خانه » همه » مذهبی » زندگاني جلال الدين دواني

زندگاني جلال الدين دواني

زندگاني جلال الدين دواني

سده هاي نهم و دهم هجري در مناطق مختلف ايران، سلسله ها و سلاطين مختلفي حکمراني مي کردند و اوقات خود را صرف جنگ و ستيز بر سر منافع خود مي نمودند و هر يک چند صباحي بر ديگري غلبه مي يافت و آن که غالب

0049833 - زندگاني جلال الدين دواني
0049833 - زندگاني جلال الدين دواني

 

نويسنده: مرتضي يوسفي راد

 


سده هاي نهم و دهم هجري در مناطق مختلف ايران، سلسله ها و سلاطين مختلفي حکمراني مي کردند و اوقات خود را صرف جنگ و ستيز بر سر منافع خود مي نمودند و هر يک چند صباحي بر ديگري غلبه مي يافت و آن که غالب مي شد خود نيز مغلوب فرد قوي تر ديگري مي شد. اوضاع سياسي – اجتماعي اين دوران و سرنوشت مردم آن با تصميمات و اميال سلاطين رقم مي خورد و مردم مجبور بودند که نيازهاي لشکري و آذوقه اي آنها را تأمين کنند و آنان به جاي پرداختن به عمران و آباداني، بيشتر اوقات خود را در تدبير جنگي و دفع دشمن به کار مي بردند. در عين حال در سنت فلسفي – سياسي کلاسيک، سلاطين در استقرار و مشروع بخشي قدرت خود هم از شمشير و هم از اهل قلم استفاده مي کردند. سلطان درصدد بود تا هم لشکري قوي و انبوه بسازد و هم از بيان و قلم علما و حکما در کسب اصول ملک داري و حسن تدبير و طرق رضايت مردم و احکام دين استفاده نمايد. سلاطين، عزت ملک و مملکت و ثبات و دوام خود را در همنشيني و ارتباط با فقها و فيلسوفان مي دانند تا نظر بزرگان دين و ادب و فلاسفه را جلب کرده، از نظرهاي آنان استفاده کنند. به همين جهت بسياري از وزرا از ميان رجال دانشمند، مدبر و خبير و آگاه انتخاب مي شدند.
در قرن نهم و دهم هجري در ايران و مناطق اطراف، سلسله هاي قراقوينلو و آق قوينلو که از اولادان چنگيز بودند، حکمراني مي کردند. اين دو سلسله بيشتر اوقات خود را در جنگ به سر مي بردند، اما به گفته ي مورخين آق قوينلوها بيش از قراقوينلوها خيرخواه مردم بوده، به عمران پرداخته، علما را دوست داشته و دين و مذهب را تقويت مي نمودند. محقق دواني به سبب داشتن شخصيت ممتاز علمي در تمام مناطق ايران و اطراف ايران نزد سلاطين قراقوينلو و آق قوينلو ارج و منزلت يافته، به دعوت از آنان همواره در مسافرت به مناطق مختلف بود.
سلطان ميرزا جهانشاه سر سلسله قراقوينلوها از طرف آسياي صغير بر مناطق آذربايجان، فارس، عراق و غرب ايران حمله ور شد و حکام اين مناطق را سرنگون کرد و با جنگ هاي فراوان و کشتارهاي زياد توانست تمام عراق عرب و عجم و کرمان و سواحل درياي عمان و آذربايجان تا سر حد روم و شام را به تسلط خود در آورد و پسر خود يوسف ميرزا را حاکم مملکت فارس کند. يوسف ميرزا با شنيدن اسم و آوازه دواني، وي را نزد خود فرا خواند و به او در شيراز منصب وزارت داد، اگرچه ايشان بعد از مدتي از اين منصب استعفا داد. در علت اين استعفا گفته شده است که امراي قراقوينلو به عکس سلاطين آق قوينلو، افرادي بي رحم و سفاک، و نسبت به امور دين و مراسم مذهبي بي توجه بودند و دواني نيز از اين امور خوش اش نيامده بود. (1)، چنان که صاحب زينت المجالس سلطان جهانشاه را بدخوي و بي اعتماد به مردم مي داند و مي گويد: « سرداران را به اندک بهانه مي کشت و شرع را خوار مي داشت و بر فسق و فجور اقدام مي نمود. » (2)
به طور کلي، دواني از سلاطين قراقوينلو دل خوشي نداشت، اما با روي کار آمدن سلسله آق قوينلوها و اقدامات آنها رضايت خود را در مقدمه کتاب اخلاق جلالي اظهار داشته، سلطان حسن بيک و فرزند وي، سلطان خليل را که خير خواه، عالم دوست و علاقه مند به دين و مذهب بودند، به بهترين وصف مي ستايد و از خدا دوام آنها را مي خواهد. (3)
اوزن حسن، سر سلسله ترکمانان آق قوينلو سلسله قراقوينلوها را منقرض کرد و بر قسمت اعظم ايران مثل آذربايجان، کردستان، فارس، کرمان، عراق عرب و عجم تا سر حد خراسان مسلط شد و فرزندان او نيز بر مناطق مختلف ايران حاکم شدند. سلطان خليل بايندري، يکي از فرزندان اوزن حسن حاکم فارس شد که همواره به دواني احترام مي گذاشت و دواني نيز به خاطر او و پدرش کتاب اخلاق جلالي را تصنيف کرد و در ديباچه آنها از آنها ياد نمود. از خوش آمد گويي دواني نسبت به سلطان اوزن حسن و نايب السلطنه ي فارس يعني سلطان خليل چنين بر مي آيد که ايشان با دربار ارتباط داشته و سلطان از او در آداب حکومت داري و اخلاق عملي استفاده کرده است. (4)
پس ديگر اوزن حسن، سلطان يعقوب بايندري است. وي مرکز سلطنت خود را تبريز قرار داد، اما با شنيدن آوازه ي علمي و کمالات و فضايل دواني، به ديدار وي علاقه پيدا مي کند، به همين منظور ايشان را به تبريز دعوت مي نمايد تا از کمالات و علوم و معارف وي استفاده کند. دواني ضمن پذيرش اين دعوت، بعد از مدتي از سوي وي به سمت قاضي القضات سراسر منطقه فارس منصوب شد و حضور سياسي اش در صحنه روابط اجتماعي بيشتر گرديد و تا پايان عمر در اين قسمت باقي ماند و پس از بازگشت به شيراز و تصدي امر قضاوت، صبح ها در مدرسه « دارالايتام » به تدريس، و بعد از ظهرها به قضاوت مي پرداخت.
اوزن حسن پادشاهي بود که به تقويت شريعت و عمران و آباداني جامعه پرداخت و برخي او را پادشاهي عادل مي دانستند. (5) در دولت وي علما و دانشمندان و فضلا مورد تشويق و تکريم قرار گرفتند و مراکز علمي در شيراز، تبريز و جاهاي ديگر رونق يافت و وضع دانشمندان و علما بهتر، و ارتباط شان با دربار بيشتر شد. اين دوره، بهترين دوره زندگي دواني به شمار مي آيد. صاحب پارسي نغز درباره ي دواني و رابطه و شأن و منزلت او در دربار مي گويد:
اين دانشمند در هنگام پادشاهي ترکمانان بايندري ( سپيد گوسفندان ) مي زيسته و به روزگار پادشاهي حسن بيک و فرزندش يعقوب بيک نامي بلند و جايگاهي ارجمند به دست آورده، هنگامي در پيشگاه آن پادشاه در شهر تبريز با دانشمندان زمان به سخنوري پرداخت و يکي از شاگردان او به نام حسين ميبدي يزدي با هم آوردان استاد خويش گفت و گوها کرد و به نيروي خرد بر آنها چيره گرديد…(6)
وي هم چنين در مورد گسترش نام و آوازه دواني در اين دوره مي نويسد:
سرانجام، آوازه ي دانش او در سراسر روي زمين افتاد و از پارس به روم رسيد. نامه هايي که پادشاهان ترکان ( سلطان بايزيد دوم ) به او نگاشته و پاسخ هايي که خردمند به او نوشته، هم اکنون در دسترس ماست و نشان مي دهد که چگونه پادشاه، او را گرامي داشته و پايه ي بزرگ نهاده و زر بسياري براي او گسيل فرموده است. (7)
بعد از سلطان يعقوب تا ظهور شاه اسماعيل صفوي جامعه به هرج و مرج و فترت دچار شد و اميران وقت نظير امير سلطان بر دواني زحمات و سختي هايي را روا داشته، اموالي را که سلاطين پيشين به وي هديه داده بودند، به زور از او گرفتند. (8)
شهرت علمي دواني موجب شد که در منطاق مختلف ايران سلاطين وقت نظير سلطان ابوسعيد گورکاني، سلطان بايسنقر، سلطان ابوالفتح بايندري، سلطان محمود کجراتي هندي، سلطان مراد و سلطان بايزيد عثماني که با وي مکاتبات و رابطه دوستي داشتند، وي را به نيکي و بزرگي ياد کنند و در محافل خود ارج و قرب بنهند (9) و هداياي فراواني براي او ارسال نمايند و هم چنين نزد عامه مردم از احترام زايد الوصفي برخوردار گردد.
سلطان ابوسعيد با لشکر کشي، به حکومت فارس رسيد و سپس بر ماوراء النهر مسلط شد و در ادامه به خراسان، استرآباد، آذربايجان و هرات رسيد. جلال الدين دواني با ايشان رابطه گرمي داشت، به طوري که وقتي از دنيا مي رود و بيت شعر در غم مرگ او مي سرايد.
سلطان محمود کجراتي از نواده هاي امير تيمور که در هندوستان سلطنت مي کرد، علما و دانشمندان را تکريم مي کرد. وي دواني را به هندوستان دعوت کرد و دواني تأليفاتي چون انموذج العلوم و رساله « در تحقيق عدالت » را به نام سلطان به رشته تحرير در آورده، براي وي ارسال کرد و در مقابل، پادشاهان هند و هرات هداياي زيادي را به وي دادند. (10)
سلطان بايزيد عثماني از قسطنطنيه با دواني مکاتبات علمي و غير علمي فراواني داشت و در آنها با وي مشکلات مملکتي خود را در ميان مي گذاشت و از دواني راهکار مي طلبيد و ايشان نيز در پاسخ به آن مکاتبات، سفارش هاي لازم را مي نمود و نيز کتاب هايي نظير رساله « اثبات واجب قديم » را براي وي ارسال مي داشت و در مقابل، سلطان هدايايي را به وي مي داد. (11) دواني بعد از دعاگويي از سلطان، مثنوي اي را براي وي انشا کرد و به دربار سلطنت او ارسال نمود که در آن آمده است:
جام گيتي نماست خاطر او
لوح سرّ خداست خاطر او
ديده بگشا ببين برأي العين
کاين زمان است قرن ذوالقرنين
مشرق و مغرب جهان رامش
خلق عالم رهين انعامش
سر يأجوج فتنه دولت اوست
قوت شرع و دين زصولت اوست
هست نوشيروان برش عادل
ليک از حق بجانب باطل
ملک او شد از بخشش يزدان
ملک داود و حکمت لقمان (12)
مجموعه روابطي که بين دواني و دربار سلاطين بود، وي را به فردي خوشبخت مبدل ساخت، به خصوص اين که نيک بختي در دوره سلاطين آق قوينلوها بارزتر بود، جز مقطعي کوتاه ( از سرنگوني و انقراض آق قوينلوها تا پيدايش صفويه ) که برخي سلاطين دندان طمع به اموال دواني انداختند و اموال زيادي از او را به يغما بردند و خاطر وي را پريشان کردند.

اوضاع علمي – فرهنگي عصر دواني ( قرن 9 و 10 )

از سده هاي هفتم و هشتم به بعد توجه به علوم عقلي کمتر مي شود و حتي گاه به حدّ تنفر مي رسد و آن دسته از حکمايي که به تعليم و تعلم حکمت مي پرداختند، به حاشيه نويسي، شرح، تلخيص و ايضاح آثار گذشتگان پرداخته، گاهي از خود رساله هايي به جا گذاشتند. کتاب اشارات و تنبيهات ابوعلي سينا و شرح آن به وسيله فخر رازي و خواجه نصيرالدين طوسي در رأس توجه اساتيد فن در تدريس حکمت بود، به همين جهت داوري بين دو شارح مذکور و نوشتن حواشي مختلف بر نظريه هاي آن دو، تا سده هاي نهم و دهم علماي زمان را به خود مشغول کرده بود. (13) خواجه نصيرالدين طوسي هم علوم را از حالت ضعف و سستي که به سبب حملات وحشيانه مغولان از دست داده بود، خارج کرد و هم با آشتي دادن علوم عقلي با علوم ديني و ايجاد ارتباط ميان فلسفه و کلام، راه اعتدالي را براي علوم عقلي ترسيم نمود تا هم در دفاع از عقايد از روش عقلي، برهان و استدلال استفاده شود و هم در بحث هاي حِکَمي احترام به شرع رعايت گردد. اين اقدام خواجه طوسي موجب آن شد که بعد از مدتي تدريس علوم عقلي در مجامع علمي ديني در کنار ساير دروس قرار گيرد و جزء علوم اسلامي گردد و فصل تازه اي در تاريخ عمر فلسفه پيدا شود.
تأکيد بر ارتباط ميان حکمت و شريعت در اين دوره موجب شد که شارحان و حاشيه نويسان کتاب هاي فلسفي روز به روز بر شدت اين امتزاج بيفرايند. از پيش گامان اين عمل در قرن نهم بزرگاني مانند علامه شمس الدين الفناري، قاضي زاده ي رومي، علامه خواجه زاده، علامه علي قوشجي و علامه جلال الدين دواني بودند. (14) دواني توانست فلسفه و حکمت را رونقي ديگر دهد، به طوري که تا زمان ميرداماد کسي چون وي در صحنه علوم عقلي ظاهر نشد.
ويژگي ديگر اين دوران آن بود که با افزايش امتزاج ميان فلسفه و کلام و علوم عقلي و نقلي، شارحان علاوه بر ورود در مباحث فلسفه مشاء و اشراق، به پيوند آن دو نيز مي انديشيدند و سخناني در باب عرفان به ميان مي آوردند و حتي در قرون نهم و دهم با شرح و بسطي که آثار سهروردي پيدا مي کند، تفکرات اشراقي غلبه مي يابد. جلال الدين دواني و غياث الدين منصور شيرازي بر کتاب هياکل النور سهروردي، و تبريزي نيز بر کتاب الواح عمادي شرح مي نويسند. مقدمه و قسمت دوم کتاب حکمت اشراق به فارسي ترجمه مي شود، شرح قطب الدين شيرازي بر کتاب سهروردي را يک صوفي هندي به نام محمد شريف بن هروي به فارسي ترجمه و تفسير کرد و مير داماد کلمه اشراق را به عنوان تخلص شعري خود برگزيد. (15)
ويژگي ديگر اين دوران توجه علما به علم اخلاق است. به طوري که در بحث هاي حکمت عملي بخش تهذيب نفس نسبت به بخش هاي ديگر بر جسته مي شود؛ نظير آنچه کمال الدين حسين کاشفي سبزواري ( م 910 هـ ) در اخلاق محسني و جلال الدين دواني در لوامع الاشراق في مکارم الاخلاق بدان مي پردازند. (16)

حيات علمي دواني

جلال الدين دواني علوم مقدماتي را نزد پدرش سعد الدين سعد که از شاگردان مير سيد شريف جرجاني بود، در کازرون و دوان گذراند. وي در دوران تحصيل خود از ارتباط زياد با مردم در مسايل مختلف پرهيز مي کرد، زيرا که معتقد بود پرداختن به آنها مانع تعقيب و دست يابي به اهداف عالي مي شود. صاحب روضات الجنات مي گويد: « بيشتر اشتغالات علمي جلال الدين در « دوان » بوده، حتي براي مطالعه خويش در بالاي کوهي که مشرف بر بعضي چمن زار وسيع و سرسبز و مناظر دلفريب است، منزلي عالي بنا کرد و آن مکان تاکنون باقي است و از دور ديده مي شود. » (17)
علاقه دواني به فراگيري علوم، وي را به شيراز کشاند. شيراز در آن دوران يکي از حوزه هاي فعال علمي محسوب مي شد. در آنجا علما و حکما در رشته هاي علمي مختلف کرسي تدريس داشته و علوم عقلي و نقلي را تدريس مي کردند. دواني وقت خود را بيشتر به فراگيري فلسفه، کلام، منطق و ديگر فنون عقلي صرف کرد. او در زمينه فلسفه، کلام، منطق و رياضيات از محضر اساتيدي چون محلي الدين کوشنکاري، خواجه حسن شاه ( از شاگردان مير سيد شريف جرجاني ) و همام الدين کلبادي، و در زمينه علم حديث از محضر شيخ صفي الدين ايجي شيرازي بهره برد. علاقه دواني به تحصيلات تکميلي که در آن زمان جامع منقول و معقول شدن رايج بود، وي را در علوم فلسفه، کلام، اصول، فقه، منطق، رياضيات، تفسير و حديث و ادبيات عرب و عجم به حد کمال پيش برد. (18) دواني پس از فراگيري علوم مختلف، به تدريس آنها پرداخت (19) خواندمير در وصف شأن علمي او گويد:
…در ايام دولت امير حسن و يعقوب ميرزا از اقطار و امصار عراقين و روم و آران و آذربايجان و هرموز و کرمان و طبرستان و جرجان و خراسان، اعاظم افاضل به اميد کسب علم و دانش متوجه ملازمتش بودند و بعد از درک سعادت عظمي از شعشعه ضمير فيض آثارش اقتباس انوار کمالات مي نمودند. (20)
مؤلف ريحانة الادب نيز دواني را چنين معرفي مي کند:
دواني حکيمي است کامل، و متکلمي است فاضل، محقق مدقق، شاعر ماهر، منطقي، صديقي که در تمام علوم متداوله خصوصاً عقليات تقدم داشته و مرجع استفاده افاضل روم و خراسان و ترکستان [ بوده ]… (21)
دواني علاوه بر مطالعات فلسفي و کلامي، به مطالعات عرفاني نيز همت گماشت، به طوري که بر عرفان اين عربي وقوف يافت و گاهي در مقابل وي نظر خاصي ارائه مي کرد؛ نظير اين که ولايت مطلقه را نقد کرده، و خاتميت آن را به حضرت مهدي (عج) اختصاص داد و خاتم ولايت محمدي را حضرت علي ( عليه السلام ) دانست. (22)
در مورد جايگاه علمي دواني در تحول علوم، بايد گفت که ايشان احياگر سنت علوم فلسفي مشائي و اشراقي بود، دواني نقش زيادي در توسعه و تعميم فرهنگ اسلامي و علوم عقلي ايفا نمود. برخورداري دواني از چنين جايگاهي، آثار و برکات علمي و فرهنگي فراواني است. مراکز علمي و بحثي نه تنها در شيراز بلکه در شهرهاي ديگر هم فعال شده بود و موضوعات علمي در رشته هاي مختلف فلسفي، کلامي، فقهي و اصولي مورد بحث و تحقيق قرار گرفت و علما در شهرهاي مختلف به اثار او اهتمام زيادي ورزيدند، به طوري که سيد شريف گرگاني که مشهور در حکمت، منطق و علوم ديگر بود، آراي دواني را با احترام و تجليل نقل مي کرد و دانشمندان به کتاب هاي او در علم کلام به ويژه به حاشيه قديم و جديد او بر شرح تجريد اهميت مي دادند و بر آن شرح ها نوشته و حاشيه هايي زدند. (23)
وجود چنين جايگاهي موجب شد که امرا و سلاطين نيز به خاطر آن که دواني در دربار آنها بار يابد، در مناطق مختلف به استقبال وي بيايند و چنان که گذشت تقريباً همه سلاطين آق قوينلو و قراقوينلو علاقه داشتند که با دواني ارتباط داشته باشند و مکاتباتي هم با وي برقرار کردند و دواني را نزد خود دعوت نمودند، اگرچه ايشان دعوت برخي از آنها را مي پذيرفت و برخي را نمي پذيرفت.
جايگاه علمي دواني موجب شد که بعضي تأليفات وي نيز به درخواست فضلا و علما صورت گيرد. وي کتاب خلق الاعمال را در کاشان به خواهش يکي از فضلاي آن جا تأليف کرد و کتاب شرح عقايد عضدي را به درخواست علماي گيلان نوشت. خواندمير گويد: جلال الدين در نجف اشراف به درخواست شرف الدين فتّال متولي روضه ي مبارکه اميرالمؤمنين که خود نيز مردي دانشمند بود، حکمت اشراق را تدريس کرده و رساله « زوراء » در حکمت را در حالي که مقابل ضريح مطهر ايستاده بود، تضنيف کرد. (24) البته در وجه رو آوري دواني به تصنيف رساله زوراء گفته شده که جلال الدين دواني آن را به شکرانه التفاتي که در بعضي رؤياهاي صالحه از حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ديده، در مسلک نظم و تأليف کشيده و در آن رساله، جمع ميان حکمت بحثي و حکمت ذوقي کرده است. (25)
از علماي بنام و معروف معاصر دواني مي توان « ملاحسين کاشفي » را نام برد که در هرات بوده و در جميع علوم آن روز تبحر داشت. « عبدالرحمن جامي » از بزرگان علم نحو، صرف، حديث و تفسير و علوم اوائل اين دوره بود. « حاج محمود تبريزي » نيز از بزرگان شيراز بود و چندين کتاب دواني را شرح کرده است. « امير صدرالدين شيرازي دشتکي » و « امير غياث الدين منصور دشتکي » از ديگر افراد بنام اين دوره و معاصر دواني بودند . امير صدرالدين معروف ترين فيلسوف معاصر دواني بود که گفته شده وي علاوه بر اين که جامع علوم معقول و منقول بود، در فن مناظره و مجادله استاد بود و کمتر کسي توانايي مناظره با وي را داشت. بين او و دواني مناظرات کلامي – فلسفي زيادي بر شرح تجريد قوشجي رخ داد و هر يک ايرادهاي خود را بر ديگري به صورت حاشيه بر اين شرح در آوردند، به طوري که جلال الدين دواني در پاسخ به ايرادهاي امير صدرالدين دشتکي سه بار شرح تجريد قوشجي را به نام هاي « حاشيه قديم »، « حاشيه جديد » و « حاشيه اجد » حاشيه نوشت.
مؤلف روضات الجنات گويد: « ميان جلال الدين و امير صدرالدين محمد مناظرات و مباحثات در دقايق مباحث حکمت و کلام غياباً و حضوراً جريان داشت. » (26) خواند مير مي نويسد:
دامنه مباحثات و مناظرات جلال الدين و امير صدرالدين محمد آنقدر بالا گرفت و مورد توجه واقع شد که هر کس والي شيراز مي شد. مجلس گرفته و آن دو نابغه بزرگ را دعوت مي کرد تا در حضور علما و فضلا به بحث و مناظره علمي بپردازند و حضار از بيانات اين دو حريف مستفيذ گردند. (27)
امير غياث الدين منصور دشتکي نيز داراي ذکاوت و تيزهوشي و نبوغ خاصي بود و بعضي او را جامع علوم معقول و منقول دانسته اند. وي در بيشتر آثارش محور مطالب خود را رد نظرهاي جلال الدين دواني و تأييد نظرهاي پدرش قرار داده است؛ نظير آنچه در داوري ميان حواشي دواني و پدرش بر شرح تجريد قوشجي و اخلاق منصوري در قبال اخلاق جلالي وارد شده است. (28)
دواني تحت تعليمات خود شاگردان فرهيخته و بزرگي را پرورش داد که از جمله آنها قاضي کمال الدين مير حسين يزدي بود. وي در اکثر علوم روز به ويژه در حکمت به مرتبه بالايي رسيد و از آثار او مي توان به خاتم گيتي نما در فلسفه، شرح کافيه اين حاجت در نحو، شرح هدايه اثيريه و شرح ديوان منسوب به علي ( عليه السلام ) اشاره کرد. ديگري، جمال الدين محمود بود که علمش بسيار زياد و استاد مقدس اردبيلي و مولانا عبدالله شوشتري بود. وي مکتب دواني را بعد از مرگ استاد داير کرد و جاي استاد را گرفت و شاگردانش را به روش فکري استاد پرورش داد. (29)

تأليفات دواني

دواني هم در حکمت، فلسفه، منطق و کلام، هم در تفسير قرآن کريم، هم در هيئت، هندسه و رياضيات، هم در فقه، اصول و حديث و هم در اخلاق، ادبيات فارسي و علوم غريبه تأليفات دارد. به طور کلي، تأليفات و تصنيفات او را مي توان به صورت ذيل دسته بندي کرد؛ البته آنچه باقي مانده، تعداد بسيار اندکي از آنهاست.

الف) تأليفات وي در زمينه حکمت، فلسفه و کلام

1. اثبات الواجب ( قديم )؛ 2. اثبات الواجب ( جديد )؛ 3. حاشيه قديم بر شرح تجريد قوشجي؛ 4. حاشيه جديد بر شرح تجريد قوشجي؛ 5. حاشيه اجد بر شرح تجريد قوشجي؛ 6. شرح عقايد عضدي؛ 7. رساله در علم النفس؛ 8. رساله در تعريف علم کلام؛ 9. شواکل الحور ( شرح هياکل النور سهروردي )؛ 10. رساله در اثبات تکلم خدا؛ 11. رساله افعال العباد يا خلق الافعال؛ 12. رساله در شرح اثبات جوهر مفارق خواجه نصير؛ 13. رسالة العشر الجلاليه؛ 14. رساله نورالهدايه في اثبات الامامة و 15. لوامع الاشراق في مکارم الاخلاق.

ب) تأليفات او در هيئت و هندسه

1. شرح سي فصل خواجه نصير؛ 2. حاشيه بر شرح چغميني؛ 3. شرح تحرير اقليدي خواجه نصير و 4. شرح قصيده ابوعلي بغدادي.

ج) تأليفات وي در تفسير قرآن

1. تفسير سوره هاي اخلاص و حجر؛ 2. تفسير آيات ( کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاَ تُسْرِفُوا ) و ( يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَکُمْ… ) (30)، 3. رساله تهليليه؛ 4. تفسير اسماء الحسني و 5. رساله في معني « انا نقطة تحت الباء » از امام علي ( عليه السلام ).

د) تأليفات وي در علم منطق

1. حاشيه قديم بر شرح مطالع؛ 2. حاشيه جديد بر شرح مطالع ( طبقات جلاليه )؛ 3. حاشيه بر حاشيه محقق شريف بر مطالع؛ 4. حاشيه جديد بر شرح شمسيه؛ 5. حاشيه بر حاشيه، محقق شريف بر شرح شمسيه و 6. حاشيه بر تهذيب المنطق.

هـ ) تأليفات وي در علم فقه، اصول، حديث و اخلاق

1. شرح اربعين حديث؛ 2. حاشيه بر انوار فقه شافعي؛ 3. شرح کلمتين شهادتين، 4. رساله در عدالت؛ 5. حاشيه بر اول شرح عضدي و 6. تعليقه بر کتاب الانوار لعمل الابرار.

و) رساله هاي وي در ادبيات و شعر و علوم مختلف

1. رساله عرض لشکر؛ 2. رساله در خواص حروف؛ 3. شرح يک بيت از گلشن راز؛ 4. شرح رباعيات ؛ 5. شرح غزل حافظ؛ 6. انموذج العلوم؛ 7. کتاب بستان القلوب؛ 8. رساله صيحه و صدا؛ 9. رساله ديوان مطالع و 10. رساله في مسائل من الفنون. (31)

مذهب دواني

بنابر نظر بسياري، محقق دواني در اوايل عمر خود مذهب سني را اختيار کرده بود، اما بعدها به مذهب شيعه اماميه گرايش پيدا کرد و علاقه و اعتقاد خود را با مشرّف شدن به نجف اشرف در مقابل ضريح مطهر اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) نشان داد. دواني در آنجا رساله زوراء را در حکمت تصنيف کرد و آن را ناشي از التفاتي مي داند که مولا علي ( عليه السلام ) به او نموده است. صاحب مجالس المومنين گويد: « زوراء به معني دجله است و جلال الدين آن را به شکرانه التفاتي که در بعضي رؤياهاي صالحه از حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ديده، در مسلک نظم و تأليف کشيده است. » (32) خواند مير مي گويد:
مولانا جلال الدين در وقتي که نجف اشرف بود، در روضه ي قدس منزلت حضرت شاه ولايت ( عليه السلام ) التحيه، روزي بر پا ايستاده و آن رساله را تصنيف نموده و به آن مناسبت مصنف آن را « زوراء » موسوم گردانيد. چون زوراء متني به غايت مختصر و متين بود. جناب مولوي ( جلال الدين ) بعد از چندگاه جهت حل عبارت آن شرحي منقح در مسلک آن انشاء کشيد. (33)
از ديگر ادله شيعه بودن دواني، تأليف کتاب نورالهداية در اثبات امامت است. وي در يک خانواده سني مذهب به دنيا آمد و در نسب به خليفه اول مي رسد، اما به جهت اين که اکثر مردم ايران تا قبل از حاکميت صفويه، همراه با حاکمان وقت بر مذهب سني بودند، دواني به سبب وجود چنين شرايطي در تقيه به سر برد و مذهب خود را اظهار نکرد. علماي بزرگي چون علامه بحرالعلوم، شيخ عباس قمي و سيد محسن امين اين رساله را هم دليل بر شيعه بودن دواني و هم به واسطه وجود آن، او را از متکلمين شيعه مي دانند. (34)
محقق دواني در فضايي که زندگي مي کرد، ناچار از رعايت تقيه بود. برخي از کتاب هاي وي به مذاق اهل تسنن بود، به همين سبب با سلاطين آق قوينلو و قراقوينلو و نيز بسياري از دانشمندان معاصرش که از اهل سنت بودند، ارتباط داشت. شواهد ديگري نيز بر شيعه بودن وي اقامه شده است؛ از جمله آن که گفته شده زماني که دواني حاشيه سوم ( حاشيه اجد ) خود را بر شرح تجريد قوشجي مي نوشت و ضمن آن به ايرادهاي امير صدرالدين دشتکي پاسخ مي گفت، دچار تأملاتي در حقانيت خليفه اول شد و با خود گفت: اگر جدّ من ابوبکر باشد و الآن زنده باشد، از اين مشکلات و مسائل علمي و دقايق حکمي و مطالب عالي اسلامي که من فرا گرفته ام، سر در نمي آورد، پس کسي که چنين باشد چگونه ممکن است شايستگي خلافت پيغمبر اکرم را داشته باشد و پيشواي دين من محسوب گردد. آن گاه به مذهب اهل خود روي آورد و چشم اش به محبت اهل بيت عصمت روشن گرديد و کتاب نورالهدايه را که در آن به تشيع خود تصريح کرده، مي نويسد. (35)
از شواهدي که مي توان بر شيعه بودن دواني ارائه داد، اشعاري است که وي در مدح حضرت علي ( عليه السلام ) مي سرايد. اگر چه ممکن است گفته شود که بسياري از علماي اهل سنت هم به آن حضرت احترام مي گذارند و وي را مدح مي گويند، اما بايد گفت که نوع مدح وي کاملاً متفاوت است و چنين اشعاري از کسي بر مي آيد که علاوه بر صرف محبت، معتقد به حقانيت آنها در مقام ولايت است.
رو رخت طلب بساقي کوثر کش
وز کوثر کثرت مي وحدت درکش
لايضمأ اصلا ابداً شاربها
رمزيست در اين مي ار تواني درکش
اگر مرد رهي روشن راه نگر
آيات علي زجان آگاه نگر
گر بينه بر اقامتش مي طلبي
در بينه حروف الله نگر
در وفات دواني بين سال هاي 907 و 908 هجري اختلاف وجود دارد. در اين سال ها اوضاع داخلي ايران به جهت زوال دولت آق قوينلو ناامن شده، و درگيري ها، غارت اموال و کشتار مردم زياد بود. دواني به قصد وطن خود از شيراز حرکت کرد و در نزديکي کازرون به سپاه سلطان ابوالفتح بايندري برخورد کرد و سلطان که او را مي شناخت، احترامش کرد و دواني نيز سوره اخلاص را به نام او تفسير نمود. (36) جلال الدين دواني در مدتي که نزد سلطان بود، مورد پذيرايي قرار گرفت تا اين که بيمار شد و پس از سه روز، جان به جان آفرين تسليم کرد و سلطان بايندري نيز جسدش را به دوان منتقل کرد و در مقبره اي که تاکنون به نام وي باقي است، به خاک سپرد.

پي نوشت ها :

1. علي دواني، شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 141.
2. مجد الدين محمد حسيني، زينت المجالس، ص 142.
3. جلال الدين دواني، اخلاق جلالي، ص 3-15.
4. هينتس. والتر، تشکيل دولت ملي در ايران، ترجمه کيکاووس جهانداري، ص 147-148.
5. علي دواني، همان، ص 145.
6. علي اصغر حکمت، پارسي نغز، ص 86-87.
7. همان، ص 87.
8. عبدالحسين نوايي، اسناد و مکاتبات تاريخي ايران، ص 448.
9. علي دواني، مفاخر اسلام، ج 4، ص 417.
10. علي دواني، شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 82.
11. عبدالحسين نوايي، همان، ص 449.
12. همان، ص 453-454.
13. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 4، ص 98.
14. همان.
15. هانري کربن، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ترجمه اسدالله مبشري، ص 29.
16. ذبيح الله صفا، همان، ج 4، ص 475.
17. محمد باقر خوانساري، روضات الجنات، ج 2، ص 234.
18. علي دواني، مفاخر اسلام، ج 4، ص 410.
19. همو، شرح زندگاني جلال الدين دواني، ص 68.
20. خواندمير، حبيب السير، ج 4، ص 605.
21. ميرزا محمد علي مدرس، ريحانة الادب، ص 230-235.
22. عبدالله نصري، حديث انديشه، « گفتگو با دکتر مهدي دهباشي »، ص 483.
23. عبدالله نعمه، فلاسفه شيعه، ص 246 و 606.
24. خواند مير، همان، ج 4، ص 605.
25. قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، ج 2، ص 235.
26. محمد باقر موسوي خوانساري، روضات الجنات، ج 2، ص 235.
27. خواند مير، همان، ج 4، ص 605.
28. علي دواني، همان، ص 122.
29. همان، ص 108-110.
30. اعراف، آيه 31.
31. علي دواني، همان، ص 151-169 و مفاخر اسلام، ج4، ص 420-421؛ محمد باقر موسوي خوانساري، روضات الجنات، ج 2، ص 237-238 و امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج 9، ص 123-124.
32. قاضي نورالله شوشتري، همان، ج 2، ص 225.
33. خواندمير، تاريخ حبيب السير، ج 4، ص 605.
34. علي دواني، مفاخر اسلام، ج 4، ص 422.
35. محمد باقر خوانساري، همان، ج 2، ص 235-237.
36. همو، مفاخر اسلام، ج 4، ص 425.

منبع مقاله :
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد