در تاریخ اسلام، افرادى تصمیم به رویارویی، هماوردطلبی و کپیبرداری از قرآن گرفته بودند، ولى تمامشان در نهایت با شکست روبرو شدند. عدهاى از آنها به دنبال آن بودند که قرآن را کارى بشرى جلوه داده و حداکثر آن را سخنی چون سخن کاهنان و ساحران بدانند که قرآن به عملکرد آنها اشاره کرده و تاریخ از برخی آنان نام میبرد. از سوی دیگر؛ افراد بسیارى به ادعاى پیامبرى برخاسته و تلاش کردهاند که سخنانى مانند قرآن بر زبان آورند؛ که از جمله این افراد میتوان به مسیلمه،[1]و عبهلة (اسود) بن کعب[2] اشاره کرد.
در همین راستا، از جمله کسانی که به دروغ ادعای پیامبری کرد، «سجاح بنت حارث بن سوید»[3] و یا همان «امّ صادر» از قبیله بنی تمیم بود.[4]
زمانی که رسول خدا(ص) درگذشت، کارگزاران آنحضرت بر قبیله بنى تمیم عبارت بودند از: زبرقان بن بدر، قیس بن عاصم، صفوان بن صفوان، سبرة بن عمرو، وکیع بن مالک و مالک بن نویره.
با رسیدن خبر درگذشت پیامبر(ص)، صفوان و زبرقان با همراه داشتن صدقاتی، نزد ابوبکر آمدند؛ ولى قیس بن عاصم که رقیب زبرقان بود، تصمیم داشت در کار آنان اخلال کند.
در همین گیر و دار بود که «سجاح» که تنی چند به او گرویده بودند، نزدشان آمده و ادعای پیامبرى کرد. گزارش شده که «سجاح» برای جنگ با مسلمانان عازم مدینه شد، اما هنگامی که به ناحیه «جرف» رسید، بنو تمیم با توجه به اختلاف نظری که میان سرانشان وجود داشت و نیز اینکه «سجاح» از قبیله خودشان بود، در نهایت از رویارویی با او خودداری کردند. اما قبایل بنى رباب و بنى ضبه به نبرد با او و پیروانش پرداخته و بعد از پیروزی، قرارداد صلح امضا کردند.[5]
برخورد سجاح با مسیلمه
سپس سجاح با تنی چند از سران بنو تمیم با قصد نبرد به سمت محل زندگی پیامبر دروغین دیگر یعنی مسیلمه که از قبیله بنو حنیفه بود حرکت کرد. اما در نهایت، دیداری بین آنان رخ داده که در آن دیدار، سجاح به پیامبرى مسیلمه گواهی داد و مسیلمه نیز در مقابل، او را براى خودش خواستگارى کرده و با او ازدواج نمود! سجاح سه روز نزد او مانده و سپس به قبیلهاش برگشت.[6]
بعد از برگشت سجاح، افراد قبیلهاش به او گفتند که آیا در جریان ازدواجش با مسیلمه، مهری نیز نصیب او شده که با پاسخ منفی سجاح روبرو شدند. آنان وی را تشویق به بازگشت نزد مسیلمه و گرفتن مهریه از او کردند. اینگونه بود که سجاح برای گرفتن مهر، دوباره عازم دیدار با مسیلمه شد و مسیلمه نیز حذف نماز صبح و نماز عشا از اعمال عبادی پیروانش را به عنوان مهریه همسرش قرار داد!
علاوه بر آن؛ دو پیامبر دروغین توافق کردند که محصولات کشاورزی سرزمین یمامه به صورت مساوی بین آنها تقسیم شود![7]
پیروان سجاح
زبرقان بن بدر، عطارد بن حاجب، مردم بسیارى از بنى تمیم،[8] هذیل، عمرو بن اهتم، غیلان بن خرشه و شبث بن ربعى(از قاتلان امام حسین ع) از جمله افرادی بودند که به پیامبری دروغین او ایمان آوردند.[9]
پارهای از سخنان سجاح
او که میخواست به تقلید از قرآن سخن بگوید، گاه سخنان شعرگونهای بر زبان جاری میکرد:
«اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا على الرباب، فلیس دونهم حجاب»!
سواران را آماده کنید و براى غارت آماده شوید! سپس به سوى قبیله رباب حملهور شوید که مانعى در مقابل آنها نیست.
او زمانی که گسترش پیروان مسیلمه در یمامه را شنید، اینگونه سرود:
«علیکم بالیمامة، و دفوا دفیف الحمامة، فانها غزوة صرامة، لا یلحقکم بعدها ملامة»!
رو به سوی یمامه آورید و چون کبوتران بال بگشایید که نبردی سنگین در راه است و بعد از آن دیگر سرزنشی متوجه شما نخواهد بود!
عاقبت سجاح
بعد از پیروزیهای سپاه اسلام، سپاه «سجاح» از هم گسیخت و آنان در سرزمینهای مختلف پراکنده شدند و خود او نیز تا زمان خلافت معاویه نزد قبیله بنو تغلب ماند و در «عام المجاعة» یا «سال قحطی و گرسنگی» که این قبیله به منطقه دیگری کوچیدند، او نیز همراهشان بود.
