کلمه ى «سید» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همین اعبتار، نسل پیامبر اسلام را سید مى گویند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مى آید که در قرن ششم هجرى قمرى کلمه ى سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر را سید مى گفتند. تحقیقات نشان مى دهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سید» به همراه قرینه بر اولاد پیامبر اطلاق مى شد و در قرن ششم بدون قرینه استعمال مى گردید. در عصر حاضر، در ایران به بنى هاشم سید مى گویند و به غیر آن به کسى سید نمى گویند.در حجاز کسانى را که از طریق امام حسین به پیامبر مى رسند، سید مى گویند. در قسطنطنیه عموم مردمرا سید مى گویند و در آنجا کلمه سید دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پیامبر کلمه ى میرزا را اطلاق مى کردند ولى در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آیت الله روضاتى، ج 1، ص 32).
…. مامقانى مى نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى کنند ولى عرب غیر شیعه در معناى لغوى آن بکار مى برند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند، (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).
در «کتاب حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى رقیب قبیله ى قریش بود.
ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک»، (بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).
تو را مى سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى.
به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى شد، عبدالمطلب را شامل مى گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى گفتند.
توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام هم که اطلاق مى شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
پدر پیامبر اسلام عبدالله است. عبدالله وفات کرد و مادر پیامبر هم وفات کرد. سرپرستى پیامبر اسلام با عبدالمطلب بود.
حضرت محمد(ص) محبوب دل عبدالمطلب بود. روزى عبدالمطلب با افراد خود نشسته بود و پیامبر کودک خردسال بود. عبدالمطلب به آن افراد گفت: «انّى ارى انّه سیأتى علیکم یوم و هو سیدُکم»، (بحارالانوار، ج 15، ص 143، س 2) من به حقیقت مى بینم که روزى مى آید که او سید و سرور شما مى گردد. این پیشگوئى عبدالمطلب تحقق یافت و حضرت محمد(ص) سید و سالار همه شد.
نسل پیامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه یافت و فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پیامبر هستند و پیامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا مَحرَم است و با هیچکدام از نسل فاطمه نمى تواند ازدواج کند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد مى توان با دختران او ازدواج کرد. بنابراین هر کس که نسلش به حضرت فاطمه(س) مى رسد، فرزند پیامبر حساب مى شود. حضرت امام موسى الکاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشید خلیفه ى عباسى وارد شدم. هارون سؤالهایى کرد و من جواب دادم. هارون پرسید شما چگونه مى گویید که پسر پیامبرید در حالى که پیامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل
انسان از پسر مى ماند نه دختر. من در جواب سؤال هارون آیه 84 سوره ى انعام را خواندم. خداوند مى فرماید: و وهبنا له اسحق و یعقوب کلاً هدینا و نوحا هدنیا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین؛ ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و
از نژاد او داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسى و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم. و نیز زکریا یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از صالحان هستند»، (المیزان، ج 7، ص 241، عربى، بیروت، چاپ دوم).
به هارون گفتم: اى هارون! پدر عیسى کیست؟ هارون گفت: عیسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور عیسى از نسل ابراهیم بشمار رفته است؟! پس بدان که خداوند عیسى را از طریق مادرش مریم به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است. ما هم از طریق مادرمان حضرت فاطمه زهرا از نسل پیامبر اسلام به حساب مى آییم، (تفسیر صافى، ج 1، ص 530 چاپ دوجلدى قدیمى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 328 به نقل از نورالثقلین، ج 1، ص 743).
از آنچه گذشت روشن شد که جدّ همه سادات هاشم یا عبدالمطلب است و همه فرزندان عبدالمطلب و فرزندان آن فرزندان همه سادات هستند. پیامبر ما، حضرت على، حضرت زهرا و همه ى امامان دوازده گانه، سید و سالار همه ى مؤمنان هستند ونسل هاشم از آغاز تا به امروز همه سادات و سرور ما هستند.
…. مامقانى مى نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى کنند ولى عرب غیر شیعه در معناى لغوى آن بکار مى برند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند، (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).
در «کتاب حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى رقیب قبیله ى قریش بود.
ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک»، (بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).
تو را مى سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى.
به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى شد، عبدالمطلب را شامل مى گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى گفتند.
توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام هم که اطلاق مى شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
پدر پیامبر اسلام عبدالله است. عبدالله وفات کرد و مادر پیامبر هم وفات کرد. سرپرستى پیامبر اسلام با عبدالمطلب بود.
حضرت محمد(ص) محبوب دل عبدالمطلب بود. روزى عبدالمطلب با افراد خود نشسته بود و پیامبر کودک خردسال بود. عبدالمطلب به آن افراد گفت: «انّى ارى انّه سیأتى علیکم یوم و هو سیدُکم»، (بحارالانوار، ج 15، ص 143، س 2) من به حقیقت مى بینم که روزى مى آید که او سید و سرور شما مى گردد. این پیشگوئى عبدالمطلب تحقق یافت و حضرت محمد(ص) سید و سالار همه شد.
نسل پیامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه یافت و فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پیامبر هستند و پیامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا مَحرَم است و با هیچکدام از نسل فاطمه نمى تواند ازدواج کند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد مى توان با دختران او ازدواج کرد. بنابراین هر کس که نسلش به حضرت فاطمه(س) مى رسد، فرزند پیامبر حساب مى شود. حضرت امام موسى الکاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشید خلیفه ى عباسى وارد شدم. هارون سؤالهایى کرد و من جواب دادم. هارون پرسید شما چگونه مى گویید که پسر پیامبرید در حالى که پیامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل
انسان از پسر مى ماند نه دختر. من در جواب سؤال هارون آیه 84 سوره ى انعام را خواندم. خداوند مى فرماید: و وهبنا له اسحق و یعقوب کلاً هدینا و نوحا هدنیا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین؛ ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و
از نژاد او داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسى و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم. و نیز زکریا یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از صالحان هستند»، (المیزان، ج 7، ص 241، عربى، بیروت، چاپ دوم).
به هارون گفتم: اى هارون! پدر عیسى کیست؟ هارون گفت: عیسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور عیسى از نسل ابراهیم بشمار رفته است؟! پس بدان که خداوند عیسى را از طریق مادرش مریم به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است. ما هم از طریق مادرمان حضرت فاطمه زهرا از نسل پیامبر اسلام به حساب مى آییم، (تفسیر صافى، ج 1، ص 530 چاپ دوجلدى قدیمى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 328 به نقل از نورالثقلین، ج 1، ص 743).
از آنچه گذشت روشن شد که جدّ همه سادات هاشم یا عبدالمطلب است و همه فرزندان عبدالمطلب و فرزندان آن فرزندان همه سادات هستند. پیامبر ما، حضرت على، حضرت زهرا و همه ى امامان دوازده گانه، سید و سالار همه ى مؤمنان هستند ونسل هاشم از آغاز تا به امروز همه سادات و سرور ما هستند.