سعادت يا نيك بختي از واژههايي است كه هم در عرف عمومي مردم و هم در ميان فلاسفه و متفكران از دير زمان تاكنون كاربرد بسياري داشته است و همچنين اين مفهوم در لسان اديان نيز به كار رفته و مورد توجه بوده است و از آنجا كه سعادتطلبي امري فطري است، هر كسي در صدد به دست آوردن سعادت بوده و مصداق خاصي از آن را در نظر داشته است بنابراين عموم انسانها و تمام نظامهاي مختلف فكري، فلسفي و حتي ديني نيز رسيدن به سعادت را به عنوان هدف نهايي خود مورد توجه قرار دادهاند و معمولاً سعادت را مطلوب نهايي خود معرّفي مينمايند و در اين باره از توافقي عام برخوردار ميباشند امّا علي رغم توافقي كه در ناميدن مطلوب نهايي به سعادت وجود دارد بر سر تعريف آن آراء مختلفي وجود دارد و در حقيقت اختلاف اساسي در اين باره در تعريف و تعيين مصداق حقيقي سعادت و چگونگي دست يابي به آن ميباشد و ديدگاههاي مختلفي نيز در اين باره مطرح شده است؛ و در اين ميان برخي بدست آوردن بيشترين لذات دنيوي، يا سود و يا دست يافتن به معرفت عقلاني را بعنوان سعادت حقيقي معرفي نمودهاند؛ از جمله آنها مكتب لذت گرايي است كه بر مبناي سعادت طرح ريزي گرديده و براساس مفهوم لذت سعادت را تعريف مينمايد؛ اپيكور در اين باره ميگويد: «ما لذّت را منشأ سعادت و هدف آن ميدانيم»[2]؛ همچنين سودگراها نيز سعادت را با توجه به مفهوم سود تعريف مينمايند و لذا جان استوارت ميل نيز در تعريف از سعادت مدعي است كه سعادت همان سود نهايي است[3]؛ و البته ميتوان از نامدارترين متفكران يونان يعني سقراط، افلاطون و ارسطو نام برد كه هر يك با ديدگاهي خاص درصدد تعريف سعادت بر آمدهاند[4] و حتي شارحان مختلف آنها نيز برداشتهاي متفاوتي از ديدگاههاي آنان در اين باره ارائه نمودهاند.[5]يكي از اموري كه موجب پديد آمدن اين همه اختلاف آراء گرديده است، تفاوت در جهان بينيهايي است كه زير بنا و اساس نظامهاي اعتقادي و اخلاقي است، از اين رو دست يافتن به جهان بينياي صحيح، در ارائه تعريف درستي از سعادت و چگونگي وصول به آن نقش بسزايي خواهد داشت، كه از جملةآنها اختلافي است كه يك ديدگاه مادي با ديدگاهي الهي بر سر تعريف و تعيين مصداق حقيقي سعادت دارد.
سعادت حقيقي از ديدگاه اسلام
مكتب اسلام نيز كه از يك جهان بيني توحيدي برخوردار است تعريف خاصي از سعادت داشته و مصداق خاصي از آن را به عنوان سعادت حقيقي عنوان نموده است و براي رسيدن به آن، توصيهها و دستوراتي را نيز ارائه نموده است؛ از ديدگاه اسلامي سعادت حقيقي و مطلوب نهايي انسان رسيدن به قرب الهي است[6] و تنها در اين صورت است كه انسان نيك بخت و سعادتمند ميگردد و از بالاترين لذتها هم از نظر كمّي و هم از نظر كيفي نيز برخوردار ميگردد بنابراين از ديدگاه اسلامي انسان از يك طرف با خداوند در ارتباط است و از اين رو در رسيدن به سعادت بايد رضايت خداوند ودر نتيجه قرب الهي را مورد توجه خود قرار دهد و از طرف ديگر نيز بايد رابطة او با معاد مورد توجه قرار گيرد، تا مصداق حقيقي سعادت وي تأمين گردد و لذا آيات قرآن كريم در اكثر موارد مصداق فلاح و رستگاري را سعادت اخروي معرّفي ميكنند[7] و هر چند كه اسلام ترك كلّي دنيا را توصيه نميكند امّا با توجه به اهميت غيرقابل قياس آخرت نسبت به دنيا سعادت حقيقي را همان سعادت اخروي ميداند كه در نتيجه قرب الهي پديد ميآيد و البته در متون اسلامي براي رسيدن به اين سعادت اخروي و قرب الهي شرايط و ويژگيهايي نيز مورد توجه قرار گرفتهاند كه از جملة آنها داشتن ايمان الهي است بنابراين از نظر اسلام برخورداري از معرفت عقلاني محض براي وصول به سعادت واقعي كفايت نميكند و علاوه بر آن بايد از فضايل الهي از جمله ايمان به خداوند، معاد و نبوت نيز برخوردار گردند؛ همچنين بايد از يكسري فضايل اخلاقي شايستهاي نيز بهرهمند شد و لذا در قرآن كريم توصيههايي نسبت به تفكر و تعقل ورزيدن، ايمان آوردن و بهرهمند شدن از فضايل اخلاقي نيز به عمل آمده است كه ميتوان به عنوان نمونه برخورداري از تقواي الهي و همچنين ياد و ذكرالهي را مثال زد كه در جهت فلاح و رستگاري و سعادت انساني مورد توصيه قرار گرفتهاند.[8]حال كه سعادت حقيقي انسان كه همان رسيدن به قرب الهي و سعادت اخروي است تنها از طريق يك سري فعاليتهاي عقلي، اخلاقي، و ديني است كه به دست ميآيد و از نظر اسلام انسان موجودي است مختار و اختيار انسان از محكمات معارف اسلام است و در سراسر متون ديني اسلام، بر اختيار انساني تأكيد شده است، دست يافتن به اين سعادت نيز امري كاملاً اختياري است؛ و لذا از ديدگاه اسلامي كوشش و تلاش هر شخص در دست يابي او به سعادت حقيقياش تأثير گذار است، و نتيجة كارهاي انسان به خود او برميگردد و هرگونه جبر انسان مردود ميباشد.[9] از اين رو بايد رواياتي از قبيل روايت مذكور در سؤال به گونهاي فهم شوند كه آسيبي به اين اصول اساسي كه از محكمات معارف اسلامي است وارد نياورند، از جمله اين كه ممكن است روايت مذكور در صدد بيان علم الهي باشد به اين معنا كه خداوند از سعادت و شقاوت همة انسانها اطلاع دارد هر چند كه آنها هنوز به دنيا نيامده باشند و او در ابتدا با علم غيب خود ميداند كه هر فردي در رفتارها و اعمال خود دست به چه نوع انتخاب و گزينشي ميزند كه اين اعمال اختياري وي نيز منجر به چه نوع سرنوشتي خواهد شد، چنانچه اين مطلب را ميتوان از كلام حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نيز كه ميفرمايند: «خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، زشت يا زيبا، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقي آگاه است… و اين علم غيبي است كه غير از خدا كسي نميداند»[10] استظهار نمود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ عبدالله جوادي آملي، نسبت دين و دنيا، قم، نشر اسراء، 1381.
2ـ سيد محمد رضا مدرسي، فلسفه اخلاق، انتشارات سروش، تهران، 1371.
3ـ مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، (از سلسله کتابهاي طرح ولايت)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.
4ـ محمد تقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376، ج1.
5ـ علي شيرواني، اخلاق اسلامي و مباني نظري آن، قم، انتشارات دارالفکر، 1379.
6ـ جعفر سبحاني، سکولاريسم يا عرفي شدن دين، قم، مؤسسه امام صادق (ع).
پي نوشت ها:
[1] . مجلسي، محمد باقر بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج5، ص157.
[2] . فردريك كاپلتسون، تاريخ فلسفه، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي و سروش، 1368، ج1، ص467.
[3] . لارنس سي بكر، مجموعه مقالات برگرفته از دائرة المعارف فلسفه اخلاق، ترجمه گروهي از مترجمان، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380، ص32.
[4] . ر.ك مصباح، مجتبي، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380، ص109ـ121.
[5] . مثلاً برخي معتقدند نظريه سعادت ارسطويي بايد به صورت يك نظريه غايت جامع (inclusive End) تفسير گردد به اين معنا كه سعادت مفهومي است كه بيش از يك مؤلفه دارد كه هر كدام به طور مستقل سازندة آن ميباشند و برخي نيز نظريه سعادت ارسطويي را براساس غايت غالب (dominont End) تفسير مينمايند كه در اين صورت تنها يك چيز است كه سعادت را ميآفريند و بقيه مقدمه يا وسيلهاي هستند كه ما را به آن مؤلفه بسيط ميرسانند؛ ر.ك جوادي، محسن، مجله قبسات، سال ششم، شماره 1، بهار 80، ص 91.
[6] . ر.ك رجبي، محمود، انسان شناسي، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380، ص201ـ209.
[7] . هود/آيه 105 و 108.
[8] . آل عمران/130، و انفال/45.
[9] . ر.ك: رجبي، محمود، همان، ص 149ـ177.
[10] . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، مؤسسه انتشارات مشهور، 1380، ص 245.