روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (1)
روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (1)
اشاره
مرحوم علامه محمدتقي جعفري- رحمه الله عليه- از شارحان بنام نهج البلاغه و از روشنگران مسير اخلاق و تربيت در دوره ي معاصر جامعه مايند.
اگرچه روند فعاليت فصلنامه، انعكاس مقالات جديد است، اما آوردن متن حاضر كه توسط واحد ترجمه فصلنامه از عربي به فارسي برگردانده شده خالي از لطف نبود، چه آنكه از يك سو، محتواي مقاله با شماره حاضر تناسب داشته و از سوي ديگر، موجب يادي از آن استاد اخلاق و تربيت خواهد بود.
لازم به ذكر است كه اين مقاله به سفارش بنياد نهج البلاغه تهيه شده بود.
مقدمه
قبل از ورود در موضوع اصلي بايد به مسئله اي بنيادين كه در نتيجه گيري، مهم ترين نقش را ايفا مي نمايد، اشاره نمايم و آن شخصيت والاي انساني و الهي گونه علي ابن ابيطالب (ع) مي باشد كه به دليل مقام رفيع و والايش در تكامل، تفاوت فاحشي با ديگران دارد. به گونه اي كه تمام رفتار، گفتار و حتي سكوت حضرتش حكايت از حقائق جهان دارد.
شخصيت امام علي (ع) در بردارنده معني كامل و مجسم اين قانون كلي است كه اگر انسان در معرض تشعشع جاذبه هاي كمال قرار گيرد، كمال در او منعكس مي گردد. همان گونه كه اگر عقل در انساني به مرحله فعليت برسد، او منعكس كننده و آئينه عقل خواهد شد. از اين رو سعي و تلاش ما در اين تحقيق تبعيت از شيوه هاي متداول بررسي آراء، سخنان و افكار اين انسان بزرگ نيست، بلكه همان گونه كه اشارت رفت، كمالات در علي بن ابيطالب (ع) منعكس شده و او خود واجد كمالات متعالي است، و اين، روش ما را در اين تحقيق مشخص مي سازد. لذا بر آنيم كه از اين طريق به بررسي كمالات او بپردازيم، چرا كه كنكاش و بررسي كمالات مختلف امام علي (ع) شيوه اي جالب و در عين حال شنيدني است.
ناگفته پيداست، همان گونه كه شيوه هاي سه گانه اي كه پيامبر اكرم (ص) براي توضيح و تبيين واقعيات و حقائق، و همچنين بر انگيختن مردمان به تخلق به اخلاق الهي اتخاذ نموده اند كه مصداق آيه شريفه ذيل مي باشد:
« ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن» [قرآن كريم، نحل / 125].
« اي رسول ما خلق را به حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كن و با بهترين طريق با آنان مناظره كن»
بديهي است كه درك اين حقيقت به اندازه قدرت ادراك و شعور آدميان است، شيوه هايي كه امام علي بن ابيطالب (ع) براي آشنا كردن ابناء بشر به حقائق برگزيده اند متناسب با ظرفيت و توان انديشه و تعقل آنان مي باشد.
با توجه به اين مهم مي توان گفت كه امام علي (ع) چهار شيوه و روش را براي راهنمائي و هدايت مردم به حقائق انتخاب كرده اند.
لازم است قبل از بيان اين اصول چهارگانه، رابطه امام علي (ع) را با حقائق و نيز سلوك او در زندگي شخصي خود، اشاراتي داشته باشيم:
ارتباط شخصي امام با حقائق و نحوه سلوكشان را در زندگي در چند محور مي توان خلاصه نمود كه به شرح ذيل مي باشد:
1- موضوعاتي كه پيوند امام و ارتباط ايشان را با خداوند مشخص مي سازد:
تمامي علما و انديشمندان و صاحب نظران علوم اسلامي بر اين باورند كه امام علي (ع) قرآن مجسم بود، از اين رو شناخت و البته اعتقاد و ايمانش به قرآن به بالاترين حد ممكن رسيده بود، و اين محصول كارگاه عميق و روح افزاي شهود و يقين مي باشد.
بر اين اساس، مي توان نتيجه گرفت آن چه در قرآن و يا سخنان آن حضرت در ارتباط با پيوند انسان با خداوندگار جهان ذكر شده، بر اساس شهود و مشاهده بوده است و اين خود بيانگر عمق پيوند و ارتباط آن حضرت با خداوند متعال مي باشد. ايشان اعتقاد راسخي به اين آيه داشتند كه:
« نحن اقرب اليه من حبل الوريد» [ قرآن كريم، ق/16]
« ما از رگ گردن به او نزديك تريم»
و همچنين اين آيه:
« و هو معكم اينما كنتم» [قرآن كريم، حديد /4]
« او با شماست هر جا كه شما باشيد»
در نهج البلاغه نيز موارد زيادي را مي يابيم كه عمق پيوند و ارتباط ايشان را با خداوند بازگو مي كند، هنگامي كه ذعلب يماني از حضرتش مي پرسد، آيا خدايت را مي بيني؟ امام پاسخ مي دهند: چگونه بپرستم آن چه را كه نمي بينم؟!! سپس ذعلب مي پرسد: چگونه او را مي بيني؟ حضرت پاسخ مي فرمايند:
« لا تدركه العيون بمشاهده العيان، و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان»
« چشم ها او را چون اجسام درنيابند، اما دل ها در پرتو ايمان راستين او را دريابند.» [دين پرور، 1384: خ178/ 366]
و همچنين در خطبه ديگري مي فرمايد:
« اللهم انك انس الانسين لاوليائك، و أحضرهم بالكفايه للمتوكلين عليك. تشاهدهم في سرائرهم، و تطلع عليهم في ضمائرهم، و تعلم مبلغ بصائرهم، فأسرارهم لك مكشوفه، و قلوبهم اليك ملهوفه، ان أوحشتهم الغربه انسهم ذكرك، و ان صبت عليهم المصائب لجأوا الي الاستجاره بك علما بأن أزمه الامور بيدك، و مصادرها عن قضائك»
« بار خدايا، تو براي دوستانت برترين مونس و همدمي، و براي آنان كه به تو توكل كنند بهترين كارسازي، تو آنان را در آينه دلشان مي بيني و از نهانشان خبرداري و از اوج بصيرت و بينش آنان آگاهي، پس رازهاشان نزد تو هويدا، و دلهاشان براي تو شيفته و شيداست. اگر غربت و تنهايي آنان را به وحشت اندازد، ياد تو به بهشت انس و الفتشان برد، و اگر مصيبتها بر آنان فرو ريزد به تو پناه آرند و سر بر آستانت نهند، چون مي دانند كه سر رشته كارها به دست تو و در حوزه فرماندهي و تدبير تو است.» [ دين پرور، 1384: خ 218 /454]
2- موضوعاتي كه مبين ارتباط امام با جهان هستي است:
آن چه كه در اين مورد حائز اهميت مي باشد نوع نگاه امام به جهان هستي است، علي (ع) به عالم هستي – تمامي موجودات و اجزاء آن- به عنوان آيات و نشانه هاي الهي و مظاهر و تجليات اسماء و صفات الهي نظر مي نمايند؛ همان گونه كه قرآن امر نموده، به شناخت جهان هستي سفارش مي نمودند. آن جا كه مي فرمايد:
« اللهم رب السقف المرفوع، و الجو المكفوف، …»
« اي خداي سپهر بلند و فضاي گسترده دربند» [دين پرور، 1384: خ 170/ 346]
و اين بيانگر شناخت امام نسبت به جهان مي باشد چرا كه بدون شناخت خواص و ماهيت اشياء، سخن گفتن از عظمت و بزرگي آن براي انسان غير ممكن به نظر مي رسد.
در خطبه اي ديگر در جواب كسي كه دنيا را ملامت مي كرد، فرمودند:
« ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافيه لمن فهم عنها، و دار غني لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد أحباء الله، و مصلي ملائكه الله، و مهبط وحي الله، و متجر أولياء الله»
« دنيا خانه راستي است براي كسي كه به آن از ديدگاه راستي نگرد، و خانه عافيت و سلامت است براي كسي كه آن را دريابد، و خانه بي نيازي است براي كسي كه از آن رهتوشه بردارد، و خانه موعظه است براي كسي كه پند پذيرد. دنيا سجده گاه دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان الهي، و محل نزول وحي خداوندي، و تجارتخانه دلدادگان ربوبي كه رحمت را در آن به دست آورند و بهشت را سود برند. و.»
[دين پرور، 1384: ق 126/ 716]
ملاحظه مي شود كه امام علي بن ابيطالب (ع) گاهي به نوع ارتباط انسان كامل و اين جهان مي نگرند، بدين معنا كه رابطه انسان كامل و جهان، رابطه اي ابزاري و وسيله گونه است.
دنيا ابزار رسيدن انسان به كمال بوده و انسان كامل جوياي كمال است، در حقيقت ارزش دنيا وابسته به ديدگاهي است كه انسان از حيات دارد. با توجه به اين مهم بايد متذكر شويم كه امام علي (ع) در ارتباط با پيوند انسان با جهان، نظريه اي دارند كه هيچ يك از فلاسفه و حكما در گذر تاريخ بدان نپرداخته اند، آن جا كه مي فرمايد:
« الناس فيها رجلان: رجل باع نفسه فأوبقها، و رجل ابتاع نفسه فأعتقها.»
« مردم در آن دو گروهند: گروهي كه خود را بدان فروخته و هلاك گشتند، و ديگر گروهي كه خود را خريدند و آزاد ساختند.» [ دين پرور، 1384: ق 128/ 717]
به جرأت مي توان گفت پرداختن به دقائق و ظرائف اين سخن گران سنگ، مستلزم تخصيص كتاب كاملي است، ولي مي توان به ذكر اين نكته بسنده كرد كه از ديدگاه امام اگر حيات و زندگي انسان محور باشد، سزاوار است كه شخصيت آدمي از قيد پوچ گرائي و جبرگرائي رهائي يافته و به سوي مراتب بالاي كمال رهنمون گردد تا آن كه به هدف والايش در طي دوران حيات دنيوي دست يابد.
3- موضوعاتي كه مبين ارتباط امام با مردم هستند:
درك ارتباط امام با مردم، تنها با اين رويكرد قابل بررسي است كه چيستي وجود آدمي و خصوصيات آن را مد نظر قرار دهيم. اگر به انسان به عنوان موجودي داراي ابعاد متعدد، و البته استعدادهاي متنوع بنگريم در صورتي كه اين انسان تحت تعاليم صحيح قرار نگيرد و استعدادها و ابعاد وجودي وي، در خدمت اهداف انساني قرار نگيرد، تبديل به موجودي پست و گمراه خواهد شد. همان گونه كه اگر از اين توانائي ها و ملكات در جهت تقويت خصلت هاي طبيعي بهره بر گيرد، به موجودي وحشي و خطرناك بدل خواهد گرديد. اين ماهيت آدمي است. اما از نظر الهي، انسان موجودي است كه نقشي بس بزرگ در كارگاه خلقت به او عطاء شده است؛ بدين معني كه ركن مهم و اساسي در آفرينش مي باشد و تا زماني كه نفس خود را از سرچشمه جاودان معرفت و كمال جدا گرداند، مقامي بس رفيع و بلند مرتبه دارد. امام در اين باره مي فرمايند:
« اني أريدكم لله، و أنتم تريدونني لانفسكم»
« من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خود مي خواهيد.» [دين پرور، 1384: خ 136/ 267 ]
در واقع امام به مردم مي گويند كه من به شما به عنوان مظاهر اسماء و صفات الهي مي نگرم، بنابراين دوست داشتن شما چونان دوست داشتن خداوند است، همان گونه كه هر كس به شما ستمي روا دارد، به خداوند ستم روا داشته است، و اين در حالي است كه شما، مرا به عنوان ابزاري براي دشمني و يا اشباع غرائز خود مي خواهيد.
مي دانيم كه خطبه هاي نهج البلاغه جلوه ها و ابعاد مختلف شناخت را براي انسان جستجوگر مجسم مي نمايد، بنابراين درونمايه اين خطبه ها نمي تواند اوهام و خيالات و همچنين افسانه هاي خواب آور باشد، بلكه محتواي خطب نهج البلاغه به قدري از واقعيت و حقيقت حيات بهره دارد كه انسان طالب معرفت و نيكي مي تواند راه صحيح منتهي به هدف بزرگش را در آن دريابد.
با اين مقدمه، به بيان طرق چهارگانه ارشاد و هدايت كه امام علي (ع) در نهج البلاغه بدان پرداخته اند، مي پردازيم. آن طرق عبارتند از:
1- تبيين و توضيح اصول بنيادي؛
2- توصيف حقائق و واقعيات؛
3- استدلال؛
4- ارشاد و هدايت.
اول: تبيين حقائق از طريق توضيح قوانين و اصول بنيادي
با نگاهي دقيق در خطبه هاي امام علي (ع) مشخص مي شود كه مواضع مطروحه، يا خود قوانين و اصول بنيادي حول محور انسان و جهان و رابطه اين دو با يكديگر، و ارتباط ساختاري انسان با قوانين حاكم، و ارتباط بين خدا، انسان و جهان مي باشند؛
و يا آن كه خطبه هاي نهج البلاغه مستند به قوانين و اصول اساسي مي باشند. البته اين استناد گاهي به صورت صريح و آشكار شكل گرفته و گاهي به اشكال لطيف و توأم با ظرافت، مطرح شده است. براي توضيح اين مهم به نمونه هائي از خطب نهج البلاغه اشاره مي نمائيم:
1- انحراف از حق و عناد با آن:
در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه مي فرمايد:
« زرعوا الفجور، و سقوه الغرور، و حصدوا الثبور»
« كشتزاري از نافرماني حق كوبي پدپد آوردند، و آن را از سرچشمه غرور آبياري نمودند، و سرانجام سيه روزي درو كردند.» [دين پرور، 1384: خ 2/ 37]
2- قانون تحرك در امور اجتماعي:
« أفلح من نهض بجناح، أو استسلم فأراح»
« پيروز آن كه به پشتيباني ياران به پا خيزد و گرنه آرام گيرد و راحت گذارد.» [دين پرور، 1384: خ 5/ 45]
3- قانون حق و باطل:
« ألا و انه من لا ينفعه الحق يضره الباطل»
« بدانيد آن كه حق او را سود ندهد باطل زيانش رساند.» [دين پرور، 1384: خ 28/ 75]
4- رسيدن به حق با تلاش و كوشش:
« لا يدرك الحق الا بالجد»
« و اين ناموس الهي است كه تنها با جديت و اراده پولادين، به حق توان رسيد.» [دين پرور، 1384: خ 29/ 77]
5- نتيجه صادق نبودن با رهبر داناي خيرخواه:
«فان معصيه الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسره و تعقب الندامه.»
« بي ترديد مخالفت با نصيحتگزار دلسوز و داناي با تجربه موجب حسرت است و پشيماني در پي خواهد داشت.» [دين پرور، 1384: خ 35/87]
6- تناقض بين فرصت طلبي و تقواي الهي:
« قد يري الحول القلب وجه الحيله و دونه مانع من أمر الله و نهيه»
« چه بسا فرد با تدبير و كارآزموده، نيرنگها را خوب بشناسد اما امر و نهي الهي است كه او را از آنها باز مي دارد.» [دين پرور، 1384: خ 41/ 93]
7- هواهاي نفساني اساس فتنه هاست:
« انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع»
« جز اين نيست كه آغاز هر فتنه و فساد، پيروي از هوسها است» [دين پرور، 1384: خ 101/5]
8- ملاك حق و باطل:
« فلو أن الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين، و لو أن الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندين. و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان»
« پس اگر باطل در حق نياميزد و چهره زيباي آن را مكدر نسازد، ترسي بر حق جويان نباشد، و نيز اگر حق از توطئه باطل برهد و بي پرده ظاهر شود، زبان دروغ پرداز دشمنان بسته شود.» [دين پرور، 1384: خ 101/5]
9- ارتباط بين نتيجه و زمان:
« و ان غايه تنقصها اللحظه و تهدمها الساعه لجديره بقصر المده.»
« چون مردمي باشيد كه وقتي بر سرشان بانگ زنند، بيدار شوند و بدانند كه دنيا خانه اصليشان نيست، پس آن را به سراي جاودان تبديل كنند.» [دين پرور، 1384: خ 113/63 ]
10- اصلاح ديگران:
« ولكني و الله لا أري اصلاحكم بافساد نفسي.»
« ولي به خدا سوگند، دين خود را به دنياي شما نفروشم.» [ دين پرور، 1384: 120/68]
11- رابطه بين رهبر و مردم:
« و والله لاسلمن ما سلمت أمور المسلمين، و لم يكن فيها جور الا علي خاصه»
« ولي به خدا سوگند، تا آنگاه كه امور مسلمانان بهنجار و بسامان باشد و جز بر من ستم نرود.» [ دين پرور، 1384: خ 124/72]
21- آرزو و عقل را زائل و موجب فراموشي از ياد حق مي گردد:
« و اعلموا أن الامل يسهي العقل، و ينسي الذكر، فأكذبوا الامل فانه غرور، و صاحبه مغرور.»
«بدانيد كه آرزوي دراز، انديشه را تباه كند و ياد خدا را از دل برد. پس آرزوهاي رويايي را دروغ دانيد، كه فريب است و كسي كه آن را پذيرد فريب خورده است.» [دين پرور، 1384: خ 149/85]
13- محبوب ترين بندگان خدا:
« ان من أحب عباد اله اليه عبدا أعانه الله علي نفسه »
« بي ترديد از محبوب ترين بندگان خدا بنده اي است كه خدا او را در تربيت نفس كمك كند.» [دين پرور، 1384: خ 149/86]
14- سنت الهي در هلاكت زورگويان و دستگيري از امت هاست.
« فان الله سبحانه لم يقصم جباري دهر قط الا بعد تمهيل و رخاء، و لم يجبر عظم أحد من الامم الا بعد ازل و بلاء»
« بي ترديد خداوند پشت جباران روزگار را نشكند مگر پس از مهلتها و آسودگيها؛ نيز هيچ قدرت و قوتي به ملتي نرسد مگر پس از تحمل سختي ها و بلاها.» [دين پرور، 1384: خ 154/87]
15- ضرورت محاسبه نفس:
« عبادالله، زنوا أنفسكم من قبل أن توزنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا»
« بندگان خدا، خود را به عدالت بسنجيد پيش از آنكه در دادگاه عدالت الهي شما را بسنجند، و خود به حساب خويش برسيد پيش از آنكه به حسابتان برسند.» [دين پرور، 1384: خ 158/89]
16- روي آوردن و پشت كردن فتنه ها:
« ان الفتن اذا أقبلت شبهت و اذا أدبرت نبهت. ينكرن مقبلات و يعرفن مدبرات»
« آري، آنگاه كه فتنه ها روي آورند، حق و باطل درهم آميزند و شبهه و سردرگمي ايجاد كنند، و هنگامي كه پشت كردند و ضربه هاي خود را وارد آوردند.» [ دين پرور، 1384: خ 180/92]
17- عالم حقيقي:
« العالم من عرف قدره، و كفي بالمرء جهلا أن لا يعرف قدره »
« دانا كسي است كه قدر خويش شناسد، و در ناداني آدمي همين بس كه ارزش خود نداند.» [ دين پرور، 1384: خ 198/102]
18- پيروزي نخواستن با ستم:
« أتامروني أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟! والله لا أطور به ما سمر سمير، و ما أم نجم في السماء نجما»
«آيا فرمانم مي دهيد كه ياري را با ستم راندن بر مردمم طلب كنم؟! به خدا سوگند، تا شب و روز برجاست و تا آنگاه كه در آسمان ستاره اي برپاست، هرگز چنين نكنم.» [ دين پرور، 1384: خ 251/126]
19- پرهيز از قصرهاي آباد و آراسته توأم با ظلم:
« ويل لسكككم العامره، والدور المزخرفه التي لها أجنحه كأجنحه النسور، و خراطيم كخراطيم الفيله. من اولئك الذين لا يندب قتيلهم، و لا يقفد غائبهم.»
« واي بر راهها و كوچه هاي آباد و خانه هاي زينت شده تان كه چون بال كركسان سايبان دارد و مانند خرطوم پيلها، ناودان! واي بر شما از اين گروه كه بر كشتگانشان نگريند و از مفقودانشان نپرسند!» [دين پرور، 1384: خ 255/128]
20- جامعه آرماني جامعه اي است كه رهبرش را در اصلاح مردم و ريشه كن كردن ستم ياري رساند:
« أيها الناس أعينوني علي أنفسكم. و ايم الله لانصفن المظلوم و لا قودن الظالم بخزامته حتي أورده منهل الحق و ان كان كارها.»
« شما- اي مردم- لااقل مرا براي خير خودتان ياري دهيد. سوگند به خدا كه داد مظلوم را خواهم گرفت و يقه ظالم را، تا حق را از او بستانم، گرچه ناخوش دارد.» [دين پرور، 1384: خ 268/136]
اين قوانين و اصول بنيادي نمونه اي از حقائق ناب و اصيلي است كه در نهج البلاغه فراوان به چشم مي آيد. تعداد قوانين كلي به هشتصد قانون كه در ضمن چهارصد و هشتاد حديث پر محتوا كه به كلمات قصار معروفند- مي رسد. و به شكل عام و فراگير محورهاي سه گانه خدا، انسان و جهان و نيز ارتباط آن ها با يكديگر را تبيين و تفسير مي نمايند.
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22