أبو عیینه از حسن از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده روایت نموده است که بریده گفت : با علی علیه السلام ، در جنگ یمن شرکت داشتم و از او چیزی دیدم که خوشم نیامد … تا اینجا که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : ای بریده ! آیا من از مؤمنین به خودشان اولی نیستم ؟ گفتم : آری ای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: « هر که من مولای اویم علی مولای اوست » و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق أبو معاویه از أعمش از سعید بن عبیده از ابن بریده ازپدرش نقل نموده است که گفت : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به جنگی فرستاد … رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست » .
و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق وکیع و الأعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نقل نموده است که او روزی از مجلس محدثین میگذشت … پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست» .
از تمام این مطالبی که گفتیم ، این نکته به دست میآید که اضافه لفظ «بعدی» در این حدیث ، صحیح نیست پس استدلال شیعه به این حدیث بر اینکه علی رضی الله عنه ، خلیفه بلافصل رسول خداست ، حقیقتاً باطل است ، این مقدار توان علمی من بود و خداوند متعال داناتر است .
فإن قلت : لم یتفرد جعفر بن سلیمان بقوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » بل وقع هذا اللفظ فی حدیث بریده عند أحمد فی مسنده ففی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی وإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » قلت : تفرد بهذا اللفظ فی حدیث بریده ، أجلح الکندی و هو أیضا شیعی .
و اگر بگویی : حدیث « هو ولی کل مؤمن بعدی » را تنها جعفربن سلیمان نقل نکرده بلکه این لفظ در حدیث بریده (صحابی) در کتاب مسند احمد وارد شده که آخر آن چنین است : « به علی ناسزا نگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست »
(در جواب) میگویم : این حدیث را با این لفظ فقط اجلح کندی نقل کرده که او نیز شیعه است .
المبارکفوری ، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا ، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی ، ج ۱۰ ص ۱۴۶ و ۱۴۷ ، متوفای ۱۳۵۳ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت
عصاره سخنان مبارکفوری :
همان طور که ملاحظه فرمودید ، سخن او با تمام درازای خود تنها یک مطلب را دنبال میکرد و آن این جمله است : این حدیث با سند صحیح به همراه کلمه « بعدی » ، در منابع اهل سنت وجود ندارد .
او دو دلیل بر این ادعایش آورده است:
۱- این حدیث در منابع اهل سنت دو سند بیش تر ندارد و اگرچه تمام راویان این دو سند ، راستگو هستند ، اما در هر دو آنها یک راوی شیعه (جعفر بن سلیمان در یکی و أجلح بن عبد الله کندی در دیگری) وجود دارد .
۲- این حدیث موجب تقویت اعتقاد شیعه است ، پس مردود است .
سپس برای سخنان خویش مؤید هم میآورد و می گوید: احمد بن حنبل این حدیث را به طرق مختلفی نقل میکند اما در هیچ یک از آنها این اضافه وجود ندارد .
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سبطین
/خ