خانه » همه » مذهبی » سعادت و نحوست ايام (2)

سعادت و نحوست ايام (2)

سعادت و نحوست ايام (2)

محمّد بن دقّاق مى گويد به امام رضا (علیه السّلام) نامه نوشتم و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه سؤال كردم. حضرت مرقوم فرمود: برعكس آنچه مردمان فال بد زن گمان مى كنند ، هر كس در روز چهارشنبه آخر ماه سفر كند، از هر بلايى محفوظ و از هر بيمارى و ناراحتى يى در امان خواهد بود و خداوند نياز او را بر آورده مى سازد.21

c4f3f2ba d065 4262 91fe c6a0abc9e382 - سعادت و نحوست ايام (2)

0002739 - سعادت و نحوست ايام (2)
سعادت و نحوست ايام (2)

 

نويسنده:سيدجواد ورعى

 

روايت چهارم: مخالفت با فال بد زدن
 

محمّد بن دقّاق مى گويد به امام رضا (علیه السّلام) نامه نوشتم و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه سؤال كردم. حضرت مرقوم فرمود: برعكس آنچه مردمان فال بد زن گمان مى كنند ، هر كس در روز چهارشنبه آخر ماه سفر كند، از هر بلايى محفوظ و از هر بيمارى و ناراحتى يى در امان خواهد بود و خداوند نياز او را بر آورده مى سازد.21
همان طور كه ملاحظه گرديد، روايات در اين زمينه چند دسته اند:
دسته اى از روايات، سخن از نحوست و سعادت ايّام هفته و ماههاى شمسى يا قمرى دارد و غالبا به اعتبار حوادثى است كه در اين ايّام رخ داده. حوادث خوش كه نشانه سعادت و بركت شمرده شده و حوادث ناخوش و نامطلوب كه نشانه نحوست و بد يمنى دانسته شده است.
علاّمه طباطبايى، سرّ نحوست يا بركت اين ايّام را اين گونه توضيح داده است:
نحس شمردن چنين ايّامى و لزوم پرهيز از امور مطلوب طبع انسان و درخواست حوايجى كه انسان با رسيدن به آنها لذّت مى برد، براى تحكيم تقوا و تقويت روح دينى است، به طورى كه بى اعتنايى به آنها و تلاش براى انجام دادن هر كارى كه مطابق ميل و هواى نفس آدمى است، نوعى روگردانى از حق و هتك حرمت دين و بى اعتنايى به اولياى دين است. پس مراد از نحوست اين ايّام، ناظر به جهات معنوى است كه از علل و اسباب اعتبارى ـ كه به نوعى با اين ايّّام مرتبط است ـ نشئت گرفته و بى اعتنايى به آنها ، نوعى شقاوت دينى است.22
دسته ديگرى از روايات، مردم را براى رهايى از نحوست و آثار نامطلوب احتمالى بعضى از ايّام ، به پرداخت صدقه، قرائت قرآن و دعا و امثال آن تشويق كرده اند.
اين دسته از روايات را نيز ناظر به آنچه با نام «تطيّر (فال بد زدن)» در ميان مردم معروف بوده، دانسته اند.
چون در گذشته در ميان مردم مرسوم بود كه با ديدن پرنده اى چون كلاغ يا حيوانى چون گرگ، آن را شوم و نحس مى شمردند و علامت وقوع حادثه اى ناگوار در سفر مى دانستند،23 چنين تطيّراتى، در روح مردم تأثير منفى داشت. از اين رو، براى رها ساختن مردم و آرامش بخشيدن به ايشان در مواجهه با چنين امورى، به جاى نهى كردن از انجام دادن كارهاى متعارف و روزمرّه، آنان را به امورى چون پرداخت صدقه و مانند آن فراخوانده اند، تا چنانكه ـ به نظر مردم ـ آثارى نامطلوب بر اين تطيّرات مترتّب باشد، خنثى شود و مردم با خيالى آسوده، به زندگى روزمرّه خود مشغول شوند؛ چرا كه تطيّرات، زندگى مردم را فلج مى كند.
اينكه اگر عطسه كردى ، از انجام كار مورد نظر ، منصرف شو، يا اگر در آغاز سفر با سيّدى رو به رو شوى، از اين سفر باز نخواهى گشت، پس از رفتن منصرف شو و امثال آنها، غالبا اصل و اساسى ندارد و عمل كردن به آنها، زندگى را دچار اختلال مى سازد و در هيچ يك از روايات نيز نقل نشده كه پيشوايان دينى ما به چنين امورى وقعى نهاده باشند؛ بلكه برعكس، با دادن دستورهايى، مردم را از تأثيرات احتمالى اين موهومات و عادات ناصحيح نجات داده اند.24
بديهى است كه مردم به لحاظ اعتقادات دينى، با پرداخت صدقه يا قرائت قرآن يا دعا يا گرفتن روزه، خود را از تأثير نفسانى نحوست ايّام و تطيّرات ـ كه در جامعه رواج يافته ـ مى رهانند و آرامش روحى پيدا مى كنند؛ امّا معلوم نيست با انجام دادن عاداتى چون پريدن از روى آتش در روز چهارشنبه آخر سال و خارج شدن از شهر و گره زدن سبزه در روز سيزدهم فروردين، بتوان شومى اين روزها را ـ در نظر معتقدان ـ خنثى نمود.
تجربه نشان داده كه گاه ارتكاب همين اعمال، خود سبب بروز گرفتارى ها و مصائبى براى مردم مى شود. چه بسيار افرادى كه در روز چهارشنبه آخر سال يا سيزدهم فروردين، با آتش بازى و يا به صحرا رفتن، دچار حوادث ناگوارى شده اند و چه بسيار افرادى كه به اين اعمال مبادرت نمى كنند، امّا از آن خطرها مصون بوده، روز خوب و پر بركتى را سپرى مى كنند. البتّه ناگفته نماند كه بسيارى از ايرانيان مسلمان كه بعضى از اين امور را انجام مى دهند، از باب اعتقاد به نحوست اين روزها نيست ، تا با انجام دادن آن اعمال، نحوست آن روزها را دفع نمايند، بلكه براى آنها جنبه تفريح و سرگرمى پيدا كرده و هيچ اعتقادى در وراى آن وجود ندارد.
بعضى از رواياتى را هم كه احيانا از نظر سند معتبر شمرده اند، بر تقيّه حمل كرده اند؛25 چرا كه در ميان اعراب نيز مثل ساير اقوام و ملل، چنين اعتقاداتى رواج داشته و پيشوايان دينى، گاهى در شرايطى قرار مى گرفتند كه ناچار به زبان قوم سخن مى گفتند.

نتيجه گيرى از روايات
 

علاّمه طباطبايى، از مجموع روايات در اين زمينه، اين گونه نتيجه گيرى مى كند:
خلاصه آنكه اين همه روايات، به بيش از اينكه سعادت و نحوست ايّام مبتنى بر حوادثى است كه با دين نوعى ارتباط پيدا مى كند و بر حسب ذوق دينى يا تأثير در نفوس، موجب حسن يا قبح مى شود، دلالت ندارد؛ امّا اتّصاف يك روز يا قطعه اى از زمان به صفت خوشى و ميمنت يا نحوست و بد يمنى و اختصاص آن به خواصّ تكوينى كه از علل و اسباب طبيعى تكوينى ناشى شود، صحيح نيست و رواياتى كه ظاهر در اين معنا باشند ، يا بايد بر تقيّه حمل شود يا غير قابل اعتماد شمرده شود.26
استاد شهيد مرتضى مطهرى ، سعادت و نحوست ايّام را نسبت به حوادث تلخ و شيرينى كه در آنها رخ مى دهد، به نسبت ميان الفاظ و معانى تشبيه نموده است. بدين معنا كه همان طور كه بعضى از الفاظ ركيك ، از معانى خود كسب قباحت و ركاكت كرده و بعضى از الفاظ (مانند اللّه) از معناى خود كسب تقدّس نموده اند. سعادت و نحوست ايّام نيز به اعتبار حوادثى است كه در آنها رخ داده است و دستورهاى دينى در آن ايّام را نيز بايد به دليل وقوع آن حوادث دانست.27
ايشان از سند روايات بحثى به ميان نياورده و بر فرض صحت روايات و وجود چنين مضامينى در جوامع روايى، در مقام توضيح محتوايى آنها برآمده است.
يكى از اساتيد محترم، در اين باره نكات مفيدى را يادآور شده و گفته است:
اوّلا، همه روايات در اين زمينه ، مرسل است، به طورى كه در هيچ يك از كتب معتبر روايى نقل نشده و حتّى به مقدار اخبار «آحاد» نيز اعتبار ندارند.
ثانيا، در سيره معصومين(علیهم السّلام) مشاهده نشده كه آن بزرگواران به اين امور و نحوست و سعادت ايّام و انجام دادن اعمالى كه در اين روايات سفارش شده، بخصوص اعمالى كه براى روزهاى ماههاى سال شمسى آمده ـ و در بين فارسى زبانان رايج است ـ عمل كرده باشند. در حالى كه اگر چنين وظيفه اى بر عهده مردم بود، على القاعده به لحاظ انگيزه قوى در بين مردم در همه زمانها ، بايد نقل مى شد.
ثالثا، مفاد اين روايات، چيزى شبيه سخنان ساختگى آن دسته از منجّمان ايران قديم است كه به احكام نجومى مى پرداخته اند.
رابعا، بعيد نيست كه در جعل اين روايات و مسائل، اغراض سياسى، مانند احياى سنّتهاى قومى و تقويت دول ايرانى نيز نهفته باشد و اين امر ، بر كسانى كه با آنچه بين قدرتهاى سلطه گر رواج دارد كه حتّى بر عقايد، افكار و مقدّسات مردم نيز حكمرانى مى كنند و منجّمان و پيشگويانى را در اين راه استخدام مى نمايند، پوشيده نيست.28
ناگفته نماند كه اين توضيحات، در ذيل بحث از سعادت و نحوست ايّام ماههاى عربى، در باب 21 كتاب «السماء والعالم» آمده است. و روايات اين باب، غالبا از كتب «مكارم الأخلاق»، «الدروع الواقية»، «زوائد الفوائد» و «العدد القمرية» نقل شده كه هيچ كدام از كتب معتبر روايى شمرده نمى شوند.
بعضى از نويسندگان نيز با اشاره به روايت معلّى بن خنيس از امام صادق(علیه السّلام) درباره نوروز كه فيض كاشانى در رساله خويش آورده، اين سخنان را كه از سوى بعضى از اصحاب ائمه(علیهم السّلام) مطرح شده، به سبب علقه و ارتباطى دانسته اند كه بين آنان و زرتشتيان قديم بوده است كه با انگيزه رواج آنچه بين ايرانيان به صورت عادت رايج بوده، در ميان اعراب، آنها را به يكى از پيشوايان دينى نسبت داده اند تا در مردم مسلمان مؤثّر باشد و به دليل سفارش ائمه(علیه السّلام) ، به انجام دادن آنها مبادرت ورزند.29
بايد گفت: هرچند به دليل ضعف راويان و ناشناخته بودن بعضى از آنان و سابقه چنين انگيز ه هايى در ميان بعضى از مسلمانان، چنين احتمالى بعيد نيست؛ امّا شواهدى كه اين نويسنده بر مدّعاى خويش ذكر كرده، مخدوش و غير قابل قبول است. بخصوص درباره اين روايت كه معلّى بن خنيس از امام صادق(علیه السّلام) درباره نوروز سؤال كرده، روايتى معارض از امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) نقل شده كه عيد نوروز را تخطئه نموده و هيچ يك از دو روايت از اعتبار سندى برخوردار نيستند تا بتوانند مورد اعتماد قرار گرفته، منشأ صدور حكم شرعى قرار گيرند.
به هر حال، روايات قابل اعتمادى در اين زمينه وجود ندارد و اعمالى را كه سفارش شده، نمى توان به قصد ورود به جا آورد و تنها به قصد رجا جايز است.

سعادت و نحوست اجرام آسمانى
 

بحث ديگرى كه در سعادت و نحوست ايّام مطرح است، «سعادت و نحوست اجرام آسمانى» است. منجّمان، پاره اى از سيّارات مثل مرّيخ را شوم و بعضى ديگر مثل مشترى را سعيد و مبارك و منشأ بروز حوادث خوب يا ناگوار در زمين دانسته اند. بعضى از آنان ، بين سيّارات و حوادث زمينى ارتباطى قائل بوده اند و پيشگويان نيز با اعتقاد به وجود چنين ارتباطى، حوادث آينده را پيش بينى كرده، دستورهايى براى انجام دادن يا ترك اعمال صادر مى كرده اند. از خواجه نصير الدين طوسى نقل شده كه:
ماه را در مسير خويش، حالات گوناگونى است و هر حالت را حكمى است كه آن را دليل برحوادث و اتّفاقاتى كه روى زمين رخ مى دهد، دانند و از روى اين حالات مختلفه قمر است كه منجّمين حكم كنند كه چه كارى در آن وقت، فعل آن نيك و كردن آن اولى است و چه كارى در آن وقت، انجام آن بد و تركش بهتر است.
هر گهى كآمد تقدير خداى لم يزل
جرم مه در خانه خورشيد يعنى در حمل
نيك باشد هم سفر هم ديدن روى امير
جامه پوشيدن حرير و صيد افكندن به تير30
منجّمان هندى نيز حوادث زمينى را با اوضاع آسمانى مرتبط مى دانستند. برخى اين ارتباط را بين ستارگان و سيّارات با حوادث زمين مى دانستند و بعضى فقط بين سيّارات و حوادث زمينى ارتباط قائل بودند (احكام النجوم) و معتقد بودند كه تحقّق هر موقعيّت و وضعى براى سيّارات، آثارى را به دنبال دارد.31
گرچه نمى توان ارتباط فى الجمله ميان اجرام آسمانى و حوادث زمينى را انكار كرد؛ امّا نحس يا مبارك بودن اجرام آسمانى، دليل عقلى يا نقلى ندارد. البتّه چنانچه كسى براى آنها تأثير مستقلّى قائل باشد ـ چنانچه صابئين معتقدند ـ بدون شك، بنا بر مبناى اعتقاد توحيدى، مردود است.
در روايتى نقل شده كه راوى از شومى روزى كه حوادث ناگوارى برايش رخ داده بود، شكايت كرد و امام هادى(ع)، او را به سبب بر زبان راندن چنين كلماتى، گنهكار خواند و گوشزد كرد كه بايد توبه نمايد و فرمود:
مگر نمى دانى كه خداوند پاداش دهنده و مجازات كننده و حسابرس اعمال آدمى است؟ ايّام را در بروز حوادث و نظام آفرينش، صاحب نقش قلمداد مكن.32
گرچه روايت درباره نحوست ايّام است؛ امّا در فقدان دليل عقلى و نقلى، با قول نحوست اجرام آسمانى يكسان است. همان طور كه زمان خاصّى نمى تواند استقلالا منشأ بروز حادثه اى خوب يا بد باشد، سيّارات نيز نمى توانند مستقلا منشأ چنين آثارى باشند.
علاّمه مجلسى، اين روايت را بر اينكه حركات افلاك و زمان دخالتى در حوادث ندارند، شاهد گرفته و در عين حال، آن را منافى با بعضى از دستورهاى شرع، مبنى بر ترك برخى از امور در بعضى از روزها ندانسته است.33
البته چنانچه منشأ دينى انجام دادن اعمال در رفتارهايى كه در بعضى از روزها در روايات سفارش شده، ثابت گردد و از دليل روشن و قابل اعتمادى برخوردار باشد، هيچ عالم و متشرّعى در اهتمام به آنها ترديد نخواهد داشت؛ گرچه در باب سنن و مستحبّات، بسيارى از دانشمندان اسلامى مسامحه روا داشته و بنا بر مبناى «تسامح در ادلّه سنن»، موشكافى هاى دقيق سندى و محتوايى را لازم ندانسته اند. احتمالا بسيارى از مؤلفان «اختيارات الأيام»، با اعتقاد به چنين مبنايى اقدام به تدوين چنين رسائلى نموده اند و البتّه غالبا نيز از محدّثان اند نه از فقها.

محكوم كردن عمل به احكام نجومى
 

اميرالمؤمنين على(علیه السّلام) ، هنگام خروج از كوفه براى جنگ نهروان، فردى را كه طبق احكام نجومى از حوادث آينده خبر مى داد و سرانجام اين جنگ را شكست سپاه حضرت پيش بينى مى كرد، به شدّت مورد حمله قرار داد و به او فرمود:
أتزعم انّك تهدى الى الساعة ألتى من سار فيها صرف عنه السّوء و تخوّف من الساعة الّتى من سار فيها حاقّ به الضرّ؟ فمن صدّقك بهذا فقد كذّب القرآن و استغنى عن الاستعانة باللّه فى نيل المحبوب و دفع المكروه و تبتغى فى قولك للعامل بأمرك أن يولّيك الحمد دون ربّه، لأنّك بزعمك انت هديته الى الساعة الّتى نال فيها النفع وأمن الضرّر! ايّها الناس ايّاكم و تعلّم النجوم الاّ ما يهتدى به فى برّ او بحر فانّها تدعوا الى الكهانة والمنجّم كالكاهن والكاهن كالسّاحر والسّاحر كالكافر والكافر فى النّار، سيروا على اسم اللّه.34
آيا گمان مى كنى تو ساعتى را نشان مى دهى كه هر كس در آن سفر كند، بلا و بدى از او دور شود و برحذر مى دارى از ساعتى كه هر كس در آن روانه شود، زيان و سختى بيند؟ كسى كه اين سخن تو را تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده است و براى به دست آوردن مطلوب خويش و دورى از نامطلوب خود، از يارى جستن از خدا بى نياز گرديده. نتيجه گفتار تو آن است كه هر كس به سخن تو گوش فرا دهد و به دستورهاى تو عمل كند، بايد تو را سپاس گويد نه پروردگارش را؛ زيرا تو به گمانت، او را به ساعتى كه در آن به نفع برسد و از ضرر ايمن باشد، هدايت نموده اى. [سپس رو به مردم كرد و فرمود:] اى مردم! از آموختن دانش نجوم بپرهيزيد، مگر به مقدارى كه براى يافتن راه در بيابان يا دريا، به كار آيد؛ زيرا آموختن نجوم به پيشگويى مى انجامد و منجّم، مانند كاهن است و كاهن، مانند ساحر و ساحر، همچون كافر است و كافر در آتش جهنم معذّب است. با يارى جستن از نام خدا سفر نماييد.
اتّفاقا در اين جنگ پيروزى چشمگيرى نصيب سپاه على(علیه السّلام) گرديد و عملا نيز پيشگويى آن شخص ابطال شد.
امام صادق(علیه السّلام) نيز به فردى كه با عمل به احكام نجومى، زندگى خود را سپرى مى كرد، دستور داد تا همه كتب مربوط به آن را بسوزاند.35
از اين رو، على(علیه السّلام) آموختن علم نجوم و ستاره شناسى را به مقدارى كه به انسان در سفرهاى زمينى و دريايى كمك كند، مفيد دانسته و تجويز فرموده؛ امّا بيش از اين مقدار كه حركت سيّارات و فعل و انفعالات اجرام آسمانى را علّت بروز حوادث زمينى و مستقل در تأثيرگذارى پنداشته شود و منشأ رو آوردن به پيشگويى و اخبار از آينده باشد، نهى كرده است. شيخ محمد عبده، شارح نهج البلاغه، بر اساس فرموده على(علیه السّلام) علم نجوم را دو دسته دانسته است: دسته اوّل را «علم هيئت» دانسته كه امروزه «ستاره شناسى» ناميده مى شود و حضرت تجويز فرموده و دومى را كه آن حضرت مورد نهى قرار داده، «علم تنجيم» دانسته كه همان احكام نجومى و پيشگويى است و براساس حركت اجرام آسمانى استوار است.36
برخى از دانشمندان اهل سنّت، علم نجوم را معجزه بعضى از انبيا شمرده اند37 و آن را به ابراهيم خليل(علیه السّلام) نسبت داده اند كه هنگام خروج مردم از شهر، با نگاهى به ستارگان، آينده را پيش بينى كرد و از بيمارى خود خبر داد: «فنظر نظرة فى النجوم فقال انّى سقيم»؛38 امّا به مرور زمان اين علم كهنه شد و درست و نادرست در آن به هم آميخت. مفسّران، در معناى اين آيه، احتمالات گوناگونى را مطرح كرده اند، حتّى بعضى از مفسّران اهل سنّت، تا هشت احتمال را بر شمرده اند؛39 ولى اكثر آنان نظر كردن ابراهيم(علیه السّلام) به ستارگان را از قبيل نظر منجّمان براى دستيابى به احكام نجومى ندانسته اند؛ چرا كه چنين نظر كردنى به ستارگان، نادرست و فاسد است.40
اين معنا نيز در بعضى از تفاسير به چشم مى خورد كه «نظر به ستارگان»، براى دسترسى به احكام نجومى و پيشگويى حوادث آينده، در ميان قوم حضرت ابراهيم(علیه السّلام) كه شغل چوپانى و كشاورزى داشتند و نيازمند اطّلاع از حوادث آينده بودند، رواج داشت. هنگامى كه ابراهيم(علیه السّلام) به ستارگان نظر كرد، آنان گمان كردند كه نگاه كردن او نيز مانند نگاه كردن ايشان است. لذا وقتى كه او گفت كه بيمار است، او را رها كردند و رفتند.41
به هر حال، آنچه در باب نجوم مردم را از آن باز داشته اند، يكى اعتقاد به تأثير استقلالى آنها در حوادث زمينى است؛ چرا كه با اصل توحيد ناسازگار است؛ و ديگرى، تصديق منجّمان در صدور احكام نجومى است؛ چرا كه با اعتقاد به تأثير استقلالى آنها و غفلت از اراده الهى انجام مى گيرد و بر جهل و نادانى آنان استوار است.
از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده كه پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «من آمن بالنّجوم فقد كفر».اين حديث كه ايمان به نجوم را موجب كفر دانسته، بر ايمان به تأثير استقلالى آنها و ناديده گرفتن نقش مسبّب الاسباب كه آنها را آفريده، مسخّر خويش ساخته و مدبّرات امر قرار داده، حمل شده است.
برخى از متكلّمان ، از مجموع سخنان اهل كلام و حكمت ، نتيجه گرفته اند كه علم احكام نجومى، دخالتى در حوادثى كه انجام گرفتن آنها به اختيار و اراده انسان بستگى دارد ، ندارد. لذا سخن فال بين ها و پيشگويانى كه به ديگران مى گويند: تو فلان وقت ازدواج خواهى كرد، اسبى خواهى خريد، دشمنت را خواهى كشت، به فلان شهر سفر خواهى كرد و… باطل و نادرست است. امّا در باب امور كلّى كه رخ مى دهد و به اراده و اختيار انسان بستگى ندارد، چه بسا سخنان منجّمان و پيشگويان بى وجه نباشد؛ مثلا حوادثى كه بر اثر حركت سيّارات، خورشيد و ماه رخ مى دهد. امّا به طور كلّى، با توجّه به بطلان احكام نجومى به عنوان ضرورى دين و تحريم اعتقاد به آن از سوى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نهى از تصديق منجّمان، نمى توان به سخنان ايشان اعتماد نمود، بعلاوه كه گاهى سخنان آنان، انسان را به اعجاب واداشته و ايشان را مستحق مدح و ستايش جلوه مى دهد و شخص از خداوند غافل مى شود، كه خود، نوعى كفر محسوب مى شود.42
ناگفته نماند كه در بحث از مكاسب محرّمه، فقهاى عظام درباره «تنجيم»، يعنى احكام نجومى، به تفصيل بحث كرده و اقسام حرام آن را برشمرده اند. شيخ انصارى، پس از بحث مفصّلى در اين باره و اشاره به اقوال و روايات، در پايان نتيجه گرفته بهتر اين است كه انسان، از «حكم به نجوم» اجتناب نمايد، چون نه تنها علم به احكام نجومى از فعل و انفعالات اجرام آسمانى پيدا نمى شود، بلكه ظنّ نيز حاصل نمى گردد.43 البتّه اخبار از اوضاع فلكى را كه بر حركت كواكب مبتنى است، مانند اخبار از خسوف و كسوف يا پيش بينى وضعيت هوا و امثال آن، جايز شمرده است.44 بحث در اين زمينه از منظر فقها، فرصت ديگرى مى طلبد.

پی نوشت :
 

21. الخصال، ص444 .
22. الميزان، ج19، ص72 .
23. وسائل الشيعة، حرّ عاملى، آل البيت، ج11، ص9(به نقل از الخصال).
24. ر. ك: بحارالأنوار، ج56،ص23 .
25. الميزان، ج19، ص74 .
26. همان، ص74 ـ 75 .
27. آشنايى با قرآن، ج5، ص239 ـ 240 .
28. بحارالأنوار، ج56، ص90 (حواشى استاد محمّد تقى مصباح يزدى).
29. مجموعه انجمن در ايران شناسى، ش1(روز شمارى در ايران باستان و آثار آن در ادبيات فارسى)، محمد معين، ص68ـ69 .
30. احوال و آثار نصيرالدين طوسى، محمد تقى مدرّس رضوى، ص566 ـ 675 .
31. الميزان، ج19، ص75 .
32. بحارالأنوار، ج56، ص2 (به نقل از: تحف العقول).
33. همان، ص3 .
34. نهج البلاغه، خطبه78 .
35. وسائل الشيعة، ج11، ص370 .
36. نهج البلاغه (شرح شيخ محمد عبده)، ص128 .
37. ر.ك: بحارالأنوار، ج56، ص30(نظر امام محمد غزالى)؛ تفسير قرطبى، ج15، ص29(نظر ابن عبّاس).
38. سوره صافّات، آيات 88 ـ 89 .
39. تفسير كبير، فخرالدين رازى، ج26، ص147 .
40. التبيان، شيخ طوسى، ج8، ص509؛ تفسير كبير، ج26، ص147 .
41. الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، ج15، ص92.
42. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج6، ص12 .
43. ر.ك: المكاسب، ج1، ص232 (اعداد لجنة تحقيق تراث الشيخ الاعظم).
44. همان، ص201ـ203 .
 

منبع: www.hadith.net

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد