طلسمات

خانه » همه » مذهبی » زنان فعال صدر اسلام چطور بودند؟

زنان فعال صدر اسلام چطور بودند؟

زنان فعال صدر اسلام چطور بودند؟

زن همیشه حفاظی در اطرافش بوده. همین حفاظ گاهی دست و پای زن را هم می بندد. اما اگر هوشمند باشد و برای هدفی مقدس عمل می کند، می تواند زن باشد و در میدان باشد؛

058ad079 3725 4f96 884b feda232b9869 - زنان فعال صدر اسلام چطور بودند؟
زنان فعال صدر اسلام
 
چکیده
زن همیشه حفاظی در اطرافش بوده. همین حفاظ گاهی دست و پای زن را هم می بندد. اما اگر هوشمند باشد و برای هدفی مقدس عمل می کند، می تواند زن باشد و در میدان باشد؛ کاری که خیلی سخت تر است و البته موثرتر. اگر این هدف اسلام باشد نمی توان پذیرفت که اسلام بدون زن می توانست زنده بماند. اینها فقط چند نمونه از زنان فعال صدر اسلام هستند.

تعداد کلمات 1139/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه

%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%20%D8%B5%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%202 - زنان فعال صدر اسلام چطور بودند؟
نویسنده: حسین احتسابی
 

حضرت فاطمه (س)

بعد از رحلت حضرت رسول (ص)ابوبکر با برگزاری سقیفه، خود را خلیفه مسلمین خواند. تمام مسلمین به جز سلمان، ابوذر و مقداد خلافت او را پذیرفتند. ابوبکر تمام بزرگان را همراه خود داشت و علی (ع)که در غدیر خلیفه شده بود کسی را نداشت. ابوبکر همه چیز را داشت جز علی و علی فاطمه را داشت. کسی که مأموریت سنگین فراموش نشدن اهل بیت (ع)وزنده ماندن اسلام را بر عهده داشت. فاطمه(س)از خانه خارج شد. از فدک شروع کرد. از ابوبکر پرسید جایی که نشسته ای؟ گفت جای پیامبر(ص). گفت پیامبر دزدی میکرد؟ گفت نه. گفت مال مردم را غصب می کرد، گفت نه. گفت پس چرا فدک را گرفته ای؟ گفت مگر فدک مال تو بود، گفت بلی. گفت سند داری، گفت دارم. گفت بیاور. عمر را به دنبال سند فرستاد. عمر سند را گرفت و پاره کرد. فاطمه (س)به مسجد آمد. شروع کرد به سخنرانی کردن. در حالی که فضا آن قدر آلوده بود که نمی شد حرفی از خلافت زد. فاطمه(س)دعوای فدک را میانه انداخت. ابوبکر که حرفی نداشت گفت دختر رسول خدا (ص)حرفت را زدی. گفت بله. گفت جوابت را دادند. گفت نه. گفت پس برو بشین در خانه ات. گفت نمی روم. گفت چه کار می کنی؟ گفت می روم شکایتت را به پدرم می کنم. گفت برو هر کار می خواهی بکن. فاطمه (س)شروع کرد گریه کردن. فاطمه ای که تاکنون برای پدرش گریه نمی کرد، حالا شروع کرد برای او گریه کردن. او که در جواب زنانی که خواستند با او مجلس ختمی بگذارند گفته بود گریه را کم کنید و استغفار کنید، حالا گریه می کرد. اکثر زنان مدینه شاگردان کلاس های درسی او بودند و حالا که در مدینه پیچید فاطمه بعد از (20)روز شروع به گریه کرده، با تعجب و برای هم دردی به کنارش می آمدند اما گریه او گریه معمولی نبود. او داشت شکایت سقیفه را پیش پدرش می کرد. زن ها هم تازه فهمیدند که چه شده. حرف را بردند داخل خانه. کم کم مدینه بیدار شد. حضرت علی (ع)میان دهان ها افتاد. خواستند جلوی فاطمه(س)را بگیرند.
گفتند گریه نکن. گفت باشد بگذارید بروم بقیع. زن ها هم با او رفتند بقیع. آنهایی که برگشتند می آمدند دم خانه علی و بیعت می کردند. حکم قتل علی (ع)صادر شد. نامه نوشتند به فاطمه (س)که علی خانه ترا مرکز مخالفت قرار داده. یا علی رابیرون کن (علی از خانه بیرون نمی آمد)یا به خانه ات حمله می کنیم. فاطمه (س)در جواب گفت خانه خانه علی است و اگر بخواهی به او دست بزنی باید از روی جنازه من بگذری. حمله کردند، او را زدند و علی (ع)را بردند. خبر زدن دختر رسول خدا به تمام مدینه رسید. همه جمع شدند و علی (ع)را داخل مسجد دست بسته یافتند. فاطمه(س)اینبار گفت اگر مویی از سر علی کم شود نفرین می کنم. هوا دگرگون شد. دیگر کشته شدن علی منتفی شد. اسلام را فاطمه(س)نجات داده بود.

 

بیشتر بخوانید: مشارکت زنان صدر اسلام در عرصه های مختلف اجتماع

خنساء

شاعر پرآوازه عرب بود و جای ورق های شعرش روی کعبه همیشه محفوظ بود. آوازه شعر او به قدری بود که همه می گفتند شاعرتر از تمام مردان خنساء است. یکی از کسانی که از اوتعریف کرد محمد امین بود. جالب آنکه چندی بعد محمد امین شد پیامبر و با معجزه شعر گونه اش را به رقابتی سفارشی خواند. خنساء اما می دانست که این شعرها شعر نیست وحی است. ایمان آورد و شد شاعر اسلام. شب جنگ قادسیه، چهار پسرش را دور خود جمع کرد و چنان سخنرانی کرد که هر چهار نفر آنها فردا از شوق شهادت سر از پا نمی شناختند تا شهید شدند. وقتی خبر شهادت هر چهار پسرش را آوردند، شعری در شکر این شهادت سرود.
 

خوله

ضرارجنگجوی ماهری بود. شجاع بود و به قلب دشمن می زد. آن قدر جنگید تا ناگهان محاصره اش کردند. رومیان او را نگاه داشتند چرا که گمان می کردند این جنگجو را می توان با اسیران زیادی مبادله کرد. خبر اسارت او در سپاه اسلام پیچید. ناگهان از خارج از لشکر، سواره ای با لباس غیر هماهنگ در حالی که جز چشمانش تمام بدنش را با زره پوشانده بود وارد میدان شد. شمشیر را کشید و هر که مقابلش بود را کشت. اما آن قدر غیرهماهنگ حرکت می کرد که سوال همه را برانگیخته بود که او کیست. از سپاه اسلام کسی به سمت او رفت و نامش را پرسید. او نامش را نگفت و از مکان ضرار پرسید. وقتی صدای زنانه اش هویدا شد نامش را دوباره پرسیدند و او این بار گفت من خوله، خواهر ضرارم. آمده ام تا او را برهانم. سپس دوباره راه افتاد. رومیان را آن قدر کشت تا برادرش را یافت و با خود به سمت سپاه اسلام برد.
 

دختر حرث

معاویه با عمر بن عاص و مروان نشسته بودند که پیرزنی بر آنان وارد شد. معاویه او را شناخت. نوه عبدالمطلب بود. حالش را پرسید زن پاسخ جانانه ای به او داد و پایه های حکومتش را زیر سوال برد. عمربن عاص به او اهانت کرد. حرث جوابی داد که عمر بن عاص از خجالت سر به زیر افکند. مروان خواست دفاع کند که او هم همان جواب را گرفت. مجلس ساکت شد زن رو به معاویه کرد و گفت به خدا تو آنان را بر ما چیره کردی و الا آنان چنین در خواستی نمی کردند. پایان کار ما بهشت است و پایان کار تو دوزخ معاویه حاجتش را خواست. او هم در پاسخ گفت ما را به تو حاجتی نیست و مجلس را ترک کرد.
 

دختر همسایه و مادر شهید احد

شایعه شده بود پیامبر(ص)در احد کشته شده است. زنان مدینه با چشمی گریان و رویی پریشان راهی بیابان شدند تا صحت این شایعه را بررسی کنند. در حالی که منافقان در مدینه به هلهله و شادی می پرداختند. هنوز از شهر دور نشده بودند که جوانی را دیدند که را میدان جنگ برمی گردد. زن پرسید آیا پیامبر سالم است. جوان او را شناخت و با احتیاط گفت، خواهرم!پدر شما شهید شده است. زن تکان ملایمی خورد و گفت از پیامبر بگو. جوان گفت خواهرم برادر شما هم شهید شده.
زن دوباره تکانی خورد و گفت از تو می پرسم پیامبر چگونه است؟ جوان گفت خواهرم شوهر شما هم شهید شده. زن این بار عصبانی شد و گفت من نمی خواهم از بستگانم بگویی. از پیامبر بگو؟ جوان گفت آن حضرت در سلامت هستند. زن خوشحال شد و با حالتی روحانی گفت، پس قربانیان ما به هدر نرفته.

منبع: همشهری جوان شماره 298

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد