زمینههای بحث توحید در قرآن
از منظر تاریخی نیز دعوت پیامبر اسلام، از همان آغاز، دو وجه ایجابی و سلبی داشت: وجه ایجابی آن دعوت به بندگی انحصاری خدای یکتا و وجه سلبی آن وانهادن بندگی در برابر بتها و هر باور یا رفتار شرکآمیز – به معنای اعتقاد به وجود صفات خدایی در پدیدهها و رفتار خدایی با آنها داشتن (2) بود. سایر آموزهها و شرایع بر محور این آموزهی دو وجهی سامان یافت. نخستین جملهی حضرت محمد (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) خطاب به مردم مکه، در آغاز دعوت آشکار، نیز متضمن هر دو جنبه بود: شهدت بر یکتائی خدا و وانهادن شرک. (3)
نمایندگان اعزامی آن حضرت به شهرها و نزد قبایل نیز مأمور بودند پیش و بیش از هر سخنی مردم را به شهادت به یکتایی خدا دعوت کنند (مثلاً معاذبن جبل در سفر به یمن). (4) در نامههای دعوت سران اقوام و ممالک به اسلام نیز بر هر دو جهت ایجابی و سلبی تأکید میشد (مثلاً در نامه به اسقفان نجران: اَدعُوکُم اِلی عبادة اللهِ مِن عِبادة العِباد؛ در نامه به خسروپرویز، شاه ایران: سلامٌ علی مَن… شَهِدَ اَن لااِلهالّا اللهُ وحدَهُ لاشریکله؛ در نامه به هراکلیوس (هرقل)، فرمانروای روم: اَلّا نَعبدَالّا اللهَ ولا نُشرِکَ بِه شِیئاً). (5)
اولین مخاطبان قرآن، بیتردید، مردم مکه و پیرامون آن، سپس سایر مردم عرب و ساکنان شبهجزیره «أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا» (6) و در مرحلهی بعد همهی مردم «العالَمینَ» (7) بودند. کلام خدا در این فضای فرهنگی – تاریخی ارائه شد و طبعاً باورها و رفتارهای آن مردم بیش از هر چیز در قرآن بازتاب یافت، به گونهای که مجموعهی آیات قرآن را میتوان گزارشی، گاه اجمالی و اشاری و گاه تفصیلی، از عقاید و باورها و آیینها و رفتارهای آن جامعه دانست. (8) بخشی از این گزارش ناظر به دیدگاههای مردم دربارهی خداست که آثار و لوازم فردی و اجتماعی و آیینی نیز داشته است. قرآن گاه دربارهی آن دیدگاهها سخن گفته و گاه به آثار و لوازم آنها پرداخته است. مفسران و مورخان متقدم، بر پایهی مجموعهی روایات و توضیحات اسلافشان و نیز به استناد گزارشها و مکتوبات تاریخی و اشعار عصر جاهلی، دادههای قرآنی را شرح و تفسیر کردهاند. در واقع، توجه قرآن به موضوع شرک و باورهای عرب جاهلی عاملی مؤثر در پرداختن مؤلفان و علما به این موضوع و تألیف آثاری در این باب بوده است. با این همه، تصویر دقیق و همه جانبهی اعتقاد مردم عربِ پیش از اسلام دربارهی خدا، بر پایهی این آثار و یافتههای سپسین چندان آسان نیست. (9)
هشامبن محمدبن سائب کلبی، نسبشناس و اخباری پیشگام و پر تألیف کوفی (متوفی 204)، نخستین کسی بود که کتاب الاصنام را به استقلال دربارهی دین مردم عرب نگاشت و اطلاعات ذیقیمتی، به شیوهی روایت، در این موضوع فراهم آورد که مبنای منابع تاریخی و تفسیری و ادبی شد. وی کتاب دیگری با نام ادیانالعرب نیز داشته است. (10) ابنحبیب بغدادی (متوفی 245)، شاگرد ابنکلبی، در المُحبَّر (11) و المُنمَّق (12) مطالب ارزشمندی را در اینباره نگاشت که غالباً متکی به آثار استاد است.
نیمقرن پیش از ابنکلبی، سیرهنویس نامور مدنی، محمدبن اسحاق بن یسار (متوفی 150 یا 151) از دین مردم عرب و تاریخ بتپرستی آنان گفتگو کرد. (13) مطالب او نیز مانند ابنکلبی، مبنای آثار سپسین شد، از جمله ابوالولید محمدبن عبدالله ازرقی (متوفی 222) در کتاب اخبار مکة یکی از منابع اصلی خود را در همین موضوع، سیرهی ابناسحاق قرار داد. (14)
در دورههای بعد نیز مطالب ابنکلبی و ابناسحاق، مبنای تألیف دانشمندان شد: یاقوت حموی (متوفی 626) در معجمالبلدان، به مناسبتهایی، دادههای الاصنام را نقل کرده؛ (15) ابنقیّم جوزیّه، دانشمند کثیرالتألیف حنبلی (متوفی 751)، در اِغاثة اللَهفان فی مصایدالشیطان گزارشی از گرایش مردم حجاز و جاهای دیگر به بتپرستی، عمدتاً به نقل از الاصنام ابنکلبی و سیرهی ابناسحاق، فراهم آورده؛ (16) عبدالقادربن عمر بغدادی (متوفی 1093) در خزانة الادب، که موضوع آن شرح شواهد کتاب نحوی رضیالدین استرآبادی (شرحالکافیة) است، در مباحث متعلق به دین مردم عرب عصر جاهلی، همهجا به الاصنام ارجاع داده است؛ (17) محمود شُکریآلوسی، نویسندهی عراقی (متوفی 1342)، در کتاب بلوغ الاَرَب فی معرفة احوال العَرَب، فصلی را به تاریخ دینی عربها اختصاص داده که اساس آن کتاب ابنکلبی است. (18) ملل و نحلنویسان نیز در این زمینه غالباً به همین گزارشها و منابع ارجاع دادهاند. (19) برخی دیگر از قدما (مثلاً جاحظ، ابوزید بلخی، حسینبن محمدبن خالع) نیز کتابهایی در این موضوع نگاشته بودند که در آثار بعدی به آنها اشاره یا دادههایشان نقل شده است. (20)
از مستشرقان، چند تن به بررسی دین مردم عرب عصر جاهلی پرداختهاند، که گاه مبتنی بر آثار مؤلفان دورهی اسلامی و گاه با استناد به دادههای مورخان دیگر بوده است. ولهاوزن (21) نامورترینِ ایشان است و کتاب او با عنوان (22) با عنایت به دادههای الاصنام ابنکلبی به گزارش یاقوت حموی، تألیف شده است. (23)
رشد و رونق مطالعات روشمند تاریخ ادیان در قرن گذشته نیز زمینهساز پژوهشهای نو در باب باورها و رفتارهای دینی مردم عرب عصر جاهلی شده و حاصل آن پژوهشها، با توجه به اختلاف روشها و دیدگاهها، در منابع تخصصی مطالعات ادیان و عقاید، از جمله دایرةالمعارفهای تخصصی، ارائه گردیده است. (24) لویس شیخو (متوفی 1306 ش/ 1927) دانشمند مسیحی لبنانی و جوادعلی (متولی 1367 ش/ 1988) دانشمند تاریخنگار عراقی، نیز با تکیه بر آثار قدما و با توجه به مطالعات جدید، در این باب سخن گفتهاند: شیخو فصلی از کتابالنصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة را به بررسی اعتقادات عرب جاهلی دربارهی خدا اختصاص داده و با این فرضیه که دیدگاههای توحیدی، پس از ورود مسیحیت به شبهجزیرهی عربستان، در میان مردم عرب مطرح شد، کوشیده است همهی جوانب موضوع را تبیین کند. (25) جوادعلی، در فصلهای 61 و 62 و 66 و 67 و 69 و 70 از جلد ششم کتاب پرحجم المفصّل فی تاریخالعرب قبل الاسلام، مطالب در خور توجهی، به ویژه با ارجاع به آیات قرآن در این باب، گرد آورده است.
بیتردید، اعتقاد به بتها و پرستش آنها، با انگیزهها و دیدگاههای مختلف، در میان مردم عرب رواج داشته و پررونقترین و جدّیترین گونهی پرستش در میان ایشان بوده است؛ (26) هرچند آرا دربارهی منشأ آن یکسان نیست. وجود بتهای فراوان و نامگذاریِ حاکی از اعتقاد اشخاص یا قبایل به این بتها (مثلاً عبدمَناة، عبدیَغُوث، امریءُ القیس، عبدوَدّ، عبدالعزّی، ثَیماللات) در منابع تاریخی گزارش شده (27) و قرآن نیز نام چند بت بزرگ آن روزگار را آورده است (لات، عُزّی، مَناة)(28) هریک از بتها به قبیله یا تیرهای از یک قبیله منسوب و به نام آن خوانده میشد. برخی بتها (مثلاً عزّی) نزد همهی قبایل محترم بودند. (29) گاهی نیز بتها به قرارگاهشان منسوب میشدند (ذُوالخَلصة، ذوالشَری). (30)
بتها نگاهبان و حامی قبیله و افراد آن به شمار میرفتند. اهل قبیله بتها را در جنگها و کوچها و مسافرتها با خود میبردند تا از آنها یاری بگیرند و دشمنان قبیله را از تعرض به قبیله بازدارند. افراد قبیله خود را فرزند بتشان میخواندند و وانهادن پرستش بت قبیله را نشانهی رها کردن پیوند قبیلهای میشمردند. ناگوارترین رویداد برای آنان به اسارت رفتن بتشان بود، گویی همهی قبیله اسیر شده است؛ از اینرو، وقتی در جنگی شکست میخوردند گاه از بت خود روی میگرداندند و بتی دیگر برمیگزیدند. برای بتها محفظهای ویژه میساختند و کسانی را به نگاهبانی از آن میگماشتند (سادِن، سَدَنه). این محفظه یا در معابد نگاهداری میشد و مردم برای عبادت به آنجا میرفتند، یا همراه قبیله جابجا میگردید و هرجا قبیله فرود میآمد آن محفظه را زیر چادر مخصوص قرار میدادند تا مردم وظیفهی عبادی خود را در برابر بت، در آنجا به جا آورند. (31)
علاوه بر بتهای همگانی، هرکس نیز به فراخور توان مالی و جایگاه اجتماعیاش، بتی ویژه فراهم میآورد و آن را در جایی از معبد نصب میکرد و به آن تقرب میجست. برخی دیگر، بتشان را در خانه میگذاشتند و چون به سفر میرفتند به آن تبرک میجستند و در بازگشت از سفر نیز همین کار را میکردند. ابنکلبی (32) این امر را از ویژگیهای همهی مردم مکه دانسته است. ثروتمندان برای بتشان محفظه میساختند، آنها که نمیتوانستند به داشتن بت بسنده میکردند و ناتوانتر از آنها کسانی بودند که سنگی را، بیآنکه پیکرهای باشد، مییافتند و همان را در برابر حرم یا جایی دیگر نصب و برگرد آن طواف میکردند (انصاب). داشتن بتهای کوچک قابل حمل، تراشیده و یا سنگ ساده، نیز متداول بود. این بتها را با خود همراه داشتند و به آنها تبرک میجستند تا نشانی از شیفتگی آنان به کعبه و بتهای اصلی باشد. (33)
بتهای مشهور عرب غالباً ایزدبانو بودند و نامهایی چون لات، عزّی، مناة و نائله نشانهی همین امر است. به نوشتهی مفسران، یکی از وجوه تعبیر قرآنیِ «إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا» (34) همین نکته است. (35) در عین حال، برای هر ایزدبانو زوجی نیز وجود داشته، مثلاً عزیز زوج عزّی بوده است. (36) در نامگذاری بتها اوصاف و کارکرد مفروض آنها نیز در نظر گرفته میشده است؛ مثلاً سَعد، ودّ، رُضا خدایان بختیاری و فراوانی و ثروت بودهاند. (37)
نکتهی درخور ذکر دیگر اینکه مردم قریش (ساکنان مکه) علاوه بر عزّی، که خدای اختصاصی آنان بود، بتهای همهی قبایل را تکریم و عبادت میکردند؛ از اینرو، تمام بتهای عرب در کعبه گرد آمده بود و این برای آنان منافع مادّی و معنوی داشت. (38) مورخان شمارهی بتهای داخل کعبه را هنگام فتح مکه، که به امر پیامبر از بین برده شدند، غیر از تمثال پیامبران، 360 بت نوشتهاند، (39) ولی شیخو (40) با استقصای نامهای مذکور در منابع تاریخی و لغوی و غیره، در درستی این عدد تردید کرده است. (41)
پرستش اجرام آسمانی چون خورشید و ماه و زهره، که میراث فرهنگ بابلی و صابئین بود (42) نیز در میان مردم عرب شبهجزیره رایج بود. (43) نامهایی چون عبدشمس، عبدالمحرِّق و عبدالشارق قرینهای روشن بر گرایش به پرستش خورشید است. (44) نهی صریح قرآن از سجده بر خورشید و ماه نیز نشانهی رواجِ باور به خدایی اجرام نورانی آسمانی و پرستش آنهاست. (45) حتی برخی گفتهاند که مردم عرب، و به ویژه عرب جنوب، سه جرم آسمانی (ماه و خورشید و زهره) را به مثابهی نماد یک خانواده (پدر، مادر، فرزند) میپرستیدند و نامهای مختلف بتها نیز به همین سه پدیدهی آسمانی، به اعتبار یکی از اوصاف آنها، راجع بوده است. (46)
به پرستش اجرام آسمانی دیگر، از جمله شِعری و پروین (ثریّا) و زُحل و دَبَران و مریخ، نیز در منابع اشاره و شواهدی برای آن ذکر شده است، از جمله نامگذاری اشخاص به عبدالثریا و عبدالنجم. (47) تأکید قرآن بر اینکه الله، ربّ شِعری است (48) ناظر به همین دیدگاه و در مقام نفی آن است. (49)
همچنانکه اشاره به غروب و افول پروین (50) برای نفر هرگونه تلقی خدایی از آن است، که برخی قبایل به آن اعتقاد داشتند. (51) گروهی از مردم عرب، اگرچه شِعری و ستارگان دیگر را نمیپرستیدند، برای آنها نقش تأثیرگذار قائل بودند و به ویژه نزول باران را به برآمدن و فروافتادن ستارگان (اَنواء) نسبت میدادند. (52)
پرستش برخی اشیا (موالید) و حیوانات نیز کمابیش شایع بوده است، مانند پرستش درختی بزرگ به نام «ذاتانواط» در منطقهی حُنَین، بین مکه و طائف، و درخت خرمای نجران. (53) به همین قیاس، خدا خواندن فرشتگان، که مدبّران عالماند، نیز طرفداران و پیروانی فراوان داشته و در چند آیهی قرآن به رواج این دیدگاه اشاره و برخطا بودن آن تأکید شده است. (54) کاربرد گستردهی واژه عبد (جمع آن: عباد) برای فرشتگان و نفی هرگونه ادعای ربوبیت یا دعوت به عبادتِ خود از سوی آنها (55) نیز حاکی از ریشهدار بودن چنان باوری در آن روزگار است. گزارشهایی از گرایش به پرستش جنّیان، که موجوداتی نادیدنیاند، نیز وجود دارد. (56) از تعبیر قرآنی هم این نکته برمیآید (57) و دور نیست که در آیهی ششم سورهی یس، نهی از پرستش شیطان به همین تلقی خدایی از جن ناظر باشد.
اعتقاد به بتها و اجرام آسمانی و موالید طبیعت و فرشتگان و جنّیان در قالب پرستش بروز کرده بود و از این نظر آنها را اِله (= معبود) (58) مینامیدند. آنچه این موجودات را در خور پرستش میکرد، بیش از هر چیز اعتقاد به جایگاه آنها در تدبیر عالم و تصرف در تکوین بود و از این نظر به آنها ربّ میگفتند، (59) اما کسی به آفرینندگی این موجودات، حتی فرشتگان، باور نداشت. در کنار اعتقاد به معبودهای گوناگون، مردم عرب «الله» را نیز میشناختند که آفریننده است و همهی آفرینش به او منسوب است. دربارهی مبدأ اشتقاق واژهی «الله»، معنا و موارد کاربرد آن در ادبیات عصر جاهلی، اتفاقنظر وجود ندارد، (60) اما از کاربرد گستردهی واژهی الله در قرآن، آشنا بودن کامل آن برای مخاطبان قابل دانسته میشود. کاربرد این واژه در قرآن حاکی از اعتقاد آنان به یک حقیقت متعالی و بیمانند است، که اختصاص به یک قبیله یا منطقه ندارد و اوست که همه چیز را آفریده است.
قرآن در قالب چند استفهام تقریری (61) و گزارههای متعدد خبریِ متضمن اِسناد آفرینش همه چیز به الله، به ویژه اجرام آسمانی و مظاهر اعجابانگیز طبیعت و معبودهای مختلف آن روزگار (مثلاً خلقت آسمان و زمین و خورشید و ماه و شب و روز بیش از سیبار، خلقت انسان و مراحل آن بیش از دهبار، خلقت فرشتگان و جنّیان سه بار؛ واژهی خَلَقَ و مشتقاتش و اسناد آن به الله بیش از دویستبار (62) هم اهمیت باور به توحید در آفرینش را باز نموده و هم طنین این باور را نزد مردم عرب نشان داده است.
مردم عرب یا گروههایی از ایشان، علاوه بر اعتقاد به انحصار آفرینش به الله، بسیاری از پدیدهها، چون نزول باران و رویش نباتات و گردش خورشیده و ماه، را نیز به الله نسبت میدادند (63) و حتی شرکورزی خود را ناشی از مشیّتِ الله میشمردند. (64) آیهی 106 سورهی یوسف، بنابر برخی آرای تفسیری (65) حاکی از همین دیدگاه رایج نزد مردم قریش یا عموم مردم عرب است که همراه با اعتقاد به الله معبودهای دیگر نیز داشتند. آیهی 51 سورهی نحل نیز، که اعتقاد به دو «اِله» را نادرست میخواند، به این دیدگاه مخاطبان اشاره دارد که به خدای خالق و خدای مدبّر باور داشتند. (66)
همچنین است آیهی 45 سورهی زمر که طبق آن، مردم انحصار الوهیت به الله را برنمیتافتند. (67) به گزارش ابنکلبی، (68) به رغم رواج بتپرستی در میان مردم عرب، چون پیشینهی دینی آنان توحید (دین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام) بود، آثار و نشانههای آن دین در آیینهایشان بروز و ظهور داشت؛ مثلاً برخی از قبایل در تَلبیهی حج، خطاب به الله میگفتند او شریکی دارد که خود صاحب اختیار آن است (الّا شریکُ هوَ لَکَ تملکُه وَ ما مَلَکَ). وی نیز (69) آیهی 106 سورهی یوسف را ناظر به همینگونه از شرکورزی دانسته است. در صلح حُدیبیّه (70) نیز متن معاهده، که سهیلبن عَمرو به نمایندگی از سران قریش آن را امضا کرد، با «بِسمِکَ اللهمَّ» آغاز شد. (71)
نوع اعتقاد مردم عرب به فرشتگان نیز، از این حیث، درخور توجه است؛ فرشتگان دخترانِ اللهاند. (72) همچنانکه به گزارش قرآن، در اعتقاد نصارا و یهود، مسیح و عُزَیر پسرانِ اللهاند. (73) از قرآن، همچنانکه از شعر جاهلی، این نکته نیز دانسته میشود که مردم عرب هیچگاه به ایزدبانویی در برابر الله قائل نبودند و الله را یکتا میدانستند. (74) ضمناً نباید از نظر دور داشت که برخی از مردم عرب هرگونه باور به آفریننده و مدبّر، و به تبع آن پرستش، را نفی میکردند. قرآن به این افراد اشاراتی دارد و برخی احتجاجهای قرآنی نیز ناظر به این دیدگاه است. (75)
رحمان (رحمن) نیز واژهای آشنا برای مخاطبان قرآن بود. مردم یمن و شماری از قبایل (از جمله قَیس و عَکّ) این واژه را همارز «الله» و در همان ساحَت به کار میبردند، حتی برخی قبایل در تلبیهی حج، الله را رحمان میخواندند (لَبَّیکَ، اَنتَ الرحمانُ) و میگفتند که برای رحمان حج میگزارند (نَحِجُّ لِلرَّحمانِ). دربارهی پیشینه و چگونگی ورود این واژه به مجموعهی واژگانی دینی عرب و نیز ریشه و اشتقاق آن اتفاقنظر وجود ندارد. مفسران و لغتنویسان قدیم غالباً آن را از ریشهی «رحم» و در عین حال از نامهای خاصِ خدا دانستهاند و برخی از ایشان، به استناد قرائنی، افزودهاند که این اسم نزد مردم که شناخته نبوده و قرآن برای نخستین بار آن را به کار برده است، اما نظر شماری از محققان اخیر آن است که رحمان در پی آشنایی مردم عرب با یهود و نصارا در میان آنان رواج یافته بود. (76)
پینوشتها:
1. ر. ک. جوادعلی، ج 6، ص 30.
2. ر. ک. ابنقیّم جوزیّه، 1409، ج 2، ص 330.
3. ر. ک. یعقوبی، ج 2 ص 24.
4. ر. ک. همان، ج 2، ص 76، 81.
5. ر. ک. همان، ج 2، ص 77، 81.
6. ر. ک. انعام: 92؛ شوری: 7.
7. فرقان: 1؛ کافّةً للنّاسِ، سبأ: 28؛ مَن بَلَغ، انعام: 19.
8. ر. ک. جوادعلی، ج 6، ص 11.
9. همان، ج 6، ص 11-15؛ شیخو، قسم 1، ص 5.
10. ابنندیم، ص 109.
11. برای نمونه ر. ک. ص 311-319.
12. برای نمونه ر. ک. ص 353 – 355.
13. ر. ک. ص 71-82.
14. برای نمونه ر. ک. ص 9، 21، 31، 38، 46، 72 – 73.
15. برای نمونه ر. ک. ذیل «اِساف»، «سَواع»، «العزّی»، «الفلس».
16. ر. ک. ج 2، ص 294 – 314.
17. ابنکلبی، مقدمهی زکیپاشا، ص 28.
18. ر. ک. ج 2، ص 194-244؛ در این باره ر. ک. ابنکلبی، همانجا.
19. برای نمونه ر. ک. شهرستانی، الملل و النحل، ج 3، ص 253.
20. ر. ک. ابنندیم، ص 210؛ ابنابیالحدید، ج 19، ص 388.
21. J. Wellhausen
22. Reste des arabischen Heidentums
23. سزِگین، ج 1، ص 270.
24. برای نمونه ر. ک. ، ذیل “Arabian religions”.
25. ر. ک. قسم 1، ص 5-18.
26. ابنکلبی، ص 33؛ جوادعلی، ج 6، ص 66.
27. ر. ک. جوادعلی، ج 6، ص 15 – 18.
28. ر. ک. نجم: 19.
29. ابنکلبی، ص 15-16، 27.
30. شیخو، قسم 1، ص 12.
31. جوادعلی، ج 6، ص 398 – 399.
32. ص 32.
33. همان، ص 33؛ جوادعلی، ج 6، ص 66-67، 399-400.
34. نساء: 117.
35. برای نمونه ر. ک. طبری؛ طوسی، التبیان، ذیل آیه.
36. شیخو، قسم 1، ص 11.
37. همان، قسم 1، ص 12.
38. جوادعلی، ج 6، ص 82.
39. برای نمونه ر. ک. ابنسعد، ج 2، ص 98.
40. قسم 1، ص 6.
41. دربارهی انگیزهها و عوامل و چگونگی گرایش مردم عرب به پرستش بتها ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بت/بتپرستی».
42. ر. ک. گزارش احتجاج ابراهیم با مردم زادگاهش دربارهی این گونه پرستش، در قرآن، انعام: 75-79 و تفیسر آن، از جمله بیان امام رضا علیهالسلام در اینباره در ابنبابویه، ص 74 – 75.
43. شیخو، قسم 1، ص 8 – 11؛ ، ج 1، ص 364-365، ج 7، ص 303.
44. شیخو، قسم 1، ص 9؛ جوادعلی، ج 6، ص 55- 56.
45. ر. ک. فصّلت: 37؛ نیز ر. ک. نمل: 24 – 25.
46. ر. ک. جوادعلی، ج 6، ص 50 -57؛ نیز ر. ک. شیخو، قسم 1، ص 8 – 11.
47. ر. ک. شیخو، قسم 1، ص 11-12؛ جوادعلی، ج 6، ص 57 – 60.
48. نجم: 49.
49. ر. ک. طبری؛ فضلبن حسن طبرسی؛ طباطبائی، ذیل آیه.
50. ر. ک. نجم: 1.
51. ر. ک. فضلبن حسن طبرسی، ذیل آیه.
52. جوادعلی، ج 6، ص 59 – 60.
53. شیخو، قسم 1، ص 12 – 13؛ جوادعلی، ج 6، ص 60-61.
54. ر. ک. آلعمران: 80؛نساء: 172؛ سبأ: 40.
55. برای نمونه ر. ک. زخرف: 19؛ نساء: 173.
56. ر. ک. ، ذیل “Arabian religions”.
57. ر. ک. سبأ: 41؛ اعراف: 30؛ انعام: 100؛ جنّ: 6.
58. ر. ک. راغب اصفهانی؛ ابنفارس، ذیل «اَلِهَ».
59. برای نمونه ر. ک. گزارش قرآن از احتجاج ابراهیم با مردم شهرش در سورهی انعام: 74-79.
60. شیخو کوشیده است برای کاربرد این لفظ در مجموعهی واژگان دینی عربی پیش از اسلام، منشأ نصرانی بیابد ر. ک. قسم2، ص 158-163.
61. ر. ک. عنکبوت: 61؛ لقمان: 25؛ زمر: 38؛ زخرف: 9، 87.
62. ر. ک. عبدالباقی، ذیل «خلق»؛ روحانی، ج 2، ص 708 – 713.
63. ر. ک. عنکبوت: 61، 63.
64. ر. ک. انعام: 148.
65. ر. ک. طبری؛ فضلبن حسن طبرسی، ذیل آیه.
66. ر. ک. طباطبائی، ذیل آیه.
67. ر. ک. طوسی، التبیان؛ طباطبائی، ذیل آیه.
68. ص 6-7.
69. ابنکلبی، ص 7.
70. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «حدیبیّه».
71. یعقوبی، ج 2، ص 54.
72. انعام: 100؛ نحل: 57؛ صافّات: 149، 153؛ زخرف: 16؛ طور: 39.
73. توبه: 30؛ دربارهی مراد از این نسبت و تفاوت فرزندی مسیح وعُزیر از نظر معتقدان به آن ر. ک. طباطبائی، ذیل همین آیه و مؤمنون: 91.
74. جوادعلی، ج 6، ص 119.
75. مثلاً آیهی 24 جاثیه ر. ک. فضلبن حسن طبرسی؛ فخررازی، 1421، ذیل آیه؛ کلینی، ج 2، ص 389، بنابر حدیثی از امام صادق علیهالسلام؛ آیات 29 انعام و 30-32 انبیاء نیز همین معنا را افاده میکنند.
76. جوادعلی، ج 6، ص 37-41.دایرةالمعارف>دایرةالمعارف>
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
طارمیراد، حسن؛ [و … دیگران] (1389)، توحید، ثنویت، تثلیث، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.