طلسمات

خانه » همه » مذهبی » روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي

روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي

روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي

شيخ بهايي، از زمره فقيهان چيره دست و محدثان باريك بيني است كه فقاهت و درايت، در آثار وي موج مي زند، بازگويي ظريف معنايي و دقايق مفهومي روايات، تخصص علمي اوست. او را اين مسير دشوار و توان سوز، از بايسته هاي عمومي فهم متن و ضوابط خاص آن بهره جسته است. شيخ بهايي در فقه الحديث، نظام منطقي و سبك

eca0b12e 4b80 4f67 81b1 d6464dcdb8f0 - روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي

zz58 - روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي
روش شناسي فقه الحديثي شيخ بهايي

 

نويسنده: علي راد*

 

چكيده
 

شيخ بهايي، از زمره فقيهان چيره دست و محدثان باريك بيني است كه فقاهت و درايت، در آثار وي موج مي زند، بازگويي ظريف معنايي و دقايق مفهومي روايات، تخصص علمي اوست. او را اين مسير دشوار و توان سوز، از بايسته هاي عمومي فهم متن و ضوابط خاص آن بهره جسته است. شيخ بهايي در فقه الحديث، نظام منطقي و سبك خاص در گردآوري، فهم متن، وضوابط خاص آن بهره جسته است. شيخ بهايي در فقه الحديث، نظام منطقي و سبك خاص در گردآوري، فهم متن، فهم مقصود و ارائه گزاره هاي شرعي دارد. اين نظام منطقي، حاوي دقت ها و نوآوري هاي ويژه در تحليل احاديث است. در اين مقاله سعي شده است، روش فقه الحديثي شيخ بر پايه كتاب مشرق الشمسين و اكسير السعادتين تبيين گردد.
كليد واژه ها: شيخ بهايي، فقه الحديث، مشرق الشمسين، فهم حديث، روش و قواعد.

درآمد
 

شيخ بهايي از پيشگامان حديث پژوهي شيعي، در سده دهم و يازدهم هجري (عصر طلايي حديث شيعه) به شمار مي آيد. اين عصر، با وجود فقيهان و محدثان بزرگي چون محقق كركي، شهيد ثاني، كمال الدين درويش، حسين بن عبدالصمد عاملي و شيخ بهايي سرآغاز گسترش فقه و حديث شيعه، پس از چندين قرن ايستايي و ركود بوده است. (1) گفتمان علم ديني رايج عصر بهايي «حديث شناسي و فقاهت» است؛ از اين رو، مهارت اصلي شيخ بيشتر به اين سمت سوق يافته است. تبلور شخصيت علمي وي، بيشتر در آثار حديثي – فقهي او تجلي دارد، و نگاشته هايش در اين دو عرصه، بر تارك ميراث مكتوب شيعي مي درخشد. شيخ بهايي، به جهت دارا بودن امتيازات علمي متعدد و برجسته، تأثير فراواني بر بزرگان علمي، بويژه محدثان و فقيهان ايران زمين در حوزه اصفهان و قم داشته و آثار وي هماره رهنمون دانشيان اين سامان و دانشوران حوزه هاي ديگر بوده است. شناخت شخصيت علمي شيخ از ديرباز تا کنون، موضوع كاوش هاي زيادي بوده است.(2) در اين ميان، نگاشته اي كه با رويكرد تحليلي و اختصاصي به آثار فقهي – حديثي شيخ پرداخته باشد، براي نشر توفيق نيافته است.
يكي از آثار فقهي – حديثي برتر شيخ بهايي كتاب مشرق الشمسين و اكسيرالسعادتين است. مؤلف، اين اثر را براي گروهي از دانشيان فقه پروژه معاصر خود تدوين نموده است، كه از وي خواسته بودند احاديث صحيح فقهي موجود در كتب اربعه حديثي شيعه را در كتابي مستقل استخراج نمايد تا دست مايه اي براي مجتهدان و طالبان شريعت مذهب شيعه باشد.(3) همان طور كه در فرجامه كتاب آمده، تأليف آن به سال 1015ق، در شهر قم پايان يافته است(4). مشرق الشمسين و اكسير السعادتين يك دوره كامل فقه الطهارة استدلالي است و در موضوع احاديث باب طهارت به عنوان يك منبع مستقل قابل توجه است. با توجه به اين كه گستره روايات مورد استناد در اين كتاب، محدود به كتب اربعه حديثي شيعه است، بررسي تطبيقي احاديث باب طهارت آنها نيز به شمار مي آيد.(5)
آنچه در اين پژوهه مي آيد، جزء نخستين گام هاي پژوهشي و به منزله درآمدي بر بازشناسي شخصيت حديثي – فقهي شيخ بهايي، از نگاه روش شناسي است و اميدواريم با پژوهش هاي ديگر دانشيان همسنگ باشد.

روش شناسي نظام فقه الحديثي شيخ بهايي
 

شيخ بهايي، در فقه الحديث نظام منطقي و روش خاص دارد؛ دقت هاي ويژه و نوآوري در تحليل احاديث از آثار به كارگيري اين نظام، در «مشرق الشمسين و اكسير السعاتين». نظام فقه الحديثي شيخ بهايي را، مي توان به ترتيب، در سه مرحله گردآوري، فهم متن و فهم مقصود تبيين نمود.

1. گرد آوري روشمند و كامل گزاره ها
 

در دانشي همانند فقه – كه در نتايج آن جنبه انتساب نظريه شرعي و نگره حكمي به شارع اسلام مطرح است – اطمينان از تحصيل تمامي گزاره هاي هم موضوع و مرتبط به مسأله مورد بحث، از گام هاي نخستين و اساسي در فقه الحديث است؛ چرا كه كاستي و اهمال خواسته يا ناخواسته در مرحله گردآوري، آسيب جدي به نتيجه بحث وارد مي كند و از اعتبار علمي آن مي كاهد؛ اين اهمال ممكن است در روش و گستره گردآوري گزاره ها رخ بدهد و اهميت رعايت آن تا حدي است كه ناديده گرفتنش، از موانع فهم مقصود شارع به شمار مي آيد.(6) شيخ بهايي، به اهميت اين گام بنيادي در فقه الحديث و تأثير آن در استخراج نظر شارع اسلامي واقف بوده، و در گردآوري گزاره هاي فقهي كتاب الطهارة آن را رعايت كرده است.(7) البته اين خود، پس از اطمينان از انتساب درست نصوص روايي به معصومان و ارزيابي اسناد مشكوك در موارد لزوم، بوده است.(8) در نگاه شيخ بهايي در اين مرحله، جستجو و گردآوري گزاره هاي قرآني ناظر به موضوع از اولويت و تقدم رتبي برخوردارند. از اين رو، وي در آغاز هر بحث، آيه يا آيات ناظر به موضوع را همراه با شناسه قرآني آن گزارش مي كند و سپس سراغ گزارش روايات از كتب اربعه حديثي شيعه مي رود. براي نمونه در آغاز مسلك دوم، الطهارة الترابية(9) چنين مي نويسد:
فصل اول از اين مسلك اختصاص دارد به تبيين آياتي از قرآن كه در بيان تيمم نازل شده است.
لذا شيخ بهايي، در نظام فقه الحديثي خود، قرآن محوري را در گردآوري گزاره هاي شرعي، و به دنبال آن، در تحليل و سنجش اعتبار محتوايي آنان، رعايت كرده است. روشن است كه اين اقدام بيانگر قرآن مداري فقاهت و توانمندي قرآن شناختي شيخ بهايي است. اين ويژگي در دغدغه ها و تلاش هاي تفسيري وي در اين كتاب موج مي زند و گاه مطالب قرآن شناسي كتابش از جهت برگ و بار، بر مباحث حديثي وي سنگيني مي كند(10).
در مسائل جزيي فروعات فقهي – كه قرآن نسبت به بيان احكام آنها ساكت بوده – شيخ به صورت مستقيم، به سراغ روايات رفته است كه البته پس از اطمينان از نبود گزاره قرآني ناظر به مسأله است؛ براي نمونه در باب چگونگي انجام تيمم، بحث را چنين آغاز كرده است:
در كيفيت تيمم، حديث است؛ سوم و پنجم آن از الكافي و الباقي از كتاب التهذيب است(11).
يا در آغاز فصل دوم از مسلك دوم نيز مي نويسد:
در مسأله موارد جواز تيمم، چهارده حديث وجود دارد: در الكافي و الفقيه هر كدام دو عدد و بقيه آنها در التهذيب است.(12)
شيخ بهايي در اين مسائل، از حديث (با رعايت قواعد فقه الحديث و بايسته هاي دانش رجال) به مثابه منبعي براي تشريع و تبيين احكام به هنگام فقدان يا سكوت نص قرآني و تبيين مجلات و تفسير مبهمات آيات سود برده است.(13)
همچنين، شيخ بهايي در مرحله گردآوري، به اهميت آگاهي فقيه از اختلاف نسخه ها و گونه هاي مختلف متن روايت، واقف بوده و در موارد متعددي، به گزارش اختلاف نسخ روايات پرداخته و گاه، ميان آنها ارزش گذاري نيز كرده است؛(14) براي نمونه، ذيل روايت:«… عن أبي عبدالله قال: ينبغي لأولياء الميت آن يؤذنوا إخوان الميت بموته فيشهدون جنازته و يصلون عليه و يستغفرون له…» مي نويسد:
در بعضي از نسخه ها اين متن به شكل يشهدوا و يصلوا و يستغفروا آمده است و حرف نون از آخر اين افعال افتاده است و همين متن اولي است.(15)
روشن است كه اين ارزش گذاري شيخ مي تواند به دليل وحدث مفهوم امري اين افعال با «أن يؤذنوا» باشد كه از صيغ امر هست. همچنين، در مواردي عدم مناسبت با مقام بيان حديث را دليل ترجيح يك نسخه بر ديگري دانسته است؛ براي مثال ذيل روايت:
… عن الرجل يجنب فيصيب جسده…. الشيء اللكد مثل علك الروم و الطرار و ما أشبهه فيغسل فإذا فرغ وجد شيئاً بقي في جسده من أثر الخلوق… قال: لا بأس.
ضمن معناشناسي كلمه الطرار به خاك، مي گويد:
هرچند در برخي نسخه ها الطراز آمده است لكن داراي معنايي كه مناسب با موضوع اين حديث باشد، نيست.(16)

2. فهم متن
 

معناشناخت مفردات
 

معناشناخت مفردات گزاره ها، مرحله دوم نظام فقه الحديثي شيخ بهايي، پس از مرحله گردآوري است. او كه اديبي فرزانه و توانا در ادب عربي است، بر نقش آگاهي دقيق فقيه از لغت و زبان عربي در فهم و تفسير حديث، تأكيد كرده است. شيخ در معناشناسي مفردات آيات و راوايات، همواره سعي دارد واژگان كليدي و بنيادين روايت را تبيين و تحليل نمايد؛ براي نمونه، در تفسير آيه «نساؤكم حرث لكم»در معناي حرث مي نويسد:
حرث در لغت به معناي كسب آمده است و بر همين مبنا برخي مفسران «حرث لكم» را به «ذوات حرث تحرثون منهن الولد و اللذة» معنا كرده اند.(17)
همچنين با استناد به قول ابو عبيده حرث را، در آيه، كنايه از جماع، يعني محل حرث مردان در قرار دادن نطفه هاي خود دانسه است(18). همچنين در معناشناسي مفردات آيه «فتيمموا صعيداً طيباً فامسحوا بوجوهكم» مي نويسد:
حرف باء در آيه، به معناي تبعيض است و صحيحه زراره از امام باقر (ع) نيز همين معنا را بيان مي كند و بر سخن سيبويه در انكار استعمال باء براي تبعيض اعتباري نيست.(19)
پيش از آن نيز گفتاري مفصل در معناشناخت كلمات صعيد و طيب در آيه مذكور ارائه مي كند.(20) همچنين، ذيل روايت«… كتبت الي الفقيه أساله عن طين القبر يوضع مع الميت في قبره، هل يجوز ذلك أم لا؟ فأجاب…: يوضع مع الميت في قبره و يخلط بحنوطه…» مي نويسد:
منظور از طين، تربت حسينيه است كه بر صاحب آن برترين سلام ها باد.(21)
در معناشناسي كلمه الركية در روايت«… عن الرجل يمر بالركية و ليس معه دلو قال: ليس عليه ان يدخل الركية» مي گويد:
الركية با راء و ياي دو نقطه زيرين به معناي بئر (چاه) است.(22)
يا ذيل روايت «من نام و هو راكع أو ساجد أو ماش علي أي الحالات، فعليه الوضوء»، مي نويسد:
حرف لام در كلمه الحالات، ظاهراً براي استغراق به كار رفته است وغير از اين حالات سه گانه را نيز شامل مي شود. از آن رو، حمل آن بر معناي عهد ذكري بعيد به نظر مي رسد.(23)
افزون بر اين شيخ بهايي دقت هاي صرفي و نحوي را نيز در معناشناسي گزاره مد نظر داشته است.(24)

بهره مندي از داده هاي دانش اصول فقه
 

شناخت مقصود گزاره هاي شرعي، علاوه بر رعايت اصول معناشناسي ادبي، نيازمند به كاربستن قواعد اصول فقه نيز است كه فقهاي مسلمان هماره بدان توجه داشتند. شيخ بهايي در مستند ساختن و اتقان منطقي بخشيدن به آراي خود از داده هاي دانش اصول فقه در كشف معناي نهايي گزاره هاي ديني، بهره برده، و به سان اصولي زبردستي، بر ستيغ فقاهت درخشيده است. اينك دو نمونه را ياد مي كنيم:
اصالة الاباحه: در نظر شيخ بهايي آيه «انه القرآن كريم* في كتاب مكنون* لايمسه إلا المطهرون» نص در تحريم مس مصحف، بدون طهارت نيست؛ چرا كه احتمال مي رود ضمير در «لايمسه» به «كتاب مكنون» بر گردد و اين ارجح از احتمال بازگشت آن به قرآن است و در ادامه، دليل سوم بر قوت احتمال ارجح و نظر حكمي خودش را چنين بيان مي كند:
و لان الاصل الاباحةحتي تثبت الحرمة؛
اصل بر اباحه است تا زماني كه حرمت آن ثابت شود.(25)
حجيت تقرير و فعل معصوم: در مسأله نجس شدن چاه در اثر ملاقات با نجاسات فقها به احاديث متعددي از جمله حديث«… عن البئر تكون في المنزل فتقطر فيها قطرات من بول أو دم… ما الذي يطهرها حتي يحل الوضوء منها للصلاة؟ فوقع (ع) في كتابي بخطه: تنزح دلاءمنها» استناد كرده اند. شيخ بهايي در تبيين چگونگي دلالت اين روايت بر نجس شدن آب چاه مي نويسد:
عبارت« حتي يحل الوضوءمنها»، در اين روايت، صريح در نجاست آب چاه در اثر اين گونه ملاقات است؛ هر چند كه اين عبارت از سخن راوي است، لكن تقرير معصوم (ع) (سكوت وي در برابر آن) حجت است.(26)
همچنين ذيل آيه وضوء «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق…»، در تبيين چرايي نظر شيعه در شستن دست ها از آرنج به پايين، مي نويسد:
استدلال به وجوب آغاز كردن شستن از انگشتان، استدلالي پوچ است، چون آيه هر دو احتمال را بر مي تابد، لكن ما شيعيان وجوب آغازيدن از مرافق (آرنج ها) را از فعل امامان خود شناخته ايم.(27)
همچنين، بهره مندي از اصطلاحاتي چون، امر(28)، نهي(29)، اباحه امر بعد از حظر(30)، مقدمه واجب(31)، مفهوم غايت(32)، مفهوم اولويت(33)، اجماع(34)، استصحاب(35) و … از ديگر تلاش هاي اصولي شيخ بهايي در تحصيل معناي شرعي احاديث با طهارت است.

بهره مندي از آراء فقيهان و شارحان حديث
 

بهره مندي از آراي فقيهان و شارحان حديث، و مراجعه به منابع مختلف علمي، در فهم فقيه از معناي گزاره ديني، تأثير گذار است و افق هاي تازه اي را به سوي معناي گزاره فراروي او مي گشايد. البته تأثيرپذيري نبايد به تقليد ختم شود و جرأت تحليل و نقد را از فقيه بستاند. شيخ بهايي – كه به اهميت اين اصل در مطالعات اسلامي واقف بوده – در مباحث فقه الحديثي خود از منابع متعدد حديثي، تفسيري، بيشتر از عالمان ديگر بوده است؛ براي مثال ذيل روايت«ان التبسم في الصلاة لا ينقض الصلاة و لا ينقض الوضوء أنما يقطع الضحك الذي فيه القهقهه»، از شيخ طوسي در تهذيب الاحكام چنين نقل مي كند:
قطع در بيان امام (ع) به صلاة بر مي گردد، نه وضو؛ چرا كه فعل «قطع» براي وضو به صورت «انقطع وضوئي» به كار نمي رود، بلكه همراه با صلاة چنين استعمال مي شود: انقطعت صلاتي؛(36)
همچنين ذيل روايت «… الحائض اذا اغتسلت في وقت صلاة العصر تصلي العصر تصلي الظهر» ضمن تأييد تحليل معناشناختي شيخ طوسي مي نويسد:
شيخ طوسي اين حديث را به حصول طهر در وقت ظهر شرعي حمل كرده است، ليكن انجام غسل تا ضيق شدن وقت نماز عصر به تأخير افتاده است، حمل حديث بر اين معنا نيكوست و اگر غير اين معنا شود، اختلال در معناي متن پيش خواهد آمد… .(37)
البته استناد به آراي شيخ صدوق(38)، شيخ مفيد(39)، سيد مرتضي،(40) علامه حلي(41) و آثار آراء دانشيان اهل سنت(42) نيز در اين ميان ديده مي شود كه همراه نقد استوار آرا و نگره ها، با رعايت انصاف و منطق علمي نمود خاصي دارد.(43) شيخ بهايي، ضمن گزارش مستند آراي دانشيان برجسته اهل سنت، بويژه بيضاوي و زمخشري به نقد آنها نيز پرداخته است.(44)

3. فهم مقصود
 

گاه، پس از تحصيل ظاهري و اوليه گزاره ها، در مرحله فهم متن، معاني به دست آمده از حيث سلبي و ايجابي با همديگر همسويي ندارند و فقيه را در كشف مقصود نهايي شارع به ترديد مي اندازند. اينجاست كه مسأله فهم مقصود در فقه الحديث مطرح مي شود و فقيه با ابزارهايي نظريه نهايي شارع را از ميان گزاره هاي موجود كشف مي كند؛ نمونه هايي را در مشرق الشمسين شاهد شاهد هستيم كه شيخ بهايي با استفاده از اصل تاريخي نگري(45) و استفاده از داده هاي تاريخي در تحليل و تفسير روايت، سعي دارد روايت را باتوجه به فضاي پيراموني و گفتمان تاريخي حاكم برآن، معنا كند. رعايت تاريخي نگري، شيخ بهايي را در شناخت راز توهم تعارض روايات تناقض نما، تقيه اي و مخالف با عامه و در نهايت فهم مقصود اصلي شارع كمك كرده است.(46)

تعارض
 

يكي از مباني كلامي فقه الحديث، عدم صحت صدور دو گزاره متعارض در بيان حكم واقعي يك مسأله از سوي معصومان است. در تفكر شيعي گفتارهاي متعارض و احكام متناقض را – كه خود معلول عوامل مختلفي هستند – نمي توان به معصومان نسبت داد(47). با اين حال، در ميراث روايي مسلمانان شاهد برخي از احاديث متعارض هستيم، گاه، اين تعارضات ميان روايات راويان شيعه با يكديگر و گاه، ميان روايات شيعي با روايات اهل سنت است. گونه نخست، هماره دقت فقيهان و حديث پژوهان زبردستي چون شيخ طوسي در كتاب الاستبصار، و ديگران را بر انگخته، آثاري وزين و دقيق در حل اين تعارض نمايي ها نگاشته شده است(48). در گونه دوم – كه زير مجموعه مباحث خلافيات فقه شيعه و سني قرار مي گرد – آثار اندكي تأليف شده است؛ مشرق الشمسين و اكسير السعادتين شيخ بهايي، يكي از اين آثار است كه به تعارضات نوع دوم، در روايات باب طهارت توجه داشته است؛ نمونه هاي ذيل ترجمان تيزبيني و ژرف نگري وي در اين مسأله است.

شستن پا
 

يكي از اختلافات ريشه دار فقهي شيعه و سني، حكم پا هنگام وضو است. شيعه قائل به وجوب مسح دو پا بوده و اهل سنت، شستن آن دو را واجب مي دانند. گروه اخير، به دليل تأثيرپذيري از روايات صحابه، ظهور آيه وضو(49) را – كه ناظر به رأي شيعه است – به گونه اي تأويل كرده اند. در اين ميان شيخ بهايي، تأكيد دارد كه ظاهر آيه وضو و روايات اهل بيت (ع) دلالت بر وجوب مسح پاها دارد و دليل فقهاي اهل سنت بر شستن دو پا، برداشت هاي نادرست آنان از برخي روايات صحابه است كه فعل و قول پيامبر را در وضو گزارش كرده اند؛ روايات ذيل، عمده مستند اهل سنت، در مسأله شستن پاهاست:
عبدالله بن عمر مي گويد:
در مسافرتي همراه پيامبر(ص) بوديم و نزديك نماز عصر بود كه پيامبر اندكي تأخير كرد و ما شروع به وضو گرفتن نموديم، بر پاها مسح كشيديم كه پيامبر ندا زد: بر پشت پاهاي خود از آتش جهنم بترسيد(50)
ابن عباس مي گويد:
پيامبر(ص) وضو خود را به شستن دو پا ختم مي كرد.(51)
شيخ بهايي در حل اين تعارض، بر اين عقيده است كه تأكيد و دستور پيامبر اسلام بر شستن پاها، نه از باب وضو، بلكه به دليل نجس بودن آنها بوده است. اعراب حجاز – كه بيشتر در بيانان ها و صحراهاي گرم و خشك رفت و آمد داشتند – بيشتر اوقات پشت پاهايشان شكاف بر مي داشت( همان طور كه امروزه نيز احوال آنان چنين است) و كمتر دهانه زخم هاي پشت پا، از ته مانده خون پاك بود. در تاريخ، مشهور است كه آنان روي شكاف زخم ها، بول مي كردند و مي پنداشتند كه بول شكاف زخم را بهبود مي بخشد. از اين رو، دستور اكيد پيامبر اسلام، بر شستن پاها، به هدف زدودن نجاست از پاها بوده است، نه از باب وجوب آن در وضو، شيخ بهايي، پس از ارائه اين تحليل تاريخي، اشاره مي كند كه در هيچ روايتي، از مسح پاها در وضو نهي نشده است و تنها بر شستن پاها تأكيد شده است و تخصيص شستن پشت پاها در روايات، و سكوت حضرت از مسح پاها پيش از شستن، مؤيد ديدگاه شيعه در مسأله وضو است.(52)

تقيه
 

شناخت احاديث تقيه اي، هماره جاي درنگ براي شيخ بهايي در مشرق الشمسين بوده است. او بارها صدور برخي از روايات متعارض را، به تقيه حمل كرده است؛(53) نمونه هاي ذيل به روشني گوياي نگره وي ، در اين مسأله است.

وضو با باران
 

در مسأله جايگزيني شسته شدن اعضا وضو با باران، به جاي وضو گرفتن با آب به طور طبيعي، روايت ذيل در برخي از مصادر حديثي گزارش شده است:
عن علي بن جعفر عن اخيه موسي (ع) قال: سألته عن الرجل لايكون علي وضو فيصيبه المطر حتي يبتل رأسه و لحيته و جسده و يداه و رجلاء هل يجزيه ذللك من الوضو؟ قال: ان غسله فان ذلك يخجريه؛(54)
علي بن جعفر از برادرش موسي (ع) نقل مي كند: از موسي (ع) پرسيدم درباره حكم مردي كه وضو ندارد و باران بر بدن او مي بارد به مقداري كه سر، موهاي صورت، بدن، دو دست و دو پاي او را خيس مي كند، آيا همين مقدار از وضو گرفتن وي كفايت مي كند؟ شستن باران از وضو كفايت مي كند.
شيخ بهايي، در تفسير اين حديث تذكر مي دهد كه به جهت تقيه صادر شده است؛ چرا كه ظاهر آن بر كافي بودن شستن دو پا به جاي مسح آن دو، دلالت دارد و اين خلاف نظر شيعه است.(55)

طهارت شراب
 

در برخي از جوامع حديثي شيعه و سني، رواياتي وجود دارد كه ظهور در نجس نبودن شراب دارند. اين مسأله، تا حدي از اهميت برخوردار بوده كه آثار مستقلي درباره آن نوشته شده است.(56) به استناد ظهور روايات طهارت شراب، برخي از فقيهان اهل سنت و تعداد كمي از دانشيان شيعه، با پاك بودن شراب و جواز خواندن نماز در لباس آميخته به آن، گراييده اند.(57) شيخ بهايي، در نقد نگره فقهاي قايل به طهارت شراب و پاسخ به روايات استنادي آنان، بر اين باور است كه احاديث طهارت خمر، بر اين نكته تاريخي تأكيد دارد كه بيشتر حاكمان و واليان معاصر معصومان، از خاندان بني اميه و بني عباس، اصرار شديد بر خوردن شراب داشتند؛ افزون بر اين عادت زشت، در تاريخ مشهور است كه گاه در حال مستي به اقامه نماز جماعت در مساجد مبادرت مي كردند و اين عمل براي آنان تبديل به سيره شده بود. در اين فضاي تاريخي، موضع گيري مخالف معصومان با رويه جاري حاكمان، نه تنها به زدودن اين نگره و عادت زشت نهادينه شده در جامعه كمك نمي كرد، بلكه سبب تشديد و اشاعه آشكار يك قبيح در جامعه مي شد و بر عمق چالش حكومت وقت و با امامان مي افزود. از همين رو، در برخي از روايات با لحاظ شرايط تاريخي حاكم بر معصومان، به طور موقت، طهارت شراب، گزارش شده است(58). همچنين، در مقابل اين روايات، احاديث متعددي بر نجس بودن خمر وجود دارد، كه شهرت و اجماع، مؤيد محتواي اين دسته از روايات است.(59)

رد عامه
 

از آنجا كه فرهنگ غالب و گفتمان رايج عصر معصومان، به طور كامل غير شيعي است، گاه بنا به رعايت مصالحي مهم، موافق رأي عامه سخن گفته اند. دقت در اين نكته – كه اين نوع روايات معصومان، به هدف بيان حكم واقعي صادر نشده است – راز دفع تعارض دروني و بيروني آنها با يكديگر است كه شيخ بهايي، در موارد ذيل به خوبي رعايت آن را نشان داده است.

مسح تمام سر
 

برخي از مذاهب فقهي اهل سنت، در وضو قايل اند كه بايد تمام سر مسح شود.(60) در مقابل، شيعه مسح مقداري از سر را كافي مي داند. مستند اين ديدگاه، روايات صريحي است كه در جوامع حديثي شيعه، وجود دارد. افزون بر روايات صريح، شيخ بهايي از مفهوم التزامي ديگر نيز، در تأييد نظر شيعه و رد نگره اهل سنت، بهره جسته است؛ دقت وي را در فهم روايت ذيل شاهد هستيم:
عمر بن يزيد قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن الرجل يخضب رأسه بالحناء ثم يبدو له في الوضوء؟ قال: يمسح فوق الحناء؛(61)
عمر بن يزيد مي گويد از امام صادق (ع) درباره حكم وضوي مردي كه سر خود را با حنا خضاب كرده، پرسيدم: در مسح سر چه كند؟ حضرت در پاسخ فرمود: از روي حنا مسح كند.
شيخ بهايي، در تبيين فقه الحديثي روايت، جواز مسح سر حنا شده را ناظر به زماني مي داند كه تمام سر با حنا پوشيده نباشد، و قطعاً، بخشي از سر به اندازه جاي مسح، از حنا خالي باشد، در نتيجه، حديث رد بر بعض عامه است كه قايل به وجوب مسح تمام سر هستند.(62)

كفايت غسل از وضو
 

فقهاي اهل سنت، غسل جنابت را كافي وضو نمي دانند، و بر شخص جُنُب، علاوه بر غسل، وضو را نيز واجب مي دانند. در مقابل، شيعه غسل جنابت را مُجزي از وضو مي داند. در اين مسأله، رواياتي وجود دارد كه آهنگ نقد نگره اهل سنت دارند. شيخ بهايي، با ژرف نگري، لحن ناقدانه اين روايات را آشكار ساخته است؛ براي نمونه، در تفسير روايت «الغسل يجزي من الوضوء و اي وضوء اطهر من الغسل(63)»
مي نويسد:
مراد از غسل در روايت، غسل جنابت است و دليل آن تبادر است؛ ولي عامه بعد از عسل جنابت، وضو را هم واجب مي دانند؛ غرض امام در روايت، رد نظر عامه اهل سنت در مسأله است. شيخ، روايت مذكور را، ذيل عنوان كيفيت غسل جنابت آورده است.(64)

ويژگي هاي روش شيخ بهايي
 

آنچه تا اينجا پژوهه آمد، تحليل مهم ترين ويژگي هاي روش فقه الحديثي در مشرق الشمسين بود؛ لكن آنچه در كنار اين ويژگي ها برجسته مي نمايد، ارائه نظام مند نتايج پژوهشي فقه الحديث، در اين اثر است. نداشتن نظام منطقي در ارائه مطالب، از جمله كاستي هاي برخي از كتاب هاي فقهي است، كه گاه، ثمره پژوهش مؤلف را در هاله اي از ابهام و دشواريابي قرار مي دهد. نبود مهارت در نگارش و عدم تسلط نويسنده بر محتوا مي تواند كاستي مذكور را تشديد كند. مهم ترين ويژگي هاي روش شيخ بهايي، در ارائه مطالب فقه الحديثي مشرق الشمسين و اكسير السعادتين عبارت اند از :
نظام مندي
نظام مندي، يكي از ويژگي هاي روش ارائه شيخ بهايي است كه همواره آن را در مباحث خود رعايت كرده است. او نخست، آيات حكمي قرآن را انتخاب كرده، ذيل باب مربوط نقل مي كند و سپس در قالب «درس»، به مباحث تفسيري آيه، از منظرهاي متعدد ادبي، شأن نزول، تفسير روايي و استنباط حكمي مي پردازد. در ادامه بحث، روايت هاي موجود درباره موضوع مورد نظر را از كتب اربعه حديثي شيعه نقل كرده، در صورت نياز، در قالب «بيان»، به تبيين و توضيح آنها مي پردازد و توضيحات خود را، به طور معمول، بعد از علامت «ن» (رمز از «بيان») نقل مي كند. بيشترين مطالب پرداخته شده در «بيان» مسائل ادبي، واژه شناسي، تأملات فقهي(65)، نقل و نقد آراي ديگران است.(66)
اختصار
اختصار يا گزيده نگاري از امتيازات يك اثر تحقيقي است. شيخ بهايي، با استفاده از شيوه هاي تخصصي اختصار حديث، اسناد روايات را تا حد امكان خلاصه گزارش كرده، كوشيده است كتاب خود را اختصار و با گزيده نگاري به پايان رساند. در گزارش احاديث، نخست، نام كتابي را كه روايت را از آن نقل كرده، با علامت هاي رمزي مشخص ساخته است و اسناد احاديث مشابه و گاه متعدد را خلاصه كرده، رموز ويژه اي بر آنها نهاده و در آغاز كتاب رمزهاي خود را تعريف نموده است(67). عدة(68) رمز براي سند برخي از روايات الكافي و ثلاثة (69) رمز براي اسناد روايات من لايحضره الفقيه، التهذيب و استبصار است. اگر سند روايتي با سند روايت پيشين يكسان باشد، به سند سابق ارجاع داده، با علامت هايي آن را مشخص ساخته است(70)؛ گاه به همين روش به متن حديث سابق، ارجاع داده است و در صورت فقدان افزوده، از تكرار متن خودداري نموده است(71). گاه از روش تقطيع متن حديث نيز استفاده كرده است(72). روايات مباحث متفرقه يك موضوع را – كه از جنبه هايي با هم ارتباط دارند – يكجا گرد آورده است.(73)
زبان تخصصي
انتقال كارآمد دانسته هاي يك علم، پابست آگاهي نويسنده از زبان علمي و اصطلاحات تخصصي آن دانش است. در سايه سار رعايت آن، يافته هاي تحقيقي به آساني و با زبان تخصصي آن دانش ارائه مي گردد و بازيافت داه هاي علمي اثر را آسان تر مي كند. پايبندي شيخ بهايي در مشرق الشمسين و اكسيرالسعادتين به استفاده از اصطلاحات تخصصي علم حديث، نشان از آگاهي وي از اين اصل در ارائه است.(74)

نتيجه
 

1. مشرق الشمسين و اكسير السعادتين ترجمان حضور تاريخي حديث در فرآيند فقاهت شيعي، در قرن يازدهم هجري است. بازشناسي اين اثر در تبيين پيوند حديث و فقه در اين قرن به كار مي آيد و گوشه اي از تاريخ فقه و حديث اين دوره را نمايان مي سازد. از لحاظ تاريخي، رهاورد چنين پژوهش هايي، در بررسي تاريخ حديث حوزه اصفهان و حوزه قم در قرن يازدهم راه گشاست؛ شيخ بهايي، از لحاظ خط مشي فكري و علمي، متعلق به جريان حديثي – فقهي حوزه اصفهان و از استوانه هاي مهم حديثي اين مكتب است.(75)
2. نتايج اين پژوهه نمونه اي روشن از فقه الحديث روشمند و كاربردي در موضوع احاديث فقهي است و به كارگيري اصول نظري فقه الحديث در ميدان عمل و تطبيق را نشان مي دهد.
3. نظام فقه الحديثي شيخ بهايي، در گردآوري، فهم متن، فهم مقصود داراي نظامي خاص است و در ارائه نتايج نيز ويژگي هاي خاص خود را دارد.

پی نوشت ها :
 

1. تاريخ حديث شيعه در سده هاي هشتم تا يازدهم هجري، ص310.
2. بهاء الدين العاملي اديبا وفقيها و عالما: شيخ بهايي زاهدي سياستمدار دانشمندي ذي فنون، سيمائي از شيخ بهايي در آيينه آثار، مؤتمر تكريم الشيخ بهاء الدين العاملي بدمشق، بهاء الدين العاملي شاعرا، فرصتي براي شيخ (زندگي شيخ بهايي).
3. مشرق الشمسين، ص20.
4. همان، ص480.
5. اين اثر به سبب بلنداي مكانت علمي شيخ بهايي، و برخورداري از اتفاق علمي، از ديرباز مد نظر دانشمندان شيعي بوده، بزرگاني از دانشوران شيعي، همانند علامه محمد اسماعيل خواجوي اصفهاني بر اين كتاب، تعليقه و حاشيه زده اند. شيخ بهايي، كتاب خود را جامع احكام قرآن و سنت خوانده، آن را مجمع النورين و مطلع النيرين لقب داده و هم ارز با نگاشته هاي آسماني و در عرض با آنها ستوده است (مشرق الشمسين، ص21).
6. روش فهم حديث، ص 237.
7. براي نمونه ر.ك: مشرق الشمسين، ص255، ص265، ص273، ص275، ص287 و ص284.
8. همان، ص 162، ص170، ص188، ص191، ص287، ص388 و ص388.
9. منظور از شيخ طهارت ترابيه، تيمم است.
10. همان، ص105-138؛ شيخ بهايي در مباحث قرآن شناسي، به سان مفسري آگاه و پرمايه از علوم قرآن به تفسسير آيات پرداخته است. توجه به گونه هاي مختلف علوم قرآن، چون كاركرد خوانش هاي گوناگون آيات در استنباط حكم (همان، ص247، ص123 و ص127)، زمان و شأن نزول آيات (همان، ص243 و 435)، عدم نسخ كتاب با سنت (همان، ص107) نشان از تخصص و دانسته هاي عميق وي از علوم قرآن دارد.
11. همان، ص356.
12. همان، ص345.
13. براي گونه هايي از روش وي ر.ك: همان، ص193، ص194، ص197، ص216، ص223، ص229، ص237، 264، ص381 و ص 433.
14. همان، ص302، ص304، ص228، ص233.
15. همان، ص308.
16. همان، ص228.
17. همان، ص245.
18. همان.
19. همان ص341.
20. همان، ص334-339.
21. همان، ص307. نيز مراد از «الفقيه» را در روايت صاحب الامر (ع) دانسته است.
22. همان، ص349.
23. همان، ص188.
24. ر. ك: همان، ص106، ص109، ص208و ص354.
25. همان، ص170.
26. همان، ص108، ص109 وص396.
27. ص 108.
28. همان، ص108 و ص210.
29. همان، ص169، ص204 و ص271.
30. همان، ص243، ص244.
31. همان، ص7-346.
32. همان، ص10-109، ص243.
33. همان، ص172.
34. همان، ص109، ص110، ص216، ص237، ص251، ص355، ص356، ص437 و ص454.
35. همان، ص184 و ص250.
36. همان، ص191.
37. همان، ص278، و نمونه هاي ديگر: ص198، ص219، ص231، ص255، ص265، ص272، ص284، ص297.
38. همان، ص277 و ص284.
39. همان، ص237.
40. همان، ص250 و 284.
41. همان، ص251 و ص252.
42. همان، براي نمونه ر. ك: صحيح مسلم، ص115، ص131 و ص263؛ كنزالعمال، ص111؛ مصابيح السنة و سنن كبري، ص 131.
43. ر. ك: همان، ص341، ص376، ص252، ص246، ص117، ص161، ص193، ص213.
44. ر. ك: همان، ص242، ص244، ص465، ص241، ص128، ص130، ص474، ص466 و ص462.
45. مراد از تاريخي نگري، تفسير گزاره در بستر تاريخ پيدايش و صدور آن است، كه در ادبيات كلاسيك تفسير متون ديني، از آن با عناويني چون فضاي صدور ياد مي شود.
46. براي نمونه ها ر. ك: مشرق الشمسين، ص371، ص420، ص210، ص226، ص396، ص284 و ص265.
47. روش فهم حديث، ص188.
48. اسباب اختلاف الحديث، ص26-32.
49. سوره مائده، 6.
50. مشرق الشمسين، ص132، به نقل از: صحيح البخاري، ج1، ص49.
51. مشرق الشمسين، ص132، به نقل از : سنن الكبري، ج1، ص 67.
52. مشرق الشمسين، ص133.
53. همان، ص 181، ص196، ص197، ص297.
54. تهذيب الاحكام، ج1، ص360، ح12.
55. مشرق الشمسين، ص161.
56. ر. ك: احكام شرب الخمر في الشريعة الاسلامية دراسة مقارنة، الخمر في ضوء الكتاب و السنة.
57. همان، ص447-448.
58. همان، ص449.
59. همان.
60. همان، ص175.
61. تهذيب الاحكام، ج1، ص359؛ح9.
62. مشرق الشمسين، ص175.
63. تهذيب الاحكام، ج1، ص139-140، ح83.
64. مشرق الشمسين، ص225.
65. ر. ك: همان، ص390، ص392، ص397، ص410، ص413 و ص414.
66. ر. ك: ص399، ص406، و ص 411.
67. همان، ص101.
68. همان، ص395، ص421، ص217 و ص395.
69. همان، ص345، ص357 و ص385.
70. همان، ص394، ص191،ص289،ص191، ص410، ص403، ص353، ص387، ص427، ص218، ص223، ص235، ص386 و ص390.
71. همان، ص223، ص184، ص163، ص226، ص228.
72. همان، ص300.
73. همان، ص369 و ص231.
74. ر. ك: همان، ص195، ص304، 300، ص223، 457، ص408 و ص172.
75. تاريخ حديث شيعه در سده هاي هشتم تا يازدهم هجري، ص320.
* عضو هيئت علمي دانشکده علوم حديث

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد