« الم، ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين» الم، آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. در اين آيه خداوند جنس ريب (و شكي كه اضطراب مي آورد) را بطور كلي از قرآن نفي مي كند. ممكن است كسي بگويد اگر در قرآن هيچ زمينه اي براي شك و ريب نيست، پس اين همه شك و ريبي كه كافران درباره قرآن داشته و دارند چيست؟ به علاوه خود قرآن كريم نيز در موارد متعددي سخن از شك و ريب كافران گفته است، مانند آنكه فرمود:« بَلْ هُمْ في شَكٍّ مِنْ ذِكْري»[1].
براي پاسخ به اين سوال بايد به اين نكته توجه كنيم كه شك و ريب در چيزي بر دو قسم است: گاهي آن چيز نقص و ضعف و بطلاني دارد و اين امر سبب شك و ريب مي گردد و گاهي شك و ريب از نقص و ضعف فرد شكاك است و هيچ ربطي به مشكوك فيه ندارد. شكي كه كافران درباره قرآن دارند از نوع دوم است؛ يعني در قرآن موردي براي شك و ترديد وجود ندارد و اگر كسي در آن ترديد داشته باشد به دليل نقصي است كه در وجود او نهفته است. شك كافران در قرآن به دليل نابينا بودن ايشان است كه معارف ضروري و روشن قرآن را نمي بينند. چنانچه روز بودن روز و شب بودن شب امري بديهي و ضروري است، ولي اگر كسي ترديد داشته باشد كه الان شب است يا روز، نه براي آنست كه با وجود بالا آمدن خورشيد، روز بودن مشكوك است؛ بلكه بخاطر نابينا بودن شك كننده است كه حواس ادراكي خود را از دست داده و در روشنايي روز ترديد مي كند. قرآن كريم نيز كساني را كه تعقل خود را از دست داده باشند كور مي داند: « فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»[2].
سخن قرآن اين است كه اگر چراغ روشن درون انسان كه همان عقل و فطرت اوست بر اثر گناه و كفر و نفاق خاموش گردد، انسان كوردل مي شود و اگر نهان كسي كور باشد قدرت تشخيص بين حق و باطل را از دست مي دهد؛ آنگاه تفاوت كلام الله و كلام بشر را درك نمي كند و همان گونه كه در كلام بشر شك مي كند در كلام الله هم شك مي كند.« بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ في شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ»[3] اين كافران گرفتار كوري شده اند و به همين دليل درباره توحيد و قيامت و وحي الهي شك دارند و اين مطلب نظير همان است كه گفته مي شود قرآن كريم شفاي همه مريضي هاست، ولي در عين حال برخي به دليل مريض بودن و سوء هاضمه مزاجشان، نه تنها از قرآن استفاده نمي برند؛ بلكه همين قرآن سبب خسران و شدت مرضشان مي شود، چنانچه مي فرمايد: « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[4] و نيز فرمود: « في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا»[5]. چه اينكه ميوه شاداب و شيرين براي مبتلايان به بيماري گوارش نه تنها عامل رشد و سلامتي نيست؛ بلكه زمينه افزايش درد خواهد بود. بنابراين اين مشكل به نقص موجود در فرد بيمار و كافر برمي گردد، نه به مشكل ميوه شيرين و قرآن حكيم.[6]
پي نوشت:
[1] . آنها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند. ص،8
[2] . چرا كه چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه هاست كور مى شود. حج،46
[3] . آنها [مشركان] اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند بلكه در اصل آن شكّ دارند بلكه نسبت به آن نابينايند! نمل،66
[4] . و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد. اسراء،82
[5] . در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است خداوند بر بيمارى آنان افزوده. بقره، 10
[6] .قرآن در قرآن، آيه الله جوادي آملي، نشر اسراء،1378،ص361-364