بعدها و هنگامی که قبیله «بنو تغلب» به اسلام گردن نهادند، «سجاح» نیز همراه آنان مسلمان شد. او در بصره زیست و در همان شهر هم درگذشت. و سمرة بن جندب والى بصره از طرف معاویه بر جنازهاش نماز خواند.[10]
در همین راستا، از جمله کسانی که به دروغ ادعای پیامبری کرد، «سجاح بنت حارث بن سوید»[3] و یا همان «امّ صادر» از قبیله بنی تمیم بود.[4]
زمانی که رسول خدا(ص) درگذشت، کارگزاران آنحضرت بر قبیله بنى تمیم عبارت بودند از: زبرقان بن بدر، قیس بن عاصم، صفوان بن صفوان، سبرة بن عمرو، وکیع بن مالک و مالک بن نویره.
با رسیدن خبر درگذشت پیامبر(ص)، صفوان و زبرقان با همراه داشتن صدقاتی، نزد ابوبکر آمدند؛ ولى قیس بن عاصم که رقیب زبرقان بود، تصمیم داشت در کار آنان اخلال کند.
در همین گیر و دار بود که «سجاح» که تنی چند به او گرویده بودند، نزدشان آمده و ادعای پیامبرى کرد. گزارش شده که «سجاح» برای جنگ با مسلمانان عازم مدینه شد، اما هنگامی که به ناحیه «جرف» رسید، بنو تمیم با توجه به اختلاف نظری که میان سرانشان وجود داشت و نیز اینکه «سجاح» از قبیله خودشان بود، در نهایت از رویارویی با او خودداری کردند. اما قبایل بنى رباب و بنى ضبه به نبرد با او و پیروانش پرداخته و بعد از پیروزی، قرارداد صلح امضا کردند.[5]
برخورد سجاح با مسیلمه
سپس سجاح با تنی چند از سران بنو تمیم با قصد نبرد به سمت محل زندگی پیامبر دروغین دیگر یعنی مسیلمه که از قبیله بنو حنیفه بود حرکت کرد. اما در نهایت، دیداری بین آنان رخ داده که در آن دیدار، سجاح به پیامبرى مسیلمه گواهی داد و مسیلمه نیز در مقابل، او را براى خودش خواستگارى کرده و با او ازدواج نمود! سجاح سه روز نزد او مانده و سپس به قبیلهاش برگشت.[6]
بعد از برگشت سجاح، افراد قبیلهاش به او گفتند که آیا در جریان ازدواجش با مسیلمه، مهری نیز نصیب او شده که با پاسخ منفی سجاح روبرو شدند. آنان وی را تشویق به بازگشت نزد مسیلمه و گرفتن مهریه از او کردند. اینگونه بود که سجاح برای گرفتن مهر، دوباره عازم دیدار با مسیلمه شد و مسیلمه نیز حذف نماز صبح و نماز عشا از اعمال عبادی پیروانش را به عنوان مهریه همسرش قرار داد!
علاوه بر آن؛ دو پیامبر دروغین توافق کردند که محصولات کشاورزی سرزمین یمامه به صورت مساوی بین آنها تقسیم شود![7]
پیروان سجاح
زبرقان بن بدر، عطارد بن حاجب، مردم بسیارى از بنى تمیم،[8] هذیل، عمرو بن اهتم، غیلان بن خرشه و شبث بن ربعى(از قاتلان امام حسین ع) از جمله افرادی بودند که به پیامبری دروغین او ایمان آوردند.[9]
پارهای از سخنان سجاح
او که میخواست به تقلید از قرآن سخن بگوید، گاه سخنان شعرگونهای بر زبان جاری میکرد:
«اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا على الرباب، فلیس دونهم حجاب»!
سواران را آماده کنید و براى غارت آماده شوید! سپس به سوى قبیله رباب حملهور شوید که مانعى در مقابل آنها نیست.
او زمانی که گسترش پیروان مسیلمه در یمامه را شنید، اینگونه سرود:
«علیکم بالیمامة، و دفوا دفیف الحمامة، فانها غزوة صرامة، لا یلحقکم بعدها ملامة»!
رو به سوی یمامه آورید و چون کبوتران بال بگشایید که نبردی سنگین در راه است و بعد از آن دیگر سرزنشی متوجه شما نخواهد بود!
عاقبت سجاح
بعد از پیروزیهای سپاه اسلام، سپاه «سجاح» از هم گسیخت و آنان در سرزمینهای مختلف پراکنده شدند و خود او نیز تا زمان خلافت معاویه نزد قبیله بنو تغلب ماند و در «عام المجاعة» یا «سال قحطی و گرسنگی» که این قبیله به منطقه دیگری کوچیدند، او نیز همراهشان بود.
بعدها و هنگامی که قبیله «بنو تغلب» به اسلام گردن نهادند، «سجاح» نیز همراه آنان مسلمان شد. او در بصره زیست و در همان شهر هم درگذشت. و سمرة بن جندب والى بصره از طرف معاویه بر جنازهاش نماز خواند.[10]