خانه » همه » مذهبی » سبک و نثر ابوالفتوح در نگارش تفسیر

سبک و نثر ابوالفتوح در نگارش تفسیر

سبک و نثر ابوالفتوح در نگارش تفسیر

کتب علمی در این ادوار [قرن ششم] و ادوار بعد به زبان قدیم و به سبک کهنه نوشته می شده است، از آن جمله در این قرن نیز آنچه از کتب علمی باقی مانده است به زبان قدیم و به طرز کهنه است، گذشته از کتب صوفیه مانند اسرار التوحید و

0042611 - سبک و نثر ابوالفتوح در نگارش تفسیر
0042611 - سبک و نثر ابوالفتوح در نگارش تفسیر

 

نویسنده: محمّد باهر

 


ملک الشعراء بهار درباره ی نثر ابوالفتوح رازی در تفسیر می نویسد:
کتب علمی در این ادوار [قرن ششم] و ادوار بعد به زبان قدیم و به سبک کهنه نوشته می شده است، از آن جمله در این قرن نیز آنچه از کتب علمی باقی مانده است به زبان قدیم و به طرز کهنه است، گذشته از کتب صوفیه مانند اسرار التوحید و تذکرةالاولیاء عطّار که از کتب قرن ششم اند و نظر به حفظ عبارات مشایخ طوری به شیوه ی قدیم تحریر یافته اند که ما آنها را در ردیف کتب قرن پنجم نهادیم تفسیر ابوالفتوح رازی است که ربطی به کتب صوفیان ندارد و تقریباً بر همان منوال تحریر شده است …
این کتاب را نیز بایستی در عداد کتب علمی این دوره، که از نثر قدیم تقلید می شده است، قرار داد؛ زیرا در صرف و نحو و لغات و طرز جمله بندی کاملاً به کتب قرن پنجم شباهت دارد و غالب سلیقه های آن عصر در این کتاب دیده می شود.(1)
دکتر عسکر حقوقی در بخشی از پژوهش دراز دامن خود پیرامون تفسیر ابوالفتوح به ویژگیهای دستوری و لغوی این تفسیر و نیز شیوه ی نثر ابوالفتوح پرداخته است و در این باره می نویسد: تفسیر ابوالفتوح با اینکه در ردیف کتابهای علمی سده ی پنجم به شمار می آید، امّا در نثر ساده و شیوای ابوالفتوح، آثار سبک قدیم به چشم می خورد، و شیخ به شیوه ی پیشینیان از به کاربردن « یاء» استمراری و شرطی و تمنّایی و مانند آنها در افعال انشایی خودداری نکرده است.(2) افزون بر اینکه واژگان فارسی و ترکیباتی از کلمات فارسی دارد که برخی از آنها مخصوص خود اوست و در کتابهای آن دوره و حتّی دوره های پیش از آن هم دیده نشده است.
ابوالفتوح از آنجا که در نگارش تفسیر مستقیماً با قرآن و زبان تازی سر و کار داشته، حق بود همچون دیگر آثار روزگار خویش بیش از حدّ معمول از واژگان تازی بهره گیرد، با این همه جز در موارد گریزناپذیر از واژگان تازی بهره نگرفته و واژگان پارسی را بر واژگان تازی برتری نهاده است. به همین روی نثری شیوا و بر کنار از تکلّفات الفاظ تازی فراهم آورده که لطافت و روانی همراه با استواری سخن در آن به خوبی آشکار است.
ابوالفتوح تفسیر خود را از صنایع و تکلّفات نیز بر کنار داشته، و جز در مواردی بسیار اندک از عبارات مسجّع و صنعت جناس بهره نگرفته و نثر تفسیر را به روانی و فصاحت آراسته است. البتّه بنا به ضرورت از اشعار شاعران تازی و گاه پارسی و احادیث و اخبار نبوی و علوی و سخنان بزرگان شاهد آورده و غالباً آنچه را که به تازی نقل کرده به پارسی روان نیز ترجمه نموده،‌ و چه بسیار اخبار و احادیثی که تنها به ترجمه ی فارسی آنها بسنده کرده است.
استناد و استشهاد به احادیث و اخبار، اگرچه لازمه ی هر تفسیری است، ولی باید دانست که این کار اصولاً از سده ی پنجم به این سو رواج پیدا کرده است و در آثاری چون چهارمقاله و کلیله و دمنه هم دیده می شود.
به هر روی، نثر تفسیر روان و شیرین است و شیخ آن را از زیر بار تأثیر قواعد صرف و نحو تازی برکنار داشته و به شیوه ی خاصّ خود به نگارش درآورده است.(3)
دکتر آذرنوش با نقد این دیدگاه می نویسد:
رسم است که بگویند ابوالفتوح از نثر قرن 5 ق. پیروی می کرده. این سخن از یکی دو جهت نیاز به تبیین و اصلاح دارد: نخست آنکه نهادن خطّ دقیق مرزی در تعیین دو سبک ادبی هیچ گاه درست نبوده است. تحوّل یک سبک در صورتی که در مسیر جریانهای تند فرهنگی – اجتماعی قرار گیرد به زمانی دراز مثلاً نیم قرن نیاز دارد تا به شیوه ای ملموس و عینی جلوه گر شود. به همین جهت آنچه را که سلیقه ی قرن 5 خوانده اند در بسیاری از آثار آغاز قرن ششم ق. می توان بازیافت.
دیگر آنکه به گمان ما بهتر است در نثر کتاب روض الجنان به عنوان نثری یک پارچه ننگریم. مرحوم بهار و دکتر حقوقی که چنین کرده اند کار را بر ما دشوار ساخته اند. بخش اعظم نمونه هایی که این بزرگان در زمینه ی واژگان عرضه کرده اند و از آنها بوی کهنگی و قرن پنجمی به مشامشان رسیده است از ترجمه های مستقلّ آیات قرآنی استخراج شده است. این ترجمه ها را هیچ گاه نمی توان منحصراً زاییده ی ذوق و دانش ابوالفتوح پنداشت…
در درون گفتارهای تفسیری شیخ گاه اختلافی احساس می شود. در بحثهای علمی، خواه لغوی و دستوری و خواه فقهی نثر ابوالفتوح فضایی برای شکوفایی نمی یابد و ناچار فنّی و گاه پرپیچ و تاب و در هر حال نازیبا می گردد و انبوهی کلمه ی عربی که برای آن معانی از آنها گریزی نیست از قلم او جاری می گردد. تأثیر ساختارهای زبان عربی که گاه به گاه در نثر او هویداست در این گونه گفتارها آشکارتر است…
علاوه بر این، شیوه ی دیگری نیز در تفسیر شیخ دیده می شود که در قرن 6ق. دیگر رواج بسیار یافته بود… مراد ما همانا شیوه ی خلط کردن جمله های عربی و فارسی در یکدیگر است.
علاوه بر این نمونه ها که البتّه در کتاب سخت فراوان است، ابوالفتوح گاه برخی کلمات خاصّ عربی، به ویژه قید را بی جهت در جملات فارسی خود به کار برده.(4)
نویسنده ی تاریخ ترجمه از عربی به فارسی پس از ذکر نمونه هایی برای نشان دادن ویژگیهایی که از آنها یاد کرده است، به زیباییهای نثر ابوالفتوح می پردازد و در این باره نیز می نویسد:
عبارات شیوا، واژگان کهن، مراعات موازین دستوری و فضاهای گشاده ی شاعرانه -البته کمتر در بحثهای لغوی و فقهی و احیاناً کلامی- می توان یافت… بلکه این احوال را باید در آن متونی جست و جو کرد که بر سنّتی دویست ساله تکیه دارند، یعنی سنّت تفسیرهای قصصی. ویژگی بزرگترین تفسیرهای کهن فارسی، چون تفسیر معروف به ترجمه ی طبری، و تفسیر سورآبادی همانا گرایش به نقل داستانها و روایت قصّه هاست، و همچنان که نویسندگان مقاله ی « ابوالفتوح» در ایرانیکا و دائرةالمعارف بزرگ اسلامی دریافته اند، ابوالفتوح که خود واعظی عالی مقام بود، ناچار به آن تفاسیر عنایت خاصّی داشته و در بخش عظیمی از تفسیر خود نیز از شیوه ی هم آنان پیروی کرده است.(5)

ترجمه ی آیات در تفسیر ابوالفتوح

ابوالفتوح رازی در ترجمه ی آیات از ترجمه ی رسمی قرآن که همانا ترجمه ی تفسیر طبری است بهره برده است. نویسنده ی تاریخی ترجمه از عربی به فارسی با بررسی چگونگی نثر ابوالفتوح، شیوه ی او در ترجمه ی عبارات عربی، چگونگی ترجمه ی آیات الهی درون تفسیر و چگونگی ترجمه های رسمی آیات به طور مستقلّ چنین نتیجه می گیرد که مترجم بزرگی چون ابوالفتوح به هیچ روی نمی تواند کوششهای خردمندانه و یافته های گرانمایه ی گذشتگان خویش و به ویژه بزرگترین گنجینه ی لغوی قرآنی، یعنی ترجمه ی رسمی معروف به ترجمه ی تفسیر طبری را نادیده رها کند و خود از نو به معادل یابی دست زند. چه آنکه ترجمه ی رسمی از گوارارترین سرچشمه ی زبان فارسی سیراب شده و به تأیید بزرگترین دانشمندان و فقیهان خراسان رسیده است، و ناگزیر برای هر مترجمی دلگرمی و پیشتوانه ای بی مانند است. دکتر آذرنوش می نویسد:
آنچه در کار ابوالفتوح می توان ملاحظه کرد آن است که وی به راستی زحمت ترجمه ی مجدّد قرآن را به خود نداده، بلکه در درجه ی نخست به همان ترجمه ی رسمی اعتماد کرده است و این امر ظاهراً رایج بوده و معقول نیز همین شیوه است. امّا در عمل برخی دشواریها پیش می آید که مترجم ناچار است به گونه ای از پس آنها برآید.(6)
وی در ادامه می گوید: این دشواریها عموماً در دو محدوده قرار می گیرند: نخست آنکه ممکن است مترجمان گذشته در برخی جایها دچار لغزش شده باشند. در این صورت بدیهی است که مترجمان بعدی ناچارند ترجمه را اصلاح کنند؛ دیگر آنکه مترجمان گذشته قرآن کریم را از دیدگاه مذهب خود ترجمه و تفسیر کرده اند. در این صورت نیز مترجمان بعدی در برابر واژگان و حتّی عباراتی که با مذهب خود همساز نمی دیدند، بی تفاوت نمی ماندند و واژگان و عباراتی که خود می پسندیدند به جای معادلهای کهن می گذاشتند.
با توجّه به آنچه گفته شد اگر آشکار شود که ابوالفتوح در بسیاری جایها و بلکه در همه جا تفسیر رسمی را پیش داشته و تا زمانی که ترجمه با سلیقه و مذاق شیعی او همنوا بوده، عیناً همان را رونویس می کرده، به آسانی علّت اختلاف میان نثر ترجمه و نثر بقیه ی تفسیر روشن خواهد شد، و خواهیم دانست چرا از تفسیری که در سده ی ششم به نگارش درآمده بوی سده ی چهارم بر می خیزد.(7)
محمّد ناصح، از مصححان تفسیر روض الجنان در مقاله ای به مقایسه ی میان ترجمه ی آیات در تفسیر ابوالفتوح و ترجمه ی تفسیر طبری پرداخته و با ذکر نمونه هایی چند، همانندیها و ناهمانندیهای میان ترجمه ی آیات را در این دو تفسیر نمایانده و به دو نکته ی زیر اشاره می کند:
1. در هر دو متن، حدّ و مرز کلمات و ترکیبات معیّن و مشخّص است و مترجمان کمتر به توضیح لغوی و تفسیر مطلب و اشاراتی که در هر آیه مطرح است، پرداخته اند، به عبارت دیگر، ترجمه کلمه به کلمه در هر دو مصداق پیدا می کند.
2. در پاره ای موارد اختلافی بین دو ترجمه مشاهده می شود. وجوه این اختلاف ممکن است به جهاتی چند بوده باشد، همچون طرز جمله بندی و بیان مطلب، انتخاب معادل فارسی برای کلمه ی تازی، توضیح مترجم در موردی که بیشتر جای تفسیر دارد و نه معنی، و.. .(8)
وی آن گاه در ادامه می نویسد:
بنابر این صاحب روض الجنان و روح الجنان در ترجمه ی آیات قرآنی از استقلالی نسبی در کارش برخوردار بوده و به پیروی از سبک عصر و زمانه اش، صورتی خاص از ترجمه را برگزیده است. از این رو، اگر در ترجمه ی آیات قرآنی تفسیر روض الجنان و روح الجنان نسبت به ترجمه ی تفسیر طبری افزونیها و کاستیهایی دیده می شود، علّت اصلی به پسند مترجم و انتخاب او در گزینش کلمات مربوط می شود. این معنی در مقابله و مقایسه ی یکایک کلمات و ترکیبات فارسی دو اثر نیز مشاهده می شود.(9)
نویسنده در پایان بحث خود با توجّه به سنجشها و مقایسه های خود دو نکته را قابل تأمّل می داند و با حدس و گمان چنین اظهار نظر می کند:
نخست آنکه صاحب روض الجنان و روح الجنان با ترجمه ی تفسیر طبری و احتمالا تفسیر طبری -جامع البیان فی تفسیر القرآن- مأنوس بوده و این اثر بزرگ و معتبر را در مراحل مختلف تألیف روض الجنان و روح الجنان پیش چشم داشته است و به سبک و اسلوب ترجمه ی تفسیر طبری در ترجمه ی آیات قرآنی نظر داشته است…
نکته ی دیگر آنکه، ترجمه ی آیات روض الجنان و روح الجنان، با توجّه به شباهتی که با ترجمه ی تفسیر طبری دارد، تحت تأثیر لهجه ی دری و زبان خراسانی است. احتمال قریب به یقین آن است که ابوالفتوح رازی با لهجه ی مردم خراسان -و به ویژه نیشابور- از طریق آثاری چون ترجمه ی تفسیر طبری و آثار مشابه آن، از جمله قرآنهای مترجَم فارسی کهن- آشنا بوده و از سر عمد، سالوب و زبان و طرز ترجمه ی این آثار را برگزیده و این شیوه و طرز بیان و روش را بر دیگر ترجمه ها مرجّع دانسته است، و به هر حال، ابوالفتوح رازی از عمده کسانی است که در انتقال زبان فارسی و لهجه ی مردم ماوراءالنهر به شرق خراسان و از جمله نواحی ری مؤثّر بوده است.(10)

پی نوشت ها :

1. سبک شناسی، ج2، صفحات 390-393.
2. برای آگاهی از گونه های « یاء» و چگونگی کاربرد آنها بنگرید به: سبک شناسی، ج1، صفحات 346-349.
3. بنگرید به: مجموعه آثار، ج5، صفحات 179-185.
4. تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، ص 196-199.
5. تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، ص 199.
6. تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، ص 199.
7. همان، ص 208.
8. بنگرید به: « ترجمه ی آیات تفسیر طبری و تفسیر ابوالفتوح رازی»، محمّد ناصح، یادنامه ی طبری، صفحات 301-308.
9. « ترجمه ی آیات تفسیر طبری و تفسیر ابوالفتوح رازی»،‌ ص 311.
10. همان، صفحات 316-317.

منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد