روشها و معيارهاي نقد حديث در آثار شيخ مفيد (2)
روشها و معيارهاي نقد حديث در آثار شيخ مفيد (2)
دسته بندي روش ها و معيارهاي نقد حديث
با توجه به تنوع روش ها و تكثر معيارهاي نقد حديث در آثار مفيد، شايسته است آنها را دسته بندي كنيم و با ارائه نمونه هاي لازم چگونگي به كارگيري آنها را نشان دهيم. به طور كلي مي توان روش هاي نقد حديث در آثار مفيد را به چهار دسته تقسيم كرد: 1. نقد متن محور، 2. نقد سند محور، 3. نقد ماخذ محور، 4. نشان دادن قراين عدم صدور يا قابل اخذ نبودن حديث. (1)
1. نقد متن محور
مقصود از نقد متن محور، اعتبار سنجي و ارزيابي احاديث با عرض مضمون آنها بر منابع و معيارهاي قطعي معرفت ديني، يعني قرآن كريم و عقل و سنت يا دانسته هاي بيروني مانند داده هاي مسلم تاريخي و امور تجربي است. نقد متن محور نه تنها كاربرد وسيعي در آثار مفيد دارد، مي توان گفت زيربنا و خاستگاه نقدهاي ديگر نيز به شما مي رود. با اين توضيح كه پديده نقد، براي يك متكلم معمولاً اين گونه اتفاق مي افتند كه وي نخست با ملاحظه متن حديث و با سنجش و ارزيابي آن با ادله عقلي و قرآن كريم و احاديث متواتر(طبعاً با نگرش و برداشتي كه با توجه به مباني و پيش فرض هاي خود از آنها دارد) به بي اعتباري حديث مي رسد و به نقد آن تصميم مي گيرد. آن گاه، در فرايند عملي نقد، از معيارها و شيوه هاي متعدد بهره مي گيرد. از نقد متني آغاز مي كند و از نقد سندي و ماخذ محور و توجه به قراين عدم صدور روايت غفلت نمي كند. نقد روايات متضمن سهو نبي از سوي مفيد نمونه روشن اين امر است. مفيد مضمون اين احاديث را با مباني مورد پذيرش خود در دانش كلام مغاير يافته و از سوي ديگر رواج نظريه سو النبي را- كه برآمده از اين روايات است- براي جامعه شيعه زيان بار ديده و تصميم به نقد اين نظريه با نقد مستندات روايي آن گرفته است: و در عمل از معيارهاي متعدد بهره برده است. انگيزه وي در اين نقد، اشكال مضموني اين روايات از نظر وي بوده است. (2) نقد متني در آثار مفيد با به كارگيري معيارهاي متعدد صورت پذيرفته است.
1-1. نقد با قرآن كريم
به طور كلي استناد به قرآن كريم، در مجموعه فكري مفيد جايگاه ويژه اي دارد. وي در تبيين و تحليل آموزه هاي كلامي، فراوان به آيات قرآن استناد مي كند. اين شيوه در سراسر تصحيح الاعتقاد به چشم به چشم مي خورد. (3) بر همين پايه عرضه حديث بر قرآن براي اعتبارسنجي آن از شيوههاي مهم نقد حديث درآثار مفيد است. او هم به ضرورت کار بست اين شيوه تصريح کرده هم عملاً از آن در نقد و بازشناسي احاديث سره از ناسره بهره جسته است. عرضه حديث به قرآن در نقد حديث به دو هدف انجام گرفته است. گاه عرضه خبر براي يافتن دليل و شاهدي از قرآن در تأييد خبر واحد است که نبود دليل و قرينهاي از متن قرآن، مانع اعتبار و پذيرش آن حديث خواهد بود. (4) در گونه ديگر عرضه حديث بر قرآن، با ملاحظه مخالفت قرآن با حديث، روايت به کناري نهاده ميشود. بنا بر اين، گاه نبود مؤيد قرآني، مانع اخذ خبر واحد است و گاه تعارض خبر واحد با متن قرآن کريم، موجب بياعتباري آن؛ براي مثال شيخ مفيد در پاسخ به پرسشي درباره لوح و قلم، به نقد احاديث وارد در اين زمينه پرداخته، ميگويد: بر آنچه اصحاب حديث روايت کردهاند (5) ـ که خداي متعال قلمي و لوحي آفريده است که با قلم در لوح مينگارد ـ دليلي در قرآن وجود ندارد. (6) وي در توضيح سخن خود، چند وجه تفسيري براي آيه «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» (7) بيان نموده و در دنباله سخن بارديگر تأکيد کرده است: و علي جميع الوجوه، فليس في القرآن شاهد ما ذکره أصحاب الحديث في اللوح و القلم. (8) در موردي ديگر وي در پاسخ به پرسشي در باره صحيح يا معتل بودن حديث «من مات و هو لايعرف امام زمانه مات ميته ي جاهليه ي » (9) مينويسد:
اين خبري صحيح است که اجماع اهل آثار (محدثان) شاهد آن است. و معناي آن را صريح قرآن تقويت ميکند؛ از جمله اين دو آيه: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» (10) و «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّه ي ٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِيداً» (11) . (12)
شيخ مفيد درباره بياعتباري حديث مخالف قرآن اينگونه تصريح کرده است:
متى وجدنا حديثاً يخالفه الكتاب و لا يصح وفاقه له على حال أطرحناه، لقضاء الكتاب بذلک و إجماع [الائمه ي عليهم السلام] عليه ؛ هرگاه حديثي را يافتيم که قرآن با آن مخالف است و سازگاري آن با قرآن به هيچ روي درست نميآيد، آن حديث را به حکم قرآن و اجماع (امامان) به کناري مينهيم. (13) از نظر مفيد، حاکم کردن قرآن بر حديث شايستهتر از حاکم نمودن حديث بر قرآن است. وي در نقد حديث «لا وصيه ي لوارث» (14) ، ضمن تصريح بر ثابت نبودن آن نزد ناقدان حديث و جعلي دانستن آن ميگويد: وكتاب الله أولى من الحديث، والحكم به على الأخبار أولى من الحكم بالأخبار عليه. (15) وي همچنين در نقد فتوايي فقهي ـ که تعيين ميزان مهر با تراضي طرفين را به نکاح متعه اختصاص داده بوده است ـ ، (16) با بيان فتواي خود مبني بر جواز تعيين مهري بيشتر از مهر السنه ي در نکاح دايم ميگويد: اين (حکم) موافق قرآن است و آنچه موافق قرآن است، اولي به پيروي است. به دليل سخن حضرت مصطفي عليه السلام: «مردم، دروغزنان بر ما بسيار شدهاند، پس هر حديثي ذکر شود که مخالف کتاب خدا است، آن را اخذ نکنيد که از ما نيست». (اين حديث از طريق امام صادق عليه السلام به ما رسيده است) و امام صادق عليه السلام فرمود: «ما آتاکم عنا من حديث لايصدقه کتاب الله فهو باطل». (17)
به نظر ميرسد ديدگاه مفيد در باره نقد حديث با قرآن را اين گونه ميتوان جمعبندي کرد که از نظر وي مخالفت با قرآن مانع اخذ حديث است و پس از احراز مخالفت حديث با قرآن، نيازي به عرضه آن به ديگر معيارهاي نقد نيست؛ امّا موافقت يا به تعبيري وجود شاهد قرآني بر مضمون حديث، يکي از موجبات اخذ آن است.
2 ـ 1. نقد عقلي و کلامي
از مهمترين معيارهاي نقد متني حديث در آثار شيخ مفيد، بهره گيري از استدلال عقلي و مباني و آموزههاي کلامي است. مفيد در تعبيري صريح حکم به طرح حديث مخالف احکام عقلي داده است:
إن وجدنا حديثا يخالف أحكام العقول اطرحناه لقضيه ي العقل بفساده (18)
نمونهاي از نقد احاديث با مباني کلامي، نقد احاديث با مضمون سهو النبي است که مفيد در ضمن پرداختن به نقد سندي و رجالي، به نقد کلامي آنها پرداخته است. وي ميگويد:
اگر جايز باشد که پيامبر صلي الله عليه و آله ـ که امام و مقتداي در نماز است ـ در آن سهو کند و پيش از تمام شدن آن سلام دهد و (به عقب) برگردد و نمازگزاران شاهد اين امر باشند و به وقوع آن از حضرت احاطه علمي بيابند، رواست که در روزه نيز دچار سهو شود و در ميان ياران خود در ماه رمضان بخورد و بياشامد و اصحاب مشاهده کنند و اشتباه او را يادآوري نمايند يا در زکات به سهو افتد و آن را در وقت خود نپردازد يا از روي اشتباه به غير اهل آن پرداخت کند و در حج سهو کند و قبل از طواف سعي به جاي آورد و به چگونگي رمي جمره احاطه علمي نداشته باشد… و علت جواز همه اين امور آن باشد که اينها عبادات مشترک ميان او و امت اوست و اين امور براي آگاه ساختن مردمان از اين نکته است که آن حضرت مخلوق است، نه خداي قديم و معبود. و حجتي عليه غاليان باشد که آن حضرت را به خدايي گرفتهاند و تا اين رخدادها سبب آموزش احکام سهو در امور شرعي يادشده باشد. جواز سهو در مسائل شرعي امري است که هيچ مسلمان و موحدي بر آن معتقد نميگردد… . (19)
چنان که ملاحظه ميگردد، اين نقد بر پايهاي کلامي استوار است؛ بدين معنا که از نظر مفيد اعتقاد به سهو نبي در نماز زمينهساز اعتقاد به سهو آن حضرت در مسائل شرعي ديگر ميشود و بدين سان، آموزه عصمت و علم کامل پيامبر اکرم زير سؤال ميرود. (20)
نمونه ديگر نقد احاديث مورد استناد شيخ صدوق در باب قضا و قدر است که مفيد به دليل آن که در اين باره ديدگاه کلامي متفاوتي داشته، همه آنها را، جز حديثي از زراره، شاذ شمرده است. (21)
نيز در آموزه کلامي استطاعت، از آنجا که مفيد استطاعت را عبارت از صحت و سلامت انسان و حصول آن را پيش از وقوع فعل از وي دانسته و نبود ابزار و زمينه گناه (مانند وجود شراب براي شراب خواري) را شرط تحقق استطاعت نشمرده است، حديث مورد استناد صدوق را ـ که براي حصول استطاعت چهار شرط لازم شمرده و افزون بر صحت و سلامت انسان، وجود زمينه انجام گناه را در استطاعت بر آن شرط دانسته است، (22) ( و متضمن تحقق همزمان استطاعت با وقوع فعل است) ـ به نقد کشيده و آن را حديثي شاذ دانسته است. (23)
3 ـ1. نقد با حديث
يکي از شيوههاي نقد حديث، عرضه حديث ديگري در مقابل آن است که از نظر متن با آن در تعارض کلي است و پذيرش هر دو امکانپذير نيست و از نظر وضعيت اسنادي به دليل عواملي مانند شهرت، کثرت راوي و وضوح طريق بر حديث مورد نقد رجحان دارد و بدين سان, حديث مورد نقد در وضعيت شاذ و نادر (24) يا منکر (25) قرار ميگيرد. براي نمونه شيخ مفيد در نقد حديث «اخواننا بغوا علينا» (26) منسوب به امير مؤمنان عليه السلام در باره ناکثين و قاسطين _ که از نظر استنادکنندگان به آن متضمن اثبات ايمان براي آنان است – مينويسد: اين خبر شاذ است. در نقل متواتر نيامده و راويان حديث بر صحت آن اجماع نکردهاند, و با روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام در تقابل است که از آن مشهورتر و داراي ناقلان بيشتر و در اسناد، داراي طريق واضحتر است. (27) وي سپس دو حديث درباره کفر و ارتداد اصحاب جمل نقل ميکند و به ورود احاديثي ديگر با همين مضمون از صحابياني چون عمار و حذيفه نيز تصريح ميکند. (28)
4 ـ 1. نقد با اجماع
يکي ديگر از معيارهاي نقد حديث، سنجش آن با اجماع امت يا اجماع اماميه براي نشان دادن مخالفت مضمون آن با اجماع است. با توجه به اعتبار اجماع از نظر شيخ مفيد (29) ، حديث مخالف اجماع از نظر وي فاقد اعتبار خواهد بود. براي نمونه شيخ مفيد حديث متضمن بيست و نه روز بودن (تمام نبودن) ماه شعبان و هميشه سي روز بودن (تمام بودن) ماه رمضان را مخالف قرآن و سنت و اجماع امت دانسته است. (30) در موردي ديگر, وي در نقد حديثي با مضمون خواب ماندن حضرت رسول تا طلوع خورشيد و فوت نماز صبح حضرت از اين معيار بهره برده است. (31) وي ميگويد: اين حديث مخالف فتواي اماميه است که اختلاف ندارند در اين که نماز واجب هر کس فوت شود، بايد در هر فرصتي از شبانه روز _ که متوجه شد و يادش آمد، قضا کند؛ مادام که وقت فريضه حاضر مضيق نباشد. بنا بر اين, هر گاه براي انسان حرام باشد که نماز واجبي را که وقت آن رسيده ادا کند، مگر آن که نماز واجبي را که فوت شده قضا کند، (32) به طريق اولي خواندن نوافل براي او پيش از قضاي واجب فوت شده، ممنوع خواهد بود. افزون بر آن که از حضرت رسول روايت داريم که فرمود: «لا صلاه ي لمن عليه صلاه ي ». (33) مقصود، آن است که کسي که فريضه بر گردن دارد، نافله ندارد (34) .
5 ـ 1. نقد تاريخي
يکي از گونههاي نقد متني احاديث در آثار شيخ مفيد نقد مضمون آن بر پايه رخدادها و واقعيات تاريخي مسلم، از نظر وي، است. هر حديثي که مضمون آن مخالف مسلمات تاريخي باشد، پذيرفته نيست. نمونه نقد تاريخي، نقد شيخ مفيد بر حديثي است که تابعان فرقه شمطيه (35) درباره امامت محمد پسر امام صادق عليه السلام به آن استناد کردهاند. (36) پس از نقد حديث از نظر «واحد بودن خبر» و «معروف نبودن حديث و محدث آن» ميگويد : شيخ مفيد افزون بر اينها محمد بن جعفر، پس از وفات پدرش قيام مسلحانه کرد و به امامت خود فراخواند و اميرالمؤمنين نام يافت، (37) در حالي که هيچ يک از طالبيان خروج کننده بدان نام ناميده نشده است. و شيعه اتفاق دارند که هر کس پس از اميرالمؤمنين (خود را) به اين نام بنامد، مرتکب کار منکر شده است. بر اين پايه، چنين شخصي چگونه شبيه رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهد بود، جز آن که راوي حديث خطا کرده يا عمدا دروغ بسته باشد. (38)
6 ـ 1. استناد به امور حسي
از جمله معيارهاي شيخ مفيد در نقد احاديث مورد استناد اصحاب عدد در کنار استدلالهاي ديگر، استناد به امور حسي است. وي در نقد حديث: «شعبان لايتم و شهر رمضان لاينقص ابداً» (39) ، ميگويد: مضمون اين حديث نه با حساب ملي صحيح است نه ذمي و نه مسلم و نه منجم. در موردي ديگر، وي در نقد حديثي متضمن دستور حضرت صادق عليه السلام بر تکذيب خبر فوت خود ـ که ناووسيه (40) بدان تمسک کردهاند (41) ـ مينويسد:
و امّا خبري که به آن استناد کردهاند، خبر واحد است که نه موجب علم است و نه موجب عمل. و اگر هزار نفر و هزار در هزار نفر آن را روايت کنند، جايز نيست که ظاهر آن دليلي براي مخالفت با ضروريات و ارتکاب نابخردي با دفع امور مشهود قرار گيرد. (42) مفاد استدلال مفيد آن است که واقعه فوت امام صادق عليه السلام از امور حسي ثابت است. از اين روي، استناد ناووسيه به حديث مغاير با آن، مخالفت با حس و عيان شمرده ميشود.
7 ـ 1. نشان دادن خطا در نقل متن حديث
يکي از ابزارهاي نقد يک خبر، عرضه روايت و نقلي متفاوت و متعارض از آن خبر است که استناد به نقل نخست را با دشواري مواجه ميکند و در صورتي که نقل دوم مؤيدي داشته باشد، در نتيجه نقل نخست فاقد اعتبار خواهد بود. خطاي در نقل، گاه با حذف بخشي از متن حديث و گاه، با عدم نقل سبب ورود حديث و بافت کامل آن است. با عرضه صورت صحيح متن، حديث مورد نظر اعتبار خود را باز مييابد. به نظر ميرسد که نقد مفيد بر حديث «الميت يعذب ببکاء الحي عليه» (43)با اين روش صورت گرفته است؛ گو اين که مانند بسياري از نقدهاي وي از پشتوانهاي عقلي و کلامي نيز برخوردار است. وي باب مستقلي از اوائل المقالات را به نقد اين حديث اختصاص داده و در نقد آن گفته است: اين امر(معذب بودن مرده به دليل گريه ديگران بر او) ظلم بوده و در عدل و حکمت خداي متعال جايز نيست. خبر به اين صورت بوده که پيامبر به يهودياي که فوت کرده بود و اهل او بر وي ميگريستند، گذر کرد و فرمود: «آنان بر وي گريه ميکنند و او عذاب ميشود. پيامبر نفرمود که مرده به سبب گريه ايشان بر او عذاب ميشود». اين مذهب اهل عدل است و قدريه و جبريه مخالف آن هستند. (44)
8 ـ 1. نشان دادن ناسازگاري دروني حديث
با توجه به اين که سخني متناقض از معصومان صادر نميشود، اثبات ناسازگاري دروني يک حديث ميتواند نشانگر بياعتباري آن باشد. از جمله روشهايي که شيخ مفيد در نقد خود بر حديث، سهو النبي به کار بسته، نشان دادن شاهدي از خود متن بر کذب آن است. بر طبق متن حديث، هنگامي که پيامبر در رکعت دوم نماز چهار رکعتي، سلام داد، ذواليدين به وي گفت : اي رسول خدا، آيا نماز را شکسته خواندي يا فراموش کردي؟ پيامبر فرمود: هيچ کدام نبود. (45) بر پايه متن حديث، پيامبر شکستن نماز و سهو خود در آن را نفي کرده است و چون بنا بر اتفاق، دروغ بر آن حضرت روا نيست، و خود از عدم سهو خود اخبار کرده و در خبر خود صادق است، کذب کسي که سهو را به حضرت نسبت داده، آشکار است. (46) مفاد استدلال مفيد آن است که صدر و ذيل حديث هماهنگ نيست. بخشي از حديث، بيانگر آن است که پيامبر نماز چهار رکعتي را دو رکعت گزارده و بخش ديگر نشانگر آن است که حضرت شکستن نماز و فراموش کردن را از خود نفي کرده است. بنا بر اين حديث متضمن کلامي متناقض است. مفيد در جايي از نقد مفصل خود بر حديث بر متناقض بودن آن نيز تصريح کرده است. (47)
پي نوشت:
* دكتري علوم قرآن و حديث و عضو هيئت علمي جامعه المصطفي العالميه.
1. مي توان روش هاي ياد شده را به دو دسته نقد دروني شامل نقد متني و نقد سندي و نقد بيروني شامل نقد منبع حديث و نقد از طريق قراين عرفي بيروني حديث دانست.
2. به كارگيري روش هاي متعدد در نقد حديث از وجه ديگري براي مفيد ضرورت يافته است. با توجه به طيف وسيع مخاطبان وي از گروه هاي مختلف فكري، در بسياري موارد بهره گيري از شيوه هاي متنوع به دليل ضرورت همسخني با گروه هاي ياد شده است. براي مخاطبي از معتزله نقد متني جذاب تر است. براي محدث حرفه اي به كارگيري نقد سندي و بهره گيري از مباني و مفاهيم رجال و داريه سودمند تر و كاراتر است.
3. در بحث مرگ و فرجام انسان ها، مفيد به اين مبناي علمي خود اين گونه تصريح كرده است: «و لا حاجه بنا مع نص القرآن بالعواقب الي الاخبار، [و مع شاهد] العقول الي الاحاديث. و قد ذكر الله تعالي جزاء الصالحين فبينه، و ذكر عقاب الفاسقين ففضله، و في بيان الله سبحانه و تفصيله غني عما سواه»(تصحيح اعتقادات الاماميه، ص97).
4. طبعاً اين امر در صورت است كه شاهد ديگري از عقل يا سنت قطعي بر صدق خبر موجود نباشد.
5. در حديثي آمده است: عن ابراهيم الكرخي قال: سالت جعفر بن محمد عليهم السلام عن اللوح و القلم، فقال: «هما ملكان» (معاني الاخبار، ص31 و ر.ك: ص23 و بسنجيد با حديث ص47). صدوق مفاد همين حديث را به عنوان اعتقاد خود درباره لوح و قلم بيان كرده است (الاعتقادات، ص22). براي بيان علامه مجلسي در اين باره ر.ك: بحارالانوار، ج54، ص370.
6. المسائل العكبريه، مصنفات، ج6، ص101.
7. سوره ي قلم، آيه ي 1.
8. همان.
9. مسند ابن حنبل، ج4، ص96؛ المحاسن، ج1، ص92؛ الكافي، ج1، ص377 و ج2، ص20.
10. سوره ي اسراء، آيه ي 71.
11. سوره ي نساء، آيه ي 41.
12. رسائل في الغيبه، ج1، ص11. توجه داريم كه در سخن فوق، ضرورت كلامي نيز در استدلال مفيد به قرآن كريم براي نشان دادن صحت حديث مؤثر بوده است.
13. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص149.
14. سنن الترمذي، ج3، ص293؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص905، ح2713.
15. المقنعه، ص670، نيز ر.ك: رساله في المهر، ص28 كه در آن ضمن بحثي فقه الحديثي و تصريح بر ضرورت عرضه حديث بر قرآن، دو نمونه از احاديث عرضه را نيز ذكر كرده است.
16. فقيهي امامي هم روزگار با شيخ مفيد حديث«المهر ما تراضي عليه الناس»(الكافي، ج5، ص378) را به نكاح متعه مقيد كرده بوده است و مفيد در نقد ديدگاه وي رساله في المهر را پرداخته است.
17. رساله في المهر، ص28. حديث نخست را با آن لفظ در مصدر ديگري نيافتم. حديث دوم در المحاسن، ج1، ص221، ح129 آمده است.
18. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص149.
19. ر.ك: عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص29 و 30.
20. با توجه به اعتقاد شيخ صدوق به عصمت كامل پيامبران به نظر مي رسد كه اختلاف مفيد با وي در اين است كه از نظر صدوق، اسهاي نبي (در مواردي خاص و به دليلي خاص بنا بر تبييني كه شيخ صدوق دارد) با عصمت پيامبر اكرم سازگار است، امّا از نظر شيخ مفيد ناسازگار. براي بيان صريح صدوق در عصمت پيامبران ر.ك: الاعتقادات في دين الاماميه، ص70 گفتار36 (باب الاعتقاد في العصمه).
21. ر.ك: تصحيح الاعتقاد، ص54.
22. حديث مورد استناد صدوق اين است: عن علي ابن اسباط قال: سال ابا الحسن الرضا عليه السلام عن الاستطاعه، فقالك «يستطيع العبد بعد اربع خصال: ان يكون مخلي السرب، صحيح الجسم، سليم الجوارح، له سبب وارد من الله»، قال: قلت: جعلت فداك فسر لي هذا! قال: «ان يكون العبد مخلي السرب، صحيح الجسم، سليم الجوارح يريد ان يزني فلا يجد امراه ثم يجدها، فاما ان يعصم نفسه فيمتنع كما امتنع يوسف عليه السلام، او يخلي بينه و بين ارادته فيزني فيمسي زانياً، و لم يطع الله باكراه و لم يعصه بغلبه» (الكافي، ج1، ص161، ح1، الاعتقادات، ص38؛ التوحيد، ص348، ح7).
23. همان، ص63.
24. حديث شاذ و نادر حديثي است كه راوي ثقه آن را نقل كرده و مخالف روايت اكثر راويان است (الرعايه في علم الذرايه، ص115؛ وصول الاخيار، ص108؛ ذكري الشيعه ج1، ص48).
25. منكر حديثي است كه مخالف حديث مشهور است و راوي آن ثقه نيست(وصول الاخيار، ص109).
26. المصنف (ابن ابي شيبه)جه، ص707؛ السنن الكبري، ج8، ص173.
27. الافصاح، ص125.
28. همان. گفتني است كه اين حديث در قرب الاسناد نيز نقل شده است. (قرب الاسنادف ص94، ح318) شيخ حر عاملي آن را بر تقيه در تفسير العياشي (و منابع پس از آن)حديثي آمده كه نشانگر رواج حديث مورد بحث در سده هاي نخستين و نقدي بر برداشت ناصواب از آن است: عن ابي عبدالله عليه السلام قال: ان علي بن الحسين صلوات الله عليه كان في مسجدالحرام جالسات، فقال له رجل من اهل الكوفه: قال علي عليه السلام: «ان اخواننا بغوا علينا؟» فقال له علي بن الحسينك يا ابا عبدالله! امّا تقرا كتاب الله (وَ اِلَي عَادٍ اخَاهُمْ هُوداً)(سوره هود، آيه 50؛ سوره ي اعراف، آيه ي 65)، فاهلك الله عاداً و انجي هوداً (وَ اِلَي ثَمُودَ اخَاهُمْ صَالِحاً)(سوره هود، آيه ي 61؛ سوره ي اعراف، آيه ي 73) فاهلك الله ثمود و انجي صالحا. (تفسير العياشي، ج2، ص151 و 152؛ الاحتجاج، ج2، ص40، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص19).
29. اوائل المقالات، ص121 گفتار 129؛ التذكره باصول الفقه، ص44.
30. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص22.
31. متن روايت به نقل صدوق اين است: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: «ان الله تبارك و تعالي انام رسوله صلي الله عليه و آله عن صلاه الفجر حتي طلعت الشمس، ثم قام فبدا فصلي الركعتين اللتين قبل الفجر، ثم صلي الفجر». (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص358، ح1031).
32. در اين باره ر.ك: الكافي، ج3، ص293، 3؛ المقنعه، ص211؛ المبسوط، ج1، ص127؛نهايه الاحكام، ج1، ص325.
33. اين حديث را در منابع حديثي نيافتم. در منابع فقهي پس از مفيد نقل شده است.
34. عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص27.
35. فرقه اي منسوب به مردي به نام يحيي بن ابي الشمط كه قايل به امامت محمد پسر امام صادق عليه السلام بوده اند (الفصول المختاره، ص306).
36. حديث مورد نظر اين است: «ان ابا عبدالله عليه السلام علي ما زعموا كان في داره جالساً فدخل عليه محمد، و هو صبي صغير، فعدا اليه فكبا في قميصه و وقع لوجهه، فقام اليه ابو عبدالله عليه السلام فقبله و مسح التراب عن وجهه و ضمه الي صدره و قال: سمعت ابي يقول: اذا ولد لك ولد يشبهني فسمه باسمي، و هذا الولد شبيهي و شبيه رسول الله صلي الله عليه و آله و علي سنته و شبيه علي عليه السلام»(همان).
37. ر.ك: مقاتل الطابيين، ص358.
38. الفصول المختاره، ص311و312. براي نقد تاريخي ديگري از مفيد درباره گزارش ها و احاديث مربوط به نزول آيه ي (وَ لا ياتَلِ اوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَهِ ان يؤتوُا اوْلِي الْقُرْبي وَالْمَسَاكينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِي سَبيلِ اللهِ)(سوره نور، آيه ي 22) در شان ابوبكر(منقول در صحيح البخاري، ج5، ص59؛ صحيح مسلم، ج8، ص113؛ جامع البيان، ج18، ص126)، ر.ك: الافصاح، ص176، 210، 217.
39. الكافي، ج4، ص78، ح2؛ تهذيل الاحكام، ج4، ص172، ح57.
40. فرقه اي منسوب به سركرده خود عبدالله يا عجلان بن ناووس كه پس از وفات امام صادق عليه السلام منكر فوت آن حضرت شده، به غيبت و مهدويت آن حضرت معتقد گرديدند. در روزگار شيخ مفيد از اين فرقه اثري بر جاي نمانده بوده است(فرق الشيعه، 67؛ الفصول المختاره، ص305؛ الملل و النحل، ج1، ص166).
41. حديث مورد نظر به روايت فردي به نام عنبسه بن مصعب، اين است: «ان جاءكم من يخبركم عني بانه عسلني و كفنني و دفنني فلا تصدقوه» (الفصول المختاره، ص305). نقدهاي ديگر مفيد بر حديث را همان جا ببينيد.
42. الفصول المختار، ص307.
43. مسند ابن حنبل، ج4، ص414؛ صحيح البخاري، ج2، ص81 و 82؛ تاويل مختلف الحديث، ص227.
44. اوائل المقالات، ص125 گفتار 136.
45. روايت مفيد از حديث با متن منقول در منابع عامه سازگار است: «عن ابي سفيان مولي ابن ابي احمد انه قال: سمعت ابا هريره يقول: صلي لنا رسول الله صلي الله عليه و آله صلاه العصر فسلم في ركعتين، فقام ذو اليدين فقال: اقصرت الصلاه يا رسول الله ام نسيت؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و آله كل ذلك لم يكن»(صحيح مسلم،ج2، ص87؛ سنن النسائي، ج2، ص230. براي روايت شيعي از حديث، ر.ك: الكافي، ج3، ص355).
46. رساله عدم سهو النبي، ص23.
47. همان، ص31.
منبع: نشريه علوم حديث شماره 56