خانه » همه » مذهبی » زیبایی عینی و زیبایی ذهنی

زیبایی عینی و زیبایی ذهنی

زیبایی عینی و زیبایی ذهنی

برای زیبانگری افراد، کافی است بر روانشان مسلط شویم؛ ولی چنین امری تقریبا همیشه و برای همه انسان‌ها محال است.

1646 - زیبایی عینی و زیبایی ذهنی

درباره هستی زیبایی، همانند چیستی آن، دیدگاهها گوناگون است. اینکه آیا زیبایی حقیقتی عینی (objective) است یا انفسی و ذهنی (subjective) و یا هر دو (یعنی زیبایی وابسته به دو قطب درون ذات و برون ذات میباشد)؟ با توجه به تنوع نظرها، جا دارد به دیدگاه های طرفداران آنها بپردازیم و سپس چالشها و اشکال‌های هریک را تبیین، و آن گاه دیدگاه برگزیده را ارائه کنیم.
 
ذهنی گرایی: بر اساس این نظریه، زیبایی، حقیقتی است درون ذاتی، احساسی، درون سو، انفسی و ذهنی. در این نگره، زیبایی به قضاوت ذهن بیننده برمی گردد که ارزش گذاری و رنگ افشانی می کند. در این صورت، زیبایی‌ها از درون خاطر خبر می دهند و از راه انفعالاتی پدید می آیند که در ذهن و فکر و روح انسان ایجاد می شوند. در این نظر، زیبایی مرئی نیست؛ بلکه در حالات معنوی و در افکار، عواطف و احساسات باطن انسانی جلوه گر می گردد که گاه چنان باعظمت میشود که تمام موجودات را، با همه بزرگی، سنگینی و ابهتشان، در دل خود جای می دهد، و گاهی هنرمندانه از پرده ابهام و سکوت بیرون کشیده می شود و به صورت نثر، نظم، شعر، خطابه، موسیقی و… در می آید. زیبایی را اگر درون ذاتی دانستیم، ویژگی‌هایی دارد؛ از جمله:
 
١. زیبایی، عبارت است از درک و دریافت ذهنی انسان از پدیده های عینی. اگر ذهن چنین درک و دریافتی نداشته باشد، زیبایی هم وجود ندارد. در این صورت، زیبایی فقط در درون ماست، و برون ذات ما، نه زشت است و نه زیبا؛
 
٢. اگر ما روان بشری را بشناسیم، به زیبایی شناسی نیاز نداریم؛
 
٣. برای زیبانگری افراد، کافی است بر روانشان مسلط شویم؛ ولی چنین امری تقریبا همیشه و برای همه انسانها محال است. یکی از اندیشمندان درباره این نظریه می نویسد: این نظر، که طیف گسترده ای از صاحب نظران علم الجمال را در برمی گیرد، زیبایی را امری ذهنی و مربوط به احساسات و عواطف افراد دانسته، و هیچ گونه وجود خارجی و تحقق عینی برای آن قایل نیست. زیبایی، مربوط به فرد صاحب حس است، نه صفت شیء محسوس، و به تعبیر یکی از صاحبنظران، زیبایی، در چشمان تماشاگر است. بر این اساس، زیبایی، امری کاملا نسبی است.
 
 علامه جعفری نیز پس از تبیین نظر طرفداران ذهنی گرایی، با یک سطر به ایشان پاسخ میدهد. وی می نویسد: اگر در مغز ما کوچکترین تصرفی انجام شود یا کوچکترین تغییری در دید ما راه یابد، دیگر زیبا نخواهیم دانست آنچه را تا لحظه ای قبل، قایل به زیبایی آن بودیم. اگر آرام آرام از دسته گل دور بشوید، رفته رفته دیگر جز شبحی از آن نخواهید دید. اگر میکروسکوپی در دست بگیرید و به میدان زیباترین نمودها نزدیک شوید، به جایی خواهید رسید که ممکن است وحشت زده شوید از آنچه در میکروسکوپ می بینید. سالها قبل وقتی آپولو در ماه نشست و به زمین بازگشت، سروصداها بلند شد که ماه هم تا به حال بیهوده هنرمندها را مشغول خود کرده بود؛ چه زیبایی دارد این ماه که سنگ های آن شبیه به سنگ پاست!؟ (غافل از آنکه در زیبایی، دید و فاصله مطرح است. ماه زیباست، ولی برای من که در زمین هستم.)
 
ذهنی گرایان: از پیروان این گروه می توان پی پر گاستالا را نام برد که می گوید: «زیبایی، موجود نیست مگر در وجود خود ما. هرچه غنی تر و کلی تر باشد، بالطبع شدیدتر هم خواهد بود. زیبایی فقط شعوری است حساس به نشانه های زیبایی و جز نشان توانگری و استغنای طبع خود ما نیست»؛ پس «زیبایی در جهان عینی وجود ندارد، بلکه از علایم استغنای ذات بشری است». از دیگر طرفداران این نظریه، می توان به هربرت رید، نویسنده کتاب معنی هنر، و نویسندگان کتاب بازتاب کار و طبیعت در هنر اشاره کرد.
 
ماکسیم گورکی، بنابر نظریه خود مبنی بر اینکه «در طبیعت، زیبایی وجود ندارد، بلکه زیبایی در روح انسان است، درباره ستایش انسان از زیبایی طبیعت – زیبایی ای که انسان با نیروی تخیلش به طبیعت می بخشد. می گوید: «چون در بیابان هیچ گونه زیبایی نیست، پس زیبایی در روح عرب است. در مناظر سرد و بی روح فنلاند هم زیبایی وجود ندارد و این خود فنلاندی است که در تخیلش به سرزمین کوهستانی فنلاند، زیبایی بخشیده است».
 
کانت، در کتاب نقدی بر داوری – که شیلر آن را به درستی «نقدی بر داوری در زیبایی شناسی» نام داده – معتقد است زیبایی، چیزی نیست مگر تصور خود ما، و مستقل از تصوری که ما از آن داریم، وجود ندارد؛ چون خود، فرع بر تصور ماست. به عبارت دیگر، کانت منکر وجود شیء زیبایی است. در نظر او همه چیز در ذهن است.در مشرق زمین نیز می توان رگه هایی از این نظریه را ست؛ چنان که مولوی می گوید:
 
 چه عروسی است در جان که جهان ز عکس رویش … چو دو دست نوعروسان تر و پرنگار بادا
 
شعر مشهور سهراب سپهری نیز متأثر از همین تئوری است، وقتی می گوید: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید». داستان معروف لیلی و مجنون نیز حاکی از همین نظریه است. وقتی مجنون در برابر این پرسش و انتقاد قرار گرفت که لیلی، دختری سیاه و نازیباست، پاسخ داد:  اگر بر دیده مجنون نشینی … به جز زیبایی لیلی نبینی .
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص96-92، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد