زندگي نامه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)(2)
زندگي نامه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)(2)
نويسندگان سيره و محدثان اسلامى براى دختر پيغمبر لقبهائى چند نوشتهاند: زهرا،صديقه،طاهره،راضيه،مرضيه، مباركه، بتول و لقبهاى ديگر.از اين جمله لقب زهرا از شهرت بيشترى برخوردار است،و گاه با نام او همراه مىآيد (فاطمه زهرا) و يا بصورت تركيب عربى (فاطمة الزهرا) .زهرا كه در تداول بيشتر بجاى نام او بكار مىرود در لغت ، درخشنده ، روشن و مرادفهائى از اين گونه ، معنى مىدهد.و اين لقب از هر جهتبرازنده اين بانوست. او چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت و نمونه روشن پرهيزگارى و خداپرستى است. اين درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معين اختصاص ندارد.از آن روز كه وظيفه خود را تعهد كرد تا امروز و براى هميشه چون گوهرى بر تارك تربيت اسلامى مىدرخشد. محدثان ذيل بعض اين لقبها و سبب آن روايتهائى نوشتهاند. باز نوشتن آن گفتهها موجب درازى گفتار خواهد شد. آنچه ازمجموع اين روايتها دانسته مىشود، بزرگى قدر و خصيت برجسته دختر پيغمبر در ديده پدر و شوهر و مقام ارجمند او در اسلام و ميان مسلمانان است.اين حقيقتى است كه پيروان همه مذاهب اسلامى بدان اعتراف دارند. براى همين است كه در عموم كتابهاى شيعه و گاه در كتابهاى معتبر اهل سنت و جماعت كتابى جداگانه در فضيلت دختر پيغمبر ديده مىشود و يا فصلى را براى روايتهائى كه درباره اوست گشودهاند. نام او فاطمه است. فاطمه وصفى است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب بمعنى بريدن، قطع كردن و جدا شدن آمده است.اين صيغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مىدهد ، به معنى بريده و جدا شده است. فاطمه از چه چيز جدا شده است؟در كتابهاى شيعه و سنى روايتى مىبينيم كه پيغمبر فرمود او را فاطمه ناميدند، چون خود و شيعيان او از آتش دوزخ بريدهاند (2) مجلسى از عيون اخبار الرضا و او باسناد خويش از على بن موسى الرضا و محمد بن على (عليه السلام) و آنان از مامون و او از هارون و او از مهدى و او به سند خويش از ابن عباس روايت كنند كه:وى از معاويه پرسيد مىدانى چرا فاطمه را فاطمه ناميدند؟ گفت نه! ابن عباس گفت چون او و شيعيان او به دوزخ نمىروند (3) فتال نيشابورى ضمن حديثى از امام صادق آورده است كه چون از بدىها بريده شد او را فاطمه ناميدهاند (4) بدين مضمون روايتهاى ديگر هم آمده است آنچنانكه براى صيغه وصفى نيز معناهاى ديگر جز آنچه نوشتيم ضبط كردهاند. (5) پيش از ظهور اسلام دو سه تن از زنان بدين نام موسوم بودهاند كه در اسلام به فواطم مشهوراند،مانند فاطمه دختر اسد بن هاشم و فاطمه دختر عتبة بن ربيعه (6) و نيز فاطمه دختر عمرو بن عائذ (7) . بارى پرورش زهرا در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود،آنجا كه فرود آمد نگاه فرشتگان،و مركز نزول وحى و آيههاى قرآن است.آنجا كه نخستين گروه از مسلمانان به يكتائى خدا ايمان آوردند،و بر ايمان خويش استوار ماندند.آنانكه پروردگار دلهايشان را آزمود ، و در قرآن كريم مدح فرمود. تربيت دينى را هم از آموزگارى چون محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا گرفت، پيغمبرى كه معلم انسانهاى جهان است.و تا جهان باقى است مشعل دين و دانش بنام او فروزان. كودك خردسال اين نو مسلمانان را مىديد كه هر روز با شور و هيجان براى فرا گرفتن آيتهاى قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مىآيند. در اين خانه بود كه تكبير گفتن،روى به خدا ايستادن، و هر شبانروز در اوقاتى خاص پروردگار يكتا را به بزرگى ياد نمودن آغاز شد.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان اين تنها خانهاى بود كه چنين بانگى از آن بر مىخواست.«الله اكبر»و زهرا تنها دختر خردسال مكه بود كه چنين جنب و جوشى را در كنار خود مىديد.اين بانگ آسمانى اين مراسم بىمانند،در روح اين طفل خردسال چه اثرى نهاد،سالها بعد آشكار گرديد. او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهائى مىگذراند. دو خواهر او رقيه و ام كلثوم ساليانى چند از او بزرگتر بودند.او در اين خانه همبازى نداشت. شايد اين تنهائى هم يكى از انگيزههائى بوده است كه بايد از دوران كودكى همه توجه وى به رياضتهاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.الله اكبر، اشهد ان محمدا رسول الله.اندك اندك آيههاى ديگر مىرسد و درسهاى وسيعتر داده مىشود. درسهائى از اخلاق قرآنى و سفارشهائى براى تحصيل خوى انسانى. مردم همه برابر خدا و حكم الهى يكسانيد!كسى بر ديگرى برترى ندارد! برده و ارباب در پيشگاه حق تعالى مساوى هستند. شما موظفيد با بردگان ، با اسيران ، با مستمندان،مهربانى كنيد و با آنان خوشرفتار باشيد. به دختران چون پسران حرمت نهيد و با آنان درشتى نكنيد!و در كنار رسيدن اين تعليمات و آموختن آن بمسلمانان ، و شورى كه آنان در فرا گرفتن اين درسها نشان مىدادند،دشمنى همشهريان و خويشاوندان را با پدرش مىديد.آنان چنين سخنانى را خوش نداشتند. نمىخواستند مردم با اين گفتهها كه تا آنروز سابقه نداشت آشنا شوند.گسترش اين تعليمات موجب درهم ريختن زندگانى آنان مىشد. اما براى اينكه بيم خود را پنهان سازند و به گمان خويش گفتههاى او را از تاثير بيندازند، بدو تهمت مىزدند:جادوگر است ، ديوانه است، يتيم ابو طالب كجا و پيغمبرى كجا؟چرا اين وحى به مرد بزرگ و دولتمندى از مكه و يثرب فرود نيامده. (8) تا دير نشده بايد اين كار را چاره كرد. اما اگر او را بكشيم با ابو طالب و بنى هاشم درگيرى خواهيم داشت.بهتر است پيروان او را از گردش پراكنده سازيم.و اگر بزبان خوش پند نگرفتند و او را رها نكردند ، بزور متوسل شويم. سلاح مردم بى منطق چيست؟ دشنام ، آزار ، و اگر ممكن شود كشتار.در شهر كوچك خبرها بسرعت پخش مىشود و خانه پدرش مركز انعكاس جريانهاى آنروز مكه بود. امروز بلال را شكنجه كردند! امروز به عمار آسيب رسيد! امروز مادر عمار را كشتند! عموى پدرش ابو لهب چنين گفت و ابو جهل چنان، و گزارشهاى ناخوشايندى از اين قبيل.تا روزيكه شنيد پدرش پيروان خود را فرموده است مكه را ترك گويند و به حبشه بروند،چون نمىتوانسته استبيش از اين شاهد آزار نو مسلمانان باشد.چرا اين مردمان بايد از خانه و زندگى خود دستبردارند و خطر سفر را بر خود هموار سازند؟به جائى بروند كه نمىدانند كجاست،و از كسى پناه بخواهند كه نمىدانند كيست؟و روش او چيست.پدرش بآنان گفته است نجاشى با پناهندگان خود خوشرفتارى مىكند، اما مگر اينان چه گناهى كردهاند كه بايد نزد او بروند؟چرا بايد رنج غربت را تحمل كنند؟راستى اين سنگ پارهها و قطعه چوبها كه بنام خدا درون خانه كعبه نهادهاند،اين اندازه حرمت دارد؟ آيا بزرگان قريش نمىدانند كه اين دست پرداخت كارگران نه سودى دارد نه زيانى؟ نه! آنان از چيز ديگرى مىترسند.از زيانهائى كه با پخش اين دعوت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) دامنگير آنان مىشود:
«الذى جمع مالا و عدده.يحسب ان ماله اخلده.كلا لينبذن فى الحطمة (9) .» (سوره همزه) آرى پيكار در گرفته است.دستهاى مىخواهند از طاعت مخلوق باطاعتخالق بگريزند، طوق بندگى را بشكنند و آزاد شوند. و براى همين است كه همه اين بلاها را بجان مىخرند و از پرستش خدا باطاعت شيطان باز نمىگردند، و دستهاى كه مىخواهند، اينان همچنان ابزار افزايش مكنت آنان باشند.هر يك از اين حادثهها به نوعى در قلب بظاهر كوچك و بمعنى بزرگ او اثرى مىنهاد و هر پيش آمد بدو درسى مىداد.درس پايدارى، آنان كه به حكومت الله گردن نهند ، و بر سر گفته خود بايستند ، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند. (10) امنيت و آسايش روحى اينجهان و بهشت جاودان آن جهان در انتظار كسى است كه برابر پيش آمدها استقامت ورزد و از كيد شيطان نهراسد.اينها درسهائى بود كه به مسلمانان داده مىشد ، و او كه مستقيم با گيرنده دستورات مربوط بود جداگانه مىآموخت. او بايد اين آزمايشها را يكى پس از ديگرى ببيند تا چون فولادى كه پى در پى آبش مىدهند مقاومتش افزوده گردد.اما آزمايشها پايان يافتنى نيست، هر روز آزمايشى و هر شب رياضتى. دورههاى آزمايش يكى پس از ديگرى مىگذرد، و هر آزمايش تلختر از آزمايش پيشين است. آزمايشها پيوسته دشوارتر و دردناكتر مىشود. تهديد ، خشونت، آزار، گرسنگى و سختى زندگانى. روزى مىشنود دشمنان شكنجه شترى را بر سر پدرش افكنده و رخت او را آلوده ساختهاند. دوان دوان خود را به پدر مىرساند و جامه او را از آن آلودگى پاك مىسازد.روز ديگر خبر مىدهند كه پاى پدرش را با پرتاب سنگ آزردهاند.هيچيك از اين رفتارهاى خشونت آميز نتيجهاى چنانكه دشمنان مىخواهند نمىدهد.نه محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) از دعوت دست مىكشد و نه نو مسلمانان از گرد او پراكنده مىشوند.ديرى نمىگذرد كه قريش شكستخورده و خشمگين، تصميم سختترى مىگيرند.بايد رابطه بنى هاشم با مردم قطع شود.آنان بايد در محاصره اقتصادى و اجتماعى قرار گيرند ، گرسنگى و جدائى از مردم براى ايشان درس خوبى است. چندى كه بدين حال بمانند خسته مىشوند.بستوه مىآيند،و براى آسايش خود هم كه شده است از حمايت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) دستبر مىدارند. آنگاه محمد يكى از دو راه را پيش روى خود خواهد داشت: از كارى كه پيش گرفته استباز ايستادن ، يا بدست قريش كشته شدن. شعب ابو طالب در فاصله كمى از شهر مكه براى تبعيد شدگان در نظر گرفته مىشود. خوراك ، پوشاك ، ديد و بازديد براى آنان ممنوع است.چه مدت در اين دره مخوف بسر بردهاند؟ دقيقا معلوم نيست.ابن هشام مدت را دو يا سه سال نوشته است (11) در اين مدت بر زهرا چه گذشته ست خدا مىداند. بيشتر سنگينى بار چنين زندگى بدوش اوست.اما دشوارتر و دردناكتر از همه اين رنجها مرگ عزيزانست.
مرگ مادرش و مرگ ابو طالب:
قضاى الهى چنان بود كه مرگ اين زن فداكار- خديجه نخستين بانوى مسلمان- با مرگ ابو طالب در يكسال اتفاق افتد آنهم در فاصلهاى كوتاه (12) فاطمه (عليه السلام) چنانكه از قرآن كريم درس گرفته استبايد اين آزمايش را هم به بيند مرگ خويشاوندان براى او آزمايش دگرى است.بايد برابر اين دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد (13) آن آزمايشها آزمايش جسمانى بود و اين امتحان، آزمايش قدرت نفسانى است. مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابو طالب او را برابر دشمنان بيرونى حمايت مىكرد.با بودن ابو طالب مشركان مكه نمىتوانستند قصد جان پدرش را بكنند. زيرا خويشاوندان او-تيره بنى هاشم- تيرهاى بزرگ بودند اگر مكنت و مال آنان در حد بنى زهره،بنى مخزوم و يا بنى حرب نبود،هيچ قبيلهاى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمىكرد.مهتران مكه و ثروتمندان شهر مىدانستند اگر به قصد جان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) برخيزند ، بنى هاشم خاموش نمىنشينند ، و بسا كه تيرههاى ديگر نيز به حمايت آنان برخيزند.ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار او آرام مىكردند.
دشنام،ريشخند، سنگ پرانى ، دهن كجى، تهمت ، حربههائى كه ناتوانان از آن استفاده مىكنند. تقدير چنين بود كه فاطمه (عليه السلام) شاهد همه اين منظرهها باشد،و پس از تحمل اين رنجها آن دو صحنه دلخراش را نيز به بيند. اكنون فاطمه ديگر دختر خانواده نيست.او جانشين عبد الله ، عبد المطلب، ابو طالب و خديجه است. (ام ابيها) چه كنيه مناسبى!مام پدر.او بايد وظيفه مادرش را عهدهدار شود.بايد براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد. اگر قبول كنيم زهرا (عليه السلام) پنجسال پيش از بعثت متولد شده است،بخاطر همين مادر خانگى است كه تا هفده سالگى نتوانست و يا نخواستبخانه شوهر برود.او نمىخواست پدرش را تنها بگذارد.او مىدانست تا آنجا كه مىتواند بايد در داخل خانه پدر را آرامش دهد.اكنون كه پدرش سرپرستى چون ابو طالب و غمخوارى چون خديجه را ندارد ، دشمنان بر او گستاختر شدهاند، و او به دلجوئى نياز دارد. پدر نيز چون اين فداكارى را از او مىديد با نمودن محبت ، خشنودى خويش را از وى اعلام مىكرد. سالها پس از اين روزگار از عايشه مىپرسند، چرا به جنگ جمل برخاستى؟مىگويد:« اين داستان را باز مگوئيد بخدا سوگند كسى از مردان جز على و از زنان جز فاطمه نزد پيغمبر محبوبتر نبود (14) و نيز مىگويد كسى را راستگوتر از فاطمه نديدم جز پدرش (15) ممكن است كسانى كه در سيره پيغمبر و خاندان او تتبعى دقيق ندارند، يا روح اسلام و شريعت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را چنانكه بايد لمس نكردهاند چنين به پندارند كه اين محبت مانند دوستى هر پدر به فرزندى ناشى از غريزه انسانى است. اين پندار شايد از يك جهت درستباشد.ما نمىگوئيم محبت رسول خدا به فاطمه رنگى از عاطفه پدر سبت بدختر را نداشت،چه محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر بود و فاطمه فرزند.اما اين روايت و روايتهاى ديگر كه با اندك اختلافى در الفاظ از پيغمبر رسيده نشان دهنده حقيقتى ديگر است- بزرگى فاطمه در ديده پيغمبر و بزرگان اسلام در عصر رسول و زمانهاى پس از وى-فاطمه اين مقام را نه تنها از آنجهتيافت كه دختر پيغمبر است،آنچه او را شايسته اين حرمتساخت از خود گذشتگى ، پارسائى ،زهد ، دانش و ديگر ملكات انسانى است كه در او به حد كمال بوده است.و همه مورخان شيعه و سنى اين امتيازات را براى وى در كتابهاى معتبر خويش نوشتهاند.
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: بعض جوانان حديثى از شما باز ميگويند كه باور كردنى نيست. ميگويند«خدا از خشم فاطمه بخشم مىآيد (16) » امام صادق فرمود- مگر شما اين روايت را در كتابهاى خود نداريد كه خدا از خشم بنده مؤمن بخشم مىآيد؟ – چرا -پس چرا باور نمىداريد كه فاطمه زنى با ايمان باشد و خدا از خشم او بخشم آيد (17) . مرگ خديجه و ابو طالب، پيغمبر را نيز سخت آزرده ساخت.او ديگر خود را تنها و بى غمخوار و پشتيبان ميديد،اما در همه حال خدا مدد كار او بود. و دعوت به خداپرستى شعار او.سفرى به طائف كرد شايد در آن شهر از ميان مردم ثقيف كه تيرهاى قدرتمند بودند كسانى را بدين خدا در آورد.ولى مهتران آنجا نه تنها روى خوش بدو نشان ندادند،از آزارش نيز دريغ نكردند. مكه همه كوششهاى خود را براى خاموش ساختن اين فروغ خدائى بكار برد،اما از اين كوشش سودى نبرد.هر روز بانگ دعوت اسلام رساتر شد و بگوش گروهى تازه رسيد.طرح محاصره اقتصادى-آخرين مبارزه قريش-با شكست روبرو گرديد،تا آنجا كه سران قوم،خود آن معاهده شوم را بهم زدند.اما تصميم ديگرى گرفتند. حال كه ديگر محمد در مكه پشتيبانى ندارد بايد خود او را از ميان بردارند. بايد همه تيرهها در كشتن او شريك باشند ، تا بنى هاشم نتوانند كسى را به قصاص او بكشند. اما مكرهاى شيطانى برابر تقديرات ربانى نمىپايد. از چندى پيش مركز دعوت از مكه به يثرب كه شهرى در پانصد كيلومترى مكه است منتقل شده بود،يا بهتر بگوئيم مركزى تازه براى دعوت اسلام تاسيس گرديد. ياران پدرش تك تك يا دسته دسته خانه و زندگانى خود را رها مىكنند و به يثرب مىروند. مردم اين شهر كه از آن پس در تاريخ اسلام لقب« انصار» را يافتند از آنان هر چه نيكوتر پذيرائى كردند. تا آنجا كه آنان را بر خود مقدم داشتند.شبى كه بنا بود توطئه قريش عملى گردد،و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدست گروهى مركب از همه تيرههاى قريش كشته شود ، على (عليه السلام) را بجاى خود خواباند و با ابوبكر راه يثرب را پيش گرفت. اين همان روى داد بزرگى است كه چند سال بعد ، مبدا تاريخ مسلمانان گرديد و تا امروز هم بنام«تاريخ هجرى» متداول است. چون اندك اندك كارها سر و سامانى يافت ، و مسجدى آماده گرديد ، و مهاجران در خانههاى تازه جاى گرفتند ، پدرش دستور هجرت وى را داد. بلاذرى نويسد: زيد بن حارثه و ابو رافع مامور همراهى فاطمه (عليه السلام) و ام كلثوم بودند (18) اما ابن هشام نوشته است عباس بن عبد المطلب مامور بردن او بود (19) بهر حال زهرا و ام كلثوم با سرپرستخود سوار شدند كاروان آماده حركت استحويرث بن نقيذ،از دشمنان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) كه پيوسته بد گوى او بود نزد آنان مىآيد و شتر آنان را آسيبى مىزند. شتر مىرمد و فاطمه و ام كلثوم بر زمين مىافتند. ابن هشام و ديگر مورخان از آسيبى كه فاطمه (عليه السلام) از اين صدمه ديده است نامى نبردهاند، لكن پيداست كه دختر پيغمبر از اين حادثه بىرنج نمانده است. اين مرد پست فطرت در شمار كسانى است كه در روز فتح مكه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود اگر به پردههاى كعبه چسبيده باشند بايد خونشان ريخته شود حويرث بدست على شوى فاطمه كشته شد (20) در مقابل اين سندها يعقوبى كه او نيز از تاريخ نويسان طبقه اول است نويسد على بن ابى طالب (عليه السلام) او را بمدينه آورد (21) و روايتهاى شيعى نوشته يعقوبى را تاييد ميكنند.سرانجام وعده خدا تحقق يافت. مسلمانان از گزند مشركان و دشمنان آسوده گرديدند. در تاريخ اسلام فصل تازهاى گشوده شد. از اين تاريخ ديگر نه تنها از بجاى آوردن مراسم دينى بيمى ندارند،بايد ديگران را هم به پذيرفتن دين بخوانند، و اگر نپذيرفتند با آنان پيكار كنند.
پي نوشت ها :
1.روضة الواعظين ج 1 ص 148.
2.بحار ص 18 ج 43 از امالى شيخ طوسى.نسائى،حافظ ابو القاسم دمشقى و جمعى ديگر اين حديث را ضبط كردهاند (الصواعق المحرقه ص 160) .
3.بحار ص 12 ج 43.
4.روضة الواعظين ص 5148.بحار ص 12.
6.ابن سعد ج 1 ص 32 لسان العرب.ذيل فطم.
7.يعقوبى ج 2 ص 8.
8.و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم.
9.مالها را بر هم مىنهد و مىشمارد و مىپندارد اين مال او را جاويدان خواهد ساخت نه چنين است،اين مال آتش جان او خواهد شد.
10.ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملئكة (فصلت-30) .
11.ج 1 ص 375.
12.اما به نقل شيخ كلينى،ابو طالب يكسال پس از مرگ خديجه در گذشت (اصول كافى ج 1 ص 44) .
13.و بشر الصابرين.الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون (البقره:155-156) .
14.بحار ج 43 ص 23 از امالى شيخ طوسى.
15.مناقب ج 1 ص 462.
16.خوارزمى ج 1 ص 60.
17.بحار ص 22 ج 43.
18.انساب الاشراف.ص 414 و 269.
19.ابن هشام ج 4 ص 29.
20.ابن هشام ج 4 ص 30.
21.ج 2 ص 31.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : j133719
/ع