باسمه تعالي
سوال کننده محترم سلام عليکم:
سوال شما دريافت شد و در پاسخ آن، توجه به نکات ذيل ضروري است:
1. اين که قبل از حضرت آدم × انسانهايي بوده اند پاسخ اين است که: روايات متعددي داريم که به وجود انسانهايي قبل از حضرت آدم × دلالت مي کند.
امام باقر × مي فرمايد: خداي عزوجل از روزي که زمين را آفريده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هيچ يک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداي تعالي همه آنها را از پوسته روي زمين آفريد و نسلي را بعد از نسل ديگر ايجاد کرد و براي هر يک، عالمي بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را آفريد و ذريهاش را از او منشعب ساخت… .(1)
در روايت ديگري نيز به جابر بن يزيد مي فرمايد: شايد شما گمان مي کنيد که خداي عزوجل غير از شما هيچ بشر ديگري را نيآفريده است. نه، چنين نيست؛ بلکه هزار هزار آدم آفريده که شما از نسل آخرين آنها هستيد.(2)
حضرت علي × در حديثي ميفرمايند: وقتى که خداى متعال اراده کرد که خلقتى را به دست قدرت خود ايجاد کند و اين امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جن و نسناس در زمين بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت و به ملائکه فرمود: به زمين بنگريد و اهل آن از جن و انس را ببينيد، پس وقتى که نگاه کردند و اعمال معصيتآميز آنها را ديدند، بر ايشان بسيار دشوار بود، آن وقت گفتند: پروردگارا! تو عزيز و قادرى و اينها خلق ضعيف تو هستند که با روزى تو زندگى مى کنند ولى تو را نافرمانى و معصيت مىنمايند و تو از آنها انتقام نمىگيرى، وقتى که پروردگار سخن آنان را شنيد، فرمود: من مى خواهم در زمين جانشينى قرار دهم که حجت من در زمين من باشد، ملائکه گفتند: تو منزهى از اينکه در زمين موجودى را بيآفرينى که همانطور که جنيان در زمين فساد مىکردند، در آن فساد و و خونريزى کنند، پس اين خليفه را از ما قرار بده، چون ما تو را معصيت و نافرمانى نکرده و تو را به ستايش تسبيح مىگوييم و تقديس مىنماييم، آنگاه خداى عزوجل فرمود: همانا من چيزى را مىدانم که شما نمىدانيد، اراده کردهام که به دست قدرت خود خلقى را بيآفرينم و از ذريه او پيامبران و بندگان صالح و امامان هدايتيافتهاى قرار دهم و آنها را جانشينان خود بر خلقم در زمين قرار دهم و زمين خود را از لوث نسناس پاکيزه سازم و جنيان عصيانگر را منتقل کرده و آنها را در هوا و در اقطار زمين سکونت دهم و بين آنها و خلقم حجابى قرار دهم.(3)
2. بعضي از مفسرين در ذيل آيه ﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾(4) – که مضمون آن اعتراض فرشتهها نسبت به خلقت انسان است – گفتند: پيشگويى فرشتگان بهخاطر آن بوده که آدم نخستين مخلوق روى زمين نبود، بلکه پيش از او نيز مخلوقات ديگرى بودند که به نزاع و خونريزى پرداختند و سوء پيشينه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد.(5)
بنابراين، از منظر ديني مسلم است که قبل از حضرت آدم × انسانهاي ديگري بر روي کره زمين زندگي ميکردهاند. و ما به جزئيات زندگي آنها دسترسي نداريم زيرا اين مسايل، يکي از مصاديق غيب است و ما نميتوانيم همه جزئيات را کشف کنيم و بايد به همان مقداري که در روايات بيان شده است، بسنده کنيم. از اين رو انديشمندان اسلامي بر اساس آيات و روايات معتقدند که «حضرت آدم ×» نخستين انساني نبوده که گام بر روي کره خاکي نهاده است. بلکه قبل از او انسان هاي ديگري بوده اند که به دلايل نامعلومي، نسلشان منقرض گشته است (که در حديث علي × به آن تصريح شده است).(6) با توجه به همين ديدگاه است که برخي در پاسخ به چگونگي ازدواج فرزندان حضرت آدم × قائل شده اند که فرزندان ايشان با انسان هايي از نسل گذشته ازدواج کرده اند.(7)
3. نکتهاي که بايد به آن توجه داشت، اين است که انسانهاي امروزي همه از نسل حضرت آدم × هستند و هيچ ربطي به نسلهاي قبلي ندارند و ظاهر آيات قرآني بهخوبي اين مطلب را نشان ميدهد و در موارد مکرر انسانها را با تعبير «بني آدم» خطاب قرار داده است.(8)
و اينکه حضرت آدم × نيز به نسلهاي قبلي ربطي ندارد و مستقل ازآنها خلق شده، نيزمطلبي روشن است. از جمله دلايل آن اينکه درآيه ذيل به عدم وجود پدر براي حضرت آدم × و خلق ايشان از خاک اشاره ميکند: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ﴾؛ «مثل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفريد و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فوراً موجود شد.»(9)
البته در خصوص خلقت آدم ديدگاه هاي گوناگوني مطرح شده است از جمله:
يک: پيش از حضرت آدم، هيچ موجودي از آدم يا شبيه آدم وجود نداشته و حضرت آدم يک دفعه و به طور مستقل خلق شده است.
دو: پيش از حضرت آدم موجوداتي شبيه آدم و جن بوده اند و سپس يا از بين رفته اند و يا هنوز هم وجود دارند.
سه: پيش از حضرت آدم، انسان هايي وجود داشته اند؛ ولي تکامل نايافته بودند و به هر دليل از ميان رفته و منقرض شده اند و آنگاه حضرت آدم بدون ارتباط با آدم هاي گذشته به طور کامل و مستقل آفريده شده است.
4. قرآن کريم يکي از مهمترين نعمتهاي خداوند متعال به انسان را از حيث خلقت و آفرينش، قدرت بيان و تکلم مطرح مي کند آنجا که مي فرمايد: ﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ* عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾؛(10) (خدا) انسان را آفريد و به او بيان آموخت.
“بيان” از نظر مفهوم لغوي معنى گستردهاى دارد، و به هر چيزى گفته مىشود که مبين و آشکار کننده چيزى باشد، از اين جهت شامل سخن گفتن، نوشتن، خط و رسم، و انواع استدلالات عقلي و منطقي نيز مي شود که البتته شاخص اين مجموعه همان “سخن گفتن” است. خداوند متعال در سوره “الرحمن” مواهب و نعمتهاتي زيادي را مطرح مي کند و پس از ذکر هر نعمت و موهبتي با لحن خاصي انسان را مورد خطاب و سوال قرار مي دهد: کداميک از اين نعمتها را مورد انکار قرار مي دهيد؟ مجمو عا 31 بار اين سوال تکرار شده است. از اين رو دومين نعمت و موهبت الهي از جهت اهميت و عظمت، قدرت بيان و تکلم است که پس از تعليم قرآن، خداوند متعال در سوره الرحمن ذکر نموده است. اينکه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده، و طرز آن را به ما آموخته، تا آنچه در دل خود داريم به ديگران منتقل کنيم، و به آنها بفهمانيم که چه مىخواهيم و چه مىفهميم، به راستى از عظيمترين نعمتها است. در حقيقت سخن گفتن از پيچيدهترين و ظريفترين اعمال انسان است، بلکه مىتوان گفت هيچ کارى به اين ظرافت و پيچيدگى نيست. زيرا از يک سو دستگاههاى صوتى براى ايجاد صداهاي مختلف با يکديگر همکارى مىکنند، ريه هوا را در خود جمع مىکند و آن را تدريجا از حنجره بيرون مىفرستد، تارهاى صوتى به صدا در مىآيند، و صداهاى کاملا متفاوت -که بعضى نشانه رضايت و خشنودي و بعضي ديگر نشانه خشم و ديگرى نشانه استمداد و برخي ديگر نشانه محبت يا عداوت است- ايجاد مىکنند، سپس اين صداها با کمک زبان و لبها و دندانها و فضاى دهان، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصى به وجود مىآورند، و به تعبير ديگر آن صداى ممتد و يک نواخت که از حنجره بيرون مىآيد به اشکال و اندازههاى مختلف بريده مىشود و حروف از آن تشکيل مىگردد.
در نتيجه فرق ما با ساير حيوانات اين است که ما مىتوانيم از حلقوم خود صدا در آورده، و در فضاى دهن آن را تکه تکه نموده به اشکال مختلف در آوريم. درست است که بسيارى از حيوانات براى تفهيم نيازهايشان اصوات مختلفى ايجاد مىکنند، ولى تعداد اين اصوات بسيار محدود و گنگ و مبهم است، در حالى که بيان به صورت گسترده و نامحدود در اختيار انسانها قرار دارد، چرا که خداوند قدرت فکرى لازم را براى سخن گفتن به آنها بخشيده است.
بهترين و قوىترين دليل براي اينکه مساله بيان و سخن گفتن ريشه در اصل خلقت دارد، اختلاف لغتها و زبانها در امتهاى مختلف و حتى طوايف مختلف از يک امت است؛ چون مىبينيم که اختلاف امتها و طوايف در خصايص روحى و اخلاق نفسانى و نيز اختلاف آنان به حسب مناطق طبيعى که در آن زندگى مىکنند، اثر مستقيم در اختلاف زبانهايشان دارد؛ هم چنان که قرآن کريم به اين نعمت عظيم اشاره نموده مىفرمايد: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾؛(11) و از آيات او، خلقت آسمانها و زمين، و اختلاف زبانها و رنگهاى شما است.
منظور از اينکه فرمود: ﴿عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾ اين نيست که خداى سبحان لغات را براى بشر وضع کرده، و سپس به وسيله وحى به پيغمبرى از پيامبران و يا به وسيله الهام به همه مردم، آن لغات را به بشر تعليم داده باشد، براى اينکه خود انسان بدان جهت که به حکم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعا به اعتبار تفهيم و تفهم وادار شد؛ نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات يعنى قرارداد دسته جمعى به اين مهم خود بپرداخت، و اين همان تکلم و نطق است که گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمىشد.
علاوه بر اين، فعل خداى تعالى عبارت است از تکوين و ايجاد، و قهرا شامل امور اعتبارى نمىشود، چون امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى و اين امر اعتبارى حقيقت خارجى ندارد، تا خلقت و تکوين خداى تعالى شامل آن نيز شده باشد و بگوييم زبانهاى مختلف را خدا خلق کرده؛ آنچه خدا خلقت کرده انسان و فطرت او است، فطرتى که او را به تشکيل اجتماع مدنى، و سپس به وضع لغات واداشت، و او را به اين معنا رهنمون شد که الفاظى را علامت معانى قرار دهد به طورى که وقتى فلان کلمه را به شنونده القا مىکند ذهن شنونده منتقل به فلان معنا شود، مثل اينکه گوينده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نيز او را رهنمون شد به اينکه اشکال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خط خود مکمل غرض کلام است، و کلام را ممثل مىسازد، همانطور که کلام معنا را مجسم مىساخت.
5. از مطالب فوق جواب اين مطلب -که اشاره کرديد در کتابهاي تاريخ آمده انسانهاي نخستين با اشاره و حرکات دست با يکديگر ارتباط برقرار مي کردند و قدرت بر تکلم نداشتند – هم روشن مي شود که منظور از آدمهاي نخستين در کتابهاي تاريخ، انسانهاي قبل از حضرت آدم × هستند. زيرا در باره آدم و نسل آن با آيات قرآن ثابت کرديم که حضرت آدم قدرت بر تکلم داشت و خداوند نعمت بيان و تکلم را در اختيار او و نسل او قرار داده است.
خانه » همه » مذهبی » سلام درود خدا برشما باشد؛ يک سوال من را کنجکاو کرده است. آيا حضرت آدم × اولين انسان است؟ اگر اولين انسان است، بفرموده خدا «مابه او نام همه چيز را که برروي زمين است آموخته ايم.» معلوم مي شود که آدم توانايي صحبت کردن را پيدا کرده؛ ولي اين ضد و بر عکس آن چيز هايي است که در کلاس هاي راهنمايي در کتب تاريخ تدريس مي شود. زيرا اولين انسان ها نمي توانستند صحبت کنند و با انجام دادن حرکت هاي گوناگوني يک ديگر را درک مي کردند. ولي از طرف خدا همه چيز به اندازه کافي به آدم بخشيده شده است. وقتي آدم × داراي چنين قابليت هايي بوده، پس چرا نسل هايي که بعد از ايشان آمدند شبيه قابليت هاي ايشان را نداشته اند؟ و اگرنه، قبل از آدم × هم انسان هايي بوده و فرزندان آدم با آنها زندگي تشکيل دادند؟